پایگاه مطالعات عثمانی: یـکی از مـوضوعات جـذاب تاریخی برای محققان تاریخ ایران،فعالیتهای فراماسونی ایرانیان است. در این مقاله،فعالیت دیپلماتهای ایرانی در اسـتانبول در دوره حکومت قاجار بررسی شده است. فعالیتها و پیوندهای فراماسونی سفیرانی،چون میرزا حسین خـان سپهسالار، ملکمخان، امیرنظام گـروسی، مـیرزا محسنخان معین الملک و نیز سایر افراد سفارت ایران در استانبول و کنسولهای سایر شهرها محور اصلی این بحث است.این افراد به واسطه آشنایی با دولتمردان عثمانی و نیز الگوپذیری کامل از حکومت عثمانی، بـهویژه پس از دوره تنظیمات، به فعالیت در لژهای فراماسونی علاقهمند شدند. به نظر نویسنده،ایرانیان تصور میکردند که با پیوستن به این لژها میتوانند امتیازات فراوان دیپلماتیک به دست آورده،حضور خویش را در استانبول به سایر افـراد اعـلام کنند، ضمن آنکه از طرف دولتهای اروپایی که خود،حامی لژهای اعظمی،چون لژشرق اعظم فرانسه و انگلیس بودند،حمایت و تأیید میشدند. از همین رو مقاله فـعالیتهای دیپلماتهای ایرانی در لژهای فراماسونی استانبول[۱] به قلم محقق برجسته آقای حامد الگار[۲] با ترجمه اکبر رمضانی[۳] تقدیم خوانندگانمان میشود.
***
در ۲۸ آذر ۱۳۶۹/دسامبر سال ۱۹۹۰ مطبوعات ایران گزارشی به نقل از خبرگزاری یوگسلاوی[سابق]منتشر کردند.در این گزارش آمده بود که فراماسونهای ایرانی در تلاشاند تا ایدئولوژی خویش[یعنی فـراماسونی]را بـه عـنوان محور مبارزات اپوزیسیون خارج از کـشور قـرار دهـند[۴].
صحت گزارش،مورد تردید بود و نیز توانایی اپوزیسیون در اتحاد و پیوند گروههای متفرق مخالف جمهوری اسلامی به چالش کشیده شد[۵]. با ایـن هـمه،ایـن امر کاملاً آشکار بود که تمامی فعالیتهای مـنسجم فـراماسونی در داخل ایران به پایان رسیده و تنها در امریکا و اروپا (میزبانان مهاجران سیاسی)برای آنان شانس بقا و ادامه حیات وجود داشت.
ایـن تـغییر مـکان به خارج از ایران،نشانه بازگشت فراماسونی ایرانی به خاستگاه اولیـه خود (اروپا و امریکا)بود.از اوایل قرن نوزدهم که اولین آشنایی ایرانیان با فراماسونی به وقوع پیوست تا سال ۱۹۰۸م(سـال بـه بـار نشستن مشروطیت) بیشتر فعالیتهای ماسونی ایرانیان در خارج از ایران انجام میشد[۶]. اگـر چـه تأسیس«فراموشخانه»به سال ۱۸۵۸م یک استثنا محسوب میشود. مؤسس فراموشخانه، میرزا ملکم خان چندین سال بـه عـضویت لژ«دوسـتی صمیمی»[۷]پاریس در آمده بود و تأسیس فراموشخانه نیز ابتکاری کاملاً شخصی بود،زیـرا ازطـرف لژ شـرق اعظم فرانسه[۸] نیز به رسمیت شناخته نشد[۹].
به دلایل متعدد و شواهد مشخص،بیشتر ایـرانیان مـعروف و صـاحب نام در شهرهای لندن و پاریس به فعالیتهای ماسونی روی میآوردند و عموما از طرف دولتهای میزبان،حمایت و پشـتیبانی مـیشدند.با وجود این امر،شواهدی هم از علاقهمندی دیپلماتهای ایرانی به فعالیتهای ماسونی در شهر اسـتانبول نـیز وجـود دارد که ما درصدد بررسی این مورد هستیم.
بر پایه گزارش لژهای فراماسونی،این گونه لژهـا از اوایـل سال ۱۷۶۸م در استانبول فعالیت خود را آغاز کرده،اما در اواسط قرن نوزده میلادی بـود کـه لژهـا نقش مهمی در حیات سیاسی امپراتوری عثمانی بازی کردند[۱۰]. اعضای لژها در شروع کار،به تجار اروپایـی و نـیز اقـلیتهای غیر مسلمان امپراتوری عثمانی محدود میشد،اما پس از چندی شخصیتهای بلند پایـه عـثمانی نیز جذب این لژها شدند.عضویت این مقامات،اهمیت سیاسی-عقیدتی فراوانی داشت،زیرا عضویت آنـها،دقـیقا در راستای سیاست هماهنگ قدرتهای اروپایی بود که در امپراتوری اصرار بر رفرم داشـتند.گـسترش لژهای فراماسونی از نظر تشکیلاتی و تعداد اعضای آن بـا هـماهنگی لژهای اعظم پایتختهای اروپایی در ارتباط نزدیک بـا اسـتانبول صورت میگرفت.
شواهد متقنی درباره وابستگی چندین لژ استانبول به لژ شرق اعظم فرانسه وجـود دارد. اولیـن آنها لژ ستاره بسفر[۱۱] بود کـه عـملاً در ۲۶ آوریل ۱۸۵۸ گـشایش یـافت و بـیشتر اعضایآن،فرانسوی بودند،اما طی چـندین سـال،شمار کمی از ترکان نیز مانند یونانیها، یهودیها و ارمنیها به عضویت آن در آمدند[۱۲].
در هـمان سـال شروع فعالیتِ لژ ستاره بسفر،میرزا حـسینخان سپهسالار،سفیر ایران در «بـاب عـالی»،مأموریت دوازده ساله خویش را آغاز کـرده بـود.وی در مدت سفارت خود به طور قابل ملاحظهای در حفظ و حراست از منافع ایرانیان در امپراتوری عـثمانی مـوفق بود.باید یادآور شد کـه شـاید مـوفقیتهایش تا حدود زیـادی بـه دلیل ارتباط وی با شـبکههای فـراماسونی استانبول بود،هر چند که این رابطه را نمیتوان با مدارک و شواهد مشخص اثبات کـرد.بـه گـفته رایین،میرزا حسینخان عضو لژ شرق اعـظم فـرانسه و نـیز عـضو لژ شـماره ۱۷۵ انگلیسیها بود[۱۳].این اظـهارات نه تنها بدون سند و مدرکاند،بلکه تا حدودی نیز مبهماند، زیرا زمان و مکان این عضویت،مـشخص نـشده اسـت.رایین مجددا ادعا میکند که میرزا حـسینخان از اعـضای فـراموشخانه مـلکمخان بـود.ایـن ادعا نیز تا حدودی مشکوک و مورد تردید است،زیرا بنا بر واقعیات،میرزا حسینخان هنگام اقامت خود در استانبول مدت کوتاهی در سازمانهای شبه فراماسونی استانبول حضور داشت[۱۴].
بـا این اوصاف،این امکان وجود دارد که میرزا حسینخان واقعا یک فراماسون باشد.وی در دوره جوانی در پاریس تحصیل کرد و اگر به عضویت لژ شرق اعظم در آمده باشد،این اقدام دقیقا با علایق و تمایلات اولیـن ایـرانیان مسافر اروپا مطابقت دارد و شاید هم در دوره سفارت خود در بمبئی و تفلیس به این گونه فعالیتها دست زده است.واقعیت قابل قبول این است که رهبران تنظیمات عثمانی که میرزا حسینخان با آنان مـراوده داشـت فراماسون بودند،افرادی مانند محمد امین علی پاشا(وزیر امور خارجه عثمانی)،کیچیکیزاده،مهمت فؤاد پاشا(صدر اعظم آتی عثمانی)و شاهزاده مصری مـصطفی فـضلی پاشا که همگی مقام و مـنصب دولتـی داشتند.فعالیت ماسونی علی پاشا مشخص نیست،اما نام فؤاد پاشا به عنوان عضو لژ ستاره بسفر ثبت شده است[۱۵]. و مصطفی فضلی پاشا نیز در لژ اتـحاد شـرق[۱۶]، وابسته به لژ شرق اعـظم فرانسه کـه در سال ۱۸۶۳م تأسیس شده بود،عضویت داشت.[۱۷] میرزا حسینخان با حرارت واشتیاق فراوان،اصلاحات و اقدامات حکومتی تحت نظر علی پاشا و فؤاد پاشا را به تهران گزارش داد و از نامه سرگشاده مصطفی فضلی پاشا بـه سـلطان عبدالعزیز مبنی بر برقراری حکومت مشروطه،تعریف و تمجید کرد[۱۸]. با در نظر داشتن ستایش میرزا حسینخان از دیدگاه و نگرش اصلاحی مقامات عثمانی،این واقعیت،قابل قبول مینمایاند که وی نیز همراه این مقامات در فعالیتهای فـراماسونی شـرکت داشـت.
گفته میشود با پیوستن رضا قلیخان-درویش ایرانی که معمولاً با عنوان حاج میرزا صفا شناخته مـیشود- بـه میرزا حسینخان و علی پاشا،روابط این دو مستحکمتر شد[۱۹]. میرزا صفا در سال ۱۷۹۷م در سوادکوه بـه دنـیا آمـد.وی برای تحصیل فقه به عتبات عالیات مسافرت کرد. در کربلا با حسینعلی شاه،شیخ نعمت اللهـی مقیم کربلا(م ۱۸۱۸م)آشنا شد.این ارتباط برای یک طلبه علوم دینی غیر مـعمول بود.حاج میرزا صـفا بـعد از مرگحسین علیشاه به مناطق مختلف جهان عرب مسافرت کرد و ظاهرا هزاران سنی را در شهرهای قاهره،دمشق و حجاز جذب مذهب تشیع کرد.باید در نظر داشت که در دوره قاجاریه،این گونه ادعاها دائما از سوی عـالمان مذهبی ایران و نیز درویشان ایرانی که مدت طولانی در مناطق عرب زبان اقامت داشتند،مطرح میشد که اثبات آن غیر ممکن بوده و معمولاً با شک و تردید به آنها نگریسته میشود.
البته مشخص نـیست کـه حاج میرزا صفا چندین سال پیش از میرزا حسین خان در استانبول حضور داشته است.نیز گفته میشود حاج میرزا در استانبول تعدادی از شخصیتهای معروف عثمانی،مانند علی پاشا،مصطفی رشیدپاشا،رضا پاشـا،وزیـر دربار سلطان عبدالحمید را به مذهب تشیع در آورده است.این ادعاها بسیار بعید به نظر میرسد[۲۰]. بنا بر آخرین یافتههای من،هیچ گونه نشانهای از نام حاج میرزا صفا در منابع دوره تنظیبمات وجـود نـدارد و حتی این فرض که واقعا وی با شخصیتهای عثمانی آشنایی داشته است نیز مورد تردید است.البته نکتهای را که میتوان پذیرفت این است که شاید وی آنان را متقاعد کرده است کـه نـگاه خـوشبینانهتری به شیعیان داشته باشند،زیـرا مـقامات دوره تـنظیمات در مقایسه با نسلهای قبلیِ حاکمان امپراتوری عثمانی،سختگیری مذهبی کمتری اعمال میکردند و از این تفکر لاینفک ایدئولوژیک سنتیِ دولتمردان قدیمی عثمانی در رویـارویی بـا شـیعیان،فارغ بودند.حاج میرزا صفا به عنوان مـشاور غـیر رسمی سفارت ایران در امور مذهبی، عمل میکرد و در کمک به میرزا حسینخان در رفع ممنوعیت برگزاری مراسم عاشورا در شهر اسـتانبول مـؤثر بـود[۲۱].
رایین در اینباره عنوان میکند که حاج میرزا صفا نه تنها مـبلّغ مـذهبی پرشوری بود،بلکه در هستههای فراماسونی استانبول شهرت و آوازه فراوانی داشت،زیرا وفاداری معنوی فراماسونی،عامل مـهمی بـرای ارتـباط و جذب عثمانیان به وی بود[۲۲]. مأخذ مورد استناد اسماعیل رایین در این مورد،کـتاب تـرکان فـراماسون[۲۳] نوشته مهمت بیپاشا است.براساس آخرین اطلاعات من،هیچ اثری از این کتاب در دست نیست و رایـین مـکان و زمـان انتشار کتاب را نیز ذکر نکرده است.و نکته دیگر،ترکیب دو لقب(بی)و(پاشا)در اسامی عـثمانی قـطعا غیر ممکن است،حتی با در نظر گرفتن وجود این کتاب،طبق گفته رایـین،حـاج مـیرزا صفا جاسوس انگلیسیها بود که در محافل فراماسونی علیه طبقه حاکم عثمانی فعالیت میکرد.ایـن ادعـا نیز به دلایل متعددی مورد تردید است.
با این حال،احتمال ارتباط حـاج مـیرزا صـفا با محافل فراماسونی را نباید به طور کلی نادیده انگاشت.مسافرت و اقامت طولانی وی در پاریس،این احـتمال را در ذهـن متبادر میکند که چند نفر از کارمندان سفارت ایرانی که خود،فراماسون بـودند وی را نـیز هـمچون سایر مسافرانِ معروف ایرانی،وارد لژهای فراماسونی کرده باشند.علاوه بر این،تلفیق وفاداری صوفیانه و فـراماسونی در اسـتانبول امـری ناشناخته نبود،زیرا فرقه بکتاشیه روابط صمیمی با فراماسونها داشتند[۲۴]. مثلاً عـطاءاللّه(پوسـتنشین مولوی خانه گالاتا)در دهه آخر سال ۱۸۸۰م به عضویت لژهای فراماسونی پیوست[۲۵]. موسی کاظم افندی نقشبندی هم کـه چـندی شیخ الاسلام بود، فراماسون بود[۲۶].
وفاداری ماسونی میرزاملکم خان،همکار میرزا حـسینخان در سـالهای اقامت استانبول، بسیار آشکار و پر اهمیت است.مـلکمخان در ۱۰ دسـامبر ۱۸۵۷ به همراه شش تن دیگر به عضویت لژ دوستی صمیمی پاریس در آمد.این شـش نـفر جزء هیئت میرزا فرخخان غـفاری بـودند که در سـایه حـمایت فـرانسویها برای مذاکره با انگلیس درباره پیـامدهای جـنگِ کوتاه مدت ایران و انگلیس در سال ۱۸۵۶م مأموریت داشتند[۲۷]. ملکمخان به سال ۱۸۶۱م بعد ازمـمنوعیت فـعالیت فراموشخانه،از ایران خارج شد.وی در راه استانبول بـه بغداد رفت و مدتی در آن شـهر بـود.در استانبول نظر میرزا حسینخان را بـه خـود جلب کرد و وی توانست مقام کنسول سفارت ایران را برای ملکمخان بهدست آورد.
ملکمخان مقام خـویش را بـا وقفه کوتاهی در سال ۱۸۶۸م تا زمـان بـازگشت مـیرزا حسینخان به تـهران در سـال ۱۸۷۱م حفظ کرد.بعد از بـازگشت مـلکمخان به تهران بود که این دو،دوباره همکاری خود را درباره موضوعات و علایق مشترک،از سر گـرفتند[۲۸].
هـیچ سند مسلم کافی مبنی بر مـشارکت مـلکمخان در طول اقـامت نـه سـاله وی در لژهای فراماسونی استانبول وجـود ندارد،اما میتوان این گونه فرض کرد که وی به عنوان فردی مؤثر در فعالیتهای فراماسونی بـه شـمار میآمد،زیرا مانند حسینخان بیشترِ دوسـتان و نـزدیکان وی در حـکومت عـثمانی فـراماسون بودند.ظاهرا عـلی پاشـا مخالف سرسخت ملکمخان بود[۲۹]. اما روابط ملکمخان با فؤادپاشا در سطح خوبی قرار داشت،زیرا بعدها در زمـان بـروز گـرفتاریهای فراوان برای ملکمخان در سفارت ایران،وی تابعیت عـثمانی را بـرای مـلکمخان فـراهم آورد و حـتی تـلاش کرد تا ملکمخان را به عنوان مشاور وزارت امور خارجه عثمانی منصوب کند[۳۰]. ملکمخان با احمد وفیق شاه و منیف پاشا نیز ارتباط داشت.درباره وفیق پاشاگفته شده که در لژ شـادی [۳۱]،از لژهای وابسته به لژ شرق اعظم فرانسه،عضویت داشت[۳۲]. ومنیف پاشا نیز به عنوان پایه گذار انجمن علمی عثمانی،خود از اعضای لژ اتحاد شرق[۳۳] به شمار میرفت[۳۴].
ارتباط ملکم با این دو،تنها یـک رابـطه در قالب تعهد فراماسونی نبود،بلکه آنان درباره تغییر الفبا نیز اشتراک نظر داشتند و فعالیتهای فراماسونی آنان در استانبول و عدم رضایت آنان از الفبای عربی،نشانههایی از جدایی آنان از سنن قدیمی و سنتی بـود.سـخن آخر این که ملکم خان در سال ۱۸۷۳م هنگام عبور از استانبول به گونهای تملقآمیز از نشست لژ ترقی[۳۵] تعریف و تمجید میکند[۳۶].
فعالیتهای فراماسونی میرزا حسینخان و ارتباط وی بـا حـلقههای فراماسونی در استانبول به گونه چـشمگیری بـراساس شواهد و قراین[و نه براساس اسناد صریح روشن]بررسی شد.به عکس،حسن علیخان گروسی امیرنظام،جانشین میرزا حسینخان،آشکارا فراماسون بود. وی در ۲۸ فوریه ۱۸۶۰ به همراه چـهار تـن از دیپلماتهای ایرانی به عـضویت لژ دوسـتی صمیمی در آمدند[۳۷]. به نظر میرسد این لژ در جذب افراد سرشناس ایرانی تمایل فراوانی داشت.مدت اقامت امیر نظام در استانبول تنها دو سال بود.در این دو سال ما نشانهای از ارتباط وی با دیگر فراماسونهای شـهر اسـتانبول نداریم.
سفیر بعدی میرزا محسنخان معین الملک نیز مانند امیر نظام با فعالیتهای فراماسونی آشنا شد.معینالملک قبل از آنکه در لندن به مقام دولتی منصوب شود،چندین سال در پاریس اقامت داشـت.بـا در نظر گـرفتن اسناد ومدارک در سالهای پایانی فعالیتهای ماسونی، این احتمال وجود دارد که وی در طول اقامت در پاریس و لندن فعالیتهای قابل مـلاحظهای در حلقههای ماسونی داشت.بنابراین وی قبل از آنکه در سال ۱۸۷۳م وارد شهر استانبول شود بـه مـدت یـک دهه،تجربه فعالیت فراماسونی را کسب کرده بود.در طول مأموریت سیزده ساله میرزا محسنخان در استانبول،نریمانخان نیز بـه سـفارت پیوست.وی در سال ۱۸۶۰م در پاریس به عضویت لژهای فراماسونی در آمده بود.بنابراین،جای تـعجب نـیست کـه این دوره،اوج فعالیتهای شدید فراماسونی دیپلماتهای ایرانی در لژهای استانبول است.
میرزا محسنخان بلافاصله بعد از ورود به اسـتانبول همکاری خود را با حلقههای فراماسونی آغاز کرد.براساس دو منبع ترکی،میرزا محسنخان در لژ شـادی فعال بود،اما ایـن امـر بعید به نظر میرسید،زیرا این لژ دست کم در سال ۱۸۶۶م تأسیس شده بود و تمام جلسات لژ نیز به زبان ارمنی برگزار میشد و اعضای آن نیز منحصرا از ارمنیان بودند[۳۸] این لژ ترقی بود که میرزا مـحسنخان و دیگر اعضای سفارت ایران آن را برای فعالیتهای فراماسونی خویش انتخاب کردند.
در نتیجه حمایت لژ شرق اعظم فرانسه،لژ ترقی رسما در تاریخ ۲۸ مارس ۱۸۶۸ آغاز به کار کرد.با وجود آنکه لژ،این ادعا را داشت که در جـهت پیـوند و هماهنگی بین ملیتهای مختلف امپراتوری عثمانی فعالیت میکند،تنها پس از گذشت دو سال از آغاز فعالیت،نه تنها نام یونانی داشت،بلکه تمام اعضای آن یونانی بودند و زبان یونانی زبان رسمی جلسات لژ بود.در سـال ۱۸۷۰م رهـبری لژ مشخصا به اسکالیری[۳۹] اعطا شد.وی گروههای غیر یونانی راوارد لژ نمود و برخلاف مواضع بعضی از اعضای لژ،زبان ترکی را به عنوان زبان رسمی جلسات،جایگزین زبان یونانی کرد[۴۰].
اسکالیری گرچه شهروند یونانی سـاکن اسـتانبول بود،اما در تاریخ فراماسونی استانبول نقش بسیار مهمی ایفا کرد.وی دلال کالاهایی،نظیر حبوبات و شراب بود و از روی تفنّن به حرفه صرافی و خرید و فروش ابزار نقاشی نیز اشتغال داشت.این نشان مـیدهد کـه وی تـمام تلاش خویش را در گسترش فعالیتهای فـراماسونی و رسـیدن بـه اهداف سیاسی به کار میبرده است.اما این سؤال وجود دارد که این اقدامات صرفا ابتکار اسکالیری بوده است یا خیر؟ اسکالیری از زمـان شـروع فـعالیت لژ ترقی به سال ۱۸۶۸م با آن همکاری داشت.یک سـال بـعد در تاریخ ۱۸۶۹م رسما به لژ اتحاد شرق پیوست،اما در سال ۱۸۷۳م از این لژ استعفا داد،زیرا در این سال بود که لژ اتحاد شرق تحت الشـعاع بـرتری لژ تـرقی و نیز به علت اختلاف رهبران آن،به سمت انحلال پیش مـیرفت[۴۱].
اساسا اهمیت فعالیتهای لژ ترقی در این حقیقت نهفته است که این لژ توانست چندتن از اعضای هیئت حاکمه عـثمانی،مـانند شـاهزاده مراد را به عضویت خود در آورد.شاهزاده مراد بعدها مدت کوتاهی به نـام مـراد پنجم به خلافت رسید.مطمئنا سلطان مراد،تنها فراماسونی بود که عنوان خلیفه را نیز به دسـت آورده بـود.ویـ در سال ۱۸۶۷م به همراه سلطان عبدالعزیز به اروپا سفر کرد.در لندن با شاهزاده ولز کـه مـانند مـراد بعدها به تخت سلطنت جلوس کرد، درباره فراماسونی گفتوگو کرد.مراد قبلاً از افرادی مـانند ضـیاءپاشا و نـامق کمال،مطالبی درباره فراماسونی آموخته بود و آنگونه که شواهد نشان میدهد وی به سخنان شـاهزاده ولز بـا هدف پذیرش آنها گوش فرا میداده است.مدتی پس از بازگشت مراد به استانبول،وی از لژ شـرق اعـظم فـرانسه نامهای حاوی تقاضای رسمی برای عضویت آن دریافت کرد.حامل نامه کسی جز اسکالیری نـبود[۴۲].
مـراسم عضویت مراد به طور مخفیانه در ۲۰ اکتبر ۱۸۷۲ در خانه لویی آمی بل[۴۳] برگزارشد.لویی آمـیبل،حـقوقدان جـوان فرانسوی بود که بیش از چهار سال ریاست لژ اتحاد شرق را به عهده داشت[۴۴].
به دنبال عـضویت شـاهزاده مراد،تعدادی از ایرانیان مانند میرزا محسنخان نیز به عضویت لژ ترقی در آمدند.هـمچنین بـا عـضویت ایرانیانی مانند میرزا ابوالقاسم،منشی مظفر الدین میرزا که بعدها حاکم آذربایجان شد،و نیز مـیرزا نـجف عـلی،منشی اول سفارت ایران،در ۷ آگوست ۱۸۷۳ موافقت شد[۴۵].
یک ماه بعد شاهزاده نور الدیـن،بـرادر مراد نیز به لژ ترقی پیوست.این عضویت نیز در خانه لویی آمی بل انجام شد.میرزا مـحسنخان و مـیرزا نجفعلی،برادران ماسونی،هر دو در این مراسم حضور داشتند.حضور این دو ایرانی در ۲۴ اگـوست ۱۸۷۴ مـجددا تکرار شد؛زمانی که کمال الدین،دیـگر عـضوخاندان حـاکمه عثمانی در کنار اسکالیری در یک خانه اجارهای در مـنطقه بـیاوغلو[۴۶] ،نزدیک آغا حمامی[۴۷] به لژ ترقی پیوست[۴۸]. حضور این دو ایرانی در هر دوجلسه،این احـتمال را بـه ذهن متبادر میکند که آنـان روابـط نزدیکی بـا اسـکالیری داشـته و در برنامههای وی در تأسیس حلقه فراماسونی برگرد مـراد در دربـار عثمانی،همکاری صمیمانهای از خویش نشان دادهاند.
اطلاعات قابل ملاحظهای درباره پیوند ایـرانیان بـا لژترقی از گزارش ماهنامه فرانسوی، لوموند مـاسونیک[۴۹] در دسامبر ۱۸۷۳ به دست مـیآید[۵۰]. در ایـن گزارش که شرح جلسه لژ تـرقیاست،بـه عضویت موسی آنتیپا[۵۱]، کنسول ایران در انطاکیه،اشاره میکند،ولی از آنجا که سخنان و پاسخهای وی چندان بـا اصـول فراماسونی منطبق نبود،عضویت وی بـه تـعویق افـتاد[۵۲]. اسکالیری توجه خـویش را بـه دیگر ایرانیان استانبول مـعطوف کـرد؛افرادی چون میرزا محسنخان،میرزا نجفعلی و میرزا ملکمخان و میکائیلخان،برادر ملکمخان و نریمانخان. ملکمخان بـه عـنوان سفیر ایران در لندن عازم این شـهر بـود و در استانبول تـوقف کـرده بـود. برادر ملکم،میکائیلخان هـمکار وی،آشکارا چندین مکان،مثل پاریس به لژهای ماسونی پیوسته بود و نریمانخان با وجود دعوت نـتوانسته بـود در جلسه لژ ترقی حاضر شود.
اسکالیری بـا تـملق فـراوان بـه تـمجید از ایرانیان پرداخت و از ایـرانیان خـواست تا مبلّغ فراماسونی در ایران باشند.وی افزود:
آری ای برادران روشنفکر!برعهده شماست که بار دیگر در سرزمین ایران،زادگـاه زرتـشت،مـشعل فلسفه زرتشت را روشن نمایید؛فلسفهای که بـاید اصـول مـاسونی خـویش را بـر پایـههای آن بنا نماییم.
انتساب خاستگاه فراماسونی به پیش از اسلام،دست کم یکبار در تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۸۰۸، در جلسهای کـه عـسگرخان افشار در پاریس به عضویت لژهای فراماسونی در آمد،مطرح شده بود[۵۳]. بی شک،هدف هر دو انتساب در جهت تقویت وفاداری فراماسونی ایرانیان بود،بهگونهای که این وفاداری در میهن پرستی آنان نـمود پیـدا کند.این عقیده،چندان حمایت فراماسونهای ایرانی قرن ۱۹ را برنینگیخت،اگر چه ما شاهد بازتاب اندکی از این وفاداری در قصیده ادیب الممالک فراهانی هستیم کـه در سـتایش فراماسونی سروده است[۵۴].
آنچه مـیرزاملکمخان،احـتمالاً در مقام فراماسون ارشد ایرانی حاضر در جلسه لژ ترقی، عنوان کرد،ستایش از تفکر فراماسونی و نیز تعهد خویش مبنی بر انجام حداکثر تلاش در ترویج این آیین در ایـران بـود.ملکمخان از این که اقـامت کـوتاه مدت وی در استانبول مانع مشارکت بیشتر وی در فعالیتهای لژ،ترقی است،اظهار تأسف کرد،اما اطمینان داد که میرزا محسنخان با پشتکار تمام در نشستهای لژ شرکت خواهد کرد.این اطمینان به جا بود،زیرا یـک سـال بعد میرزا محسنخان،مستحق ارتقا به مقام شوالیه صلیب سرخ[۵۵] شد و جایگاه مهمی در شورای عالی فراماسونی به دست آورد که مانند نهاد عالی بر تمام لژهای استانبول تابع لژ شرق اعظم فرانسه نـظارت داشـت[۵۶].
حدود دو سـال و نیم بعد از این نشست،سلطان عبدالعزیز از سلطنت بر کنار شد و مراد فراماسون،جانشین وی شد.سلطنت مراد نـه تنها برای اسکالیری و تشکیلات وی،بلکه برای حامیان وی در پاریس و دیگر شـهرها،دوران سـخت و سـرنوشت سازی بود.به سلطنت رسیدن یک فراماسون در امپراتوری عثمانی بهترین فرصت برای کسب منافع بیشتر برای اروپایـیان بـود.البته امید به این موفقیت،چندان دوام نداشت و تمام نقشهها نقش برآب شـد؛سـه مـاه بعد سلطان مراد به سبب بیکفایتی خویش در اداره حکومت،از سلنطت کنار گذاشته شد.
با وجود ایـن،برادران ماسونی وی،او را تنها رها نکردند.اسکالیری و دیگر افراد،نامههایی درباره مشکلات خود بـه مقامات عالی فراماسونی در فـرانسه،ایـتالیا و دیگر مناطق نوشتند و حتی خواهان مداخله مستقیم شاهزاده ولز و قیصر ویلهلم،رهبران فراماسونی حکومت خویش،در امپراتوری عثمانی شدند.اما به زودی مشخص شد که برخلاف نگرانیهای دوستان مراد،زنـدگی او در خطر نیست و به همین دلیل،دولتهای خارجی نیز از فعالیتهای خویش در حمایت از مراد کاستند.
اسکالیری برخلاف دیگران،وفادار به مراد مصر بود و بهطور مخفیانه با مراد که در زندان بود،ارتباط برقرار کـرد و حـتی کمیتهای برای اجرای نقشه آزادی مراد و برگرداندن وی به سلطنت تشکیل داد.این کمیته در جولای ۱۸۷۸،زمانی که یکی از اعضای آن جاسوس شناخته شد،منحل گردید.در این میان،اسکالیری توانست به یونان فرار کـند،امـا به طور غیابی محاکمه و به مرگ محکوم شد[۵۷].
به رغم حوادث یاد شده،از نفوذ لژ ترقی کاسته نشد.اسکالیری در اوایل سال ۱۸۷۸م به دلیل متهم شدن به اختلاس،در یک اقدام احـتیاطی،از ریـاست لژ کناره گرفت،همینطور اعضای ترک لژ نیز استعفا دادند.همزمان با کشف نقشه اسکالیری برای اعاده مراد به تخت سلطنت،در اواخر ۱۸۷۸م اوضاع لژ ترقی به گونهای بود که تنها یک عـضو تـرک داشـت[۵۸].
در این میان،روشن نیست کـه مـیرزا مـحسنخان و دیگر ایرانیان عضو لژ ترقی مانند برادران ترک خویش از لژ استعفا دادند یاخیر؟ ما حدس میزنیم که در نهایت،ایرانیان از اسکالیری دوری گزیدند.البته آشکار اسـت کـه مـیرزا محسنخان در این لژ،فعال بود و تا زمان فراخوانیاش بـه تـهران به سال ۱۸۹۰م،عضو شاخص و مهم لژ ترقی محسوب میشد.برای مثال،اسماعیل رایین به نقل از گزارش ارسال شده از سوی اسـداللّهخان نـاظمالدوله،جـانشین میرزا محسنخان،در سال ۱۸۹۳م میگوید:«وی دوازده سال استاد اعظم لژ شرق اعظم بـود»[۵۹]. به اعتقاد خانملک ساسانی«میرزا محسنخان،عضو ارشد[پیش کسوت]حلقههای فراماسونی و از رهبران شاخص لژ شرق اعظم بود»[۶۰]. اما گزارش دیـگر در سـپتامبر سـال ۱۹۰۱ از طرف سر آرتور هاردینگ،[۶۱] سفیر انگلیس در ایران به نقل از جاسوس نـاشناس ایـرانی نشان میدهد که میرزا محسنخان در طول اقامت چـندین سـاله خـویش در استانبول«استاد اعظم» یک لژ اسلامی بود[۶۲]. در نهایت،گزارش یک محقق فراماسونی مـیرزا مـحسنخان را بـه سبب حفاظت و صیانت از لژ خویش«بهرغم سختگیریها و اقدامات خشونتآمیز سلطان سرخ [سلطان عبدالحمید]و حسن انـجام فـعالیتهای فـراماسونی مورد تمجید قرار میدهد»[۶۳].
هیچ یک از این گزارشها به دلایل گوناگون به طور کـامل قـانع کننده نیست،زیرا هم اسداللّهخان و هم خانملک ساسانی تصور میکردند که لژ شرق اعـظم،نـام لژ مـخصوص در استانبول است،در حالی که این لژ،لژ مرجع و حامی دیگر لژهای استانبول بود.جاسوس هاردینگ کـاملاً دربـاره وجود لژ اسلامی اشتباه کرده است،زیرا هیچ لژ اسلامی یا دارای اکثریت مسلمان در استانبول وجـود نـداشت[۶۴]. کـلام آخر این که میرزا محسنخان در سال ۱۸۹۰م استانبول را ترک کرد و دو سال پس از انحلال رسمی لژ شرقی،به سـال ۱۸۹۹م درگـذشت[۶۵].
باوجود گزارشهای نادرست،این گزارشها نشان دهنده ادامه فعالیتهای ماسونی میرزا مـحسنخان و هـمکاری وی بـا لژ ترقی است و زمانی که در اوایل سال ۱۸۸۰م این لژ موقتا احیا شد،علاوه بر اکثریت اعضای یـهودی-یـونانی،هـسته کوچک ترکی-ایرانی نیز وجود داشت که از پنج یا شش نفر تـشکیل شـده بود و شامل میرزا محسنخان و شاید دیگر اعضای سفارت ایران میشد[۶۶]. آنچه درباره میرزا محسن پذیرفته مـیشود ایـن واقعیت است که تعهد و وفاداری وی در انجام فعالیتهای ماسونی در دورههای بعدی نـیز ادامـه داشت،چنانکه بعد از بازگشت به تهران ویـ از جـمله شـخصیتهای فراماسونی بود که درگیر،فعالیتهای سیاسی شـد[۶۷].
برخلاف برخی فرضیهها لژهای فراماسونی بعد از جلوس سلطان عبدالحمید،به فـعالیتهای خـویش ادامه دادند و ما شاهد گـزارشهایی مـبنی بـر ادامه عضویت دیـپلماتهای ایـرانی در لژهای استانبول هستیم.در سـال ۱۸۸۷م مـیرزا فرجاللّه و صادق آقا،منشیان سفارت ایران،به عضویت لژ ستاره بسفر در آمدند.سه سال بـعد نـیز میرزا امان اللّهخان،نایب کنسول سـفارت،بـه این دو پیـوست[۶۸]. امـا مـشخص نیست که میرزا مـحسنخان مستقیما در عضویت این دو دخیل بوده یا خیر؟
درباره میرزا محسنخان،حقیقت این است که وی در سالهای پس از ریاست اسـکالیری، در عـضویت دیگر ایرانیان در لژ ترقی،مؤثر بوده اسـت،از جـمله ایـن ایـرانیان،ابـوالحسن میرزا شیخ الرئیـس،شـاهزاده قاجار بود که در پی نارضایتیاش از حکومت قاجار،در سال ۱۸۸۶م برای ترویج اندیشه اتحاد اسلام در سایه حمایت سلطان عـبدالحمید بـه اسـتانبول آمده بود. میرزا اسداللّهخان ناظمالدوله در گزارشی بـه تـهران بـا ذکـر فـساد و اقـدامات خلاف شیخالرئیس از عضویت وی در لژهای فراماسونی توسط میرزا محسن خان به زشتی یاد میکند[۶۹]. با توجه به مخالفتهای شدید با فعالیتهای فراماسونی در طول حکومت سلطان عبدالحمید بعید نـیست که شیخ الرئیس در زمانی که از مزایای اتحاد مسلمانان در برابر تجاوزات اروپاییان سخن میراند به عضویت یک لژ فراماسونی در آمده باشد.سیدجمال الدین افغانی(اسد آبادی)یکی دیگر از این افراد است کـه ذهـن ما را به سوی خود معطوف میکند.به نظر میرسد فعالیتهای فراماسونی وی به دوره اقامت او در مصر محدود میشود،اما در سالهای ۱۸۹۲-۱۸۹۷م که در استانبول اقامت داشت روابط قابل توجهی با شخصیتهای مـاسونی نـداشت[۷۰].
در سال آخر اقامت محسنخان در استانبول ما شاهد ارتباط با لژ دیـگری بـه نام لژ رسـتاخیز ایتالیا هستیم[۷۱]. این لژ،وابسته به لژ شرق اعظم ایتالیا[۷۲] بود.تاریخ عضویت ویچندان روشن نیست.به واسطه خـدمات ارزنده میرزا محسنخان،هیئت مذاکره کننده ایتالیا به ریاست گراچی[۷۳] درمـاه مـیسال ۱۸۸۸ سـی وسه مرتبه با وی در سفارت ایران دیدار کردند.گراچی خود،نماینده لژ شرق اعظم ایتالیا در امپراتوری عثمانی بود[۷۴]. مـدتی بـعد در گزارشی که درباره جلسه عضویت دو ایرانی توسط لژ ستاره بسفر منتشر شد از میرزا محسنخان بـا عـنوان اسـتاد قابل احترام لژ رستاخیز ایتالیا نام برده میشود.این گزارش احتمالاً نشان دهنده اوج فعالیتهای فراماسونی مـیرزا محسنخان است.در این نشست،گاروتزی[۷۵] ،رئیس لژ ستاره بسفر با خودخواهی مرسوم،ایرانیان حاضر را مـورد خطاب قرار میدهد و از آنـان مـیخواهد تا برای تبلیغ آنچه او«اندیشه پیشرفت،روشنایی و انسان دوستی به عنوان اصل اساسی سازمان»مینامد،در سرزمین غرق در جهل و تاریکی خویش بکوشند و میرزا محسنخان نیز با احترام و با«جملات گرم و پرشور»سـخنان وی را پاسخ میگوید[۷۶].
هیچ یک از جانشینان میرزا محسنخان در استانبول به دلیل فعالیتهای فراماسونی شهرت چندانی نداشتند.بنابراین،آنچه باقی میماند ارزیابی و تعیین اهمیت سه دههای است که بررسی شد.نکته اول اینکه بـاید در نـظر داشت که در طول قرن نوزده میلادی تعدادی از سفیران ایرانی در پایتختهای اروپایی،فراماسون بودند.سه سفیر مورد بحث نیز از این امر،مستثنا نبودند.اینان معمولاً از طرف مقامات رسمی که آنان را بـه سـفارت منصوب میکردند،حمایت میشدند.بیشک،سفیران ایرانی فعالیتهای فراماسونی خویش را نشانه استحقاق دریافت حمایت از دولتهای میزبان قلمداد میکردند.این در حالی بود که خودِ این دولتها حامی لژهای مرجع[مانند شـرق اعـظم در لندن و پاریس]بودند.فعالیتهای فراماسونی نیز احتمالاً در زد و بندهای سودآور برای کسب امتیازات تجاری،مؤثر بود و خود دیپلماتها نیز در این زد و بندها شرکت داشتند.در طول دوره تنظیمات،گرایش مشخص دولتمردان عثمانی بـه فـراماسونی بـاعث شد تا ایرانیان که تـحت تـأثیر تـحولات دوره تنظیمات،خواهان الگوپذیریِ ایرانیان داخل کشور از عثمانی بودند،به طرف لژهای فراماسونی جذب شوند.
وضعیت میرزا محسنخان تا حدودی متفاوت بـود،زیـرا اسـکالیری،نزدیکترین دوست ماسونی وی از نخبگان عثمانی نبود،بـا ایـن حال،سؤال این است که علت جذب میرزا محسن به تاجر کالاهای یونانی(اسکالیری)چه بود؟ مطمئنا وفاداری آرمانی بـه ایـدههای مـاسونی و شاید پذیرش اوامر صادره از پاریس موجب نزدیکی ایرانیان به اسـکالیری بود.این حدس نیز تعجب برانگیز نخواهد بود که فعالیت میرزا محسنخان در لژ ترقی به واسطه اطاعت امر فـرامین مـقامات عـالیِ لژ شرق اعظم بودهباشد.مقامات عالی لژ خواهان تقویت و کمک اسکالیری برای جـذب افـراد سرشناس باب عالی بودند.و شاید علت تصمیم سریع میرزا محسنخان مبنی بر فعالیت در لژ ترقی(لژ بسیار فـعّال اسـتانبول)ایـن بود که وی تصور میکرد حضور در این لژ میتواند برتریهای سیاسی و دیپلماتیک فـراوانی بـرای وی بـه ارمغان آورد، همان گونه که بعدها شاهزاده مراد،فراماسون عضو لژ ترقی به مقام خلافت رسـید.
بـررسی دقـیق و کامل آرشیوهای در دسترس فراماسونی در پاریس،استانبول و دیگر مناطق میتواند اسناد بسیار پر ارزشی از آن چه مـا قـادر به ارائه بودیم،آشکار کند.اکنون ما میتوانیم نتیجه تقریبا متعادلی به دسـت آوریـم کـه فعالیتهای ماسونی ایرانیان،راهی فرا دیپلماتیک بود که از این طریق میتوانستند حضور خویش را در اسـتانبول نـشان دهند.
***
پاورقی:
[۱] این ترجمه،برگردان مقالهای است از:
(,lubnatsI ‘dsnainarI seL “lubnatsI fo segdoL cinosaM eht ni stamolpiD nainarI yb noitapicitraP” raglA dimaH ق T-lubnatsI ,IRFI/AE fI)erhahS-fab eniraZ.F ,enocraZ.T.sd ق h ق .۴۴-۳۳,۳۹۹۱ ,nar
[۲]استاد دپارتمان مطالعات خاورمیانه دانشگاه برکلی کالیفرنیا که کتابهای مختلفی مانند دین و دولت در ایران،میرزاملکم خان،ایران و انقلاب اسلامی،نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت ایـران و…دارد.
[۳] کـارشناس ارشد رشته تاریخ جهان،دانشگاه شهید بهشتی.
[۴]کیهان هوایی،ش ۹۱۰،ص ۸۰.
[۵] هـمان،ش ۹۲۲،ص ۴۰٫
[۶] دربـاره تـاریخ فراماسونری در ایران ر.ک:یعقوب آژند،در آمدی بر تاریخ فراماسونری در ایرانو نیز
“narI ne euqinnocam egoL ereimerP aL ed eriotsih dna ruop” , senneitabas luap “nari ni yrnosameerf fo yrotsih eht ot noitcudortnI nA” , ragLA dimaH ; “hanahkhsumaraf” ,iriaH idaH-La dbA
و اسماعیل رایین،فراموشخانه و فـراماسونری در ایـران،ج ۱ و ۲٫
[۷] .eitimA erecniS
[۸] tneiro dnarG hcnerF
[۹] جهانگیر عظیمی،میرزا ملکمخان؛پژوهشی درباب تجدد خواهی ایرانیان.
[۱۰] نوشتههای متعددی درباره تاریخ عثمانی و فـراماسونی وجـود دارد که فـهرست آنـها را unadnaLbocaY در مـدخل ” “ayyinusamarf دایره المعارف اسلام ارائه کـرده است و نیز ر.ک:
;ecnarf ed tneirO dnarG ud sevihcra seL snad eiuqruT aL ,tnomud luap ;dute cu tia enihirat kulnosam kruT , leS.S.K ;kulnosam elyuzuY kecreG ,naregrE tedceN revnE ;ralnosam ev kulnosoM , rekileC niclaY dna nuG iruN tezzI
و درباره تاریخ ترکیه ر.ک:عبدالهادی حائری،تاریخ جنبشهای اسلامی و تکاپوی فراماسونگری در کشورهای اسلامی.
[۱۱] rohpsoB ud eliotE
[۱۲]دربـاره لژ ر.ک: ۸۷۱-۳۷۱٫pp , eiuqruT aL , tnomuD
[۱۳] رایـین،هـمان،ج ۱،ص ۴۳۲٫درباره کـتاب رایین باید متذکر شد که این کتاب به همان نسبت که در بخشهای اولیه،خطاها وحدسیات فراوان دارد،در فـصول پایانی،اطلاعات دقیق و مستندی ارائه میکند.
[۱۴] .۸۳٫n , 94 p.nahkmuklaM azrim , raglA
[۱۵] ۶۹۲٫p , kulnosaMed eyikruT evadaynuD , suomynonA
[۱۶] .tneirO’d noinU
[۱۷] ۱۸۱ p , dibI ,tnomuD
[۱۸] فریدون آدمیت،فکر آزادی،ص ۶۰-۶۷٫
[۱۹] درباره حاج میرزا صفا ر.ک:معصوم علیشاه،طرایق الحقایق،ص ۲۳۷-۲۳۸؛میرزا محمدحسن خان اعتماد السلطنه،المـآثر و الآثـار،ص ۲۱۷؛پیـرزاده نایینی،سفرنامه،ج ۱،ص ۶۴،۱۴۵،۱۴۷،۱۵۷ و ۲۶۲ و ج ۲،ص ۱۱۳،۱۱۴،۱۲۱،۱۲۲ و ۲۵۹؛خان ملک ساسانی،سیاستگران دوره قاجار،ج ۱،ص ۶۰ و ۶۶ و میرزا محمد بـیدآبادی،مکارم الآثار،ج ۲،ص ۴۳۹-۴۴۰٫
[۲۰] ساسانی،سیاستگران دوره قاجار،ج ۱،ص ۶۳٫
[۲۱] ساسانی،سیاستگران دوره قاجار،ج ۱،ص ۶۳٫
[۲۲] رایـین،هـمان،ج ۱،ص ۴۳۲-۴۳۳٫
[۲۳] ۱٫ .ralnosaM kruT
[۲۴] ۲٫ .۸۰۱٫p , sehsivreD ehT , enworB.P nhoJ
[۲۵]نائینی،سفرنامه،ج ۲،ص ۱۲۰-۱۲۱٫
[۲۶] ۳٫ .۱۰۲٫pp “euqrut-enuej euqope’L a eirennocam-ecnarF te emsifuoS” enocraZ yrreihT:eeS
[۲۷].۷۹۳-۶۹۳٫pp , vx , sesiacnarf snoissessoP seL te cnarf aL ruoP liesnoC emerpuS:ecnarf ed tneirO dnarG ud nitelluB
[۲۸].۵۶-۸۵٫pp ,nahK mukilaMazriM , raglA
[۲۹] .۶۶ ,۰۶٫pp , dibI
[۳۰] .۵۶٫p , dibI
[۳۱] egdoL reS
[۳۲] .۶۹۲٫p , kulnosaM ed eyikruT er adaynuD
[۳۳] tneiro’d noinu
[۳۴] .۶۱۱ p , thguohT namotto gnuoy fo siseneG ehT , nidram fireS
[۳۵] .sodoorP
[۳۶] ۰۴ p ,dibI
[۳۷].۷۹۳-۶۹۳٫pp , vx , ecnarf ed tneiro dnarG ud nitelluB
[۳۸] .۶۹۲ p ,kulnosaM ed eyikruT ev edaynuD
[۳۹] .ireilacS
[۴۰] .۰۹۱-۸۸۱٫p , iuqruT aL , tnomuD
[۴۱] درباره اسکالیری ر.ک:
.۵۴۴ p , ireilacs.lc rap eirennocam-cnarf aL a V darum ed noiaitini L” ,soluoPolovS nitnatsnoC ;152-542.pp ,isetimoK yeB zizA-ireyilaks itnaelK neyetsi kamPaY hasidaP rarket i’daruM.V ,ilisracnuzU ikkaH liamsI ; ۳۹۱-۰۹۱ ,۰۸۱.pp , “eiuqruT aL” , tnuomuD
[۴۲].۷۴۴-۶۴۴٫pp ,soluopolovS ;12-02.pp , ,itayab ni’druM icniseB 82 adniyaraS nagaric ,rikaS ,ayiZ ;942-642.pp , ilisracnuzU
[۴۳]elbaimA siuoL
[۴۴] .۳۴۴-۱۴۴٫pp , soL uopolovS ; 191-091 ,pp , dibi , tnomuD
[۴۵].۲۴۲٫p ,vx , euqinnoc,aM ednoM eL ; 091.p , dibi , tnomuD
[۴۶]. .olgoyeB
[۴۷] .imamah agA
[۴۸] .۴۴۴.p , soluopolovS ; ۱۹۱٫p , dibi , tnomuDتاریخ عضویت نورالدین و کمال الدین را نوامبر ۱۸۷۳ و سپتامبر ۱۸۷۵ ذکر میکند.
[۴۹].eqinnocam ednom eL
[۵۰].۶۸۳-۲۸۳٫pp , vx.ecnarf tneirO dnarG ud nitelluB
[۵۱] .appitnA asuM
[۵۲]بنابر گزارشهای tnomuD میرزا ابراهیم در ۱۸۷۳ یا ۱۸۷۴م به عضویت لژ ترقی درآمد.با توجه به اطلاعات ارائه شده توسط ssuartS nnahoJ ،مـوسی آنتیپا از یک خانواده یونانی تبار عثمانی محسوب میشدند که طی چندین نسل در کنسولگری ایران در انطاکیه خدمت میکردند.
[۵۳] .۳۰۱٫p ,snocaM-scnarf seL , nituH egreS
[۵۴] دیوان ادیب الممالک فراهانی،ص ۵۷۵ و ۵۹۳٫
[۵۵] .xiorC-esoR reilavehC
[۵۶] .۳۸۱٫p ,dibi ,tnomuD
[۵۷].۷۷۱-۶۷۱.pp ,yekruT nredoM fo eenegremE ehT ,siwel dranreB ; 482-542.pp ,ilisracnuzU
[۵۸] .۲۹۱٫p ,dibI ,tnomuD
[۵۹]اسماعیل رایین،همان،ج ۱،ص ۴۳۷٫
[۶۰]ساسانی،یاد بودهای سفارت استانبول،ص ۲۶۱٫
[۶۱] .gnidraH ruhtrA
[۶۲] بـرای آگاهی از گزارش ششم سپتامبر ۱۹۰۱ به شماره ۶۲۷/۶۰ اسناد وزارت امور خارجه انگلستان و نیز ر.ک:مـحمود کـتیرایی،فراماسونری در ایران،ص ۱۱۴ و ۱۱۶٫
[۶۳].۴ ,noinu’d eniahc aL
[۶۴] به عنوان مـثال بـا توجه بـه اسـناد لانـه جاسوسی سفارت امریکا درتهران دلیل عـقلی بـرای اعتماد به گزارشهای دیپلماتهای غربی مقیم ایران وجود ندارد.
[۶۵]شاید میرزا مـحسنخان فـعالیتهای خود را پس از اقامت در استانبول ادامه داده بـاشد. enocraZyrriehT در کتاب خود به نـام ” “enneinari etuanummoc aL بـه این امر اشاره میکند.
[۶۶] .۳۹۱ p ,dibi ,tnuomuD
[۶۷] ر.ک:پاورقـی ۱ هـمین صفحه و نیز ۸۷-۷۷٫pp ,tsaE eht ni tsitamolpip A gnidraH ruhtrA ris
[۶۸] .۰۸٫p ,”enneinari etuanummoC aL” , enocraZ
[۶۹] ر.ک:مجید تفرشی،شیخ الرئیس قاجار و اندیشه اتحاد اسلام،ص ۶۵ و گزارش مورخ چهارم شعبان سال ۱۳۱۰ برابر با فوریه سال ۱۸۹۲ که در کتاب رایین،ج ۱،ص ۳۳-۴۰ به آن اشاره شـده اسـت.
[۷۰] اظهارات جاسوس هاردینگ بی اسـاس اسـت،زیرا میرزا محسنخان و افغانی[اسدآبادی]در شهر استانبول هیچ گونه روابطی با یکدیگر نداشتند و این نظر که«شیخ[جمال الدین]فراماسون بود»نادرست است،زیرا میرزا محسنخان در سـال ۱۸۹۰م اسـتانبول را ترک کرد در حالی کـه[جمال الدیـن]افغانی در سال ۱۸۹۲م در این شهر،حضور پیدا کرد.اما مطلب صحیح آن است که همکار سید جمال،حاج سیاح محلاتی که در سال ۱۸۷۲م وارد استانبول شده بود،عضو لژ رستاخیز ایتالیا بود.در این باره ر.ک: .۲۲۴٫p…eriotsih enu ruoP” , senneitabaS و درباره فـعالیتهای فـراماسونی سیدجمال در مصر ر.ک:اصغر مهدوی و ایرج اقشار،مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده دربارهی سید جمال الدین،مشهور به افغانی،ص۱۷۲-۱۷۳ و نیز
۰۶-۷۵٫pp , inahgfA tid idabA sassA niD-de-lamajP , namadkap amoN ؛ .۵۳-۵۲٫pp ,tpygE ni yrnosameerf dna inahgFA ,hedaZ-isduK treblA
[۷۱] .ailatI atrosiR
[۷۲].ailatI atrosiR
[۷۳].icareG
[۷۴].۴۴۲٫p , 8 , enuJ , noinud eniahc aL
[۷۵].izzorraG
[۷۶].۴۱-۳۱٫p ,1jraunaJ , dibi
فهرست منابع
۱٫آدمیت،فریدون،فکر آزادی،تهران ۱۳۴۰٫
۲٫آژند،یعقوب،درآمدی برتاریخ فـراماسونری در ایـران،تـهران،۱۳۶۵٫
۳٫اعتماد السلطنه،میرزا محمد حسنخان،المآثر و الآثار،تهران،۱۳۶۰٫
۴٫تفرشی،مجید،شیخالاسلام قاجار و اندیشه اتحاد اسـلام،انـتشارات تاریخ معاصرایران،۱۳۶۸.
۵٫حائری،عبدالهادی،تاریخ جنبشهای اسلامی و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی،مـشهد،۱۳۶۸٫
۶٫رایـین،اسـماعیل،فراموشخانه و فراماسونری در ایران،چاپ چهارم:تهران،۱۳۶۰٫
۷٫ساسانی،خانملک،یاد بودهای سفارت استانبول،تهران،۱۳۵۴٫
۸٫ساسانی،خـانملک،سـیاستگران دورهـ قاجار،تهران،۱۳۳۸.
۹٫عظیما،جهانگیر،میرزا ملکمخان؛پژوهشی در باب تجدد خواهی ایرانیان،تـهران،۱۳۶۹٫
۱۰٫عـلیشاه،معصوم،طرایق الحقایق،به کوشش محمدجعفر محجوب،تهران،[بیتا].
۱۱٫فراهانی،ادیب الممالک،دیوان،تصحیح وحید دسـتگردی،تـهران،۱۳۱۲٫
۱۲٫کتیرایی،محمود،فراماسونری در ایران،تهران،۱۳۴۷٫
۱۳٫کیهان هوایی،ش ۹۱۰،آذر ۱۳۶۹ و ش ۹۲۲،اسفند ۱۳۶۹٫
۱۴٫مهدوی،اصغر و ایرج افـشار،مـجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سیدجمال الدیـن مـشهور بـه افغانی،تهران،۱۳۴۲٫
۱۵٫نایینی،پیرزاده،سفرنامه،تصحیح حـافظ فـرمانفرماییان،تهران،۱۳۴۲٫
- .۳۷۹۱ ,selegnA soL dna yelekreB ,msinredoM nainarI ni ydutS lacihpargoiB a , nahK muklaM azriM , dimaH ,raglA
- ۰۷۹۱ ,IV ,seidutS nretsaE elddiM , “narI ni yrnosameerF fo yrotsiH eht ot noitcudortnI nA” , dimaH , raglA
- ۱۸٫ .۵۶۹۱ , lubnutsI , kulnosaM ed eyikruT ev adoynuD , suomynonA
- ۱۹٫ .۸۶۹۱ ,nodnoL , tnirper,sehsivreD ehT ,P nhoJ ,enworB
- ۲۰٫ .۳۸۹۱ ,siraP , tnomuD luop dna tnommarG-euqcaB.L.J ,sde , nomotto eripmE’L snad seteicos te seimonocE ,)elaidnom erreug ereimerpL ed llieV aL a elceis ‘ XIX ud ueilim ud lubnutsI a siasnarf ecneidebo’d seuqinnocam segoL sel(ecnarF tneirO dnarG ud sevihcra sel snad eiuqruT aL” , luaP ,tnomuD
- ۲۱٫ .۲۷۹۱ ,araknA , kulnosam elyuzuY kesreG , tedceN revnE , naregE
۲۲. .۸۶۹۱ , lubnutsI , ralnosam ev kulnosaM , niclaY rekileC dna iruN tezzI ,nuG
- ۲۳٫ .tnemelppus ,noitide wen ,malsI Fo aideapolcycnE , “hanakhsumaraF” ,idaHla-dbA , iriaH
- ۲۴٫ .۸۲۹۱ , nodnoL ,tsaE eht ni tsitamlpiD A ,ruhtrA ris , gnidraH
۲۵. .۱۶۹۱ ,siraP , snocam-scnarf seL ,egres ,nituH
- ۲۶٫ .۲۷۹۱ , IIX , yteicoS latneiro naciremA eht fo lanruoJ ,”tpygE ni yrnosameerf dna inahgfA” ,treblA , hedaZ-isduK
- ۲۷٫ .۸۶۹۱ , drofxo ,dedn2 , yekruT nredoM fo ecnegremE ehT , dranreB ,siweL
- ۲۸٫ .۲۶۹۱ , notcnirP , thguohT namottO gnuoY fo siseneG ehT ,fireS ,nidraM
۲۹. .۹۶۹۱ , siraP ,inahgfA tid idabA dassA niD-de-lamajD , amoH ,namadkaP
- ۳۰٫ .۷۷۹۱ ,sellexurB ed etisrevinu’L ed euveR ,”narI ne euqinnocam egoL ereimerP al ed eriotsih enu ruoP” , luaP ,senneitabaS
۳۱. .۳۷۹۱ , lubnatsI ,dute cu tia enihirat kulnosam kruT , S.K ,leS
- ۳۲٫ .۰۸۹۱ , IXX , seiduts naklaB)eiuqruT ne larebiL tnemevuom ud senigro xua(ireilacS .lC raP eriennocam-cnarf aL aV daruM ed noitaitni L” ,nitnatsnoC , soluopolovS
- ۳۳٫ .۱۹۹۱ ,labnutsI , II ,ulodanA ineY-anredoM ailotanA)idnefE mizaK esuM malsiluhyeS el(euqrut-enueJ euqopc’La eriennocam-cnarF te emsifuoS” ,yrreihT ,enocraZ
- .۳۹۹۱ ,amoR , iecniL ied elanoizaN aimedaccA , inateaC.L enoizadnoF , onamotto orepmI llen aihs aL “elceis XX ud tubed ua te XIX ud nif aL a lubnutsI’d enneinari etuanummoc aL” ,yrreihT ,enocroZ
- .۴۴۹۱ , ۰۳:IIIV , netelleB:umuruK hiraT kruT , “isetimoK yeB zizA-ireyilakS itnaelK neyetsi kampaY hasidap rarket i’daruM.V” ,ikkaH liamsI ,ilisracnuzU
- .VX , sesiacnarf snoissessop seL te ecnarf aL ruop liesnoc emerpus , ecnarF ed tneirO dnarG ud nitelluB
- .۹۸۹۱ ,”tamiznaT sed euqope’L a ‘sesiacnarf seedi seL te enamotto eirennocam-cnarf aL” ,eenarretideM aL ed te namlusuM ednoM ud euveR
۳۸٫ .۰۵۹۱ , ۴ , noinu’d eniahc aL
این مقاله برای نخستین بار در فصلنامه “نامه تاریخ پژوهان” پاییز ۱۳۸۵ – شماره ۷، از ۳ تا ۲۲ منتشر شده است.