نمونه‌ای از‌ پنـاهندگی‌‌های سیاسی بین صفویان و عثمانی: پناهندگی الامه تکلو به امپراتوری عثمانی‌

پایگاه مطالعات عثمانی: هدف این‌ مقاله بررسی و تحلیل زمینه هـا و علل شـورش و پناهنـدگی الامه تکلو به دولت عثمـانی‌ و تـأثیری اسـت کـه ایـن‌ پناهنـدگی‌ در روابـط  دولت صفوی با عثمانیان داشـت.  یافـته های پـژوهش نشـان مـی دهد که این شورش که از سنخ کشمکش های نخبگان بر سر قـدرت سیاسی بود، در سال ٩٣٧ ه .ق، در‌ ایالت آذربایجان به وقوع پیوست و با حمله ی الامه تکلو به دارالسلطنه ی تبریز و غارت آنـجـا آغـاز شـد.

پـس از آن، الامـه چـون نتوانسـت نیـروی لازم بـرای جنـگ بـا شـاه طهماسب را فراهم‌ کند‌، درصـدد همکـاری بـا عثمانیـان برآمـد و از ترس پادشاه ایران و برای دریافت کمک،  به سلطان سـلیمان عثمـانی پناهنده شد و او را به حـمله بـه ایران تحریک کرد. در بروز شورش و پناهندگی‌ الامه‌ تکلـو،  تضـادهای داخلـی حکومـت،  قـدرت طلبـی و انگیزه های شخصی او،  شیوه ی خشـن شـاه طهماسـب  در برخـورد بـا طایفه ی تکلو و نیز تأثیر سیاست خارجی کشور عثمانی بـرای بـه دست آوردن‌ اهرم‌ فشار برای به چالش کشیدن دولت مقابل را نمـیتـوانیم نادیده بگیریم.  این پناهندگی موجب وقوع اولین دوره ی جنگ هـای چهارگانـه ی ایـران و عثمـانی،  تضـعیف نیـروی کارآمـد و نخبگـان سیاسی قبیله ی تکلو‌ در‌ ساختار‌ قدرت صـفویان،  ازدسـت رفـتن بغـداد‌ و تصـرف‌ آن‌ بـه دسـت عثمانیـان،  خدشـه دار شـدن مقـام قداسـت و پادشاهی و ویرانی گسترده در غرب ایران شد.

١. مقدمه

بررسی روابـط سـیاسی و مـناسبات بین‌ دولت‌ های همجوار از مـباحث مـهم دوره هــای تـاریخی محسوب می شود. این کار زمانی مهم تر جلوه می کند‌ که‌ حکومت‌ های مقتدری هـم زمـان و در محدوده ی مشخص جغرافیایی درکـنار یکـدیگر‌ قـرار گیرند.  درست در میانه ی قـرن هـای دهم و یازدهم هـجری،  شـاهد حضور دو حکومت قدرتمند صفویه و عثمانی در‌ جهان‌ اسلام‌ هستیم که تضادهای سیاسی میان آن ها روابطشان را دسـتخوش تحـولات‌ کـرد‌. بـا پیـدایش حـکومت نـوبنیاد صـفویه و رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران،  مناسبات سیاسی ایـن دولـت بـا‌ حکومـت‌ سـنی‌ مــذهب عثمـانی دسـتخوش دگرگـونی شـد) ٣۴٧ :٢٠١٠ ,Stephen.  (درآغاز،  روحیه ی توسعه طلبـی‌،  تعارضـات‌ عقیـدتی‌ و اختلافـات مـذهبی در شـعله ور شـدن منازعات مؤثر بـود؛ امــا عـامـل دیگــری کـه در‌ ایـن‌ دوره‌ روابـط حکومـت هـای مـذکور را دستخوش دگرگونی کرد،  مـسئله ی «پنـاهندگی سیاسی » بـود.  مسـئله ی پناهنـدگی‌ سیاسـی‌ از مسائل مهمی است که مناسبات داخلی و خارجی یک کشـور را ازنظـر اقتصـادی‌ و سـیاسـی‌ بـسیار‌ تـحت تأثیر قرار می دهد. در این میان، شاهدیم که کسانی از اقشار مختلـف‌ حکومـت‌ ، ازجـمله شـاهزادگان ،  نـظامیان ، علما، سران قبایل و …،  از ایـران صـفوی یـا حکومـت عثمـانی گریختند‌ و به‌ دولت‌ های همجوار پناه بردند و بـه پنـاهنده ی سـیاسی تبدیل شدند.

همجواری قدرت ها درکنار یکدیگر،  این‌ فرصت‌ را به مدعیان و مخالفان سیاسی مـی داد کـه با بهره گیری از‌ فضا‌ و شرایط‌  مساعد یا استفاده از کمـک و مسـاعدت حکومـت دیگـر، بتوانند ادعـای تـاج و تـخت کنند یا خـود‌ را‌ از‌ کشـتن نجـات دهنـد. از سـوی دیگـر،  کشـور پذیرنده نیز مقاصد و اهداف خود‌ را‌ درسـر مـی پروراند و بیشـتر بـه دنبـال نفـوذ هرچـه بیشـتر خود بر کشـور مقابـل بـود. بــا تـوجـه‌ بــه‌ روابـط خصـمانه ی ایـران و عثمـانی در ایـن دوره ،  پناهندگی الامه تکلو فصل جدیدی‌ از‌ روابط دو کشور را رقم زد که‌ مطالعه‌ ی ایـن‌ شــورش و پنـاهندگی در شناخت مناسبت های سیاسی‌ بین‌ حکومت های یاد شـده شـایان توجـه اسـت .  در این مـقاله،  ضـمن بـررسی چرایی و چگونگی‌ پناهندگی‌ الامه تکلو بـه دولـت عثمـانی‌،  بـه‌ دنبال پاسخ‌ برای‌ سؤالات‌ اصلی زیر هستیم :

١.  پنـاهندگی سـیاسی الامـه‌ تکلو‌ به دربار عثمانی به چه دلایلی رخ داد؟

٢.  پناهندگی سیاسی الامه تکلو به‌ دربـار‌ عـثمانی چه تأثیری در روابط صـفویان‌ بـا عثمانیان داشت ؟

٢.  درآمدی‌ نظری‌ به مفهوم پناهندگی سیاسی

نخستین‌ بار،  در مـکتوبات و رسـایل به جامانده از یونـان باسـتان، از پناهنـدگی بشـر بـه مکـان‌ ، مجموعـه‌ و یـا سـرزمینی سـخن گـفتـه شــده‌ اسـت‌.  در‌ یونـان باسـتان،  بـه‌ طـور‌ کلـی مـعابـد،  قـربانگاه هـا‌،  باغ‌ های مقدس و مکان هـایی کـه مـجسـمه ی خــدایان قـرار داشـت، از امتیـازات ویــژه ای برخــوردار‌ بودنــد‌ (مطالعــه و بررســی تحلیلــی پیرامــون علــل اقامــت‌ ، مهــاجرت‌ و پنـاهنــدگی ایرانـیــان‌ ، ١٣۶۵‌: ١٣‌-١۴)؛  بــه طــوری کــه‌ پناهنــدگی بـــدهکاران، جـنایتکــاران و بردگــان بـــرای فـــرار از مـجــازات بــه ایــن مکــان هــا بــه رســمیت شـــناخته‌ مـــی‌ شــد  ١۶۵ :١٨۵٣ ,Smith).  این تعریف‌ از‌ پناهندگی‌ در‌ ممالک‌ روم هم به‌ نحوی‌ دیگر انجام می شد(١۶۶-١۶۵:Ibid.   ) این جـریان تــا اروپـای سـده ی جدیـد،  بـه شـکل هـای‌ مـختلـف‌ صورت‌ می پذیرفت، تـا اینـکه در معادلات سیاسی‌ جدید‌ به‌ آن رنـگ‌ قانونی‌ هم دادند.

در ایران هم مفهوم پناهندگی از قدیم الایام رایج بـوده اسـت ؛ از دوران باسـتان و سـطح بالای جـامعه هـمچون پناهندگی معـروف خسـروپرویز بـه روم گـرفتـه تــا‌ دوران جـدیـد و در سطح پایین اجتماعی مـثل پنـاه سیاسیون یا مجرمان به امـامزاده هـا یا سـفارت خانـه هـا.  مسـئله ی پناهندگی در ایران از ابعاد نظری مختلفی قابل تأمل است؛ زیـرا‌ گذشـته‌ از مسـائل سـیاسـی،  پنـاهندگی در زمینه های اجتماعی،  فرهنگی و … را نیز در بـر مــی گیـرد.  ایـن جـریـان در ایـران دوره ی مـعاصر،  بـه ویژه عصـر قاجـار،  بسـیار دیـده مــی شـود کـه‌ شایسـته‌ ی تحقیـق جـامع و فراگیری است(۵۴٢ :٢٠٠۶ ,Kneebone)

با گذر از مفاهیم قدیم پناهندگی، در عصر حاضر حـق پنـاهندگی به معنای حقیقی بر فـرد‌ یا‌ گـروهی اطـلاق مـی شـود کـه‌ برای‌ نظرات سـیاسی و عـقاید مذهبی در کشور خـود در مظـان آزار و اذیت است و ممکن است ازطرف کشور دیگری مورد حمایت قرار گیـرد.  مسـئله ی پنـاهندگی اتـباع‌ یک  کشور در کشوری دیگر،  سابقه‌ ی طـولانی در تـاریخ دیپلمـاسـی جـهـان دارد؛ امـا این جـریان از پایان جـنگ دوم جـهانی به این طرف و به ویژه از سال ١٩٨٠ بـه بعـد،  به یکی از مسائل حاد بین‌ المللی‌ تبدیل شد (طلوعی ، ١٣٧٧: ۶۵) و بـه همـین دلیـل ، سـازمان ملل با تشکیل کنوانسیونی،  اهتمام بیشتری برای رفع این جـریان انجام داد.

در این مقاله، پناهندگی سیاسی حاکمـان، والیـان، شـاهزاده هـا‌ و حتـی‌ در برخـی‌ مـوارد شاهان مورد توجه است .

در باطن انسان، دو مفهوم اساسی زیر مقام پناهندگی را به وجود‌ می آورد:

الف . ترس موجه [۱]:  این ترس تعبیری از دو وجه‌ وابسـته‌،  یعـنـی‌ جـنبـه ی ذهنـی (تـرس ) و جنبه ی عینی (موجه بودن ) است(٣٧-٣۵ :١٩٩ Unhcr.)  وضع‌ باطنی‌ و روانی‌ فرد را تشکیل می دهد و جنبه ی عینی، حـالات و شـرایط واقعـی را بیـان می کند‌ که قابل دید و درک‌ هستند‌ (عطیفه ، [بی تــا]: ۵)؛  بـنـابراین تـرس فـرد تنهـا وقتـی بــه  موضوع ارتباط دارد که ازلحاظ عینی بجا‌ باشد.

ب . تـعقیب ١: این واژه دربردارنده ی معانی مختلفـی،  مـثـل دنـبـال کـردن و از پـی چیـزی رفتن است ؛ ولی درکنار آن با کلمه هـای عقـاب (سـزای کسـی را دادن، عـذاب ) و عقوبـت  (سزای گناه و بدی، شکنجه ) نیز هم ریشه است که به ترس موجـه وابسـته اسـت.  جمـع ایـن مؤلفه هـا بـاعث ایجاد حـق پناهندگی می شود(٢٣١-٢٣٠ :٢٠٠٩ ,Chimni).  )

در‌ این تـحقیق،  با درنظر گرفتن مفاهیم اساسی در ایجاد مقام پناهنـدگی (تـرس موجـه و  تعقیب )، نوع نگاه‌ نوستالژیک‌ به منطقه ی اجدادی (خارج از مقوله ی قـدرت )  و نــوع روابـط  سـاختاری در دنـیای قـدیم، به تحلیل و بررسی‌ نـوع پناهنـدگی سیاسـی الامـه تکلـو بـه دربـار سلطان عثمانی می پردازیم.

٣. خاستگاه تکلوها‌

در شکل گیری دولت صفوی،  طوایف مختلف قزلباش نقش مهمی ایفـا کردند.  گرایش ایـن‌  طوایف به مذهب‌ تشیع‌ و حمایت آنان از بنیـان گـذاران ایـن سلسـله، باعـث شـکل گیـری و  تثبیت دولت صفوی شد(٨٠ :١٩٩۶‌ ,Melville‌.  ) تکلوها ازجمله طوایف قزلبـاش مسـتقر در آناتولی بودند که در دو‌ دوره‌ بـه ایران مـهاجرت کردند؛  گـروه اول هـم زمـان بـا تشـکیل دولت صفوی وارد‌ شدند‌ که‌ نقش ارزنده ای با احراز مشاغل مهم ایفـا کـردنـد و گــروه دوم  پانزده هزار نفر بودند که به‌ رهبری‌ شاه قلی خلیفه (شیطان قلی )،  پسر حسـن خلیفـه، در سـال ش٩١٧ ه .ق بـه ایران وارد شـدند (فلسفی‌ ، ١٣۶۴‌: ١۶٣). می تـوانیم بگـوییم کـه قبیلـه ی تکلـو از ناحیه‌ ای‌ به نام تکه ایلی،  واقع‌ در‌ جنوب آسیای‌ صـغیر‌ بـر‌ ســاحل شــمالی دریـای مـدیترانـه، برخاستند‌. آنان‌ از ترکـان تکـه ی سـاکن منطقـه ی آنتالیـا‌ بودنـد و در میـان آنـان‌ افـرادی‌ از و ولایت حمید (منطقه ی اسپارتا‌ – بوردور‌) و ولایت منش دیده می شد‌ (همـان‌ : ١۶٣‌؛ ســومر، ١٣٧١: ۵٨). ورود تکلوها به طریقه ی صفوی به درستی‌ مشخص‌ نیست؛  امــا بــه نـظـر مـی رسـد‌ اولین‌ تماس ها از دوره‌ ی خواجه علی با آزادی صوفیان رومـلوی اسـیر امیر تیمـور گورکـانی صورت پذیرفته است.  منابع اشاره‌ می‌ کنند که صوفیان روملـو از ایـن‌ زمـان‌ وارد‌ تـشـکیلات‌ صـفویان‌ شـدند و در دوره‌ ی شیخ‌ ابراهیم،  بـا گسـترده شـدن تشـکیلات تبلیغـی صـوفیان در آناتولی و توسعه ی دسـتگاه خـلیفه گـری آنان،  تماس با‌ روملوها‌ و تکلوهـا‌ بیشـتر شـده اسـت؛  چون بنابر اشاره ی جهانگشای‌ خاقان‌، تـکلوها‌ بـه‌ طـور‌ موروثی‌ به عنوان حامیان صفویه شـهرت داشتند (سرور، ١٣٧۴: ٨٠).

۴. علل و انگیزه های شورش و پناهندگی الامـه تـکلو به دربار عثمانی

در این بخش، علل و عوامل پناهنـدگی الامـه تکلـو‌ بـه دربـار عثمـانی را ارزیـابـی و تـحلیـل مـی کنیم .

١-۴. شورش الامه تکلو

بـا فـوت شـاه اسـماعیل در سـال ٩٣٠ ه .ق،  دوره ی ده سـاله ی تسـلط قزلباشـان آغـاز شــد و جـنگ های داخلی شـدیدی بـین‌ قبایـل‌ قزلبـاش رخ داد کـه صـدمات فراوانـی را بـر دولـت صفویه وارد کرد. بـنابر وصـیت شـاه اسماعیل،  دیو سلطان روملو به عنوان نایب السـلطنه ی شـاه طهماسب معرفی شده بود که‌ این‌ کـار بـا مخالفت استاجلوها مواجه شد. تکلوها کـه متحـدان سنتی روملوها محسوب می شـدند، بـه حـمایت از روملوها برخاستند و امرای سه گانـه ی تکلـو‌ به‌ همراه عـده ای عـازم جنـگ‌ بـا‌ اسـتاجلوها  شـدند(۴-٣ :٢٠٠٠ ,Newman.  ) اســتاجلوها مـجبور بـه اطاعت شدند و به تیول خود در نخجوان و ایـروان و بـه روایتـی،  بـرای جنـگ بـا گـرجی هـا روانه شدند‌ و به‌ عبارتی تبعید شدند.  به‌ گفته‌ ی اسکندر بیگ منشی،  تیول آن هـا نیـز برای رضـایت تـکلوها قطع شد (ترکمان ، ١٣۵٠: ۴٧). از آنجا که تکلوها در این جریان نقش مهمی ایفا کردند، چـوهه سـلطان تکلو در‌ مقام‌ امیرالامرایی شریک شد (سـومر، ١٣٧١: ٧۴).  تـملک اراضـی مـتعلق به قبیله ی استاجلو و مصادره ی آن ها توسط رومـلوهـا و تـکلوهـا، باعـث جنگ دیگری با استاجلوها به نام «جنـگ سـلطانیه » در سـال ٩٣٢‌ ه .ق شـد‌. در ایـن‌ جـنـگ،  اسـتاجلوها شکست خوردند و تکلوهـا هزینـه ی ســنگینی پرداخـتنـد؛  زیـرا دو تـن از رهـبـران آن هـا، بـورون سلطان‌ حکمران مشهد و طوس و قراجه سـلطان حـکمران همدان،  کشته شدند.  تکلوها که‌ درصدد‌ دستیابی‌ به قدرت و مقام امیرالامرایی مـطلق بـودند، به شاه طهماسب القـا کردند کـه دیو سلطان روملو عامل اصـلی اخـتلاف‌ بین قزلباشان است و مصـلحت اســت کــه وی را حذف کنند (١٠-۶ :٢٠٠٩ ,Colinp.  )

بنابر‌ روایت‌ شرف نامه ی بدلیسی،  چوهه سـلطان تکلـو وی را خمیرمایـه ی فتنـه در مـیـان قـزلباشان می دانست‌ (بدلیسی ، ١٣٧٣: ١٧٢). شاه طـهماسب در پـنـجم شــوال ٩٣٣ ه .ق،  زمـانی که دیو سـلطان‌ بـه دیوان آمد، او‌ را‌ با تیری بــه هـلاکـت رسـانید و ایـن گونـه تکلوهـا قـدرت یافتند، چوهه سلطان در مقام امیرالامرایی،  بدون رقیب شد و افراد تـکلو در رأس کـارها قرار گرفتند. حاکمیت هرات به بـهرام مـیرزا، یکی‌ از بـرادران شـاه،  داده شـد و غازی خان تکلو بــه سمت للگی او انتخاب شد. چوهه سلطان تکلو فرمانروای واقعی کشـور شـد و اداره ی امـور کشور کاملا در دسـت وی قـرار گرفـت(٨١‌ :١٩٩۶‌ ,Melville) و طهماسـب از پادشـاهی فقط اسمی داشـت.  تـکلوها بـیشترین اراضــی ولایـات را بــه اعضـای قبیلـه ی خــود اخـتصـاص دادند؛  به طوری که بنابر اشاره ی خواندمیر،  چوهـه سـلطان تکلـو بـه دلیـل اسـتیلای‌ تمـام‌ بـر حکومت، درصـدد اسـتقلال بـود (خواندمیر، ١٣٧٠: ١۶٢).

شاه طهماسب بـا توجـه بـه قــدرت گـیـری تـکلوهـا، جـمعیـت و تـسـلط آنــان بـر مناصـب مملکتی، زیرکانه تصمیم گرفت چوهـه سـلطان را ازمیـان‌ بـردارد‌ و از آنجـا کـه بـه هجـده سالگی رسیده بود، تصمیم گرفت خود قدرت را بـه دسـت گیـرد و تکلوهـا را حـذف کـنـد (٢٣٨-٢٣۶ :١٩٨٧ ,Haneda. ) وی این تصمیم را زمانی‌ گرفت‌ که‌ تکلوها انـدکی اعتبـار خود را‌ ازدست‌ داده‌ بودند. علت اصـلی کـم اعتبـار شـدن تکلوهـا، شکسـت و فـرار چوهـه سلطان از میدان جنگ هرات با ازبکان بود که به روایتـی‌ بـه‌ دست‌ جانی بیگ ازبک متلاشی شدند (روملو، ١٣۵٧: ٣١٠‌). این‌ حوادث موجب شد که شاه طهماسب نیـت بـاطنی خـود را نشان دهد و با صدور فرمان قتل عام شورشیان تکلو‌،  خود‌ را‌ از مزاحمت هـای آنـان رها سـازد(٢٣٨-٢٣۶ :١٩٨٧Haneda‌ )؛ بنابراین به دستور شاه، قورچیان گروه کثیری از تکلوها را کشتند (روملو، ١٣۵٧: ٣١٠). شاه طهماسب از این‌ حادثه‌ به‌ عنوان «آفت تکلـو» نـام بـرد کــه مـاده ی تاریخ سال ٩٣٧ ه .ق است‌ (شاه‌ طـهماسب صـفوی ، ١٣۶٣: ١۵).

اولین واکنش تکلوها درمقابل قتل عام آن هـا، شـورش الامـه سـلطان تکلـو‌، امیرالامـرای‌ آذربایجان‌ بود. الامه تکلو[۲] ازجمله تکلوهایی بود که در شـورش شـاه قلـی سـلطان‌، هـمـراه  پانـزده‌ هزار شورشی به ایران آمـد و در زمـان شاه اسماعیل اول، ابتدا به مقام یسـاول[۳]‌ و سـپس‌ ایشک‌ آقاسی[۴] منصوب شد و ارتقای مقـام یافـت تـا اینکـه در ردیـف امـرای بـزرگ قـرار گرفت‌ (شیرازی‌ ، ١٣۶٩: ٧١). الامه تکلو در دوره ی شـاه طهماسـب بـه سـمت امیرالامرایـی آذربایجان مـنصوب‌ شـد‌ و با‌ پیوستن فراریان  ما جرای  «آفـت تکلـو» بـه وی، درصـدد انتقـام برآمد و علیه شاه شورش کرد‌ (١٠۴‌ :١٩٩۶ ,Melville.) بحث جالبی که دربـاره ی الامـه تکلو وجود دارد و شاه طهماسب آن‌ را‌ بیان‌ می کند، اتهـام وی بـه ابــاحی گــری اسـت.  شــاه عنوان می کند: «الامه با بعضی‌ مردم‌ سارلو۴ که به الحـاد و زندقـه معـروف انـد و از غایـت و وقاحت و ابـاحت، مناکح‌ خود‌ را‌ از یکدیگر دریغ نمی دارند و ایشان را اموال و اسـباب داده جمع کثیر بـه هـم رسـانیده‌ بودند‌» (شاه‌ طهماسب صفوی ، ١٣۶٣: ١۶١). آنان به ایـن دلیـل بـه «یارلر» ملقب بودند‌ (شیرازی‌ ، ١٣۶٩: ٧٢).

گرچه اتهام اباحی گری وسیله ای بود بـرای  مـرتد اعلام کردن رقبا، بعضی از‌ اقداماتی‌ که الامه انجام داد، حاکی از یک نوع طرز تفکر اشـتراکی بـوده‌ اسـت‌ که این اعمـال را پیشـوای مذهبی وی‌، شاه‌ قلی‌ سلطان تکلو نیـز انجـام داده بـود (شـاه‌ طهماسـب‌ صـفوی، ١٣۶٣: ١٧؛  شیرازی، ١٣۶٩: ٧٢). شاه طهماسب الامه سلطان را حرام زاده، مفتن و مـزور خوانـده کــه بــه غـیر از حضرات ائمـه ی معصـومین، هـرکس دیگــری را بــازی مــی‌ داده‌ و همچنـین طایفـه ی سارلوها را منتسب به تکلوها می داند (شیرازی ، ١٣۶٩: ١٧-٢٣). به نظر می رسد، الامه به دلیـل شدت ناراحتی و گرفتن انتقام بـه هـر وسـیله ای متوسل‌ می‌ شد و هم پیمان شدن وی با ســارلوها کـه اشتراک زن را بین خود روا می داشتند، علت داشته اسـت. الامـه پـس از شـورش‌، چـون‌ نتوانست نیروی لازم را برای‌ جنـگ‌ بـا شـاه طهماسـب فــراهم آورد، درصــدد هـمکـاری بـا عثمانیان برآمد و از ترس پادشاه ایران و برای جلب کمک،  دست بـه دامـن سـلطان عثمـانی شد (٩۴‌ :١٩٩۶‌ ,Melville).  ) از سوی دیگر،  سلطان‌ سلیمان هم که مقاصد و اهداف خـود را درسر می پروراند و بیشتر بـه دنـبال نـفوذ هرچه بیشتر خود بر کشور ایـران،  بـه ویـژه تصـرف بغداد بود و پس از صلح بـا فـردیناند‌ و شارل‌ پـنجم،  بـه طـور موقـت، از جنـگ هـای اروپـای مسیحی رهایی یافته بود، درجهت تداوم سیاست توسعه طـلبانه ی پـدرش، ســلطان ســلیم اول ، در ســال ٩٣٧ ه .ق از پناهنــدگی الامــه اســتقبال کــرد ( ;۴۵۵‌-۴٣۵‌ :١٩٧٩ ,Labib‌  ۴٨٢-۴۴٩ :١٩۵  ,Gokbilgin) بـرای او جامـه ی زردوزی فرسـتاد. الامـه نیـز خلعـت سـلطان را پوشـید،  بـه استانبول‌ به خدمت سلطان ترک رفـت و آنـان را بـرای حملـه بـه ایـران‌  تحریک‌ کرد‌ (بـدلیسی ، ١٣٧٣: ۵۶؛ نـوایی، [بـی تا]: ١٢-١٣؛ عالم آرای شاه طهماسب، ١٣٧٠: ١٧٠-١٧١؛ قدیانی، ١٣٨۴‌: ۵٣‌-۵۴؛ استرآبادی ، ١٣۶۶: ۶١) [۵]

موارد زیر از علل اصلی پناهندگی الامه تکلو به‌ دربـار‌ عـثمانی‌ به شمار می روند:

الف . قتل عام تکلوها به فرمان شاه طهماسب:  زمانی کـه شــاه‌ طـهماسـب جـوان بـه قـدرت رسید، سران قبایل قزلباش بر امور حکومتی تسلط کامل‌ داشتند. یکـی از ایـن قبایـل‌، قبیلـه ی تکلوها بود که غیر از مقام بیگلربیگی، سایر مقام های مملکتی را بـه دسـت آورده بـودند و این موضوع باعث نارضایتی و عکس العمل بقیه ی قزلباش ها شده بـود (خوانـدمیر، ١٣٧٠: ١۶٢‌).  بنابر گفته ی اسکندر بـیگ مـنشی، طایفـه ی تکلـو زیـاده روی و خـودرأیی را از حـد اعتـدال گذرانیده و «[…] از اطوار ایشان باطنا غبار نقـاری بــر خــاطر شــاه نشسـت » (ترکمـان ، ١٣۵٠: ۴٨). شاه طهماسب که‌ از‌ قدرت گیری تکلوها، جمعیت و تسلط آنـان بـر مناصـب مملکتـی نـاراضی بـود‌، تصمیم‌ به حذف تکلوهـا گرفـت و بـه دسـتور وی قورچیـان گـروه کثیـری از تکلوها، ازجمله چوهه سلطان امیرالامـرا را بــه قـتـل رسـاندند (روملـو، ١٣۵٧: ١۵). قتـل عـام تکلوها و کشتن چوهه سلطان‌، باعث‌ واکـنش هـایی ازطــرف آن طـایفـه شـد. از ایـن زمـان، تکلوها درصدد مبارزه ی آشکار و پنـهان بـا صـفویان برآمدند؛ بنابراین در بسیاری از حـوادثی که از این زمان بـه بـعد به‌ وقوع‌ پیوست‌، نقش داشتند.

ب . وجود رقابت بین‌ قبایل‌ قزلباش‌ برای به دسـت آوردن مـناصب حکومتی:  بـا بـر تخـت نـشستن شـاه طهماسب، قـزلباش هـا بــی درنـگ بـرای بـه دسـت گـرفتن قــدرت‌ و ایفــای‌ نقشـی‌ برجسته تر در نظام سیاسی کشور،  به رقابت‌ پرداختند‌. کشـمکش قزلبـاش هــا و تـاجیـک هـا و رقابت دیرین طوایف گوناگون قزلباش بـرسر مناصـب عـالی کشـور،  هـمچنـان ادامــه یافـت  . اسکندربیگ ترکمان‌ که‌ تـصویر‌ روشـنی از ابتدای حکومت شـاه طهماسـب ارائـه مـی دهـد، معتقد‌ است که در ایـن دوره، میـان امـرا و ارکـان دولـت، بــه دلیـل امــر وکالـت و «تعصـب اویماقات » منازعه پدید آمـده‌ بـود‌ و شـیرازه‌ ی کشور ازهم پاشـیده شـده بود (ترکمـان ، ١٣۵٠: ١/ ٩٩٣) گفتنی اسـت کـه‌ در‌ این دوره، قبایل قزلباش منـافع قـومی را بـر منـافع ملـی کشـور مقدم داشتند که این کار‌ از‌ ویژگـی‌ هــای ســاختار قبیلـه ای و ایلاتـی دولـت صـفوی نشـئت می گـرفت .

ج . عـدم دستیابی‌ الامـه‌ تـکلـو‌ بــه مقـام امیرالامرایـی و تـرس از مـجـازات شـاه طهماسـب:  جسارت تکلویان و قدرت روبه افـزایش آنـان‌، شـاه‌ طهماسـب‌ را بـه سـوی اویماقـات دیگـر قـزلباش مـتمایل کرد. درنهایت، با قتل عام طـایفه ی تـکلو‌ بـه‌ فـرمان شـاه طهماسب، حسـین خــان شـاملو منصـب امیرالامرایـی یافـت (روملـو، ١٣۵٧: ٣١١). تکلویـان‌ همچنـان‌ مـی‌ کوشـیدند موقعیت برجسته ی خود را بازیابند و الامه تکلو کـه امـیرالامـرای آذربـایجـان بــود، بـرای بـه‌ دست‌ آوردن منصب امیرالامرایی طغیان کـرد (تـرکمان ، ١٣۵٠: ٢/ ١٠٩). نـاکامی در رســیدن بـه این  مقام‌ و ترس‌ از مجازات شاه، موجب پناهنده شدن وی به امپراتوری عثمـانی شـد و او سلطان ترک را‌ در‌ آن شرایط حساس، برای حمله به ایـران ترغیـب کـرد (جنابـدی ، ١٣٧۵  .(۴۱۳‌

د. عدم‌ بهره‌ مندی از توان مالی و نـظـامی در دولـت صـفویان، بـاوجود نقـش فـراوان در شکل گیری دولت‌ صفویه‌:  تکلوها‌ در زمره ی هفت هزار تن از صوفیانی بودند کـه در اولـین حرکت‌ شاه‌ اسماعیل اول علیه آق قویونلوها، بـه وی پیوسـتند (فلسـفی ، ١٣۶۴: ١۶٣-١۶۴).  آن ها خدمات زیادی‌ برای‌ شاه اسماعیل و طـهماسب انـجام داده بودند؛ چنانکه در سـال ٩۴٣ ۱ ه .ق، در سرکوب‌ شورش‌ ذوالفقار بیـگ (پسـر نخـود سـلطان ) کـه حـاکم‌ «کهتـران‌ »[۶] بـود‌، شرکت فعال داشتند (شـاه طهماسـب صـفوی، ١٣٧٠‌: ١١‌؛ ٨٢-٨١ :١٩٩۶ ,Melville). بـا وجود این اقدامات، تکلوها نتوانستند از کمکی که‌ به‌ صـفویان کـردند، بهره ببرند و بـا‌ اینکـه‌ برخـی از‌ طوایـف‌ قزلبـاش‌، ازجملـه اسـتاجلوها و شـاملوها، دارای امـلاک وسـیعی‌ بودنـد‌، تکلوها نتوانستند توان مالی و نظامی پیدا کنند و این امر باعـث نارضـایتی آنــان‌ از‌ حـکومـت صفویه بود. نویسـنده ی کتـاب نـقـاوه‌ الآثــار بـه نارضـایتی بعضـی‌ از‌ امـرای تکلـو از شـیوه ی نامناسب‌ اعطای‌ مناصب حکومتی اشاره می کند و می نویسد امـرای تکلـو معتقـد بودنـد کـه  « بعضی‌ در‌ این اردو هستند که هـرگز‌ در‌ هـیچ‌ معرکه ایشان را‌ ندیـده‌ و کــاری کــه ازو تـوان‌ گفت‌، از ایشان وقوع نیافته بلکه معلوم نیست که پدران این جماعـت در سـلک اهـل‌ اعتبـار‌ بوده باشند. الحال بر مسند عزت‌ و فراغت‌ تکیه زده‌ کمال‌ تنعم‌ و کامرانی ایشـان را حاصـل‌ است و ما بـا این هـمه سربازی و جان فشانی، قـدرت چاشـت و جـو الاغ نـداریم » (افوشـته ای‌ نطنزی‌ ، ١٣٧٣: ۴١١-۴١٢).

٢-۴. پناهندگی الامه به‌ دربار‌ عثمانی‌

بحران‌ در‌ شرق ایران و حضور‌ ارتش‌ ایران در نـواحی دور از پایتخـت، بـه مخالفـان دولـت صفویه، به ویژه الامه تکلو،  فرصت خودنمایی‌ داد‌؛ چنانکه‌ در سـال ٩۴٠ ه .ق، هـنگامی که شـاه طهماسب‌ پس‌ از‌ دفع‌ پنجمین‌ فتنه‌ ی عبیدالله خان ازبک در هرات به سر می بـرد و قصـد فـتح ماورالنهر را داشـت، از ورود سپاهیان عثمانی بـه آذربایجـان بـاخبر شـد (قمـی ، ١٣۵٩: ٢٢٨؛ شیرازی ، ١٣۶٩‌: ٧۶). الامه تکلو عـثمانی هــا را از ایـن مـوقعیـت کـه مرزهـای شـمال غربـی و مرکز‌ ایران بی دفـاع است، آگاه کرد و آنـان را بـرای حملـه بـه ایـران برانگیخـت (قزوینـی ، ١٩٩٩: ٧٧؛ ترکمــان ، ١٣۵٠: ٢/ ٩٩۵؛ روملــو، ١٣۵٧: ٣١۴). وی‌ باعــث‌ شـــروع چهــار دوره جنگ طولانی‌ از‌ سـال ٩۴٠ تـا ٩۶٢ ه .ق بین دو کشور شد که صدمات و ویرانی های بسـیاری را ایجاد کرد. الامه قصد داشت با حمایت دولت عثمانی حکومت‌ مستقلی‌ در نواحی شـمال غـرب‌ تشـکیل‌ دهـد (٣۴ :٢٠٠١ ,kilic ;۵-٢ :٢٠١٠  ,kupeli.  )ابـراهیم پاشـا بـه الامـه پیشنهاد کرد در آناتولی کـه دارای چندین هزار خانوار تکلو است، نیرویی تشکیل دهـد و بـه آذربایجان حملـه کنـد؛ بنـابراین الامـه‌ ریاسـت‌ تکلوهـای آنـاتولی را بـرای جنـگ بـا شـاه طهماسب برعهده گرفـت (دلابـی آر، ١٣۶٩: ۴۴- ۴۵). پـس از ورود نیروهـای عثمـانی بـه آذربایجان که بـه فـرماندهی ابراهیم پاشا، صدراعظم عثمانی، صورت‌ گرفت‌، الامـه بـه‌ پـاس خدماتی که به سلطان سلیمان در حملات به آذربایجان کرده بود، به لقـب پاشـایی سـرافراز گردید‌ (همان : ۴۴١) و به بیگلربیگی آذربایجان دسـت یافـت (-۴۴٩ :١٩۵٧ ,Gokbilgin ۴٨٢‌). هـمچنین‌ حـاکمانی‌ که برای شهرها انتخاب شدند بیشتر از امـرای تکلـو بودنـد؛ خیـاو (پیشکین یا مشکین شهر) به علی بیگ‌ تکلو، نخجـوان بـه ولـی بیـگ بـرادر الامـه و مراغـه، اردبیل و سراب به ولی خان‌ تکلو‌ داده شـد (چارشی لی ، ١٣۶٩: ٣٧٧).

همچنین، الامه درصدد برآمد برای گسترش قلمرو خویش، با محمد‌ خان تکلـو، حـاکم صفوی بغداد که از اقوامش بود، متحد شود و به همین‌ دلیـل نماینـدگانی بـه بغـداد‌ فرسـتاد‌. محمد خـان حـاضر بـه پـذیرفتن ایـن امـر نشـد(٨١ :١٩٩۶ ,Melville)؛  درنتیجـه نـیروهـای عـثمانی عـازم بغداد شدند و غزال اوغلی ازطرف دربار صفوی به بغـداد آمـد و خبـر داد کـه سلطان سلیمان به‌ عراق آمده و قصد بغداد دارد و وی مـی تـوانـد بــه درگــاه بیایـد (قزوینـی، ١٩٩٩: ۵۶۵؛ شاه طهماسب صفوی ، ١٣۶٣: ٢٣). سلطان سلیمان بـه دلیل شـروع فصـل سـرما و زمستان عازم بغداد شد، افراد‌ تکلو‌ مقیم بغداد به حمایت عثمانیان برخاسـتند و محمـد خـان شرف الدین اوغلی شـهر را رهـا کـرد و شهر بغداد به دلیل خیانت تکلوها بـه دسـت عثمـانی هـا افـتاد (٨٢ :١٩٩۶ ,Melville). بدلیسی‌ در‌ شرفنامه به تلفات انسانی و اسب و اشتر نیروهای عثمانی براثر سرما و بـرف و کمـی آذوقـه اشـاره مـی کنـد (بـدلیسـی ، ١٣٧٣: ۵۶۵). در ایـن لشـکرکشی هـا اکثرا تکلوهایی شرکت داشـتند کـه از‌ صـفویان‌ ناراضـی بودنـد. آن هـا نقـش مـهمی بـه نفع عثمانی ها ایفا کردند (مستوفی ، ١٣٧۵: ۶٧). اشتباه شاه طهماسب جـوان در قتـل عام تکلوها باعث تخریب آذربـایجان و سـقوط شـهر بغداد‌ به‌ دست‌ عثمـانی هـا شـد. همچنـین این‌ اولین‌ جنگ‌ ایران و عثمانی در دوره ی طـهماسب اول و سـلیمان قـانونی بود کـه در سـال  ٩۴٠ ه .ق به وقوع پیوست . نیروهـای عثمـانی تبریـز را تصـرف‌ کردنـد‌ و تـا‌ شـهر ســلطانیه ی زنـجـان پیشــروی نمودنـد (۶۴-۵۶ :٢٠٠۶‌ ,kilic‌ ;٢١٣-٢٠۶ :١٩٩٣ ,Korokoglu. ) در آنجا چند تن از امرای طهماسب، ازجمله حسین خان تکلو، فرزند بـورون سـلطان تـکلـو، بــا‌ سه‌ هزار نفر افراد تحت فرمان خود بـه نیروهـای عثمـانی ملحـق‌ شـدند (غـفـاری ، ١٣۴٣: ٢٨؛ .(kilic, 2006: 35; Colinp, 2009: 153-165; Küpeli, 2010: 249-257 .

دوره ی دوم جـنگ‌ هـا‌ در‌ سال ٩۴١ ه .ق به وقوع پیوسـت. الامـه تکلـو در ایـن جنـگ نیـز‌ جانب‌ عثمانیان را گرفت.  شاه طهماسب درصـدد سـرکوب الامه برآمد؛ اما غازی خان تکلـو این خبر را‌ به‌ الامه‌ داد و بنـابراین وی تبریـز را تـرک کــرد و بــه وان رفــت (روملـو، ١٣۵٧‌: ٣٢٩‌). شاه‌ طهماسب شهر وان را محاصره کرد؛ اما چـون عثمـانی هـا بـه الامـه کمـک مـی‌ کـردند‌، شـاه‌ موفق به گشودن وان نشد. در این سفر به طهماسب خبر رسید که برادرش‌، ســام‌ مـیرزا در خـراسان شورش کرده است و سلطان عثمانی وی را به فرزندی پذیرفته‌ و آن‌ سوی‌ قزل اوزن را به او واگذار کرده اسـت (غـفاری ، ١٣۴٣: ٢٨٩)

بـنابر گزارش منابع‌، در‌ شورش سام میرزا که حکمران خراسان بود و به همراه عـثمـانی هــا به دسیسه‌ چینی‌ پرداخت‌، تکلوها (به ویـژه الامـه سـلطان ) نیـز نقـش داشـتند (شـاه طهماسـب صفوی ، ١٣۶٣: ٣۵). ارتباط شـورشگران‌ خـراسـان‌ و سـلطان عثمـانی را احتمـالا غـازی خـان تکلو[۷] سروسامان داده بود که اتابک‌ بهرام‌ مـیرزا‌ در زمـان حکومت او در هرات بود و حال با عثمانیان در اقـامتگاه زمـستانی آن هـا‌ در‌ بغداد‌ دیدار می کرد (تـاریخ ایـران ، ١٣٨٠: ۵٨). شـاه طهماسب در تـذکره ی خـویش‌ نیز‌ به شورش سام میرزا و ارتبـاط آن بـا غـازی خـان و الامـه سلطان و حمایت سـلطان سـلیمان از سام‌ میـرزا‌ اشـاره کـرده اســت (شــاه طهماسـب صــفوی ، .(۳۵ :۱۳۷۰

فتوحات الامه در خـاک ایران سـبب شد‌ که‌ بسیاری‌ دیگر از سرداران قزلبـاش بـه دولـت عثمانی‌ پناهنده‌ شوند؛ از جمله ی ایـن افــراد غــازی خـان تکلـو اسـت کـه بـا بـیشـتر امـرا‌ دل‌ دگرگون کرده و در مـقام نـفاق‌ بود‌ (روملو، ١٣۵٧‌: ٣٢۶‌). وی‌ در زمان امیـرالامرایـی چـوهـه سـلطان به‌ سمت‌ للگی بهرام میرزا، برادر شاه طهماسب، برگزیده و بـه هـرات فرسـتاده شــد.  پس  از‌ جنگ سال ٩۴١ ه .ق، وی نیز به‌ تـبریز فـرار کـرد و چون‌ از‌ سوءنیت شـاه نـسبت به خود‌ آگاه‌ شـد، بـه امپراتوری عثمانی پناهنده شد (جنابدی ، ١٣٧۵: ۴٢٨). بـا فـرار غـازی خـان‌، از‌ امرای تکلو، جز محمد خـان‌ شـرف‌ الـدین‌ اوغلـی و چنـد تـن‌ از‌ امـرای درجــه ی دوم تـکلـو‌، کسی‌ در نـزد شـاه بـاقی نماند. غازی خان تـکلو ازطرف سـلطان عثمـانی بـه عنـوان بیگلربیگـی‌ نیمی‌ از بغداد منصوب شد (همان ). به‌ نوشته‌ ی اسکندر بـیگ‌ مـنشی‌، تحریکـات‌ وی موجـب دومین حمله‌ ی سلطان سـلیمان بـه ایران شـد (تـرکمـان ، ١٣٧۵: ٢/ ٨٣). غــازی خـان بـا عـنـوان بـیگلربیگی به بغداد‌ رفت‌؛ اما چون مردم از وی به‌ دربار‌ عثمانی‌ شکایت‌ کردنـد‌، دوبـاره بـه شاه‌ طهماسب‌ روی آورد و بـه سـمت والی شـروان منصوب شـد (شـیرازی ، ١٣۶٩: ٩١). شـاه طهماسب وی را مردی‌ شـیطان‌ صـفت‌، حـیله گـر و دروغـگو مـی نامـد (شـاه طهماسـب‌ صـفوی‌، ١٣٧٠‌: ١۴‌، ٣۵‌، ٣٧‌) عاقبـت، وی بـه دسـتور شـاه، بـه اتفـاق دو بـرادر و چنـد تـن از اقـوام نزدیکش در شروان کشته شد (شیرازی ، ١٣۶٩: ٩٣). در همین زمان، محمد خان ذوالقدر‌ بـا هزار سـوار و قباد سلطان ذوالقدر و حسین سلطان ولد بیرون سلطان تکلـو از شـاه طهماسـب روی گردان شدند و به اردوی سلطان سلیمان پیوستند (استرآبادی ، ١٣۶۶: ۶٣)

سومین تهاجم عثمانیـان در‌ سـال‌ ٩۵۵ ه .ق صـورت گرفـت. در آن سـال القـاص میـرزا، برادر شاه، به دولت عـثمانی پنـاهنده شد و علیه دولت صفویه وارد عمل شـد. مورخـان دوره ی صفویه و به ویژه خود شاه طهماسب‌، عامل‌ اصلی شـورش و پناهنـدگی القـاص میـرزا بـه دولت عثمانی را تحریکات و نقش الامه تکلو می دانند.[۸] شاه طهماسـب در جـای دیگــر نـیـز به همکاری‌ القاص‌ و الامه اشاره دارد که آن‌ دو‌ به سیواس آمدنـد و در نامـه ای طـولانی بـه شاه علی سلطان چینی (سلطان علی چگنـی )، حـاکم‌ وان‌، نوشـتند کـه‌ «کلیـد قلعـه ی وان را برداشته نزد ما بیاور که ده برابر وان به تو در خـراسان الکــا‌ بـدهم » (اسـترآبادی ، ١٣۶۶: ۴٣).  در این جنگ نیز الامه تکلو به‌ نفع‌ عثمانی‌ ها وارد عمل شد. وی بـه دسـتور سـلطان سـلیمان بــرای محاصــره ی قلعــه ی وان فرســتاده شــد (روملــو، ١٣۵٧‌: ۴٢۵‌؛ ;٣٧ :٢٠٠۶ ,kilic .(Colinp, 2009: 153-165

۵. فرجام پناهندگی سیاسی الامه

شاه طهماسب‌ که‌ در‌ انـدیشه ی بـازستادن تبریز،  پایتـخت ایران و سرکوبی الامه بود، بار دیگـر متوجه آذربایجان شد. برخی از‌ سران قزلباش به شاه طهماسب پیشـنهاد کردنـد کــه بـه سـپاه عثمانی شبیخون بزنند‌؛ ولی او که الامه‌ را‌ عامل تمامی این فتنه هـا و آشـوب هـا می دانسـت، بـا رد این پیشنهاد درصدد دستگیری وی برآمد (شاه طهماسب صفوی ، ١٣٧٠: ٣٣). الامـه کـه تاب پایداری دربرابر نیروهای شاه طـهماسب  را‌ نـداشت، بی درنگ از تبریز به وان رفت و در قلعه ی مستحکم آن پناه گرفـت (غفـاری ، ١٣۴٣: ٢٨٩). شـاه طهماسـب بــدون جـنـگ وارد تـبریز شد. شاه طهماسب موفق نشد وان را تسخیر‌ کند‌؛ زیرا سلطان سـلیمان بـار دیگـر بـرای حمله به ایران حـرکت کرده بود (شـاه طهماسـب صـفوی ، ١٣٧٠: ٣۵). بـا ایـن حـال، هنـوز غائله ی الامه پایان نپذیرفته بود و شـاه طهماسب همواره مصمم‌ بـه‌ دســتگیری الامـه بـود و بـه دنبال فرصت می گشت. وی بعد از رویارویی با سپاه عثمانی و درهم شکستن آن ها، فرصـتی پیدا کرد که الامه را دنبال کند؛ اما الامه‌ که‌ در ترجان اقامت گزیـده بـود، بـا خبـر حرکـت شـاه، رهسپار قرامان شد و شاه طهماسب بار دیگر در دستگیری الامـه ناکـام مانـد (بهنـام فـر، ١٣٨٩: ۵۶) از آن پس دیگر‌ خبری‌ از‌ الامه در منـابع دیـده نمـی‌ شـود‌ و تنهـا‌ منبعـی کـه بـه گرفتـاری و قتـل وی بـه دسـت شـاه طهماسـب اشـاره کــرده اســت، کتـاب عـالم آرای شـاه طهماسب است .

۶. نتیجه گیری‌

تکلوها‌ که‌ در شکل گیری و تثبیت حکومت صفویان نقش اصلی‌ و مهمی‌ ایفا کرده بودنـد، از سال ٩٣٧ ه .ق دچار وضعیت نابسامانی شدند. آنان که افرادی فعال، جـنگجـو و پرهـیزگـار بودند، نتوانستند از‌ کمکی‌ که‌ به صفویان کردند، بهره ببرنـد و بـرخلاف برخـی از طوایـف قزلباش‌، ازجمله استاجلوها و شاملوها که دارای املاک وسیعی بودند، نتوانستند تـوان مـالی و نظامی پیدا کنند و این امر باعث نارضایتی‌ آنـان‌ از‌ حـکومت صفویه بود. جسارت تکلویـان و قدرت فزاینده ی آنان شاه را به‌ سوی‌ اویماقات دیگر قزلباش متمایل کرد که درنهایت، بـه قتل عام طایفه ی تکلو به فرمـان شـاه طهماسـب‌ منجـر‌ شـد‌. بــا ایـن حــال، تـکلویـان همچنـان مـی کوشـیدند موقعیـت بـرجسـته ی خــود را بـازیابنـد‌ و الامـه‌ سـلطان‌ تکلـو کـه امیرالامـرای آذربایجان بود، برای به دست آوردن منصب امیرالامرایی و انتقـام از شـاه‌ طهماسـب‌ طغیـان‌ کرد. ناکامی در رسیدن به این مـقام، مـوجب پنـاهنده شدن وی به امپراتوری عثمانی‌ شـد‌ و او سلطان ترک را در آن شـرایط حـساس، برای حمله به ایران ترغیب‌ کرد‌.

این‌ شورش و پناهندگی پی درپی تکلوها، ازجمله الامه سلطان تکلو، نتـایج و پیامـدهای مهم زیر را‌ به‌ همراه داشـت :

١. تـضـعیف نـیـروی کارآمـد نخبگـان سیاسـی قبیلـه ی تکلـو در سـاختار قـدرت صفویان‌؛

٢. شرکت‌ تـکلوها‌ در دسیسه ها و توطئه ها علیه حکومت و در بلندمدت، تضـعیف صفویان؛

٣. وقوع چهار دوره جنگ‌ بین‌ ایران و عثمانی که اولـین دوره ی آن بـه تحریـک الامـه سـلطان تـکلو در‌ سال‌ ٩۴٠‌ ه .ق رقم خورد؛

۴. ازدست رفتن بغداد و تصرف آن به دست عثمانیان بـه مـدت ٩٢ سال؛

۵. ویرانی‌ گسترده‌ در‌ غرب ایران به دلیـل جنـگ هـای طـولانی و شـیوه ی امحـاء منابع دولت صفویه‌؛

۶. تحمیل‌ هزینه های مـالی هـنگفت بـرای کشور پناهنده پذیر؛

٧. خدشه دار شدن مقام قداست و پادشاهی؛ چون از‌ ایـن‌ زمـان بـه بـعـد، بــرادران شـاه، ازجمله القاص میرزا و سام میرزا و گروه های‌ دیگر‌ علیه پادشـاه ایـران بـه فعالیت پرداختند و بـی‌ تـوجهی‌ بـه‌ مرشد کامل، به صـورت بـارزی در دوره‌ هـای‌ بعد نمود یافت .

 

در همین باره بخوانید:

نمونه‌ای از فرارمغزهای ایرانی به عثمانی: مصلح‌الدین محمد لاری

فـعالیت‌های دیپلمات‌های ایرانی در لژهای فراماسونی استانبول

مـناسبات‌ اجتماعی ایران و عثمانی در دوره صفویه

مـطالعه‌‌ای تطبیقی در خوانش‌های دینی اندیشمندان ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم‌

بـررسی‌ تطبیقی وصیتنامه‌های اصلاحی اندیشمندان ایران و عثمانی: مستشارالدوله و فواد پاشا

نسخه‌شناسی چند رساله؛ موسیقی ایرانی در امپراتوری عثمانی

منابع

 استرآبادی، سید حـسن بـن مرتضی حسـینی . (١٣۶۶). از شیخ‌ صفی‌ تا شـاه صـفی. بـه اهتمام‌ دکتر‌ اشراقی . چ ٢. تهران‌ : عـلمی‌ و فـرهنگی‌ .

 اوزون چـارشی لـی، اسـماعیل حقـی . (١٣۶٩‌). تـاریخ‌ عثمـانی. ج ٢. ترجمـه ی ایـرج نوبخت . تهران : کیهان .

 بدلیسی، شرف خان . (١٣٧٣). شرفنامه . با‌ تـعلیقات‌ مـحمد عباس . چ ٣. تهران : حدیث .

 بهنام فر‌، محمدحسن . (١٣٨٩). پناهندگی سیاسی‌ بـین‌ حکومـت هـای عثمـانی، صـفوی و بـابری‌. پایان نامه ی کارشناسی ارشد. دانشگاه تهران .

 بوداق منشی . (١٣٧٨). جواهر الاخبار. تصحیح محسن بهـرام‌ نـژاد‌. تهـران : مـرکـز نـشـر میراث مکتوب‌ .

 تاریخ‌ ایران‌ (در دوره صفویان‌ ). (١٣٨٠‌). پژوهش در دانشگاه کمبـریج‌ . ترجمـه‌ ی یعقوب آژند. تـهران : جـامی .

 تـرکمان، اسکندر بیگ (منشی ). (١٣٧۵). تاریخ عالم آرای عباسـی. بـه‌ اهتمـام‌ ایـرج افشار. ج ٣. تهران : امیرکبیر.

 جنابدی، میرزا‌ بیگ‌ بـن حـسن‌ . (١٣۵٧‌). روضــۀ‌ الصـفویه . بـه کوشـش غلامرضـا‌ مجـد طباطبایی . تهران : بنیاد موقوفات ایرج افشار.

 خواندمیر، امـیرمحمود. (١٣٧٠). تـاریخ شاه اسـماعیل و شـاه طهماسـب‌ صـفوی‌ (ذیل تاریخ حبیب السیر). تصحیح محمدعلی‌ جراحی‌ . تهران‌ : گستره‌ .

 دلابی‌ آر، آلفرد. (١٣۶٩‌). سـلیمان‌ خـان قانونی و شاه طهماسب . ترجمه ی ذبـیح الله منصوری . تهران : زرین .

 روملو، حسن بیگ . (١٣۵٧). احسـن التــواریخ‌ . تـصـحیح‌ عبدالحسـین‌ نـوایی . تهـران : بابک .

 رهر، برن . (بـی تـا‌). نـظام‌ ایالات‌ در‌ دوره‌ ی صفویه‌ . ترجمه ی کیکاووس جهانـداری . تـهران : بـنگاه ترجمه و نشر کتاب .

 شاه طهماسب بن اسماعیل بن حیدر الصـفوی . (١٣۶٣). تذکره ی شـاه طـهماسـب . بــا مقدمه ی امرالله صفری . چ ٢. تهران : شـرق .

 شـیرازی، عبدی‌ بـیگ . (١٣۶٩). تـکمله الاخـبار. تصحیح عبدالحسین نـوایی . تهـران : نشـر نـی .

 سـرور، غلام . (١٣٧۴). تـاریخ شـاه اسـماعیل صـفوی. ترجمـه ی محمـدباقر آرام و عباسقلی غفاری فرد. تهران : مـرکز نـشر دانشگاهی .

 سومر، فـاروق . (١٣٧١‌). نقش‌ ترکان آنــاطولی در تشـکیل و توسـعه ی دولـت صفوی. تـرجمه ی احـسان اشراقی و محمدتقی امامی . تهران : گـستره .

 طـلوعی ، محمود. (١٣٧٧). فرهنگ جامع سیاسی. چ ٢. تهران : نشر علم .

 عطیفه ، باقر. (بی تـا). پناهندگی سـیاسی‌ و تـحولات‌ آن در قـرن بیسـتم . [بـی نـا]:

[بـی جـا].

 عـالم آرای شاه طهماسب . (١٣٧٠). بـه کـوشش ایرج افشار. تهران : دنیای کـتاب .

 غـفاری ، قاضی احمد‌. (١٣۴٣‌). تاریخ جهان آرا. تهران : حافظ‌ .

 فلسفی‌ ، نصر الله . (١٣۶۴). زندگانی شاه عباس اول . تهران : علمی .

 قـزوینی، بـوداق . (١٩٩٩). جواهرالاخبار. به کوشش محمدرضا نصیری و کـوئیچی هـانه وا. توکیو: مـؤسسه ی مـطالعات فـرهنگ‌ ها‌ و زبان های آسـیا و آفریقا‌.

 قمی‌، قاضی احمد. (١٣۵٩). خلاصه التـواریخ . بـه تصـحیح احسـان اشـراقی . دانشـگاه تهران .

 قدیانی، عباس . (١٣٨۴). تـاریخ و فـرهنـگ و تمـدن در دوره ی صـفویه . تهـران : فرهنگ مکتوب .

 مـطالعه و بـررسی تـحلیلـی پیرامــون عـلـل اقامـت ، مهـاجرت‌ و پنـاهنـدگی‌

ایرانـیان . (١٣۶۵). تهران : اداره ی کل امور کنسولی .

 مستوفی ، محمدحسـن . (١٣٧۵). زبده التواریخ . بـه کوشـش بهـروز گـودرزی . تهـران : مجموعه ی انتشارات ادبـی و تـاریخی .

 نـطنزی، افوشته ای محمودبن هـدایت الله . (١٣٧٣). نقاوه الآثار‌ فـی‌ ذکــرالاخیـار. بــه‌ اهـتمام دکـتر احـسان اشـراقی . چ ٢. تهران : علمی و فرهنگی .

 نـوایی، عبدالحسـین و عباسـقلی غفـاری فـرد. (١٣٨۶). تـاریخ تحـولات سیاسـی و اجتماعی‌، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره ی صفویه . تهران : سمت .

(بی تا). شاه‌ طهماسب‌ صفوی‌ مجموعه اسناد و مکاتبات . تهران : بـنیاد و فرهنگ ایران .

 Chimni, B.S. (2009). The Birth of a Discipline: From Refugee to Forced Migration‌ Studies. Oxford University.

 Colinp, Mitchell. )2009(. The Practice of Politics in Safavid Iran‌. Power‌, Religion‌ and Rhetoric. London.

 Convention and the 1967 Protocol relating to the Status of Refugees. )1992‌(. Geneva, January.

 F. Dalf, Stephen. )2010(. The Muslim Empires of the Ottoman, Safavids, Mughals‌. Cambridge University.

 Gokbilgin, M. Tayyip‌. (۱۹۵۷‌), "Aez ve Raporlar1na Gore Ibrahim Pasan1n Irakeyn Seferindki I1k Tedbirleri ve utuhati" Belleten, XXI/ 183, Temmuz,.

 Haneda, Masashi. )1987(. Le chah et Les Qizlibas: Le systeme Militarie‌ Safavide. Berlin.

 J. Newman, Andrew. )2006(. Safavid Iran: Rebirth of a Persian Empire. London: I. B. Tautis.

 Kneebone, Susan. )2006(. Global Perspectives on Forced Migration. Monash University. Australia.

 Korokoglu, Bekir. )1993(. Osmanli – Iran Siyasi Munasebtleri‌ (۱۵۸۷‌- ۱۶۱۲). Istanbul.

 Kilic ,Remzi. )2001(. yuzyillarda Osmanli- Iran Siyasi Antlasmalari, Tez Yayinlari.

 )۲۰۰۶(. Kanuni Devri Osmanlı-İran Münasebetleri (1520- 1566). İstanbul.

 Kupeli,Ozer. )2010(. Irak- 1Arap ta Osmanli – Safevi‌ Mucadelisi‌ ) XVI- XVII. Yuzyllar(. Izmir.

 )۲۰۱۰(. "Osmanlı-Safevi Münasebetlerine Dair Türkiye’de Yapılan Çalışmalar Hakkında Birkaç Not ve Bir Bibliyografya Denemesi&quot‌;. Tarih‌ Okulu, VI, Ocak-Nisan.

 Labib, Subhi. )1979(. The Era of Suleyman the Magificent, Crisis of rientation. Internation Journal of Middle East studies. X/4. November.

 Melville, Charles. )1996(. Safavid Persia (The‌ history‌ and‌ politics of an Islamic Society‌(. Center‌ of‌ Middle Eastern Studies University of Cambridge. London.

 Mitchell, Colinp. )2009(. The Practice of Politics in Safavid Iran. Power, Religion and Rhetoric‌. London‌.

 See‌ Unhcr Handbook on Procedures and Criteria for Determining‌ Refugee‌ Status under the 1951.

 Smith, William. )1853(. Dictionary of Greek and Roman Antiquities. London: Oxford University.

[۱]  Well-founded fear

[۲] . اسـماعیل حقی ، مورخ عثمانی ، درمورد وی آورده است : «اولامه خان‌ اصلا‌ از تیمارلی سپاهی های تکه‌ بـود‌، که براثـر‌ شجاعت‌ بـسیارش‌ بـه او لقب  یاوز اوغلان داده‌ بودند‌» (اوزون چارشی لی ، ١٣۶٩: ٢/ ٣٧۵).

[۳] لقب یساول از ریشه ی مغولی یسا (یاسا‌)، بـه‌ معنـی قـانون و همچنـین افـراد و مـأمورانی اسـت‌ کـه اوامـر و فـرامین را‌ درحضور‌ سلطان اجرا می کردند (میرزاسمیعا‌، ١٣۶٨‌: ٢٧ و ١٢٠).

[۴] او مسئول اداره حرم پادشاه بود که پیرترین، کهنترین و محترمترین ابواب جمعی دربار محسوب میشود و صفت صلاح و تدین آراسته بود و شب و روز در حرم حضور داشت (همان: ۲۷).

[۵] . فاروق سومر بیان می کند: «ما راجع بـه ســارلوها اطـلاع‌ در‌ دسـت نـداریم …» (سـرور، ١٣٧۴: ٧٨). شـاه‌ طهماسـب‌ در تذکره‌ ی خویش‌ ، در‌ جایی دیگر سارلوها را‌ منتسب به تکلوها ذکر می کند و ساریلوی تکلو می نویسد (شاه طهماسـب ، ١٣۶٣: ٣٢) در‌ زمان‌ قراقوینلوها و در دوران حاکمیت قرایوسف ، در‌ شهرزور‌ امیری‌ بـه‌ نــام‌ محمـد سـارو وجـود‌ داشـته‌ است که احتمال دارد سارلوها اسم خود را از این امیر گرفتـه باشـند، یعنـی سـارلوهای مـورد‌ بحـث‌ شـاه‌ طهماسـب در آذربایجان می توانند شاخه ای‌ از‌ سارلوهای‌ منطقه‌ ی شهرزور‌ باشند‌. احتمـال دارد ســارلوهای آذربـایجـان نـام خـود را از « سارلوعلی » که در تشکیل دولت صفوی نقش داشته گرفته باشند؛ در این صـورت بایـد اسـم خـود را سـارلو علـی‌ مـی  گذاشتند (سرور۷۸:۱۳۷۳).

[۶] به نظر می رسد که نام کهتران که ذوالفقاربیگ بن علی بیگ ، مـشهور  بـه نخود سـلطان ، حـاکم‌ آنجـا‌ بـود، در تـذکره ی شاه طهماسب اشتباه ثبت شده و صحیح آن «کـلهر» اسـت . در مـنابع تاریخی و جغرافیایی ، نام کهتران ثبـت نشـده اسـت و این اسم باید کلهر باشد (روملو، ١٣۵٧: ٢٧٢‌).

[۷] . فرز د چرکین حسن تکلو بود.

[۸] ١شاه طهماسب در تذکره ی خود می نویسد: «در باب یاغی شدن القـاص دو چـیز به خاطرم‌ می‌ رسد: اول اینـکه مــاغورلو‌ پسری‌ که حالا در روم است عمل بدی داشته ، از ترس آنکه مبادا من بشنوم و او را ایذا و عقوبت کنم بی دولتی چنـد از نوکران الامه با او شراب می خوردند‌. از‌ بـیم سـیاست من او را چیزهای بد آمـوزانیده و فـریب داده بودند و بـدنام و یـاغی کردند» (شاه طهماسب صفوی ، ١٣٧٠: ۴٧؛ استرآبادی ، ١٣۶۶: ۶٢).

این نوشته برای نخستین بار با عنوان “‌پنـاهندگی‌ سیاسی در دوره ی صفویه؛ با تکیه بر پناهندگی الامه تکلو به امپراتوری عثمانی‌” از سوی سید‌ هـاشم‌ آقـاجری، مـحمدحسن رازنهان و  هادی بیاتی در فصلنامه تاریخ اسلام و ایران پاییز ۱۳۹۳ – شماره ۲۳، (‎۲۰ صفحه – از ۵ تا ۲۴ ) منتشر شده است.

همچنین ببینید

پادشاهان عثمانی| عثمان اول: بنیانگذار دولت عثمانی –قسمت چهارم

پایگاه مطالعات عثمانی: فتح قلعه ای در منطقه سلطان اویوغو که دیر زمانی در دست …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *