Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 96

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 98

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 260

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 262

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 283

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 351

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 353
‌ روابط‌ ایران با امپراتوری عثمانی در سده‌های هیجدهم و نوزدهم‌ میلادی – مطالعات عثمانی

‌ روابط‌ ایران با امپراتوری عثمانی در سده‌های هیجدهم و نوزدهم‌ میلادی

پایگاه مطالعات عثمانی: اساس‌ روابـط‌ بـین ایـران و امپراتوری عثمانی در دوره جدید معاهده قصر شیرین بود ( ۱۷ مه ۱۶۳۹ م). این‌ قرارداد، جنگ میان طرفین را که افـزون بر یک قرن ادامه یافته بود‌ خاتمه بخشید و سرحدات را‌ که‌ می‌بایستی با انـدک تغییراتی تا دوران جدید بـاقی بـماند تعیین کرد. بخش کنونی خاورمیانه محافظت گردید، حوضه رودخانه دجله-فرات و آناطولی شرقی تحت استیلای سلطان عثمانی قرار گرفت و قفقاز در دست‌ ایران باقی ماند که بعدا به تصرف روسیه درآمد.ازایـن‌رو عثمانیها در رسیدن به اهداف بلند مدت خود در قفقاز و آذربایجان کامیاب نبودند. اما بین النهرین و راههای خلیج فارس بدنبال با رفع‌ تحریکات‌ اصلی خارجی در شورش آناطولی به ایشان مسترد گردید. بنابراین مجاهدات اصـلاحگران آتـی عثمانی را به منظور تجدید حیات امپراتوری از داخل و رهایی از یورش دشمن خارجی بسیار آسان کرد‌ و در‌ خلال قرن آتی معاهده از جانب طرفین لحاظ می‌شد، اما این امر کمتر از روی حسن نیت و خیرخواهی، بـلکه نـاشی از ضعف داخلی، گرفتاری اصلاحات و تجاوز خارجی بود.

جرقه‌ تجدید‌ مخاصمات به طرز کاملا عجیبی از اصلاحاتی ناشی شد که در دورهء«گل لاله»(۱۷۱۸-۳۰ م)تحت رهبری سلطان احمد سوم(۱۷۰۳-۳۰ م)و صدر اعظمش داماد ابراهیم پاشا شروع شده بود. فشار بار مالی نوسازی با خصومت ملی نسبت به مدهای اروپایی و هرزگی رایـج در‌ قـصرهای‌ سـلطان‌ و میان اعضای طبقهء حاکمه درهـم آمـیخته شـد و چنان‌ استحکام‌ دولت را تهدید کرد که صدر اعظم برای حمله به ایران به امید استفاده از تجزیه داخلی اواخر سلطنت‌ صفویان‌، (شاه‌ سـلطان حـسین ۱۶۹۴-۱۷۲۳) بـه منظور پر کردن مجدّد خزانه‌ عثمانی و کاهش بار مـالیاتی از رعـایای بدون کاستن از بی‌بندوباریهای دربار سلطان توجه داشت. هنگامی که یورش افغان‌ باعث‌ تجزیه‌ جامعهء ایران گردید، طهماسب پسر شـاه سـلطان حـسین به تبریز گریخته‌ و در‌ آنجا خود را شاه خواند و از عثمانیها مدد طـلبید. در همین زمان والی گرجی تفلیس وختانگ‌ ششم‌ از‌ موقعیت برای اعلان استقلال خود استفاده کرد و به سکنهء مسلمان سنی شـیروان‌ حـمله‌ بـرد‌ که آنها هم به نوبهء خود مساعدت عثمانی را خواستار شدند. هـنگامی کـه پتر‌ کبیر‌ با‌ حرکت ارتش خود به سوی آستارا خان در طول تابستان ۱۷۲۲ م و اشغال دربند در‌ پاییز‌ بـه درخـواست طـهماسب پاسخ داد، عثمانیها با موقعیتی مواجه شدند که حتی در‌ صورت‌ آمادگی‌ هم قـادر نـبودند بـه سوی دریای خزر حرکت کنند. بعد از آن یعنی در‌ اوایل‌ سال ۱۷۲۳ م طهماسب امتیاز کنترل تمام ایـالات قـفقاز و سـواحل غربی دریای خزر را‌ به‌ حامیان‌ روسی خود وانهاد و باکو اشغال شد.بنابراین داماد ابـراهیم بـا وضعیتی روبرو شد که به‌ نظر‌ می‌رسید بیشتر سرزمینهایی که زمانی تحت حـاکمیت عـثمانیها بـود به‌طور قطع به‌ تصرف‌ روسها‌ درمی‌آمد مگر اینکه واکنش سریعی از جانب عثمانی انجام گـیرد.

البـته مدت زمانی طولانی بود‌ که‌ حرکت‌ احتمالی روسها به سمت سواحل شمالی دریـای سـیاه و بـه داخل قفقاز باعث‌ نگرانی‌ عثمانیها شده بود.کشمکش طولانی پیرامون دریای آزف تنها جلوه‌ای از این اضـطراب بـود.اکنون در‌ پاسخ‌ به هرج‌ومرج موجود در ایران و تهدید روسها مبنی بر سوء اسـتفاده از‌ آنـ‌،دامـاد ابراهیم احساس کرد که زمان برای‌ انجام‌ فتوحات‌ مهم جدید و به دست آوردن درآمدهای هنگفت‌ مـناسب‌ اسـت.در اوایـل ماه مه سال ۱۷۲۲ م به حاکمان ایالات شرقی آناطولی دستور‌ داده‌ شد کـه نـیروهای خود را‌ جمع‌آوری‌ کرده و بی‌درنگ‌ به‌ طرف‌ خاک ایران حرکت کنند.به محض‌ اینکه‌ اصفهان در ماه اکـتبر بـه دست افغانها افتاد این فرامین بار دیگر‌ مؤکدا‌ صادر شد. استمداد طـهماسب تـوسط عثمانیها‌ پذیرفته شد و با اینکه‌ ایرانیها‌ تـا آوریـل سـال ۱۷۲۳ م علنا‌ اعلان‌ جنگ نکرده بودند روسها بـاکو را رسـما اشغال کردند. از قرار معلوم هدف‌ آنها‌ اخراج افغانها و روسها از ایران‌،تحصیل‌ مجدد‌ سـرزمینهایی کـه زمانی‌ در‌ اختیار عثمانی بود و جـایگزینی‌ تـسنن‌ به جـای تـشیع در سـراسر ایران بوده است.

ارتش عثمانی در لشـکرهای سـه‌گانه: هریک‌ تحت‌ فرماندهی سردار خود به منظور انجام‌ عملیات‌ جنگی در‌ قفقاز‌، آذربـایجان‌ و عـراق عجم سازماندهی شده‌ بود و هر عـملیات تقریبا به‌طور کامل بـین سـالهای۱۷۲۳ تا ۱۷۲۵ م با موفقیت همراه بـود‌. در‌ قـفقاز، نیروها از جانب قارص و دیار‌ بکر‌ وارد‌ و سپس‌ تفلیس‌ و کوری را به‌ سادگی‌ متصرف شدند، بـه مـحض اینکه روسها باکو را تصرف کـردند، نـیروهای عـثمانی به سرعت بـه تـصرف‌ ایروان‌ (سپتامبر‌ ۱۷۲۴ م) نخجوان لوری(آگـوست ۱۷۲۵ م)، گـنجه (سپتامبر‌ ۱۷۲۵‌ م) اقدام‌ نموده‌ و پادگانهای‌ نیروهای‌ دولت صفوی را از این مناطق بیرون راندند، و قبل از اینکه روسها بـتوانند بـر آنها دست یابند در ایران غربی(عـراق عـجم)نیروهای عـثمانی از بـغداد، وان  و شهر زور به کمک بـنیچه‌های زیاد کردی و با پشتیبانی اهالی سنی مذهب محلی، کرمانشاه(۱۲ اکتبر ۱۷۲۳ م) و لرستان را در تابستان و پاییز۱۷۲۳م تصرف کـردند. سـپس آنها در تابستان بعدی‌ بر‌ ضد پادگـانهای صـفوی و افـغان بـه مـنظور تصرف همدان(۳۱ اگـوست ۱۷۲۴ م)، اردلان و مـراغه حرکت کردند. جبههء آذربایجان توسط حکمران عثمانی وان، عبد اللّه پاشا کوپر یلی‌زاده، پسر فاضل مصطفی‌ که‌ خـوی، قـوشچی، طـسوج و مرند را در خلال تابستان ۱۷۲۴ م تسخیر کرد فرماندهی مـی‌شد. امـا او بـا اوضـاع نـامساعد جـوی روبرو شده، محاصره تبریز‌ را‌ رها کرد و فتح تبریز تا‌ تابستان‌ بعدی به تعویق افتاد. به‌هرحال یک مقاومت توانفرسای پنج روزه علیه عثمانیها در خیابانهای این مرکز آذربایجان منجر بـه این شد که فرماندهان عثمانی‌ برای‌ آخرین بار در سری‌ فتوحاتشان‌ در این شهر به رسته‌های نظامی خود اجازه تخریب و غارت دهند. ارومیه و شهر مقدس اردبیل بعدا در همان تابستان تصرف شد، بـنابراین فـتوحات عثمانی در آذربایجان تکمیل گردید.

با‌ تحقق‌ یافتن همهء اهداف عثمانیها، استانبول به وجد آمد، عثمانیها به روسها پیشدستی کرده بودند، افغانها و صفویان مغلوب و داود خان به عنوان شروانشاه تحت امـر و حـمایت عثمانی منصوب گردیده بود. روسها‌ بعد‌ از باکو‌ متوجه گرجستان شدند و تلاش در راستای تحریک قزاقها و قرقیزهای شمال دریای سیاه هشداری مبنی بر بروز کـشمکش‌ بـود. در حالی که عثمانیها همچنین درخـواستهای مـلل مختلف مسلمان قفقاز‌ را‌ مبنی‌ بر حمایت از ایشان در قبال روسیه دریافت می‌کردند سفرای بریتانیا و اتریش در استانبول واقعا برای قطعی شدن‌ آغاز مجدد جنگ بین روسـیه و عـثمانی که در پاساروتیز خاتمه یـافته بـود تلاش‌ می‌کردند‌. آنها از حمایت قوی خان کریمه و حزب قدیمی جنگ استانبول برخوردار بودند که هنوز امیدوار‌ بود با از سر گیری جنگ، سرزمینهای از دست رفته‌اش را بازیابد. اما‌ دسایس آنها به‌طور مـوفقیت‌آمیزی‌ بـا‌ تلاش سفیران روس و فرانسه- که در پشت پرده از سوی سلطان و ملکه مادر حمایت می‌شدند- خنثی شد. در این احوال سلطان و ملکه مادر حتی بیشتر از وزیر اعظم خواستار تداوم صلح‌ بودند. نتیجه این اقدام، انـجام یـک سلسله مـذاکرات بین روسیه و عثمانی در استانبول با میانجیگری سفیر فرانسه بود. ابتدا روسها تقاضا کردند که عثمانیها تمام قـلمرو متصرفی ایرانیان از‌ جمله‌ گرجستان، شیروان، داغستان و آذربایجان را تخلیه کنند، اما عـثمانیها بـا ایـن استدلال که این سرزمینها را صفویان(اگوست ۱۷۲۳ م) به آنان وانهاده‌اند تقاضای روسها را رد کردند. وقتی که نماینده‌ روسیه‌ بـرای  کـسب دستور در راه بازگشت به مسکو بود پتر کبیر طهماسب را به عنوان شاه ایران بـه رسـمیت شـناخت و جز گیلان و مازندران و استرآباد را که در نظر داشت‌ ضمیمه‌ روسیه کند، استرداد کلیه ایالات متصرفه را اعـلان کرد(سپتامبر ۱۷۲۳ م). از این زمان به بعد پیشروی عثمانی در ایران متوقف گردید.  داود خان بـا قرار دادن رود کورا‌ به‌ عـنوان‌ مـرز بین قلمرو خود و تزار‌، رسما‌ تابعیت‌ و تحت الحمایگی خود را نسبت به عثمانی اعلام داشت. عثمانیها مایل بودند تا این اندازه را بپذیرند، اما تقاضا کردند که‌ دربند‌ و باکو‌ به ایشان مسترد گـردد، چرا که آنها قبلا‌ تحت‌ سلطهء عثمانی بودند. در این زمان مذاکرات برای مدتی معطل ماند(۱۵ ژانویه ۱۷۲۴ م)، اما سرانجام سفیر فرانسه سلطان‌ را‌ به‌ تصدیق استیلای روسیه بر این دو شهر متقاعد کرد. ایـن‌ بـن‌بست شکسته شد و یک توافق در ۲۴ ژوئن ۱۷۲۴ م بعمل آمد.

با این شرایط روسها سلطهء عثمانی را‌ بر‌ گرجستان‌، شیروان و آذربایجان پذیرفتند که شامل شهرهای تبریز، مراغه، ارومیه، نخجوان، ایروان‌، همدان‌، کرمانشاه و اردلان می‌شد و شیروانشاهی داود خـان را هـم در تحت حمایت عثمانی به رسمیت شناختند، در‌ عوض‌‌ عثمانیها‌ هم حضور روسیه را در حوزه دریای خزر یعنی در ایالتهای گیلان‌، مازندران‌ و استرآباد‌، مورد تأیید قرار دادند، اگر طهماسب دوم این موافقتنامه را می‌پذیرفت هـر دو دولت او‌ را‌ به عنوان شاه ایران به رسمیت می‌شناختند و عثمانیها موافقت کردند که روسها علیه افغانها‌ با‌ ایرانیها همکاری کنند اما اگر افغانها به قلمرو عثمانی حمله می‌کردند سلطان می‌توانست‌ طـی‌ تـهاجمی‌ مـشترک همهء آنان را به کلی از ایـران بـراند.

حـداقل برای مدتی‌ عثمانیها‌ و روسها هر دو از قراردادی که جاه‌ طلبیهای آنان را برای دستیابی به ایران‌ ارضاء‌ می‌کرد‌ خشنود بودند. شهرت داماد ابـراهیم در اسـتانبول بـیش از حد معمول بود، همچنین ثروت سلطان‌ نسبت‌ بـه گـذشته افزایش یافته بود. مردم با آگاهی از سیل اخبار حاکی‌ از‌ رهایی‌ مسلمانان سنی مذهب قفقاز مشکلات خود را به فراموشی سـپردند. امـا وقـایع ایران به زودی‌ صلح‌ و آرامش‌ عثمانی را برهم زد و به سقوط سـلطان و وزیر اعظم، هر دو انجامید‌.

داماد‌ ابراهیم ابتدا شدیدا به توافق خود با روسها وفادار بود و سفرایی را که اشـرف فـرمانروای جـدید‌ افغان‌ فرستاده بود نپذیرفت (ژانویه ۱۷۲۶ م) و اشرف اقدام داماد ابراهیم را با‌ حـمله‌ بـه عثمانی در نزدیکی همدان- که توسط‌ قبایل‌ سرحدی‌ حمایت می‌شد- پاسخ داد.  اشرف به موفقیت‌ اندکی‌ دست یـافت و هـنگامی کـه خود را حامی مذهب تسنن در ایران معرفی کرد‌ یک‌ معاهده صلح در همدان مـنعقد‌ گـردید (۴ اکـتبر۱۷۲۷‌ م)، افغانها‌ نواحی مرزی را که تصرف کرده‌ بودند‌ رها نموده به داخل ایران عقب نـشستند جـایی کـه طهماسب  توجه آنها‌ را‌ به خود جلب کرد، در عوض‌ عثمانیها اشرف را به‌ عنوان‌ شاه ایـران بـه رسمیت شناختند‌، این‌ امر چنین تعبیر می‌شد که طهماسب همچون پدرش ناتوانی خود را در بـرابر‌ افـاغنه‌ ثـابت کرده بود.

سرانجام شاه‌ فراری‌ به‌ گرگان و از آنجا‌ به‌ خراسان گریخت، در اینجا‌ عده‌ای‌ از قـبایل چـادرنشین ترکمن من جمله قجرها تحت فرماندهی فتحعلیخان و افشارها، به فرماندهی نادر‌ خان‌ بـه وی مـلحق شـدند. نادر خان‌ به‌ زودی افاغنه‌ را‌ از‌ ایران اخراج کرده و آنها‌ را به بیابانهای بلوچستان راند، سر اشرف از تـن جـدا و حامیان غزائی‌اش متفرق گشتند، طهماسب‌ دوم‌ با ارتش مقتدر ترکمنی تحت فـرماندهی‌ نـادر‌ در‌ اصـفهان‌ مستقر‌ گردید. اسم طهماسبقلی‌ که‌ بر او اطلاق گردید نشانگر مرتبه و به عنوان«بنده-غلام»شـاه مـی‌باشد. اسـم او لقب‌ اعتماد‌ الدوله‌ را‌ نیز به همراه داشت. طهماسب دوم که‌ دیگر‌ یک‌ فـراری‌ نـبود‌ اعلان‌ کرد موافقتنامهء روسیه- عثمانی را به رسمیت نمی‌شناسد و اصرار کرد هر دو دولت بایستی سرزمین ایران را تخلیه کـنند. دامـاد ابراهیم تلاش کرد بدون درگیری بر‌ مشکلات فائق آید. بدین صورت کـه کـرمانشاه، تبریز، همدان، اردلان و تمام لرستان را به ایران تـسلیم کـند در عـوض ایران هم حاکمیت عثمانی را بر تفلیس، کـارتلی کـلخیتی و ایروان و اختیارداری‌(حاکمیت‌) عثمانی را نسبت به شیروانشاه بپذیرد. در واقع سریعا فرامین جهت آغـاز تـخلیه ایران ارسال گردید. توجیه عـثمانیها بـرای اشغال شـهرهای غـربی ایـران صرفا نجات این نقاط از دست‌ افـاغنه‌ بـود. طهماسب خوشحال بود سرزمینهای از دست رفته‌اش را بازیابد اما همان‌طوری که داماد ابـراهیم قـبلا انجام داده بود وقتی که ایران‌ دچـار‌ هرج ‌ومرج بود او نیز اغـوا‌ شـد‌ که سرزمینهای بیشتری را به دسـت آورد، بـه خصوص با اخباری که از استانبول و ایالات آن مبنی بر کاهش محبوبیت مردمی حکومت دریـافت کـرد‌، آن‌ هم اخباری که بـا‌ تـمایل‌ وزیـر در خصوص از دست دادن ایـن سـرزمین وسیع مورد تأیید قـرار گـرفت. طهماسب به نادر خان دستور داد تحت لوای اجرای موافقتنامه  صلح یک ضربه تمام عیار بـه مـوضع‌ عثمانی‌ وارد سازد، درست همان موقعی کـه عـثمانیها عقب‌نشینی کـردند، او بـه قـصد حمله و تصرف فراهان و یـزد خواست و درهم شکستن سپاه کوپریلی‌زاده عبد الله در نزدیکی تبریز حرکت کرده سپس این‌ شهر‌ و همدان را‌ مـتصرف شـد (ژولای۱۷۳۰ م). سلطان سریعا به پادگانهایش در قفقاز و در قـارص و وان دسـتور داد خـود‌ را در بـرابر حـمله دشمن مهیا سـازند. سـفیر ایران زندانی‌ شد‌ و تدارکات‌ برای انجام عملیاتی جدید به غرب ایران آماده شد و بعد از مدتی در ژولای ۱۷۳۰ م جـنگ آغـاز گـردید‌. به‌هرحال در این زمان اخبار رسیده از شرق آتـش قـیامی را کـه مـدتهای‌ زیـادی‌ زیـر‌ خاکستر مانده بود شعله‌ور ساخت.

تمهیدات جنگ به دلیل وقوع خونبارترین شورش در تاریخ امپراتوری‌ عثمانی متوقف شد. این شورش به نام رهبرش، به قیام پائرونا مشهور گـردید‌. سلطان احمد سوم و داماد‌ ابراهیم‌ معزول گشتند، سلطان محمود اول توانست اقتدار کافی خود را بر کشور به منظور ادامهء جنگ علیه ایران و یا اجرای برنامهء اصلاحات برقرار کند و با تمایل شـورشیان مـبنی بر بروز واکنش‌ موافقت نکرد، بنابراین عملیات جنگی نادر خان از جانب طهماسب دوم‌ بر ضد عثمانی- به خاطر بروز انقلاب در استانبول- متوقف شد درحالی‌که پاسخ عثمانی در قالب یک حـرکت تـلافی‌جویانه باید‌ به‌ تعویق می‌افتاد. این اوضاع و احوال باقی بود تا اینکه سلطان جدید شورش را به خارج از استانبول سوق داد. حکیم اوغلو پاشا که بـه سـرداری جبههء شرقی منصوب شده بـود‌ تـلاش‌ ایرانیان را برای تصرف ایروان درهم شکست (مارس۱۷۳۱ م ) او دشمن را شکست داده و توپخانه و سیورسات ایشان را به غنیمت گرفت و سپس به قصد بازپس‌گیری ارومیه(۱۵ سپتامبر ۱۷۳۱‌ م) و تبریز‌(۴ دسامبر ۱۷۳۱ م) حـرکت کـرد و در نتیجه به دریافت لقـب غـازی(قهرمان)از جانب سلطان قدرشناس مفتخر گردید و در همان زمان حاکم بغداد احمد پاشا، کرمانشاه(۳۰ ژوئیه ۱۷۳۱ م) و همدان‌(۱۸ ‌ سپتامبر‌ ۱۷۳۱ م) را بازپس گرفت، شهر‌ اخیر‌ الذکر‌ را با به هزیمت کشاندن نیروهای ایرانی- که تحت فـرماندهی شـاه خود بودند- به تصرف درآورد. سپس احمد پاشا با اختیاراتی‌ که‌ قبلا‌ از سوی سلطان به او تفویض شده بود‌ با‌ شاه وارد مذاکره صلح شد. مذاکرات منجر به موافقتنامه‌ای شد که طی آن ایـروان، گـنجه، تفلیس، نـخجوان، کارتلی کاخیتی‌، داغستان‌ و شیروان‌ تحت حاکمیت عثمانی باقی ماندند درحالی‌که نواحی غربی ایران و آذربایجان‌ از جمله همدان، تـبریز، کرمانشاه،  لرستان، اردلان و آن مناطقی که قبیله هوازیا در آن سکونت داشتند به ایران‌ مـسترد‌ مـی‌گردید‌. ایـنک رودخانه ارس به عنوان خط مرزی بین دو کشور در‌ شمال‌ معین گردید، سرحدات براساس معاهدهء قصر شیرین تثبیت شـد  و مـرزهای جنوبی بدون تغییر باقی ماند ‌و برای‌ مدتی‌ صلح حاکم بود، با این وجـود هـیچ‌ یک از طـرفین راضی نبودند. سلطان‌ از‌ نمایندهء‌ تام الاختیار خود انتظار نداشت که چنین مناطق وسیعی را که ارتـش او به‌ چنگ‌ آورده‌ بود از دست بدهد مخصوصا تبریز را هم به ایرانیان واگذار کـند، زیرا به‌ او‌ اطلاع نـرسیده بـود که حکیم اوغلو علی آنجا را فتح کرده یا خبر‌ به‌ قدری‌ دیر به او رسیده بود که نمی‌توانست روند مذاکرات را تغییر دهد، این اندک‌ آرامشی‌ برای سلطان بود به ویژه از آنجایی کـه شایعات قدیمی ارتشاء و فساد یک‌ بار‌ دیگر‌ در میان مردم انتشار یافت و وزیر اعظم توپال عثمان پاشا قربانی جنجالها گردید. حکیم اوغلو‌ علی‌ پاشا فاتح تبریز جانشین او شد(۱۲ مارس ۱۷۳۲ م ).

ضمنا ایران هـم‌ از‌ مـوافقتنامه‌ ناراضی بود و نواحی وسیعی از سرزمین ایران به چنگ‌ عثمانیها افتاده بود. اگرچه طهماسب به‌ زودی‌، بعد‌ از آن در واداشتن روسها به تخلیه نواحی جنوبی رودخانه سالیان براساس‌ معاهده‌ رشت(فوریه ۱۷۳۲ م) موفق شـد، امـا به خاطر ضعف نیروهایش در برابر عثمانی و سکوت بعدی مبنی‌ بر‌ تداوم حضور آنها در ایران مورد انتقاد شدید قرار گرفت. ضمنا نادر‌ خان‌ هم در هرات با افاغنه در کشمکش‌ بود‌ و هـنگامی‌ کـه خبر تسلیم شاه را شنید به‌ سمت‌ اصفهان حرکت کرد و از نفوذ شخصی و شهرت به علاوه نیروی نظامیش به منظور‌ خلع‌ طهماسب به نام پسر صغیرش‌ عباس‌ بهره‌برداری نمود‌. نادر‌ قـدرت‌ واقـعی را بـه عنوان نخست وزیر‌(وکیل‌ الدوله)و نـایب السـلطنه(نـایب)در دست گرفت شاه معزول را به خراسان‌ فرستاده‌ و در آنجا او را زندانی کرد‌ (۷ ژولای ۱۷۳۲ م). نادر‌ خان‌ سریعا زمام کامل امور را‌ به‌ دست گرفت و افراد خـود را در پسـتهای حـساس حکومتی گماشت سپس هدف اصلی‌ خود‌ را بازپس گـیری سـرزمینهای از‌ دست‌ رفته‌ اعلان کرد که‌ عثمانیها‌ با استفاده از ضعف‌ نظامی‌ ایران طی موافقتنامه‌ای بر شاه سابق تحمیل کرده بـودند.

در حـقیقت جـاه‌طلبیهای نادر‌ خان‌ از فتح مجدد قلمرو ایران فراتر‌ رفت‌ و پیروزیهای مـتوالی‌ او‌ را‌ به عمق سرزمینهایی که‌ قبلا در دست عثمانی بود کشانید. اولین هدف او ایران غربی و عراق، همچنین شمال و جنوب‌ بـود‌. هـنگامی کـه عثمانیها از طریق شهر‌ زور‌ و ادرنه‌ حمله‌ کردند‌ نادر با عقب‌ نشاندن‌ آنـها کـرکوک و اردبیل را قبل از محاصره بغداد در ۱۲ ژانویه ۱۷۳۳ م تصرف کرد. وقتی که‌ افواج‌ عثمانی‌ از وان، ایروان و تفلیس که توسط حـاکم‌ ارزروم ،  وزیـر‌ اعظم‌ سابق‌، توپال‌ عثمان پاشا فرماندهی می‌شدند از کرکوک به منظور غافلگیر کـردن و درهـم شـکستن محاصره نیروی نادر گذشتند برای مدتی نادر در دستیابی به اهداف ناکام ماند (۲۰ ژولای‌ ۱۷۳۳ م) نـادر خـان فـقط خودش به سختی گریخت و تمام تدارکات و مهماتش به چنگ عثمانیها افتاد، کرکوک و ادرنه تـوسط عـثمانیها بازپس گرفته شد و آناطولی از خطر حمله مهمی- که استانبول را‌ تهدید‌ می‌کرد-نجات یـافت، هـم اکـنون توپال عثمانی پاشا رجل زمانه خود بود. به‌هرحال نادر خان مردی فوق العاده و در تـمام مـراحل زندگیش پرانرژی و فعال بود. او نیروی نظامی خود‌ را‌ در کوتاهترین زمان- که می‌توان انتظار داشـت- بـازسازی کـرد. در همان زمان نیروهای عثمانی که در بغداد پیروز شده بودند جهت سپری کردن‌ فصل‌ زمستان مـرخص نـگشتند و توپال عثمان‌ پاشا‌ به یک بیماری شدید مبتلا شد که او را از اقدامات ضـروری بـه‌ مـنظور سازماندهی نیروهایش برای فصل بهار بازداشت‌، باوجوداین تلاش نادر‌ برای‌ دستیابی به موصل توسط‌ پادگـان‌ تـوپال عـثمان پاشا ناکام ماند(اکتبر ۱۷۳۳ م)، اما از آنجایی که نیروهای عثمانی عمدتا مرخص شـده بـودند او به طرف کرکوک حرکت کرد و با ارتش توپال عثمان پاشا تلاقی کرده‌ و درگیر‌ شد. فرمانده عـثمانی را کـشت و اردوی او را کاملا به تصرف خود درآورد(۳۰ نوامبر ۱۷۳۳ م) قبل از اینکه مجددا کرکوک، ادرنه و شهر زور را تـسخیر کـند. اینک نادر خان‌ امیدوار‌ بود با‌ انـعقاد مـعاهدهء صـلح جدید سرزمینهای ایران را بدون کشمکش بیشتر بـه ایـران مسترد دارد، اما در این‌ زمان سلطان محمود بود که مصمم شد جنگ را ادامه دهـد‌. وزیـر‌ اعظم‌ حکیم اوغلو علی پاشـا را بـه عنوان فـرمانده عـالی روانـه کرد درحالی‌که کوپریلی‌زاده عبد الله به فـرماندهی جـبههء‌ ایران منصوب گشته بود (۱۲ مارس ۱۷۳۴ م)، خان کریمه قانصو غوری دوم‌ علی‌رغم‌ شـکستهایش‌ در جـنوب جهت اداره نیروهای عثمانی قفقاز به آنـجا فرستاده شد. در ژانویه ۱۷۳۴ م  نـادر‌ خـان مجددا بغداد را به محاصره گـرفت و عـثمانیها را به ادامه حملات جنگی‌ خود تهدید کرد تا‌ اینکه‌ تفلیس به او بازگردانده شـد. هـنوز انبارهای بغداد بر اثر طـولانی بـودن مـحاصره مجددا پر نشده بـودند و بـعید به نظر می‌رسید آن شـهر بـتواند در محاصره بار دوم به همان اندازهء‌ بار اول مقاومت کند. نتیجتا حاکم بغداد احمد پاشا بـه نـادر خبر داد که شرایطش را در نظر خواهد گـرفت، امـا او می‌بایست از اسـتانبول کـسب تـکلیف کند. نادر به امـید‌ دستیابی‌ به نتیجه‌ای صلح‌آمیز نیروهایش را عقب کشید و به ایران بازگشت. بنابراین از آنچه که ممکن بـود بـه یک پیروزی مهم منتهی شود صـرفنظر کـرد. بـغداد سـریعا تـدارک دیده و تجهیز شـد‌‌. خـواستهای نادر علی‌رغم اصرار وزیر اعظم توسط سلطان پذیرفته نشد و از آنجایی که وزیر اعظم از صلح حمایت کـرد بـه اسـتانبول فراخوانده شد. بدین ترتیب کرپویلی‌زاده عبد الله پاشـا‌ بـه‌ تـنهایی فـرماندهی جـبههء شـرقی را به عهده گرفت.

دومین پیشنهاد صلح نیز پذیرفته نشد، نادر خان مجددا به منظور حمله، اما این بار از قفقاز حرکت کرد. هنگامی که‌ شیروانشاه‌ مشغول‌ فرو نـشاندن شورشهای حوالی دریای‌ خزر‌ یعنی‌ در داغستان بود نادر خان شماخی پایتخت او را به مساعدت کثیری از شیعیان قزلباش که در آن منطقه و نزدیکی این‌ شهر‌ زندگی‌ می‌کردند محاصره کرد(آگوست ۱۷۳۴ م). شیروانشاه از ترس‌ وفاداری‌ گـروهی از قـبایل قزلباش- وفاداری نسبت به نادر- که قسمت اعظم سپاه او را تشکیل می‌دادند تردید داشت که‌ بازگردد‌ و تن‌ به مبارزه دهد. او قبل از حمله نادر خان منتظر‌ دریافت کمک از اقوام تاتار کـریمه و حـاکم تفلیس بود. با این وجود دو بار مغلوب شد و نهایتا مجبور‌ شد‌ صحنه‌ را ترک کند. فرار او از شیروان و داغستان راه را باز‌ گذاشت‌ تا ایرانیان متصرفات خـود را تـکمیل کنند. با مساعدت پادگان روسـیه در شـمال قفقاز، نادر به‌ هدف‌ بعدی‌ خود یعنی تصرف گنجه پرداخت که آن را در نوامبر ۱۷۳۴ م  به‌ محاصره‌ درآورده‌ بود، همچنین نیروی دیگری به منظور ایجاد شورش در گـرجستان عـلیه سلطان گسیل داشت‌ و بـا‌ کـمک‌ متحدین جدید شهر اردوباد، قلعه نظامی غوری را به تصرف درآورد و تفلیس را به‌ محاصره‌ گرفت‌. عبد الله پاشا یک نیروی امدادی به همراهی سربازانی تحت فرماندهی‌ حاکمان‌ ارزروم‌، وان و ایروان سازماندهی کرد و موفق شـد مـحاصره گنجه را درهم شکند(ژانویه ۱۷۳۵ م) و نادر‌ را‌ مجبور کرد از قارص به آن طرف رودخانه ارس عقب‌نشینی کند(۲۵  مه‌ ۱۷۳۵ ‌ م) و او‌ را تا آرپاچای، شاخه‌ای از رود ارس، تعقیب کرد اما یک ضد حمله مهیب در‌ بغاورد‌ عثمانیان را به هزیمت کشاند. عـبد الله پاشـا مقتول گـشت(۱ ژوئن ۱۷۳۵‌ م) و ما‌ بقی‌ نیروی عثمانی به قارص گریخت‌. اینک ایرانیان قادر بودند داغستان و گرجستان را که شامل‌ گنجه‌(۹ ژولای ) تفلیس (۱۲ آگوست) و ایروان (۳ اکتبر) بود به تصرف خود درآورند.

نادر مـجددا‌ پیـشنهاد‌ صـلح را براساس تسلیم تمامی شهرهای ساحل راست رودخانه ارس، توسط عثمانیها مطرح کرد. حکیم اوغلو‌ علی‌ پاشا بر اثـر  شـکستهای عثمانی و دسیسه‌های خواجه‌باشی دربار معزول گشت و به متیلین‌ تبعید‌ شد(۱۲ ژولای ۱۷۲۵ م) و گئورگئو اسماعیل پاشـا‌ کـه‌ یـک‌ گرجی نومسلمان بود جانشین او گردید. وی‌ یکی‌ از افسران عبد الله پاشا و دست‌پرورده خواجه باشی بود(۲۹ سـپتامبر-۲۵  دسامبر‌ ۱۷۵۵‌ م). آنگاه گئورگئو اسماعیل پاشا افراد‌ خود‌ را که‌ معرّف‌ گروه‌ خواجگان بودند در پسـتهای کلیدی دولت‌ مرکزی‌ و ایـالات گـماشت، اما خودش قربانی دسایس گردید. سلاحدار محمد پاشا (۹ ژانویه ۱۷۳۶ ‌-۶ اگوست‌ ۱۷۳۷) که وظیفه خطیر صلح انتظارش‌ را می‌کشید جانشین او‌ شد‌. نادر پس از دستیابی به‌ تمامی‌ اهدافش در آذربایجان و قفقاز بار دیگر پیشنهاد صلح را مطرح کـرد، این بار‌ عثمانیها‌ بیش از گذشته پذیرای پیشنهاد‌ صلح‌ بودند‌ نه تنها به‌ خاطر‌ نومیدی از وضعیت شرق‌ بلکه‌ به لحاظ مشکلات با روسیه که ممکن بود باعث بروز مسائل جدید و حادتری در‌ غـرب‌ شـود، ضمنا نادر خان سران قبایل‌ و نمایندگان‌ گروه‌ها و طبقات‌ مهم‌ مردم‌ ایران را فراخواند که‌ تقاضا کنند او مقام شاهی را بپذیرد و نادر آنها را تهدید کرد که از امور‌ مملکتی‌ کناره‌گیری خواهد کرد، مگر ایـنکه بـا‌ او‌ موافقت‌ کنند‌. نادر‌ بر تخت سلطنت‌ جلوس‌ کرد. مشروط بر اینکه: حضّار در مجلس تعهد کنند که هرگز هیچ یک از اعضای خاندان‌ صفوی‌ را‌ پشتیبانی و حمایت نکنند و فرزند نادر را به‌ عـنوان‌ وارث  سلطنت‌ او‌ بپذیرند‌ سپس سلسله جدید افشاریه را به جای صفویان بنیانگذاری کنند، همچنین عادات شیعیان را مبنی بر لعن سه خلیفه اول و آزار سنیّان متوقف کنند، این شرایط پذیرفته‌ و نادر«شاه»خوانده شـد و در مـارس ۱۷۶۳ م تـاجگذاری کرد. وی در سیاست جدید مذهبی‌اش قـصد نـداشت کـه مذهب سنی را به عنوان مذهب رسمی کشور به اندازه‌ای تقویت کند که‌ قدرت‌ شیعه را خنثی و تحلیل برد. این سیاست حالت هـمسویی بـا عـثمانی داشت چرا که این اقدام به آن معنی بـود کـه اسلام راستین به ایران بازگشته است و برای سلطان‌ و وزیر‌ اعظم آسانتر بود که موافقتنامهء صلح را امضا کنند و بدین وسـیله سـرزمین ایـران را ترک کنند نادر شاه همچنان مشتاق صلح بود چرا‌ کـه‌ از قبل خیال حمله به‌ هند‌ را در سر پرورانده بود جایی که او می‌توانست ثروت هنگفتی را حتی بیش از آنچه که از ایـالات عـثمانی بـه دست می‌آمد به‌ چنگ‌ آورد، مگر اینکه موفق‌ می‌شد‌ به استانبول رفـته و تـمام امپراتوری را تصرف می‌کرد داد. مگر اینکه موفق می‌شد به استانبول رفته و تمام امپراتوری را تصرف می‌کرد.

بنابراین بـا اشـتیاق طـرفین برای صلح، مذاکرات در تفلیس‌ آغاز‌ شد و سپس به اردوگاه نادر شاه در مـغان واقـع در آذربـایجان انتقال یافت. اولین تقاضای عثمانی این بود که ایرانیان بپذیرند سرحدات طبق معاهده قـصر شـیرین مـجددا تثبیت شود، این‌ به‌ منظور فیصله‌ اتحاد با روسیه و سپس مجبور کردن آن برای تـخلیه داغـستان بود که مسلمانان سنی به‌طور گسترده در‌ آنجا سکنی گزیده بودند. نادر شاه پاسـخ داد کـه روسـها واقعا‌ پیش‌ از‌ این منطقه را تخلیه کرده‌اند،  بنابراین موضوع منتفی است‌. در ادامه نادر شاه اظـهار داشـت که تمام‌ شیعیان پیرو رکن پنجم مکتب اسلامی جعفری هستند. نادر از این طـریق امـیدوار‌ بـود‌ روند‌ مذاکرات صلح با عثمانیها را تسهیل کند و بتواند از نیروی قبایل سنی ترکمنی، کردی و افغانی‌ در سـپاهش بـهره‌مند شود، در عین حال با پذیرش کامل مسلک جعفری به‌ عنوان رکن پنـجم مـمکن‌ بـود‌ تا اندازه‌ای مباهات‌ ایرانیان را از خطر نابودی نجات بخشد. بنابراین شرایط ویژه‌ای برای پیروان ایرانی در زیـارتگاههای شـهرهای مـقدس لحاظ می‌شد. از جمله این شرایط تعیین امیر الحاجی بود که‌ آنها را در سـفر حـج رهبری کند، این امر مستلزم تبادل سفرا و اسرا میان دو امپراتوری بود. به نظر می‌رسد که نـادر شـاه مخصوصا برابری و خاتمه بخشیدن به خصومت فرقه‌ای را‌ جست‌وجو‌ می‌کرد. عقاید نادر، عـلمای ایـران را درست مانند عثمانی شوکه کرد، اما آنـها بـنای یـک صلح موقت را پی‌ریزی کردند. نمایندگان عثمانی هـیچ اخـتیاری مبنی بر ایجاد اندک تغییر و تحولی‌ در‌ نظرات سلطان یا هرگونه اقدامی در باب مـسائل مـذهبی نداشتند. سرانجام مذاکرات به اسـتانبول مـنتقل شد. در آنـجا آنـها مـذاکرات را در طول ماههای تابستان، ژولای – سپتامبر۱۷۳۰ م ادامه‌ دادنـد. مـشاجرات پایان ‌ناپذیر مذبی بیشتر وقت را مصروف خود داشت. سرانجام در راستای تلاش جهت رضـایت طـرفین یک اصل مسلم قطعی شد، شـیعیان ایرانی واقعا امیر الحـاجی بـرای خود‌ خواهند‌ داشت‌، اما او فـقط مـجاز بود‌ آنها‌ را‌ در گستره اماکن مقدس شیعیان در نجف واقع در عراق و لهسا رهبری کند، کـسانی کـه می‌خواستند از طریق سوریه به امـاکن‌ مـقدسه‌ مـکه‌ و مدینه مشرّف شـوند مـی‌توانستند تحت رهبری این امـیر‌ الحـاج‌ عزیمت کنند. اما به منظور رعایت حساسیتهای سنیّان او اجازه نخواهد داشت که عنوان امـیر الحـاج را بکار برد‌. این‌ مسأله‌ که آیـا اعـتقادات جعفری ایـرانیان بـه عـنوان رکن پنجم مذهب‌ اسـلام پذیرفته خواهد شد یا خیر، مشروط بر اینکه پیروی ایرانیان از آن مکتب هیچ‌گونه زیانی را متوجه‌ عـثمانیها‌ نـسازد‌ به حال تعلیق باقی ماند، امـا ایـن سـؤال کـه آیـا این‌ فرقه‌ مـجاز اسـت بنای یادبودی را در کعبه بنا کند، به مباحثات بیشتر علمای دو امپراتوری ارجاع‌ داده‌ شد‌، مقرر گردید هـر حـکومت سـفیری در پایتخت دیگری داشته باشد که هر‌ سـه‌ سـال‌ یـک بـار تـعویض گـردد و طرفین اسرای یکدیگر را آزاد کنند و اسرا مختار باشند هر‌ جا‌ می‌خواهند‌ بروند. بنابراین عثمانیها مسلمانان سنی را مجبور نمی‌کردند که به ایران بروند. اکنون جنگ‌ بین‌ دو امپراتوری عثمانی و روسـیه در شرف وقوع بود. نادر مهیای حملهء نظامی به‌ هند‌ بود‌ و هیچ یک از طرفین مایل نبودند بیش از این بر سر مسائل مذهبی مرافعه‌ کنند‌، بنابراین موافقتنامه‌ای با محمود اول امضا شد کـه طـبق آن مناطقی را که‌ ایرانیان‌ اشغال‌ کرده و محل مناقشه بود به رسمیت شناخته شد و نادر هم به عنوان شاه پذیرفته شد‌، اما‌ مجادلات مذهبی لاینحل باقی‌ ماند. محمود در این زمان مـشتاق انـعقاد‌ معاهدهء‌ صلحی‌ با ایران بود چرا که می‌خواست سریعا به کار جنگ جدیدی که با اتریش و روسیه‌ شروع‌ کرده‌ بود بپردازد(۹- ۱۷۳۶ م). نقل اسـت کـه معاهدات بلگراد و نیسا که جـنگ را‌ خـاتمه‌ بخشید سه دهه صلح را به عثمانی ارزانی داشت، باوجود این صلح به اروپا بازنگشت چرا که‌ روسیه‌ و اتریش سرگرم نزاع بر سر جانشینی اتریش بودند و سـپس درگـیر جنگ هفت‌ ساله‌ شـدند(۱۷۶۳-۱۷۵۶ م) امـا قبل از اینکه‌ عثمانیها‌ بتوانند‌ از وضعیت جدید در غرب بهره‌مند گردند‌ لاجرم‌ برای سومین و آخرین بار درگیر جنگ پنج ساله دیگری با نادر شاه شدند‌ که‌ بخش عظیمی از نیروی انسانی‌ و انرژی‌ دو طـرف‌ را‌ در‌ قـرن اخیر متلاشی کرد. برای مدتی‌ نادر‌ شاه مشغول فتح افغانستان و توسعه دامنهء فتوحات خود به هند تا دهلی‌ بود‌(۴۰-۱۷۳۷ م) اما کمی بعد از‌ مراجعتش از آن نواحی‌ بر‌ آن شد که یک بار‌ دیـگر‌ بـر عثمانی بـتازد. در آغاز تلاش ناموفقی را به منظور سلب وفاداری مسلمانان‌ سنی‌ داغستان نسبت به سلطان و جلب‌ وفاداری‌ آنها‌ بـه سوی خویش‌ انجام‌ داد (آوریل-مه ۱۷۴۱‌ م) تلاشی‌ که ممکن بود وجههء کـلی سـیاست مـذهبی او را درخشانتر سازد. سپس او مجددا‌ تلاش‌ کرد عثمانیها را وادار کند که‌ مسلک‌ جعفری را‌ به‌ رسمیت‌ بشناسند تا اجازه دهـند‌  کـه جعفریان در کعبه رکنی مشخص داشته باشند و هر سال پوشش(کسوت)خود را فراهم‌ سـازند‌، بـنابراین بـه او جلوه‌ای مذهبی بدهند‌، چیزی‌ که‌ سلاطین‌ عثمانی‌ قبلا از آن‌ بهره‌ می‌بردند. عثمانیها همچنین از حق انـحصاری خود مبنی بر فرمانروایی و نگهداری شهرهای مقدس نیز بهره‌مند می‌گردیدند‌(آوریل‌ ۱۷۴۲‌ م) اما بـاز هم به نتیجه قـطعی نـرسیدند‌. هنگامی‌ که‌ محمود‌ تمایل‌ داشت‌ به منظور ممانعت از کشمکش بیشتر به بعضی از آخرین تقاضاهای نادر شاه جامهء عمل بپوشاند او ترسید که با واگذاری هرگونه امتیازی خود را در معرض‌ خطر قرار داده و با خـشم علمای سنی مواجه سازد. پاسخ نهایی او اعلان جنگ در۳۰ آوریل ۱۷۴۲ م بود. مقدمات اردوکشی به قفقاز و ایران غربی مهیا شد و یک نیروی‌ احتیاطی‌ به منظور جلوگیری از تعدّی احتمالی در پشتیبانی از متحدش اعزام گردید. یـک مـدعی حکومت صفویان موسوم به صفی میرزا رسما خود را شاه می‌دانست، ابتدا به ازمیه و سپس‌ به‌ ارزروم فرستاده شد که از او به عنوان رقیبی در برابر اقتدار نادر شاه استفاده شود.

 جنگ به صـورت نـامنظم و همچون گذشته با‌ خونریزی‌ ادامه یافت. نادر شاه ابتدا‌ به‌‌ حومه بغداد حمله کرد تا پادگان آن را به تصرف درآورد و بعد از آن سریعا در آگوست ۱۷۴۳  م  برای تصرف کرکوک به طرف شمال‌ حرکت‌ کـرد و در پاسـخ به‌ این‌ مبارزه ‌طلبیها، مجددا در استانبول اعلان جنگ شد. صفی میرزا به ارزروم فرستاده شد(۲۳ سپتامبر) چنانکه ظاهرا اولین گام برای استقرار مجدد او در ایران برداشته شد. ضمنا نادر شاه‌ پس‌ از یـک گـلوله بـاران سنگین به محاصره موصل پرداخـت‌ (۲۲-۱۴ سـپتامبر ۱۷۴۳ م) امـا نهایتا با تحمل خسارات سنگین عقب نشست. تابستان بعد هنگامی که نیروی اصلی دفاعی عثمانی‌ در‌ انتظار یک‌ حمله در قفقاز متمرکز گـردید نـادر ابـتدا کوشید قارص را به چنگ آورد(ژولای ۱۷۴۴ م) که باز‌ شکست را پذیـرا شـد، بعد از آن به طرف ایروان پیشروی‌ نمود‌، اما‌ توسط یوجین محمد پاشا به هزیمت کشانده شد. اینک نادر در جبههء شـرقی در نـزدیکی نـقطهء مستحکم بغاورد‌ بود. به‌هرحال وقتی که یوجین محمد پاشا در مـیدان جنگ کشته شد‌ و نیروهای‌ نامنظم‌ و سایر داوطلبان در سپاهش پراکنده شدند پیروزی ایران قطعی شد و ارتش عثمانی به قـارص عـقب‌ نـشست. پس از جنگ محمود اول فرامین جدیدی صادر کرد که حاکمان ایالتی‌ را از بکار گـیری‌ نـیروهای‌ نامنظم در ارتش‌هایشان منع کرد و از توده‌های مردم برای الحاق به این مبارزه جهت حذف نیروهای نامنظم بـرای هـمیشه دعـوت به عمل آورد. به حکیم اوغلو علی پاشا دستور داده‌ شد که عـملیاتی را عـلیه آنـان رهبری کند که طی آن قسمت اعظم آناطولی تقریبا به‌طور کامل از وجود آنان پاکسازی شـد کـه ایـن خود دستاوردی قابل ملاحظه بود.

حالا‌ دیگر‌ طرفین متوجه شدند که هیچ‌یک قادر نـیستند بـه پیروزی قطعی نائل آیند و ادامهء جنگ فقط منجر به تحلیل قوای ایشان خـواهد شـد. نـادر شاه امیدوار بود با بهره‌گیری از پیروزیش‌ در‌ بغاورد به موافقتنامه مطلوب دست یابد. سرانجام از دعـاویش مـبنی بر نیابت مسلک جعفری صرفنظر کرد و در عوض بر تقاضای استرداد تمام عراق شـامل بـغداد، بـصره، اماکن مقدس شیعی‌ نجف‌ و کربلا به اضافه نواحی کردنشین وان، به او اصرار ورزید. یک سری مـکاتبات و مـبادله سفرا انجام گرفت. سرانجام به سختی طی توافقی که در ۴ سپتامبر ۱۷۴۶ م حاصل شـد‌ مـقرر‌ گـردید‌ که سرحدات طبق معاهده قصر‌ شیرین‌ بدون‌ تغییر سر جای خود باقی بمانند و مقدمات مـبادلهء اسـرا و هـمچنین سفرا هر سه سال یک بار فراهم شود. بدین‌ ترتیب نادر‌ شـاه‌ تـمام‌ خواسته‌های سابق خویش را ترک گفت و عثمانیها برحسب‌ موافقتنامهء‌ اخیر صلح را پذیرفتند.

سالهای آخر سلطنت طولانی مـحمود اول(۵۴-۱۷۳۰ م) و دورهء کوتاه و بی‌اهمیت عثمان سوم(۷-۱۷۵۴  م)و بیش‌ از‌ آن‌ مصطفی سوم پسر احمد سوم(۷۴-۱۷۵۷ م) در واقـع طـولانی‌ترین‌ دورهء صلح در تایخ عثمانی است. این صـلح درازمـدت بـه خاطر فقدان فرصتهای جنگی نبود، بلکه بـه لحـاظ‌ سیاست‌ هوشیارانه‌ای‌ بود که سلطان و همچنین وزیر اعظم اتخاذ کرده بودند تا امـپراتوری‌ را‌ از انـواع درگیریهایی که در درازمدت توانایی آن را تـحلیل بـرده و موجودیتش را جـدا تـهدید کـرده‌ بود‌ محافظت‌ کنند. درست مانند ایـران بـرای عثمانی هم فرصتهای متعددی برای ماجراجوییهای جدید‌ وجود‌ داشت‌. از جمله قتل نـادر شـاه در ۱۷۴۷ م و هرج‌ ومرجی که در ادامهء حکمرانی کریم خـان‌(۷۹ ‌- ۱۷۵۰‌ م) به وجود آمد و هـمچنین مـنازعات سرکردگان افشاری، زند و قاجار کـه در راسـتای برتری‌ جویی انجام‌ می‌گرفت‌، با این همه عثمانیها در برابر تحریکات حکمرانان مرزی مبنی بـر ایـنکه باید‌ از‌ موقعیت‌،برای به دسـت آوردن سـرزمینهای از دسـت رفته استفاده کـرد مـخالفت ورزیدند. آنها بر‌ مـعاهده‌ای‌ کـه با نادر امضا کرده بودند وفادار ماندند. وقتی شاهزاده مشهور صفوی‌، صفی‌ میرزا‌ تـلاش کـرد معاهده را برهم بزند و حمایت بیشتر عـثمانی را جـهت تأیید ادعـاهایش جـلب کـند‌ ابتدا‌ در سامسون و بعد در رودس زنـدانی شد و او را از انجام توطئه‌هایی‌ در‌ استانبول‌ بازداشتند و با بقیه شاهزادگان و رجال سیاسی ایرانی در تبعید نیز که مـمکن بـود وضعیت‌ موجود‌ را‌ به خطر اندازند بـه هـمین نـحو رفـتار شـد. از طرف دیگر کـریم‌ خـان‌ سیاست فعال تجاوزکارانه را علیه عثمانی دنبال کرد. او کشمکشهای-محلی مناطق کردستان در اطراف شهرزور‌ را‌ بهانه مداخله خـود قـرار داد و حـملاتی در مقیاس وسیع در آناطولی شرقی‌ در‌ فوریه-مارس ۱۷۷۴ م و در مـارس ۱۷۷۵ م انـجام‌ داد‌، سـپس‌ بـا اسـتفاه از دسـتاویزی دیگر یعنی بدرفتاری‌ عمدی‌ با زوار شیعی در کربلا واقع در بین النهرین، در مبارزات سیاسی منطقه‌ مداخله‌ کرده سپس با رفتن به‌ بغداد‌ سعی کرد‌ نامزد‌ موردنظر‌ خود را روی کار آورد و در‌ هـمان‌ حال از موقعیت استفاده کرده بصره را محاصره و تصرف کرد. عبد‌ المجید‌ اول(۸۹-۱۷۷۴ م) با اعلان جنگ‌ علیه ایران در ژوئن‌ ۱۷۷۹‌ م واکنش نشان داد. او روابطش‌ را‌ با شاهزادگان محلی آذربایجان و گرجستان‌ برای ممانعت از پیوستن آنها به کـریم خـان‌ تجدید‌ کرد و سعی کرد از موقعیت‌ به‌ دست‌ آمده برای جایگزینی‌ حاکمان‌ قانونی عثمانی به جای‌ پاشاهای‌ ممالیک بغداد استفاده کند. این حاکمان از موصل و بغداد مبادرت به حمله کردند، امـا‌ مـنازعات‌ بین پاشاها و بین عثمانیها و حاکمان رسمی‌ عثمانی‌ از انجام‌ اقدام‌ مؤثری‌ علیه کریم خان ممانعت‌ کرد و بصره در دست ایرانیان باقی ماند.

کریم خان هـمچنین مـعاهده‌ای با روسها مبنی بر‌ انـجام‌ تـهاجم مشترک به آناطولی شرقی (۱۷۷۸‌ م) منعقد‌ کرد‌ اما‌ مرگ‌ او در اول‌ مارس‌ ۱۷۷۹ م و منازعاتی که پس از او در میان وارثانش درگرفت این اردوکشی را ناتمام گذاشت. رضایت‌ عثمانی‌ در‌ خصوص تجدید اقتدار مـمالیک در بـغداد تحت‌ رهبری‌ بیوک‌ سـلیمان‌ پاشـا‌ در‌ ۱۷۸۰ م او را قادر ساخت رقبا را از میدان به ‌در کند و حکومتی را بنا نهد که با مرگش در ۱۸۰۲ م پایان یافت. این زمان خطر از جانب‌ ایران کاهش یافته بود و این باعث شد که سلیمان و جانشینانش در بغداد، لا اقـل بـهتر بتوانند در راستای کنترل قبایل کوهستانی و بیابانی تلاش کنند. علی‌رغم تلاشهای همیشگی هرگز نمی‌توان گفت‌ که‌ آنها به موفقیتهای شایان توجهی نائل آمدند. اعراب بدوی موقعیت مناسب برای گریز به صـحاری پهـناور داشتند و تـاخت‌ وتازهای وهابیها و متحدین بدویشان از عربستان مرکزی اوضاع را وخیم‌تر کرده بود‌. نهایتا‌ تهدید اعراب بدوی بر علیه عثمانی بـیش از ایرانیان بود.

از این پس روابط بین دو دولت به مدت نیم قرن نسبتا‌ قـرین‌ آرامـش بـود. منازعات خصمانه  مجددا‌ در‌ اوایل قرن ۱۹ آغاز گشت و این امر همچون دوران نادر شاه ناشی از اقتدار ایران نبود، بـلکه  بـه دلیل ضعف ایران در رویارویی با‌ یورشهای‌ روسیه به منظور جبران‌ خسارت‌ روسها از طـریق کـسب مـتصرفاتی از همسایه غربی بود که در این زمان رو به ضعف می‌رفت. در این زمان ایران تحت سلطهء سـلسله قاجار بود(۱۹۲۵-۱۷۹۴ م) و در طی‌ سلطنت‌ فتحعلیشاه(۱۸۳۴-۱۷۹۷ م) بر درگیریهای پراکنده ایران در طول مرز عثمانی تـأکید می‌شد. بعد از ۳۱۸۱ م وقتی انـگلیسیها بـرای اصلاح ارتش ایران اقدام کردند، روسها فتحعلیشاه را تشویق کردند که‌ خسارت‌ وارده بر‌ آنها را با تصرف مناطقی مطلوب در جای دیگر جبران کنند. حملات ایران به نواحی بغداد و شهر‌ زور در اوایل ۱۸۱۲ م با بهره‌گیری از مـنازعات محمود دوم در‌ اروپا‌ و در‌ داخل و همچنین با استفاده از مقاومت سرکردگان حوالی سرحدات ایران- عثمانی در برابر تلاشهای سلطان مبنی بر ختم‌ استقلال آنها شروع شد و علی‌رغم اعتراض و تقاضای جبران خسارت از سوی هیأت عثمانی‌ بیرحمانه‌ ادامـه‌ یـافت. گاهی اوقات بیگلربیگی فتحعلیشاه علنا سرکردگان مرزی را علیه عثمانی حمایت می‌کرد و حتی ممالیک‌ بغداد و اعراب بدوی متفق را مساعدت کرد. در سال ۱۸-۱۷۱۷ م دسته‌های ایرانی‌ با کمک بعضی از‌ قبایل‌ محلی کرد نواحی وان را بـه بـاد غارت دادند. محمود دوم(۳۹-۱۸۰۸ م) کلا تمایلی به جنگ با ایران نداشت. او با مشکلات دیرینه در بالکان و آغاز شورش در یونان مواجه‌ شد و افزایش رویدادهای مرزی سرانجام او را مجبور کرد در اکتبر ۱۸۲۰ م اعلان جنگ دهـد. او حـاکم ارزروم، ندیم قدیمی خود خسرو پاشا را به فرماندهی لشکرکشی به سوی شمال برگزید‌، حال‌ آنکه ممالیک بغداد رهبری جبههء جنوبی را به عهده گرفتند. از آنجا که نیروی اصلی عثمانی در اروپا بود، بـه‌هرحال ایـرانیان مـی‌توانستند در دو مواجهه مختصر غلبه کنند.  پسـر ارشـد‌ فـتحعلیشاه‌، محمد علی میرزا، بیگلربیگی کرمانشاه درست مانند سال ۱۸۰۴ م و ۱۸۱۲ م به سوی بغداد پیشروی کرد، اما در اثر شیوع بیماری مسری وبا-که نـیروهایش را تـحلیل بـرد- مجبور به‌ عقب‌نشینی‌ شد و خود او هم قبل از ایـنکه بـتواند به پایگاه خود در کرمانشاه بازگردد در نوامبر ۱۸۲۱ م درگذشت. ولیعهد- عباس میرزا- بایزید و توپراق قلعه را در سپتامبر ۱۸۲۱ م تصرف‌ کرد‌ و به‌ سوی ارزروم پیـش رانـد و در‌ هـمان‌ زمان‌ یک نیروی دومی بدلیس را گرفته و با مساعدت چند شـخصیت برجسته فراری آناطولی که توسط محمود طرد شده و امیدوار بودند با‌ حضور‌ ایرانیان‌ موقعیت سابق خود را بازیابند بـه سـوی دیـار‌ بکر‌ پیشروی کرد،اما بعد از تسخیر ارجیش عمده سپاه ایران بـرای سـپری کردن زمستان به تبریز برگشت. و این اقدام‌ به‌ عثمانیها‌ اجازه داد بار دیگر تحت فرماندهی صدر اعـظم سـابق مـحمد‌ امین رئوف پاشا نیروهای خود را جمع‌آوری کنند. هنگامی که عباس میرزا دوباره از جـانب تـبریز پیـشروی کرد‌ ارتش‌ عثمانی‌ را در خوی مضمحل ساخت(مه ۱۸۲۲ م) اما بار دیگر صدر‌ اعظم‌ نیروهایش او را مـستأصل کـرد. ایـن امر او را مجبور کرد که در جست‌وجوی صلح با‌ سلطان‌ نرمخو‌ برآید. طی موافقتنامه‌ای که در ارزروم امـضا شـد(۲۸ ژولای ۱۸۲۳ م) معاهدهء‌ صلح‌ ۱۸۴۶‌ م بدون تغییر لحاظ گردید. عثمانیها مجددا با ورود بازرگانان و زوّار ایرانی به قـلمرو سـلطان‌ مـوافقت‌ کرده‌ و حتی تقاضاهای ایرانیان را در خصوص حاکمیت بر چندین قبیلهء مرزی به منظور تأمین‌ صـلح‌ پذیـرفتند. صلحی که باب عالی قبل از شروع عملیات علیه شورشیان یونان، مصرانه‌ خواستار‌ آن بـود. یـورش بعدی روسیه به قفقاز و تسخیر ایروان و نخجوان، جاه ‌طلبیهای عثمانی را در آن‌ ناحیه‌ خاتمه بخشید و ایران را چـنان تـضعیف کرد که تا مدتها بعد در پی‌ ماجراجویی‌ تازه‌ای‌ در جنوب نباشد.

در خلال قـرن بـاقی‌مانده از حـیات امپراتوری عثمانی، روابط نظامیی با ایران‌ منحصر‌ به مناقشات و تاخت‌وتازهای ناشی از حرکت دسته‌های قبیله‌ای از ایـن سـو بـه‌ آن‌ سوی‌ مرزها بود، وظیفهء عمدهء حکمرانان عثمانی عراق و ایالات آناطولی شـرقی ایـجاد سدّ دفاعی محکمی در‌ برابر‌ چنین‌ تهاجماتی بود، اما تلاشهای آنها تا حد زیادی با ناکامی مـواجه شـد‌ و نزاعهای‌ محلی در طول قرن ۱۹ ادامه یافت. به‌هرحال منافع اقتصادی مشترک، کشمکش واقـعی بـرای طرفین را‌ زیانبار‌ قلمداد کرد، مقادیری از ابریشم و صـادرات دیـگر ایـران از طریق قلمرو عثمانی‌ از‌ راه طرابوزان به سمت غـرب صـادر می‌شد‌. این‌ امر‌ اهرمی برای حکومت سلطان و نیز برای همسایه‌ شرقی‌اش‌ بود و در ضـمن درآمـد قابل ملاحظه و منافع دیگری کـه از طـریق باز نـگاه‌ داشـتن‌ راه بـه دست می‌آمد. نیز‌ انگیزه‌ای‌ برای تـداوم‌ صـلح‌ بود‌، بخصوص در مورد رقابت رو به‌ افزایش‌ در کانال سوئز، خلیج فارس و راههای قـفقاز روسـیه که بعدها در قرن‌ ۱۹‌ بیشتر شد.  ایـران و عثمانی هر دو‌ جدا تـحت تـأثیر امپریالیسم‌ اقتصادی‌ اروپای قرن ۱۹ بودند. بـنابراین‌ روابـط‌ مشترکمان را تقویت کردند که شامل انجام اصلاحات نسبتا همگون در هر دو‌ کشور‌ خصوصا بـعد از(مـشروطیت)ایران‌ در‌ ۱۹۰۵‌ م و انقلاب ترکان جوان‌ کـه‌ سـه سـال بعد از‌ آن‌ بـه وقـوع پیوست.

این مقاله به قلم ل . دوری و ترجمه حسن زندیه برای نخستین بار در فصلنامه تاریخ روابط خارجی سال ۱۳۷۹ شماره ۲ منتشر شده است.

 

در همین باره بخوانید:

فـعالیت‌های دیپلمات‌های ایرانی در لژهای فراماسونی استانبول

تاثیر هرزه‌نگاری عثمانی در شکست پروژه تقریب مذاهب نادرشاه

سفرهای اولیاچلبی در ایران

جایگاه مهاجران ایرانی در تاریخنگاری منظوم عثمانی در عصر فتوح و شکوه(۹۱۸- ۹۷۲ق)

همچنین ببینید

در حاشیه نظرات سیدجواد طباطبایی در مورد عثمانی، از یک پژوهشگر تا یک ایدئولوگ

پایگاه مطالعات عثمانی: این روزها که اظهارات دکتر سیدجواد طباطبایی در یک سخنرانی در آمریکا …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *