زمینه های طرح مسأله وحدت اسلامی در ایران قاجاری و امپراتوری عثمانی

پایگاه مطالعات عثمانی: دستیابی و تحقق امت واحده در جهان اسلام، نیازمند شناخت زمینه‌های تاریخی و استفاده از تجربه‌های تلخ و شیرین این مسأله در اعصار گذشته است؛ از این رو، نگارنده به بررسی وضعیت دو کشور بزرگ یعنی ایران و عثمانی که در تعمیق ناهمسازگری‌های جهان اسلام نقش قابل توجهی داشتند، می‌پردازد و زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی را بررسی می‌کند.

در این نوشته ابتدا وضعیت ایران در عصر قاجار و عوامل انحطاط تبیین و زمینه‌های بروز اصلاح‌طلبی بیان شده، و پس از آن فرایند مزبور در امپراتوری عثمانی مورد بحث قرار گرفته است.

بی‌تردید برای تبیین فرایند تاریخی وحدت اسلامی در عصر قاجار، از بررسی وضعیت ایران و عثمانی در‌ جایگاه‌ دو کشوری که مؤثرترین نقش را در امر توسعه و تعمیق ناهمسازگری‌های جهان اسلام ایفا کرده‌اند، ناگزیریم. در این دوران، سرنوشت جـهان‌اسلام در پایـتخت این دو کشور رقم‌می‌خورد. آنچه در این‌ پژوهش‌ اهمیت دارد، بررسی پس‌زمینه‌ها و زمینه‌های طرح مسأله وحدت اسلامی در این عصر و پیامدهای آن دست از رویدادها و دگرگونی‌هایی است که در این مسیر تأثیر داشته است.

  1. وضعیت ایران عـصر‌ قـاجار‌

۱ـ۱٫ انحطاط کلی

اوج شکوه ایران در عصر صفوی و از سوی دیگر، آغاز انحطاط آن، در دوران فرمانروایی شاه عباس اول جست‌وجو می‌شود (عبدالحسین زرین‌کوب، ص۵۳و۵۴). این انحطاط با‌ سقوط‌ اصفهان‌ در دامن شورشیان قندهار آشکار‌ شده‌، به‌ طـور فـراگیر ادامه می‌یابد. فاصله میان فرو افتادن اصفهان و برآمدن تهران،  در روایات اروپایی، عصر انقلابات ایران و به تعبیر‌ زرین‌ کوب‌ «عصر وحشت» خوانده می‌شود (همان، ص ۹۵)،  و سرانجام قاجارها‌، وارث‌ ایـرانی ویـران مـی‌شوند.  گزارش‌ها و سفرنامه‌های بیگانگان درباره ایـران،  از تـفاوتِ فـاحش ایرانِ پیش و پس از عصر وحشت حاکی است‌. ظاهرا‌ دولتِ‌ قاجار،  چنانچه هم می‌خواسته نمی‌توانست روند این انحطاط و زوال را‌ تغییر دهد؛  زیرا قاجارها افـزون بـر مـشکلات مألوف سلسله‌های گذشته ایران،  بی‌هیچ تمرینی، از تجربه دنـیای جـدیدی ناگزیر‌ شدند‌ که‌ معادلات آن برای آن‌ها ناشناخته بود؛ از این رو اوج دوران‌ انحطاط‌ ایران را می‌توان در عصر قاجار مشاهده کرد؛ روزگاری کـه ایـران بـه حکم ویژگی‌های اقتصادی، سیاسی‌ و جغرافیایی‌،  عملاً‌ بازیچه نقشه‌ها، تکنیک‌ها و مـعاملاتِ گسترش خواهانه عوامل جهانی استکبار شد.

در تقسیم‌بندی‌های‌ قراردادی‌ ادوار‌ تاریخی،  به طور معمول، عصر جدید ایران در دوران قاجاریه آغاز مـی‌شود (ایـراماروین لاپیـدوس‌، ص ۳۷‌).  قاجاریه‌،  برخلاف ادعای انتساب به زاد و رود طایفه چنگیزخان،  از ترکان غربی و از خویشاوندان طـوایف‌ بـیات‌ بوده‌اند (سعید نفیسی، ج ۱، ص ۱۶ و ۲۵ـ۲۸).  نقش آفرینی‌های ایشان با نهضت صفویه در‌ تاریخ‌ ایران‌،  آغاز می‌شود.  سرانجام پس از کشاکش‌های طـولانی بـا افـشاریه و زندیه، آقامحمدخان قاجار، به خواسته‌های‌ نهفته‌ ایلات قدرتمند در تاریخ ایران جامه عـمل مـی‌پوشاند و سـلطنت قاجاریه را در سال‌ ۱۱۹۳‌ قمری‌ / ۱۷۷۹ میلادی بنیان می‌نهد.

قاجاریّه با وجود تظاهر به شعائر مذهبی شـیعی نـتوانست از پشـتوانه‌ مشروعیّت‌ مذهبیِ مایه‌داری بهره‌مند شود. آنچه نه تنها مشروعیت، بلکه اعتبار دولت قاجار‌ در‌ دورن‌ و بـیرون از مـرزهای ایران را مخدوش کرد، درماندگی این دولت در برقراری رفاه، امنیت و عدالتِ‌ نسبی‌ در‌ داخل کشور، مـقابله بـا تـجاوزها و زیاده‌طلبی‌های قدرت‌های اروپایی و بهره‌برداری مناسب از دستاوردهای‌ فرهنگ‌ و تمدن غرب بود. تنزّل چشمگیر وضعیت اجـتماعی، اقـتصادی، علمی و فرهنگی ایران در عصر قاجار حتی طبق‌ معیارهای‌ متعارف تاریخ ایران، گویای نـابسامانی‌هایی بـود جـدا از آنچه به ساختار حاکمیت‌های‌ ایرانی‌ بر می‌گردد. دولت قاجار با وجود درماندگی‌ در‌ سامان‌ داخلی و دفاع از صـیانت و اسـتقلال کشور، دولتی‌ غیر‌ مستعجل به شمار می‌رفت. برجسته‌ترین وجه تمایز ایران عـصر قـاجار بـا ادوار پیش‌ از‌ آن، یعنی حضور و نفوذ غرب‌ در‌ شرق، جهان‌ اسلام‌ و ایران‌ و پیامدهای این هیمنه غربی و به عـبارت‌ دیـگر‌ مـُعادلات جدید جهانی بود.

رشد گسترده تجارت جهانی، عوامل سنتی داخلی، ضعف‌ اسـاسی‌ اداره اقـتصادی، نظام پدرشاهی و فردی و دسیسه‌ها‌ و ترفندهای قدرت‌های استعماری غرب‌، ایران‌ سده سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی‌ را‌ به سـوی ورشـکستگی اقتصادی و سرانجام به وابستگی خارجی سوق داد. در سرتاسراین‌ دوره‌، ایران نه تـنها بـا مرکزیّت‌ امپراتوری‌ عثمانی‌، بلکه حتی با‌ مـصر‌ کـه ولایـت تابع قسطنطنیه‌ بود‌ نیز به شدت تـفاوت داشـت. ایران در مقایسه با آن‌ها جمعیت کمتری داشت و حاکمیت‌ قاجار‌ نمی‌توانست اراده خود را بر اتـباع‌ مـتمرّد‌، به ویژه‌ عشایر‌، تحمیل‌ کـند (پیـرآمده ژویر، ص ۲۸۹‌). نـیروهای نـظامی بـسیار ضعیف، تشکیلات اداری ناکارامد و نظام مالی بـسیار فـرسوده و کهنه از ویژگی‌های بارز‌ این‌ دوره است.

در دوران فرمانروایی ناصرالدین‌ شاه‌ که‌ نیم‌ سده‌ بـر ایـران فرمان‌ راند‌، آرامش نسبی در مملکت بـرقرار بود و تجارت، رونق بـیشتری یـافت. بی‌تردید عقب‌ماندگی ایران قاجاری از امـپراتوری‌ عـثمانی‌)، از‌ چشم زمامداران اروپایی پنهان نبود. این انحطاط‌ ژرف‌ و همه‌ جانبه‌ در‌ ایران‌ عصر قـاجار، ایـران را نه فقط در قیاس با امـپراتوری عـثمانی و حـتی ولایت‌های تابعه آن مـانند مـصر و عراق، در موقعیت پایین‌تری قـرار مـی‌داد، بلکه حتی در پاره‌ای‌ از جهات، از همسایه جدید شرقی خود (افغانستان) که از سال ۱۱۶۰ قمری / ۱۷۴۷ میلادی، در پی قـتل نـادرشاه افشار و تجزیه ایران، میان جویندگان فـرمانروایی، رونـد جدایی آن از ایـران‌ مـرکزی‌ آغـاز شد و در بستر معادلات اسـتعماری قدرت‌های غربی در سال ۱۲۷۳ قمری / ۱۸۵۷ میلادی، استقلالِ آن از ایران رسمیت بین‌المللی یافت نیز فرومانده بود.

معضل اسـاسی جـانشینان آقا محمدخان‌ قاجار‌ این بود کـه در سـده سـیزدهم قـمری / نـوزدهم میلادی که دنـیا تـرتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، می‌خواستند به همان‌ اسلوب‌ سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند‌. از‌ سوی دیـگر، مـحکومان ایـشان یعنی مردم ایران از فرادست و فرودست، با مـحکومیت سـلف ایـشان، تـفاوت یـافته بـودند. می‌توان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوی را‌ که‌ یکی از پیشرفته‌ترین انواع‌ انحطاط‌ در جامعه ایرانی این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوی در ایران عصر قـاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد‌ ناصری‌ به این سو، انتقادهای تُندی از این نوع انحطاط در جامعه ایرانی به ویژه، هیأت حاکمه داشته‌اند. اگر چه استعمار غرب را نـمی‌توان مـسبّب اصلی در انحطاط کلی ایران و دیگر‌ اجزای‌ جهان اسلام‌ شمرد، بدیهی است که قدرت‌های غربی به دلیل ماهیت استعماری در بهره‌جویی از مزایای انحطاط جهان اسلام‌، و زوال قدرت سیاسی در آن، به خود تردید، راه نـداده و در‌ تـقویت‌ و استمرار‌ انحطاط و زوال فروگذار نبوده‌اند. کوشش‌های اصلاح‌طلبانه که همانند امپراتوری عثمانی به طور طبیعی از درون حاکمیت آغاز ‌‌شد‌ و به تحصیل فن‌آوری غرب به ویژه در زمـینه نـظامی معطوف بود، به بیرون‌ از‌ حـاکمیت‌ کـشیده، و به‌ تدریج بر تنوع گستره و ژرفای مطالبات اصلاح‌ طلبانه، افزوده شد (چنگیز پهلوان، ص ۲۴۹). در این‌ میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکی از جریان‌های اصیل اصلاح‌طلب‌ در ایران عـصر قـاجار‌ به‌ شمار می‌آید، در بـیداری ایـرانیان و جوشش اصلاح‌طلبی بیرون از حاکمیت، نقش مؤثری داشت.

۲ـ۱٫ دو ویژگی عصر قاجار

عصر قاجار، همانند هر دوره دیگری دارای وجوه مشترک و مابه‌الامتیاز فراوانی با سایر دوره‌ها‌ است. مهم‌ترین ویژگی این دوره، زنده بودن تاریخ آن اسـت؛ بـه گونه‌ای که جامعه امروز ما، همچنان از این عصر اثر می‌پذیرد (همان، ص ۲۳۷و۲۳۸ (اظهارات عباس زریاب خوئی و جواد شیخ‌ الاسلامی‌)). از میان این ویژگی‌های متعدد، دو ویژگی همسایگی با غرب و اصلاحات، در پیوندی مستقیم بـا حـوزه این پژوهـش قرار دارد.

۱ـ۲ـ۱٫ همسایگی با غرب

گستردگی و میزان تأثیرگذاری مناسبات غرب با ایران‌ عصر‌ قاجار به حدی است کـه می‌توان مهم‌ترین مابه‌الامتیاز ایران قاجاری با دیگر ادوار تاریخی ایران را در مناسبات ایـران و غـرب جـست. یکی از پژوهشگران معاصر، از وجوه گوناگون به‌ بیان‌ تمایز این دوره با سایر ادوار تاریخی ایران پرداخته است. اولاً به اعـتقاد ‌ ‌وی، آغـاز روابط منظم ایران با دولت‌های خارجی در این دوره است. فعالیت روس‌ها و فرانسوی‌ها و نیز‌ انـگلیسی‌ها‌ کـه‌ ضـد هم بوده‌اند، این دوره‌ را‌ جذّاب‌ می‌کند (همان، ص ۲۳۷). ثانیا امر دیگری که سلسله قاجاریه را از سایر سـلسله‌های سلطنتی ایران متمایز می‌سازد، برخورد و بلکه درگیری این‌ سلسله‌ با‌ سیاست بین‌المللی اسـت؛ زیرا تا آن روزگار، ایـران‌ از‌ صـحنه سیاست‌های اروپایی دور بوده است. ثالثا دولت قاجاری در سال‌های آخر قرن هجدهم پایه‌گذاری، ولی گسترش و درخشش آن‌، تقریبا‌ از‌ آغاز قرن نوزدهم آغاز شد بدین معنا که اقدام‌های آقا‌ محمدخان در جهت ایجاد دولت جدید از سال ۱۷۷۹ / ۱۱۹۳ پا گـرفت و تاجگذاری وی در سال ۱۷۹۵ / ۱۲۱۰‌ انجام‌ شد‌ و سال ۱۸۰۰ مصادف با سال ۱۲۱۵، یعنی سومین سال سلطنت فتحعلی‌ شاه‌ است. سالیان آخر قرن هیجدهم و رخدادهای بزرگ آن، سبب دگرگونی‌های شتابزده و شگفت‌انگیز در حیات سیاسی و اقتصادی‌ اروپا‌ و در‌ نتیجه در عرصه سـیاست و اقـتصاد دیگر مناطق جهان شد. رابعا بر خلاف‌ گذشته‌، ایران‌ از نخستین سال‌های سلطنت قاجاریه مورد نظر سیاسیان و استعمارگران قرار گرفت. در آغاز قرن‌ نوزدهم‌، دولت‌ انگلستان، شبه قارّه هندوستان را تصرف کرده، و بـه صـرف منابع ثروت این کشور دست‌ زده‌، و دولت روسیه نیز به هندوستان چشم دوخته بود. سیاست بریتانیای کبیر در سراسر‌ قرن‌ نوزدهم‌، حفظ هندوستان از تجاوز افغانستان و ایران و روسیه و فرانسه بود. نفوذ دولت روس، بـاعث وحـشت‌ انگلستان‌ شد و به همین جهت، در سراسر عصر قاجاریه، این دو کشور بزرگ و قدرتمند‌، ایران‌ را‌ میدان اعمال نفوذ خود قرار داده بودند.

باز شدن جا پای اروپائیان در منطقه، پاهایی‌ که‌ صاحبان آن، دیگر فـقط سـفیر و سـیاح و تاجر و راهب نبود و بیشتر بـه نـظامیان‌ تـعلق‌ داشت‌ و به ویژه حضور و نفوذ خزنده بریتانیا در هندوستان، هوشیاری ایرانیان را درباره حضور غرب در‌ شرق‌ برانگیخته‌ بود. حضور و هیمنه قدرت‌های غربی در مـنطقه بـه مـناسبات بین آنان و دولت‌ قاجار‌، قالبی متفاوت از مناسبات مـیان واحـدهای سیاسی مستقل داده، و چگونگی تعاملشان با ایران، بیش از هر‌ چیز‌، متأثر از مناسبات آنان با یک‌دیگر بود. ماهیات مناسبات غرب بـا ایـران‌ در‌ عـصر قاجار، بیشتر جنبه سلطه‌جویانه و ادبیاتی آمرانه‌ داشته‌ است‌.

مناسبات آلمـان با ایران به دلیل معادلات‌ سیاسی‌ که در اوایل قرن چهاردهم قمری / بیستم میلادی رقم می‌خورد و رعایت آداب در‌ مناسبات‌ سـیاسی ایـن کـشور با ایران‌ با‌ دیگر قدرت‌های‌ اروپایی‌، به‌ ویژه انگلستان و روسیه مـتفاوت بـود؛ از‌ این‌ رو، ذهن ایرانیان درباره آلمان، عاری از نفرتی بود که درباره روسیه‌ و انگلستان‌ در آن انباشت می‌شد. همچنین پیـامدهای‌ مـنفی نـقش‌آفرینی فرانسه در‌ ایران‌ عصر قاجار، قائم به ذات‌ نبوده‌، در حوزه مناسبات دو همسایه جـدیدِ شـمالی و جـنوبی، یعنی روسیه و انگلستان، پیامدهایی تخریبی‌ می‌یابد‌. از سوی دیگر، مناسبات دو‌ همسایه‌ جدید‌ شمالی و جنوبی ایـران‌، روسـیه‌ و انـگلستان که از بزرگ ‌ترین‌ قدرت‌های‌ استعماری اروپا به شمار می‌آمدند، با ایران قاجاری به گونه‌ای متفاوت از مـناسبات مـیان‌ واحدهای‌ سیاسی مستقل بود؛ مناسباتی که از‌ همسایگی‌ آغاز، و به‌ هم‌خانگی‌ کشیده‌ شد و چـیزی نـمانده بـود‌ که به صاحب خانگی بینجامد. جان کلام آن که مناسبات روس و انگلیس با ایران در‌ دوره‌ قـاجار، عـبارت از اشغال نظامی و تجزیه‌ اراضی‌، اغتشاش‌ آفرینی‌، نفوذ‌ مسالمت‌آمیز با امتیازهای‌ گوناگون‌ سیاسی، اقـتصادی، فـرهنگی، و… و هـر گونه اخلال در اقدام و تلاش اصلاح‌طلبانه، درون و بیرون حاکمیت بود. نوسانات این‌ مناسبات‌، بیش‌ از هر چیز، از رقـابت‌های ایـن دو‌ قدرت‌ استعماری‌ با‌ یک‌ دیگر‌ اثر‌ می‌پذیرفت.

سلطه‌جویی‌های استعماری غرب و انحطاط کلی در ایـران ایـن عـصر، یک‌ دیگر را تغذیه می‌کردند و بدین ترتیب، چرخه‌ای ویرانگر از تباهی را تشکیل داده بودند. میان آثار متعدّد‌ و در مواردی مـتفاوت کـه فـرایند همسایگی ایران با دو قدرت سلطه‌جوی اروپایی در شمال و جنوب ایران بر جامعه ایـرانی عـصر قاجار گذاشت،  پدیداری و رشد حس نفرت از غرب و میل به‌ اصلاح‌، تغییر و تجدد که ارتباطی تنگاتنگ بـا یـک‌دیگر داشتند در جامعه ایرانی بود، و نفرت از غربیان میان ایرانیان با توسعه‌طلبی‌های ارضی روسـیه تـزاری در اوانِ عصر قاجار پدید آمد.

۲ـ۲ـ۱٫ اصلاحات‌

اصـلاحات‌ در ایـران عـصر قاجار با رویکرد به غرب و کمابیش مـترادف بـا مفاهیم تجدّد و توسعه است. نخستین تکاپوهای اصلاح‌طلبانه در عصر قاجار، هنگامی آغاز‌ می‌شود‌ کـه کـمابیش دوره اصلاحات جدید‌ در‌ امپراتوری عثمانی آغـاز شـده بود. در ایـران نـیز هـمانند امپراتوری عثمانی انگیزه و اندیشه اصلاحات در تـصادُم بـا غرب، بروز می‌کند. فراز و نشیب مناسبات غالبا‌ خصم‌آلود‌ ایران و غرب در عصر‌ قـاجار‌، نـوساناتِ نبضِ اصلاحات را تعیین می‌کرد. از طرف دیـگر، آشنایی ایرانیان با تـمدن غـرب و مشاهده مظاهر آزادی و حکومت‌های مردمی و جـلوه‌های گـوناگون دموکراسی باعث شد تا مردم ایران در مقابل استبداد‌ سلاطین‌ و امیران اعتراض، و از طریق اجـتماع و اعـتصاب مقاومت کنند؛ بدین جهت، سـلسله قـاجاریه واپسـین سلسله سلاطین مـطلقه ایـران است. نهضت اصلاح‌طلبانه بـا رویـکرد به غرب در ایران عصر قاجار، همانند امپراتوری‌ عثمانی‌ از درون‌ حاکمیت آغاز شد و بیش از آنـ‌که مـتوجه زیرساخت‌های تمدن و فرهنگ غرب باشد، بـه دسـتیابی به فـنون و مـظاهر‌ تـمدن غربی به ویژه در عـرصه نظامی توجه داشت. نخستین اقدام‌های‌ محسوس‌ اصلاح‌گرایانه‌ در ایران، در حوزه حکمرانی شاهزاده خوشنام قاجار، عباس مـیرزا نـایب‌السلطنه یعنی آذربایجان روی داد. عباس میرزا ‌‌همانند‌ سـلیم سـوم و مـحمود دوم کـه از امـپراتوران اصلاح‌طلب شمرده مـی‌شوند، بـه پطر کبیر‌، تزار‌ تجدد‌ طلب که توانست روسیه را به سطح دولت‌های مقتدر اروپا برساند و به تهدید جـدی بـرای‌ جـهان اسلام درآورد، به مثابه الگویی برای طرح‌ها و بـرنامه‌های خـود مـی‌نگریست (ر.ک.: ولادیـمر بـاراسوویچ‌، ص ۴۳).

نـهضت اصلاحات در‌ ایران‌ عصر قاجار همانند امپراتوری عثمانی همان گونه که به تدریج از درون حاکمیت به بیرون آن بسط می‌یافت، از لایه‌های رویین به زیر ساخت‌ها معطوف، و در رویکرد به غرب، از شـکل‌گرایی‌ و اقتباس مظاهر تمدن جدید، به مداقّه در علل پیشرفت غرب و بنیان‌های توسعه اجتماعی آن متوجه می‌شد. ناخشنودی از وضعیت موجود، فزونی، و مطالبات اجتماعی عمق می‌گرفت و اعتراض‌های عمومی به دو سوی چرخه‌ تباهی‌ یعنی اسـتعمار غـرب و استبداد مفلوک، نشانه می‌رفت.

در تقابل فرهنگی ـ تمدنی جهان اسلام با غرب در سده سیزدهم قمری، سه جریان پدید آمد: ۱٫ غرب گریزی و حالت افراطی آن، غرب‌ ستیزی‌ با انکار اهمیت تمدن و تـرقیات جـدید نظامی، اقتصادی و فنی غرب و تمام مظاهر آن؛ ۲٫ غرب گرایی و حالت افراطی آن، غرب‌زدگی با استقبال از مظاهر و تمدن غرب با چشم‌پوشی از جنبه‌های‌ منفی‌ و رویه استعماری آن یـا تـسلیم بی‌درنگ و بی‌قید و شرط در برابر فـرهنگ و تـمدن غرب و پشت پا زدن به باورها، فرهنگ و تمدن اسلامی؛ ۳٫ غرب‌شناسی، شناسایی واقع‌بینانه و همه جانبه غرب و اتخاذ موضع‌ دفاع‌ از‌ حیات تمدّنی فرهنگی جهان اسلام‌ با‌ تجهیز‌ بـه دسـتاوردهای جدید فرهنگ و تمدن غـرب.

عـباس میرزا را می‌توان نمونه بارز اصلاح‌طلبان جریان غرب‌گرا، سپهسالار را شخصیت بارز طیف افراطی‌ غرب‌زدگی‌، و امیرکبیر‌ را نمونه برجسته اصلاح‌طلبانه جریان غرب‌شناسی برشمرد (مقصود‌ فراستخواه‌، ۱۳۷۲: ص ۸). بی‌تردید مهم‌ترین دستاورد نهضت اصلاحات در عصر قاجار، مـشروطیّت اسـت. فرجام تلاقی مطالبات پاره‌ای از اصلاح‌طلبان درون و به‌ ویژه‌ بیرون‌ از حاکمیت و اعتراض‌های جایگزین کردن آن با حکومت قانون در‌ قالب سلطنت مشروطه: و سلطه‌جویی‌های قدرت‌های استعماری غرب چه به صورت مداخله و چه به صورت سـتیزه‌جویی‌های نـظامی، در ایجاد‌ تـحولات‌ ناخواسته‌ و مسخ مشروطیت و به طور کلی، ناکارامدی‌های اصلاحات، نقشی مؤثر داشت.

از همین نویسنده بخوانید:

حـکایت‌ اصلاحات در امپراتوری عثمانی؛ از ریشه تا لاله

  1. وضعیت‌ عثمانی‌

۱ـ۲٫ دوران انحطاط و زوال

این هنگام، یـعنی اوج صعود و آغاز سقوط در تاریخ لبریز از فراز و نشیب‌ امپراتوری‌ عثمانی‌، دوران سلطنت سـلیمان اول اسـت. سـلطان سلیمان که یگانه فرزند ذکور پدرش‌ بود‌، بی‌نیاز‌ از به‌کارگیری قانون «برادرکشی»، بر سریر امپراتوری جلوس کرد. نـیم ‌ ‌قـرن فرمانروایی این سلطان‌، عثمانی‌ عهد‌ سلیمان را تا سالیان دراز که سال‌های انحطاط و زوال بود، در اذهـان عـثمانیان بـه‌ صورت‌ عصری طلایی در آورد که هماره تجدید آن را آرزو می‌نمودند و بسیاری از‌ ایشان‌، علل‌ نابسامانی‌های امپراتوری را در تخطی اخلاف وی از روش و مـنش و قواعد و قوانین او می‌دیدند‌ (ر.ک: برنارد‌ لوئیس، ص ۱۰۴ و ایراماروین لاپیروس، ص ۶۹). دوره حاکمیت سلیمان، با پیروزی طبقه دو شـیرمه‌، کناره‌گیری‌ سلطان‌ از اداره فعال حـکومت، افـزایش قدرت زنان حرم، عدم کامیابی در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی‌ که‌ سبب ناخشنودی بیشتر مردم شده بود و به دنبالِ آن قیام‌های توده‌ای در‌ روملی‌ و آناتولی‌ مصادف بود. این مسائل، میراثی بود که جانشینان سـلیمان طی قرن بعدی، با آن روبه‌رو‌ بودند‌ (همان‌، ص ۲۰۰و۲۰۱).

روند فروپاشی ساختار پیچیده حکومت و جامعه عثمانی از نیمه سلطنت‌ سلیمان‌ با شکوه آغاز شد و تقریبا تا پایان قرن هجدهم قمری / نوزدهم میلادی ادامه یـافت. طـی این‌ دوره‌، قدرت امپراتوری رفته رفته رو به ضعف نهاد؛ سرزمین‌هایی از قلمرو امپراتوری‌ جدا‌ شد؛ سلطه امپریالیسم اروپا فزونی گرفت و سرانجام‌، طی‌ قرن‌ سیزدهم قمری / نوزدهم میلادی امپراتوری را در‌ آستانه‌ ورود به دنیای جـدید، بـه چنان وضعی دچار کرد که به مرد بیمار‌ اروپا‌ شهرت یافت (استا نفوردجی.شاو‌، ج ۱، ص ۲۴۲‌). شکست عثمانیان‌ در‌ نبرد‌ دریایی لپانتو یا انیدبختی از قوای‌ اتحاد‌ مقدس (اتحاد سه گانه پاپ نشین، اسپانیا و ونـیز)، اسـطوره شکست‌ناپذیری عثمانیان را‌ در‌ هم فرو ریخت. برای نخستین بار‌، اروپا به تدریج دریافت‌ که‌ عثمانی‌ها به اندازه گذشته قدرتمند‌ نیستند‌ و با این تغییرات، احساس پیروزی، همه اروپا را در خود فرا گرفته بود‌ (هـمان‌، ص ۳۰۸).

سـیر زوال اقـتدار و عظمت‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ را می‌توان در‌ مـعاهده‌های‌ آن و قـدرت‌های اروپایـی مشاهده‌ کرد‌. اروپا با آگاهی از شدت ضعف نیروهای عثمانی، در موضع تهاجمی قرار گرفت (همان‌، ص۳۷۵‌). و نبردی بی‌امان را با امپراتوری عثمانی‌ دنبال‌ کرد تـا‌ ایـن‌ کـه‌ سرانجام، معاهده صلح کارلو‌ وتیز یا قارلونجه[۱]، بـه ایـن سلسله از نبردها پایان داد. این عهدنامه، مشخص‌کننده پایان یک‌ دوره‌ و آغاز دوره‌ای دیگر بود. این نخستین‌ بار‌ بود‌ که‌ امـپراتوری‌ عـثمانی، پیـمان اصلی‌ را‌ در جایگاه قدرتی مغلوب در جنگی کاملاً قطعی امضا می‌کرد و بـه واگذاری سرزمین‌های گسترده‌ای که مدت‌ها‌ تحت‌ نظر‌ حکومت عثمانی قرار داشت، به دشمنان کافر‌ وادار‌ می‌شد‌.

در‌ عهدنامه‌ دیگری‌ تـحت عـنوان پاسـارووتیز که با میانجیگری انگلستان و هلند به یک دور دیگر از نبردهای عثمانی بـا اتـریش و ونیز پایان داد، بخش‌های گسترده‌تری از متصرفات اروپایی ـ عثمانی را‌ از آن جدا ساخت. معاهدات کارلووتیز و بیشتر از آن، پاسارووتیز که هر دو بـر اسـاس قـانون بین‌المللی و عرف دیپلماسی غربی منعقد شده بود، موقعیت امپراتوری عثمانی را با غـرب در‌ جـایگاه‌ قـدرت رو به قهقرا و دیگر، نه رو به توسعه، مهر کرده بود.

از طرفی، معاهده کوچک قینارجا،[۲] تـحقیر جـدیدی بـود که بر امپراتوری عثمانی تحمیل شد. این

مـعاهده‌ کـه‌ از زیـانبارترین سندهای تاریخ عثمانی‌ است‌، گویای آن بود که از این پس، خطرناک‌ترین و بی‌ملاحظه‌ترین خصم این امپراتوری پیـر، امـپراتوری جوان روسیه است. طبق این عهدنامه، سلطان نه تنها به‌ صرفنظر‌ از سرزمین‌های فـتح شـده‌ای‌ مـجبور‌ بود که ساکنان آن مسیحی بودند، بلکه اجبار داشت از سرزمین‌های قدیم مسلمان نشین در کریمه نیز صـرفنظر کـند (برنارد لوئیس، ص ۴۸). به تعبیر دیگر، این معاهده، نقطه آغاز سیاست‌ نو‌ تـجزیه از داخـل بـود. در زمینه‌های مذهبی، بذرهای آن، اختلال داخلی را که روس‌ها در آینده، خود را در آن، استاد نشان می‌دادند، افشاند. دیگر مـعاهده‌های دولت عـثمانی و قـدرت‌های اروپایی‌ نظیر‌ معاهده سیستووا‌، صلح یاسی، پیمان بوخارست و… کمابیش معاهده‌های پیشین را تـعقیب مـی‌کرد. در مجموع، دولت عثمانی به صورت دولتی‌ مغبون و مغلوب در آمده بود که مرزهایش تحدید می‌شد و مداخله‌های قدرت‌های‌ اروپایـی‌ در‌ امـور داخلی آن، رویه وسعت می‌نهاد تا جایی که در قرن سیزدهم قمری تا سـالیان دراز، بـقای ‌‌امپراتوری‌ عثمانی به میزان بسیاری مرهون رقـابت قـدرت‌های غـربی با یک‌دیگر و هراس این قدرت‌ها‌ از‌ سرنوشت‌ سـرزمین‌های امـپراتوری عثمانی در صورت سقوط قسطنطنیه بود.

۲ـ۲٫ عوامل انحطاط و زوال

عوامل انحطاط و زوال این‌ امپراتوری جهانی (لردکـین راس، ص ۶۳۲) کـه بیش از شش قرن (از میانه تـاریخ‌، آغـاز و در تاریخ مـعاصر‌ پایـان‌ مـی‌گیرد)، در سه قارّه پیر حاکمیت داشت، بـی‌تردید عـاری از تعدّد، تنوع و پیچیدگی نیست. در طبقه‌بندی کلی، این عوامل به دو دسته درونی و بـیرونی تـقسیم می‌شوند.

به سه عامل از مهم‌ترین‌ عـواملی که فرجام امپراتوری عـثمانی را رقـم زدند می‌توان اشاره کرد. از ایـن سـه عامل، عامل درونی (سلاطین ضعیف ـ سلطنت حرمسرا)، دیگری بیرونی (روسیه) و سومی، درونی، بـیرونی (عـقب‌ماندن از غرب) را‌ می‌توان‌ نام برد. شـایان ذکـر اسـت که از صفویه در جـایگاه عـامل دیگری که کمابیش هـم‌وزن سـه عامل پیش‌گفته در تضعیف عثمانی مؤثر بوده است می‌توان نام برد.

۱ـ۲ـ۲٫ سلاطین ضعیف، سلطنت‌ حـرمسرا‌

قـلب نظام عثمانی یا نهاد سلطنت از دوره حـکومت سـلیم دوم، سلیم زرد[۳] یـا سـلیم دائم الخـمر به بعد، بیشتر بـیمار بود. غالب مورخان، سلاطین عثمانی را به دو‌ دوره‌ یا مجموعه تقسیم کرده‌اند:

مجموعه‌ای دهگانه، زنجیره‌ای از‌ پادشاهان‌ توانمند‌ و بیست و ششگانه و سلسله‌ای از پادشاهان ضعیف با اسـتثنائاتی چـند. سـلاطین مجموعه اول که از عثمان اول آغاز می‌شود و با سـلیمان قـانونی‌ پایـان‌ مـی‌پذیرد‌، نـزدیک بـه سه قرن فرمانروایی، دولت عثمانی را‌ از‌ امیرنشینی کوچک به امپراتوری عظیم و بزرگ‌ترین قدرت عصر تبدیل ساخت. در دوران سلاطین مجموعه دوم که از سلیم دوم‌ آغاز‌ می‌شود‌ و با سلطان محمد ششم، وحیدالدین پایـان می‌پذیرد، امپراتوری از پیشروی‌ باز ایستاد و مراحل اضمحلال آن، یعنی دوران انحطاط و زوال طی می‌شود؛ البته در این مجموعه، استثنائاتی چند می‌توان‌ یافت‌؛ اما‌ در این ادوار مستثنا که عثمانی به پیروزی‌هایی محدود دست می‌یابد‌ و فتوحاتی‌ نـیز صـورت می‌گیرد، روند اضمحلال کلی امپراتوری متوقف نمی‌شود؛ البته نباید از دیده دور داشت که‌ خارج‌ از‌ قلمرو امپراتوری، وضعیت و تحولات دیگری نیز در کار بود که حتی مقتدرترین‌ سلاطین‌ و کارامدترین‌ کارگزاران حکومتی، بـرای کـنترل یا چاره‌اندیشی در باره آن‌ها توانا نبود. از جمله، قدرت‌ فزاینده‌ کشورهای‌ مستقل ملی در اروپا که پیشرفت‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و خاصّه فرهنگی، آنان را در‌ موضعی‌ بسیار قـدرتمندتر از آنـچه تا آن زمان سلاطین بزرگ سـده‌های پانـزدهم و شانزدهم میلادی‌ با‌ آن‌ مواجه شده بودند، قرار داد (استانفور.جی. شاو، ج ۱، ص ۲۹۳؛ عبدالعزیز محمد الشناوی، ج ۱، ص ۳۴۶). در‌ این‌ میان، حرمسرای سلطان، نقش بسیار مؤثری ایفا می‌کرد. فـقدان قـانونی نهادینه در تعیین‌ جانشین‌ سـلطان‌، دورنـمای وسوسه انگیزی برای زنان متعدد حرم ترسیم می‌کرد تا تمام تلاش خود را به‌ منظور‌ فراهم ساختن زمینه‌های صعود فرزند خود یا محبوب‌ترین فرزندش به تخت سلطنت‌ فراهم‌ آورد‌. این تکاپوی زنـانه، هـمواره با جناح‌بندی‌های قدرت میان دیوانیان یا نهاد دبیری (قلمیّه)، نظامیان یا‌ نهاد‌ نظامی‌ (سیفیّه) و عالمان یا نهاد علمی (علمیّه) گره می‌خورد. فتنه از درِ سعادت‌ برمی‌خاست‌ و درِ دولت را فرا می‌گرفت (هامر پور گشتال، ج ۱، ص ۶۷۵).

دسیسه چـینی‌های حـرم سلطان، بـا همکاری جناحی‌ از‌ دیوان‌سالاران در به تخت نشاندن سلیم دوم را می‌توان آغازی رسمی و مؤثر‌ برای‌ مداخله‌های حرمسرا در امور دولت عثمانی شـمرد‌ (ر.ک: استانفوردجی‌.شاو‌، ص ۱۷۹) و در دوران سلطنت سلیم دوم است‌ که‌ نفوذ زنان حرمسرا به اوج خـود مـی‌رسد و سـلطنت زنان را برقرار می‌کند که‌ تا‌ یک قرن پس از آن‌ ادامه‌ یافت (همان‌، ج ۱، ص ۳۰۹‌). در‌ همین دوره، سنت برادرکشی که به‌ مـنظور‌ ‌ ‌پرهـیز از بروز اختلاف و درگیری در خانواده سلطنتی مرسوم شده بود، از‌ بین‌ رفت. نظام جانشینی کـارامدترین فـرزند سـلطان‌، جای خود را به‌ نظامی‌ داد که طیّ آن، بزرگ‌ترین‌ منسوب‌ یا عضو ذکور خاندان سلطنتی، زمام امـور را در دست می‌گرفت.

به تدریج‌، از‌ نیمه دوم قرن یازدهم قمری‌ / هفدهم‌ میلادی‌ از قدرت دیرینه‌ حـرمسرا‌ بر امورسیاسی اسـتانبول‌ کـاسته‌، و معادلات جدید و پیچیده‌تری بر سرنوشت دربار عثمانی چیره شد که دایره آن در سده‌های‌ سیزدهم‌ قمری / نوزدهم میلادی، دسته‌بندی‌های سیاسی بیرون‌ از‌ باب عالی‌ را‌ نیز‌ فرا می‌گرفت.

۲ـ۲ـ۲٫ امپراتوری روسیه‌

تا پیش از آن که روسیه در قـالب امپراتوری مقتدر و ستیزه‌جو ظاهر شود، عثمانی در‌ غرب‌، در خشکی جز امپراتوری هابسبورگ و در‌ دریا‌ جز‌ مجموعه‌ ناوگان‌ چندین قدرت اروپایی‌ هماوردی‌ نداشت. از سوی دیگر، اکثریت اتباع متصرفات اروپایی سلطان، پیروان کلیسای ارتدوکس بـودند کـه پس از‌ جدایی‌ از‌ کلیسای رم در سال ۱۰۵۴ میلادی به‌ رغم‌ مساعی‌ گاه‌ خشونت‌ بار‌ اسقف رم، به پیروی از کلیسای کاتولیک[۴] و پذیرش سالاری پاپ حاضر نشدند. کلیسای ارتدوکس در سایه فتوحات عثمانیان، جانی تازه گرفت و عثمانیان از جامعه ارتـدوکس تـا سده‌ نوزدهم به نام ملت صدّیقه یاد می‌کردند.

اوج‌گیری روسیه که همزان با عصر انحطاط عثمانی و از عوامل مؤثر در زوال اقتدار آن بود، از دوران زمامداری پطر کبیر تا انقلاب‌ اکتبر‌ ۱۳۳۶ قمری / ۱۹۱۷ میلادی بـه صـورت تهدیدی مهیب و مستمر برای امپراتوری عثمانی درآمد. روسیه نه تنها عثمانیان را از منتها الیه شمال شرقی تا شمال غربی امپراتوریشان، متوقف و محدود‌ کرد‌ و به عقب‌نشینی متوالی واداشت، بلکه با مـداخله‌های گـسترده مـبتنی بر دعاوی متعدد، باعث درهـم ریـختن مـعادلات دولت عثمانی در قبال رعایای مسیحی آن‌ شد‌ و زمینه تجزیه متصرفات اروپایی امپراتوری‌ و جدایی‌طلبی‌ اتباع ارمنی آن را در سده ۱۳ قمری / ۱۹ میلادی فراهم ساخت.

روس‌ها کـه تـا اواخـر قرن پانزدهم میلادی به صورت امیرنشین‌هایی خود مـختار‌ و پراکـنده‌، باجگذار خان‌نشین آلتون اردو‌ بودند‌، در دوران زمامداری ایوان سوم (ایوان کبیر)، از نفوذ تاتارها رهایی یافته، پایه‌های دولت خود را بنا نهادند.

روسیه از دوران پطر کـبیر، تـزار[۵] غـربگرا (ر.ک.: رحیم رئیس نیا، ج ۱، ص۱۲و۱۳)، به‌ این‌ سو، در نبردهایش با عثمانی، چـه به تنهایی و چه به اتفاق دیگر قدرت‌های مسیحی، بیشتر طرف پیروز بود تا آن جا که اخبار شکست‌های‌ پیاپی عثمانی از روسیه، زنگ خطر را در همه خاورمیانه به‌ صدا‌ در‌ آورد. پیـشروی‌ها و مـداخله‌جویی‌های پیـاپی روسیه در امپراتوری عثمانی، دیگر قدرت‌های اروپایی را نیز نگران کرده، به واکنش ‌‌وا‌ مـی‌داشت. مـجموعه‌ای از ایـن کنش‌ها و واکنش‌ها، مسأله شرق را پدید آورد که بروز‌ برجسته‌ آن‌، نبرد کریمه است. رؤیای دیـرینه روسـیه بـرای تسلط بر بالکان و آسیای صغیر، افزون بر حکایت‌ کهنه جانشینی بیزانس و مسؤولیت تزارها در بـرابر کـلیسای ارتودکس، در سده نوزدهم، حربه‌ تازه‌ای نیز یافته بود‌ و آن‌، پان اسلاولیسم یا اتحاد تـمام اسـلاوها تـحت رهبری روسیه بود. واپسین نزاع دیرپای روسیه تزاری و امپراتوری عثمانی، در جنگ جهانی اول رقم خـورد. بـر اساس توافقات پنهان میان «متفقین»، امپراتوری عثمانی‌ می‌بایست فرو می‌پاشید و در این میان، طـبق قـرارداد اسـتانبول یا آستانه میان روسیه، انگلیس و فرانسه، روسیه به آرزوی دیرین خود یعنی تملک استانبول دست مـی‌یافت؛ امـا با پیروزی انقلاب بلشویک، روسیه‌ تزاری‌ که ظاهرا فاصله بسیاری با دسـتیابی بـر آرزوی دیـرینه‌اش نداشت، از میان رفت و بخش مهمی از نقشه‌های متفقین برای شرق میانه درهم ریخت.

افشای قراردادهای سـرّی مـتفقین از سـوی بلشویک‌ (نوامبر‌ تا دسامبر ۱۹۱۷ م / ۱۳۳۶ ق) که با سیاست‌های اعلان شده ایشان و پاره‌ای از وعـده‌ها در تـعارض بود، متفقین و به ویژه انگلستان را نگران ساخت و سرانجام اگر چه با سقوط روسیه‌ تزاری‌، استانبول از آن تـزارها نـشد، برای خلفای عثمانی نیز پس از آن، دیر زمانی باقی نماند.

در همین باره بخوانید:

سیاست اتحاد اسلام عبدالحمید ثانی و تاثیر اقدامات روسیه بر آن

عثمانی گرایی در امپراتوری عثمانی

مـطالعه‌‌ای تطبیقی در خوانش‌های دینی اندیشمندان ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم‌

‌‌‌نهاد‌ علما و ساختار قدرت درحکومت عثمانی

 

منابع و مآخذ

  1. استا نـفوردجی.شـاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید.

  1. اوزون چارشحال، تـاریخ‌ عـثمانی‌، ص ۵۱۴‌.

  1. ایـراماروین لاپیدوس، تاریخ جوامع اسلامی‌، قرن‌ نوزدهم‌ و بـیستم.

  1. بـرنارد لوئیس، ظهور ترکیه نوین.

  1. پیرآمده ژویر، مسافرت به ارمنستان و ایران.

  1. چنگیز پهلوان، عـلمای ایـران و جنبش اصلاحی مشروطیت.

  1. رحیم رئیـس‌ نـیا‌، ایران‌ و عـثمانی در آسـتانه قـرن بیستم، ج ۱٫

  1. سعید نفیسی، تاریخ‌ اجتماعی‌ و سـیاسی ایـران در دوره معاصر.

  1. عبدالحسین زرین‌کوب، روزگاران، روزگاران دیگر از صفویه تا عصر حاضر.

  1. عبدالعزیز مـحمد الشـناوی‌، الدوله‌ العثمانیّه‌، دوله اسلامیه مفتری علیها، ج ۱٫

  1. لردکین راس، قـرون عثمانی.

۱۲‌. مقصود فراستخواه، تـضاد در انـدیشه‌های توسعه در دوران قاجار»، فرهنگ توسعه، مـاهنامه فـرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، س ۲، ش ۸، تهران، مهر‌ و آبان‌ ۱۳۷۲‌.

  1. ولادیمر باراسوویچ، تاریخ جدید کشورهای عربی.

  1. هـامر پور گـشتال‌، تاریخ‌ امپراطوری عثمانی، ج ۱٫

[۱] کارلووتیز یا‌ قارلونجه‌، واقع در ساحل راست رود دانـوب در نـزدیکی بلگراد.

[۲] کوچک قینارجی یا کوچک کینارجا، شهری واقع در جنوب شرقی سیلستریا در بلغارستان.

[۳] «به سبب رنگ چـهره‌اش بـه او ساری سلطان سلیم (به معنای زرد و بـو: نـگارنده) مـی‌گفتند (اوزون چـارشلی، تـاریخ عثمانی، ج ۳، ص ۴۷ و ر.ک.: استانفوردجی. شـاو، تـاریخ امپراطوری عثمانی‌ و ترکیه‌ جدید‌، ج ۱، ص ۳۰۳).

[۴] Catholique به معنای اصیل و جامع.

[۵] گراندوک‌های مـسکو از عـهد سـلطنت ایران چهارم‌ ملقب‌ به سخوف‌، لقب تزار را بر خود گذاردند (اوزون چـارشلی، تـاریخ عثمانی، ج ۲، ص ۵۱۴).

 

این مقاله نخستین بار به قلم دکتر محمدحسین اردوش در فصلنامه اندیشه تقریب پاییز ۱۳۸۴ – شماره ۴ (‎۱۳ صفحه – از ۳۵ تا ۴۷) منتشر شده است.

همچنین ببینید

یادداشتی از ایلبر اورتایلی؛ عبدالحمیدخان حاکم درایتمند ترک

پایگاه مطالعات عثمانی: این روزها بار دیگر بحث عبدالحمید دوم و مساله استبداد تبدیل به …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *