پادشاهان عثمانی| عثمان اول: بنیانگذار دولت عثمانی –قسمت چهارم

پایگاه مطالعات عثمانی: فتح قلعه ای در منطقه سلطان اویوغو که دیر زمانی در دست یک تکفور روم باقی مانده بود از دو جهت دارای اهمیت بود. نخست این که این اقدام نشان دهنده پایان دوره صلح با تکفورهای خراجگذار سلطان بود و آشکار میکرد که این نطقه نیز تبدیل به منطقه ای برای غزا شده است. جنبه دوم نیز تحکم مستقیم و مستقل عثمان بر قلعه ای با موقعیت مشرف بر منطقه مانند قراجه حصار بود. با کوچ اهالی از منطقه و خصوصا از نواحی دوردستی مانند گرمیان به این قلعه قراجه حصار که موقعیتی مشرف بر منطقه داشت تبدیل به شهری مسلمان نشین شد. به نظر میرسد در منطقه پایین دستی در ایلیجه نیز بازار به دست عثمان افتاده بود. در ۱۲۸۸ عثمان به جای قصبه ای دورافتاده مانند سوغوت، با فتح قراجه حصار در مرکزی مشرف بر منطقه و در مجاورت اسکی شهر که اقامتگاه نای سلطان بود استقرار یافته بود. این فتح عملا عثمان را تبدیل به یک غازی بیگ در منطقه ترفیع داد. به این ترتیب عثمان به درجه ای هم ارج با چوبانیان در قاستامونی که صاحب سنجاق سلطان سلجوقی بودند ارتقا یافته بود.

پس از این فتح دومین هدف پیش روی عثمان بیگ منطقه کرانه شرقی رود ساکاریا بود. بر اساس منابع عثمانی عثمان بیگ پس از سنجاق بیگی به همرزم (نوکر) خود کوسه میخال از ضرورت حرکت به سمت تراقلی ینیجه‌سی سخن گفته است.[۱] کوسه میخال که خود تکفور منطقه هارمان قایا-گول بود از وضعیت جغرافیایی منطقه میانی رود ساکاریا و نیز وضعیت تکفورها و راه های  منطقه مطلع  بود و چنین طرحی را پیش کشید: پس از گذر از بش‌داش، در منطقه ساری قایا رود ساکاریا پشت سر گذاشته خواهد شد. به این ترتیب در منطقه پیچ میانی رود ساکاریا اراضی وسیعی که شامل مسیر تجرات ابریشم به ایزنیک نیز میشود تحت تصرف قرار خواهد گرفت. در این میان قصبات مودورنو-گوینوک و تراقلی ینیجه‌سی نیز تحت کنترل واقع خواند شد. در همین راستا برای دعوت به همکاری به سامسا چاووش که با عشیرت خود در منطقه ساکن شده بود قاصدی اعزام شد. عثمان راهی این سفر شده در مسیر ابتدا بر زاویه بشتاش حاکم شد (در دفاتر تحریر بعدی قیودات بئش‌داش موجود است). پس از آن از شیخ تکیه محلی را که از آنجا امکان عبور از ساکاریا وجود داشت پرسیدند (حقیقتا هم محلی که امکان عبور از آن وجود داشته باشد ساریجاکایا است .امروز هم در آن محل دو پل که یکی قدیمی و دیگری جدید است وجود دارد و اسب توان عبور از آن منطقه رودخانه را دارد). در کرانه ساکاریا سامسا چاووش به استقبال آنان آمده و آنها را به سمت سورقون (در نقشه در سمت شمالی ساکاریا قرار دارد) حرکت داد. رومیان سورقون با وساطت سامسا چاووش راضی به تبعیت شدند و به این ترتیب با عهدی که بر اطاعت از عثمان بستند از هجوم سپاه او و اسارت جان به در بردند. از آنجا با راهنمایی سامسا چاووش به سمت ولایت مودورنو حرکت کردند (پس از سورقون مسیر به سمت شمال متمایل میشود). سامسا چاووش همواره در حال مدارا با رومیان بوده به همزیستی با آنها میپرداخت از این رو عثمان نیز اداره این ولایت را به او سپرد. پس از مودورنو به موزات رودخانه به ترتیب به سوی گوینوک و تاراکلی ینیجه‌سی حرکت کرده پس از آن بار دیگر به سمت جنوب توجه یافته و وارد دشت گول فلانوز (نام امروز اش گول‌پازاری است) شدند. در اینجا با راهنمایی میخال از مسیر هارمان کوی باز از ساکاریا گذشته و به قاراجه‌حصار بازگشت. زمانی که مسیرهای مورد استفاده و جای‌نام‌های ذکر شده در این روایت را از نظر بگذرانیم متوجه صحت آن خواهیم شد. به نظر میرسد اصلی ترین هدف از این لشکرکشی علاوه بر کسب غنایم گسترش سیطره خود بر تکفورهای محلی به عنوان حاکم جدید قراجه‌حصار بوده است.

عثمان غازی نیز مانند بیگ های دیگری که در آناتولی غربی به فتوحات در اراضی بیزانس میپرداختند در میانه ۶۸۷ تا ۶۹۹ (۱۲۸۸-۱۲۹۹) تلاش کرد تا منطقه میان قراجه‌حصار تا بیلجیک-ینی‌شهر را که در دست تکفورهای خراجگذار سلطان سلجوقی قرار داشت  تحت سیطره و کنترل خود در آورد و به این ترتبی خود را به عنوان بیگی که تعداد قابل توجهی شهر و قلعه را تحت اداره خود دارد مطرح سازد. در دوره میان سالهای ۱۲۸۸ تا ۱۲۹۹ عثمان تکفورهای بومی خراجگذار سلطان سلجوقی مانند تکفورهای گوینوک، پول‌پازاری، بیلجیک، ینی‌شهر، اینه‌گول و یارحصا را از میان برده در ادامه فعالیتهایش به سمت بیتینیا که اراضی امپراتوری عثمانی به شمار میرود حرکت کرده شروع به غزا در آنجا کرد. بر اساس روایتی که در تاریخ نشری آمده است، پس از مرگ ارطغرل مساله جانشینی در سوغوت تبدیل به مساله ای بغرنج شده بود. گروهی از کوچ نشینان عثمان را و گروهی دیگر دوندار را بیگ خود معرفی میکردند.[۲] قبیله عثمان به حمایت از او پرداختند. در الاسی مشترک نیز معلوم شد که اکثریت طرفدار عثمان است و پس از آن دوندار نیز اعلام تبعیت از عثمان کرد. در حوالی ۱۲۹۹ دوندار کدخدای عثمان یعنی وکیل و به نوعی وزیر او محسوب میشد. در این سال سیاست فتوحات عثمان تحول بنیادینی را تجربه کرد. در ابتدا روابط عثمان با تکفور قدرتمند بیلجیک روابط دوستانه و حتی به نوعی وابسته به آن بود. همچنین برای تثبیت در منطقه با رومیان خراجگذار ساکن در میانه اسکی شهر و بیلجیک نیز سیاست تعامل پیگیری میشد. اما حمله به گرمیان عثمان را رودرروی با تکفورهای محلی گذاشت. پس از قراجه حصار  عثمان حملات خود را به سمت تکفور مودورنو-گوینوک که در خارج از این منطقه بود سوق داد. تکفور کوپروحصار را که علیه تکفور بیلجیک شوریده بود با همکاری دوندار مجبور به انقیاد کرد. در سال ۱۲۹۹ میان عثمان و عموی او در مورد این که آینده بیگ‌نشین آنها چگونه خواهد بود اختلاف نظر پیش آمد. دوندار معتقد به لزوم تداوم سیاست همزیستی با تکفور بیلجیک و اهالی بومی رومی بود.[۳] اما عثمان از این نظر دوندار چنین برداشت میکرد که او در پی تحدید حق جنگ و حاکمیتی او است و از این رو نیز با تیری دوندار را از پای درآورد (بر اساس گزارش نشری فتح بیلجیک پیش از قتل دوندار انجام شده است). در حوالی ۱۲۹۹ عثمان از منطقه قراجه‌حصار – سوغوت به سمت غرب یعنی بیلجیک – ینی شهر توجه پیدا کرد. اینکه عثمان غازی پایتخت خود را در سال ۱۲۹۹ از قراجه حصار به بیلجیک انتقال داد و مرکز فرماندهی مرزی خود را به ینی شهر در نزدیکی ازنیک منتقل کرد نشان دهنده طرحی است که او برای ادامه پیشروی های خود در نظر داشت. عثمان که با هدف دستیابی به بیتینه در پشت مرزهای بیزانس در حال فعالیت بود هر از گاهی نز از ینی شهر به سمت ازنیک حرکت میکرد.

بی شک تاریخ نگار بیزانسی، پاچیمرس که معاصر عثمان غازی بوده و از فتوحات او روایت هایی را نقل کرده است معتبرترین منبع برای دریافت اطلاعات در مورد اوست. مورخ بیزانسی که به مناسبت محاصره ایزنیک از سوی عثمان و جنگ بافئوس در سال ۷۰۱ (۱۳۰۲) به صورت مفصل از او سخن گفته است، در مورد وضعیت عثمان به ۱۰ سال پیشتر توجه کرده و چگونگی و زمان ظهور عثمان را روایت میکند. زاچاریادو، با اشاره به روایت پاچیرمس در مورد کیفیت روابط عثمان با چوپانیان این تخمین میزند که این روابط به بازه زمانی ۶۸۹ – ۶۹۲ (۱۲۹۰-۱۲۹۳) بوده باشد. ایمبر این حوادث را مربوط به دهه ۱۳۰۰ میداند که البته این نظر او باعث درهم ریختگی توالی تاریخی حوادث شده است.[۴] پاچیمرس در مورد تحرکات فعال غزا علیه بیزانس در آن سالها به امیر مرزنشین چوپانی در قاستامونی، یاولاق ارسلان و بعدتر علی اشاره میکند. در دهه ۱۲۹۰ در قاستامونی مظفرالدین یاولاق ارسلان از شجره حسام الدین چوپان با عنوان «سپهبد دیار اوج» در حال حکمروایی بود. پاچمرس ظهور عثمان را مربوط به امیر قاستامونی «آموریوئی» (امیر اوغوللاری) میداند. اطلاعات مشوشی را که او در مورد «ملک ماسور و آموریوئی» میدهد با توجه به داده هایی که از مورخ سلجوقی هم عصر او کریم الدین آقسرایی به دست می آید روشن میشود. بر اساس این منبع، پس از مراجعت فرزندان سلطان کیکاوس دوم از کریمه به آناتولی یکی از آنان به نام مسعود دوم تخت سلجوقی را از آرگون خان گرفته برادر خود رکن الدین قلیج‌ارسلان را در منطقه مرزی (احتمالا حوالی آقشهر) مسکون کرد. پس از مرگ آرگون خان و انتخاب گیخاتو به عنوان خان (۲۲ جولای ۱۲۹۱) در اثنای جنگ قدرتی که یان مغولان مستقر در ایران در گرفته بود آناتولی نیز در وضعیت آشوبناکی واقع شد. در مناطق مرزی ترکمانان دست به شورش زدند و قلیج ارسلان نیز علیه برادر خود مسعود عصیان کرد. پس از آن که گیخاتو خان با سپاه خود رو به جانب او گذاشت (ذی القعهده ۸۹۰؛ نوامبر ۱۲۹۱) قلیچ ارسلان روانه قاستامونی شده ترکمانان آنجا را حول خود جمع کرد. او یاولاق ارسلان، امیر منطقه مرزی را که از قدیم وفادار مسعود بود به قتل رساند. سلطان مسعود که از سوی گیخاتو خان علیه او اعزام شده بود ابتدا شکست خورد (پاچیمرس با جایگزین کردن ماسور یعنی سلطان مسعود به جای ملیک قلیج ارسلان مرتکب خطا شده است). پس از شکست ابتدایی مسعود با تکیه بر نیروهای مغولی که به همراه داشت نهایتا پیروز گشت (اکتبر ۱۲۹۱). اگرچه قلیچ ارسلان از صحنه گریخته بود اما نهایتا به دست فرزند یاولاق ارسلان، علی در یک هجوم کشته شد. پس از حوادث ۱۲۹۱ علی چوپانی از سرسپردی به دستگاه سلجوقی-مغولی خارج گشته شروع به حمله در مرزهای غربی و اراضی بیزانس کرد. به طوری که فتوحاتش را رود ساکاریا پیش رفته و حتی در مواردی با گذشتن از رود در ماوراء آن نیز پیشروی کرد. اما بعدتر وارد ورابط دوستانه با بیزانسی ها شد. در این دوره عثمان غازی در دشت ساکاریا که آخرین سرحد به شمار میرفت در منطقه سوغوت اقامت داشت. پاچیمرس، روایت میکند که لشکریان همراه علی از او دور شده به سپاه عثمان پیوستند تا به این وسیله امکان تداوم جنگ داشته باشند.  او تاکید میکند که عثمان در این دوره تحت امر چوپانیان قرار داشته و یک سپاهی مرزی به شمار می رفت. به این ترتیب رهبری لشکریان رد این منطقه مرزی به دست عثمان افتاد. در این میان عثمان با نقل مکان از منطقه اسکی‌شهر-قراجه‌حصار به بیلجیک-ینی‌شهر شروع به تهدید ازنیک کرده بود. اگرچه پاچیرمس از گذشته عثمان در قراجه‌حصار در حوالی سالهای ۱۲۸۸ تا ۱۲۹۹ اطلاعی در دست نداشته است اما روایت او در مورد عثمان (آتامانس) از آن جهت که برای نخستین بار در یک منبع هم عصر با عثمان از او یاد کرده  و به هویت تاریخی او اشاره کرده است از اهمیت برخوردار است. پاچیرمس او را به عنوان جسورترین و پرانرژی ترین رهبر آقینجی در میان ترکمانان مرزی معرفی میکند و از وجود برخی فرماندهان دیگر در آن منطقه مرزی خبر میدهد که این فرماندهان در روایت های منابع عثمانی با نام هایی مانند قونورآلپ، آقچه قوجا، تورگوت آلپ شناخته میشوند. روایت مورخ بیزانسی، پاچیمرس حاوی یک نکته مهم است که منابع عثمانی در آن مورد سکوت کرده اند آن هم فعالیت عثمان به عنوان یکی از امیران مرزی چوپانیان در بادی امر است.

عثمان پس از آنکه ینی شهر را به عنوان مرکزی برای لشکرکشی های خود علیه اراضی بیزانس انتخاب کرده و خانواده خود را در بیلجیک گذاشت، تمام فعالیت های خود را معطوف به ازنیک کرد. پس از تهاجمات اولیه نهایتا موفق به محاصره ازنیک شد. در همین اثنا یک واحد از ارتش بیزانس مامور نجات ازنیک شد. عثمان که از حرکت نیروهای بیزانسی آگاه شده بود به گزارش پاچمرس در ۲۷ جولای ۱۳۰۲ (بنا بر منابع عثمانی در سال ۷۰۱ مطابق با ۱۳۰۱-۱۳۰۲) در بافئوس (قویون‌حصار) درگیر شد. در منابع عثمانی محل جنگ بافئوس یالاقوا گزارش شده است. یالاقوا دشتی در سمت هرسک یالاقدره است که منتهی به دریا میشود. پیش از این که دو لشکر در این منطقه رودرروی هم قرار بگرند نیروهای پیشاهنگ عثمان در قویون حصار بر سر راهی که از ازنیک می آید با نیروهای بیزانسی درگیر شده بودند. قویون حصار قلعه ای بر فراز جاده اصلی ای است که به موازات دره یالاقدره از ازنیک می آید و پیش ا رسیدن به یالاقوا قرار دارد. خرابه هایی از این قلعه را هنوز میتوان مشاهده کرد.

جزئیات این نبر مهم از سوی پاچیمرس روایت شده است. بنا بر این روایت عثمان از ازنیک دور شده با اساتفاده از راه های کوهستانی وارد سرزمین هالیزون ها میشود. پیش از این یک نیروی پیشاهنگ ترک که بالغ بر صد جنگجو میشد به تلمائیا (قلعه قویون حصار) شبیخون میزنند و در حالی که قصد فرار به همراه غنائم داشته اند لشکر بیزانس به تعقیب آنها میپردازد. ترکها در این تعقیب و گریز بر فراز یک تپه مستقر شده با استفاده از کمان های خود به دفاع میپردازند. این درگیری ابتدایی باعث دلیری بیشتر لشکریان عثمان میشود و آنها در مئاندره (مندرس بزرگ) پس از آنکه نیروهای ترکمان جدیدی به آنها افزوده میشوند از نظر عددی فزونی میگیرند. امیرعلی (پسر یاولاق ارسلان) نیز پس از آنکه شاهد پیوستن نیروهای جدیدی که از درو دست ها آمده بودندن به عثمان میشود با زیر پا گذاشتن تفاهمات خود با امپراتور بیزانس او نیز ملحق به عملیات های جنگی میشود. عثمان پس از گذشتن از گذرگاه کوهستانی (دره یالاقدره) در یالاقوا ظاهر میشود. عثمان در آن هنگام فرماندهی لشکر عطیمی که بخشی از نیروهای آن در مساله قاستامونی به او ملحق شده بودند قرار داشت. لشکر بیزانس که تحت فرماندهی لئون موزالون قرار داشت، متشکل از سبازان بیزانسی، آلان‌ها و همچنین سربازان بومی و خارجی میشد که تعداد این لشکریان بالغ بر دو هزار نفر بود. در این میان سربازان بومی به دلیل این که اسب ها و ثروت آنها به بهانه کمک به آلان ها پیش از این تحت تصرف قرار گرفته بود دل خوشی از جنگ نداشته جسارت و شجاعتی از خود بروز نمیدادند. این وضعیت تبدیل به فرصتی برای ترکان شد تا با دلیری بیشتری دست به حمله بزنند. آنها از نظر عددی نیز (۵ هزار نفر) بر لشکر مقابل تفوق داشتند و همین نیز جرات آنان را بیشتر میکرد. به این ترتیب جنگ چه از منظر روحی و چه از نظر عددی در شرایط نابرابری شکل گرفت. در حالی که بخشی از رومیان در میدان جنگ ماندند بخش دیگری از آنان به طرز شرم آوری به یکباره راهی قلعه ازمیت شده و در آنجا پناهنده شدند. در این میان حضور آلان‌ها که در جال فداکاری برای رومیان بودند تاثیر قابل توجهی به نفع رومیان داشت. آلان ها امکان عملکرد بهتر پیاده نظام رومیان را فراهم آورده شانس پیشروی و نجات خود را برای آنها به ارمغان آوردند. در چین وضعیتی ترکان کاری جز پایان دادن به جنگ و گسترده شده در مطنقه و جمع آوری بدون مقاومت غنایم در پیش روی خود نداشتند. فصل برداشت محصولا زراعی بود. در حالی که بخشی از روستائیان به اسارت در می آمدند بخشی دیگر نیز یا کشته شده یا با توجه به طالعی که در انظارشان بود با رها کردن همه چیز با فرار به قلعه در پی نجات جان خود بر می آمدند. روستائیان به همراه خانواده های خود راه استانبول را در پیش گرفته پناهنده به این شهر میشدند. تا ادرمیت تمامی مناطق مورد یغمای ترکان قرار گرفت. در این میان مناطقی همچون آچیرائوس (آکیرا در نزدیکی بالیکسیر)، کیزاکوس (قاپیداغی)، پگائی (قرابیگا) و لوپادیون (اولوبات) که در نزدیکی دریا قرار داشتند از این یغماها در امان ماندند. موج یغما تا پشت دروازه های بورسا و ازنیک پیش رفت و همه جا در عرض چند روز تخریب شد.[۵]

این داده های تا بخش قابل توجهی با اطلاعاتی که در کتاب تواریخ آل عثمان نویسنده ای گمنام یاد شده است تطابق دارد. در این کتاب ذکر شده است که پس از محاصره ازنیک حاکمان شهر از استانبول طلب یاری می‌کنند که در نتیجه آن تحت فرماندهی فردی که معتمد تکفور بود سپاهی تهیه میشود. این سپاه در نظر داشت از مسیر یالاقوا خود را به ازنیک رسانده این شهر را از محاصره برهاند اما جاسوسی که در سپاه حضور داشته مساله را به عثمان خبر میدهد و عثمان به همراه سپاهیانش در کمین این سپاه راهی شده از استانبول مینشیند و در درگیری با آنها، آنان را به هزیمت مبتلا میکند.[۶] به نقل از این مورخ گمنام رای ماصره ازنیک ابتدا کورپوحصار به تصرف در می آید. کورپوحصار در محل تلاقی دو جاده که یکی از جنوب از بیلجیک و دیگری از غرب از ینی شهر به سمت ازنیک بود قرار داشت.این حصار نقطه آغازین دره قیزیل حصار – دربند است که به سمت ازنیک میرود (این دو روستا امروز هم همچنان موجود هستند) و عثمان بر آن بود تا از مسیر این دره به ازنیک برسد. هر دو منبع در این که امپراتور برای نجات ازنیک سپاهی را راهی کرده بود متفق هستند. مورخ گمنان از درگیری هایی که در نتیجه خروج از ازنیک در مقابل قلعه رخ داده است خبر میدهد. او همچنین یادآوری میکند که اطراف قلعه ازنیک مشحون از باتلاق ها بوده است. عثمان در سر داشت که از شیوه معمول بیگ های ترکمان یعنی محاصره قلعه و تهدید آن با گرسنگی ازنیک را تسلیم خود کند. عثمان با هدف محاصره طولانی مدت ازنیک بر فراز دامنه کوهی که در کنار ینی شهر قرار داشت قلعه پشتیبانی ایجاد کرده در داخل قلعه تحت فرماندهی تاز (دراز) علی سپاهی کوچک تدارک دید (این قلعه امروز با نامروستای دراز علی و چشمه دراز علی در سمت چپ جاده ای که از ازنیک به ینی شهر میرود قرار دارد). اگرچه مورخ گمنام روایت میکند که ازنیکی ها نهایتا ناامید شده و قلعه را تسلیم عثمان کردند اما این روایت نادرست است چرا که ازنیک نهایتا در سال ۱۳۳۱ از سوی اورهان فتح شد. نشری در تاریخ خود با اشاره به این محاصره ازنیک روایت میکند که با به درازا کشیدن محاصره بسیاری از اهالی شهر به ستوه آمده آنجا را ترک کردند. اما او نیز اشاره میکند که فتح قلعه در این تاریخ ممکن نشد.[۷] پیروزی ای که عثمان در برابر سپاه اعزامی امپراتور به دست آورد او را به جایگاه یک بیگ کاریزماتیک ارتقا داد. پاچمیرس روایت میکند که پس از این پیروزی صیت عثمان تا پافلاگونیا گسترده شد و بسیار از غازیان برای قرار گرفتن تحت بیرق او راهی اردوگاه او شدند. نبرد بافئوس، شهرت بنیانگذاری برای خاندان حاکمیتی عثمانی را برای عثمان در پی داشت و در اثر آن پس از او پسرش اورهان بی آنکه رقیبی در برابر خود داشته باشد بر تخت بیگی نشست. به این ترتیب میتوان تاریخ ۲۷ جولای ۱۳۰۲ را به عنوان تاریخ بنیانگذاری خاندان و به تبع آن دولت عثمانی ذکر کرد.

نویسنده: مرحوم پروفسور خلیل اینالجیق

 

بخش های پیشین این نوشته:

پادشاهان عثمانی| عثمان اول: بنیانگذار دولت عثمانی –قسمت اول

پادشاهان عثمانی| عثمان اول: بنیانگذار دولت عثمانی –قسمت دوم

پادشاهان عثمانی| عثمان اول: بنیانگذار دولت عثمانی –قسمت سوم

[۱] Âşıkpaşazâde, s. 99-100; Neşrî, I, 88-92

[۲] Neşrî, I, 78

[۳] a.g.e., I. 94

[۴] EI2 [İng.], VIII, 180-182

[۵] Relations historiques, IV, 25, 364-368

[۶] nşr. F. Giese, haz. Nihat Azamat, s. 11-12

[۷] Cihannümâ, I, 106

همچنین ببینید

پادشاهان عثمانی| عثمان اول: بنیانگذار دولت عثمانی –قسمت پنجم و پایانی

پایگاه مطالعات عثمانی: با پیروزی بافئوس، عثمان به مثابه یک نیروی سیاسی – نظامی قابل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *