پایگاه مطالعات عثمانی: یـکی از پیامدهای دامنهدارِ درهمشکستهشدن سلجوقیان روم به دست ایلخانیان آذربایجان (۶۴۱ ه .ق.) قرار گرفتن آناتولی شرقی در حـیطه نـفوذ فـرهنگ ایرانی بود. با برآمدن ترکمانان قراقویونلو و آققویونلو در اوایل سده نهم هجری دامنه این تحول فـرهنگی گستردهتر شد و چنین مینماید که معماران و خصوصا کاشیسازان ایرانی ـ که «کاشیتراش» خوانده مـیشدند ـ کوشاترین و نامبردارترین طلایهداران ایـن گـسترش فرهنگی بودهاند.
هر چند تا پیش از سده نهم هجری کتیبهای و سندی مکتوب از حضور فعال کاشیکاران ایرانی در بناهای آسیای صغیر برجای نمانده است، کاشیهای معرق مسجد هفتصدساله بقشیر (بنیانیافته در سال ۶۹۸ هجری) در نـزدیکی قونیه نشان میدهد که این حضور سابقهای ممتد و پرتحرک داشته است. اسلوب معرقکاری در واپسین دهههای سده هفتم هجری در ایران ابداع شده بود و بهکارگیری سریع این اسلوب نوپدید در آسیای صغیر ظرف چـند سـال پس از ابداع آن گواه آن است که روند بهکارگیری فنون کاشیکاری ایرانی از استمرار و پویایی برخوردار بوده است.
کاربرد کاشی در معماری آسیای صغیر در آغاز منحصر بود به بناهای یادمانی مذهبی که بزرگمردان ایرانی در مـناطق شـرقی آن سرزمین برپا داشته بودند. گذشته از مسجد بقشیر که ذکر آن گذشت، دو بنای کاشیکاری شده از اواخر سده هفتم در سیواس (آناتولی شرقی) برجای مانده که یکی مدرسهای است از خواجهشمسالدین محمّد جوینی (درگـذشته ۶۸۳ هـجری) وزیر معروف هولاکوخان و اباقاخان و دیگر دارالسیدهای که خواجه مظفر بروجردی بنیاد نهاده است (شرح احوال این خواجه بر ما مکتوم است).
اما، دیری نگذشت که کاشی یکی از پسندیدهترین ابـزارهای آراسـتگی مـعماری بومی در خانههای آسیای صغیر گـردید و وارداتـ کـاشی از ایران پردامنه شد. جغرافینویسان مسلمان درباره رواجیافتن کاشیکاری ایرانی درسرتاسر خاورمیانه و خاور نزدیک در سدههای هفتم و هشتم هجری مطالب زیادی نوشتهاند، و چـنین مـینماید کـه کاشیکاری خانههای اعیانی در شهرهای آسیای صغیر باختری از اوایـل سـده هشتم آغاز شده است. ابن بطوطه، که در تابستان سال ۷۳۲ به شهر برگی/ برجی (شهر باستانی پیرجیون در نزدیکی ازمیر) مـیرسد، روایـت مـیکند که در باغ مدرس آن شهر حوضی بوده که بخشی از آن را کاشیکاری کـرده بودند. روایت ابن بطوطه دست کم از سه جهت برای ما اهمیت دارد: یکی اینکه لفظ «کاشی» (کاشانی) را عینا بـهکار مـیبرد و ایـن میرساند که «کاشی» به همین لفظ در خارج از ایران مصطلح بوده اسـت؛ دیـگر اینکه دست کم از نیمه دوم سده هفتم کاشان برترین و پرآوازهترین مرکز کاشیسازی بوده است؛ دیگر، متداولشدن کـاربرد کـاشی در بـاختریترین نواحی آسیای صغیر است در اوایل سده هشتم. این بدان معنی است کـه در کـمتر از چـند دهه کاشیکاری از محدوده بناهای مذهبی آناتولی فراتر رفته و خانههای مردم آسیای صغیر را تا بـاختریترین شـهرهای آن سـرزمین میآراسته است.
استادان تبریز
در آغاز سده نهم هجری با پدیدهای نوظهور و تقریبا ناشناخته (یـا کـمشناخته) در عرصه کاشیکاری ایرانیان در آسیای صغیر روبرو میشویم. در این زمان است که حضور فـعال و سـازمانیافته گـروهی از استادان کاشیکار ایرانی، مشهور به «استادان تبریز»، در بناهای اعظم امپراتوری عثمانی ثبت تاریخ مـیگردد. بـهرغم آن که نام استادان تبریز در کاشیکاریهای چندین بنای مشهور آسیای صغیر در عصر آل عثمان نـقش بـسته و کـتیبه استادان تبریز حتی در برخی کاشیکاریهای مصر و سوریه نیز بر جای مانده است، هنوز دانسته نـشده کـه این استادان تبریزی چگونه و در چه زمان به خدمت سلاطین عثمانی درآمدهاند. (خـواهیم دیـد کـه کوچانیدن معماران و کاشیکاران و هنرمندان و صنعتکاران آذربایجانی به عثمانی سالها بعد یعنی در دهههای واپسین سده نـهم و پس از پیـروزی سـلطانمحمّد فاتح بر ترکمانان آققویونلو رخ نمود). بههر تقدیر، نخستین سند و مدرک حضور «اسـتادان تـبریز» در مسجد سبز (یشیل) شهر بورسه (برصه)، در غرب آسیای صغیر، محفوظ است و از اوایل دهه سوم سده نـهم هـجری. محراب این مسجد مزین به کاشیکاری عالی خیرهکنندهای است که کتیبهای بـه زبـان فارسی، متضمن بیتی از سعدی، عنوان «استادان تـبریز» و نـام مـحمّد مجنون را نشان میدهد. چون این مسجد جـزو مـجموعه آرامگاههای سلطنتی باشکوهی است که به فرمان سلطان محمّد اول در سال ۸۲۳ هجری بنیان گـرفته، احـتمال توان داد که شهرت کاشیکاران تـبریزی دربـار عثمانی را بـرانگیخته کـه آنـان را به خدمت گیرد و براین کار بـگمارد ــ ظـاهرا به سرپرسی سراستاد کاشیکاری که محمّد مجنون نـام داشـته و جز این چیزی از او نمیدانیم.
هـنوز مـحقق نگشته که «استادان تبریز» کاشیهای ایرانی وارداتی را به کار میآوردهاند یا اینکه خـود آنـان در بورسه کارگاه کاشیسازی مخصوص داشـتهاند. مـنطق و اقـتضای فنآوری حکم بـر وجـود کارگاه در محل یا نـزدیکیهای آن دارد و چـنانکه خواهیم دید کاوشهای باستانشناختی دلالت برآن دارد که در ادوار بعدی استادکاران ایرانی از کارگاههای محلی بهرهور بودهاند. پس، دسـت کـم در مورد بناهای عظیم واردات کاشی ایرانی را مـردود بـاید شمرد.
در بـخش عـمده سـده نهم هجری آثار اسـتادان تبریز، به تصریح یا به تلویح، در کاشیکاری بناهای عثمانی نمایان است. پس از کاشیکاری مسجد سبز بـورسه، یـکی از نخستین آثار این استادان مقرنسهای سـفید و آبـی مـسجد ادرنـه (آدریـاناپول، نخستین پایتخت عـثمانیها) در بـخش اروپایی ترکیه است که سلطان مراد دوم در سال ۸۳۹ هجری بنیاد کرده است. در این مسجد کتیبهای دال بـر دسـتاندرکار بـودن استادان تبریز یافته نشده است، لیکن بـاقیماندن کـاشیکاریهایی بـه هـمین سـبک و اسـلوب و از حدود همین دوره در مصر و سوریه همراه با کتیبه استادان تبریز، انتساب کاشیکاری مسجد ادرنه را به این استادان مدلل میدارد. آخرین اثر کاشیکاری ادرنه که میتواند به استادان تـبریز منسوب گردد در مسجد اوچ شرف علی است که به سال ۸۴۱ به فرمان سلطان مراد دوم ساخته شده است.
آثار دیگر که قابل انتساب به استادان تبریز یا مکتب خاص آنان باشد در چـند بـنای قسطنطنیه و بورسه از نیمه دوم سده نهم برجای مانده است. این حکایت از آن دارد که پس از انتقال پایتخت از ادرنه به قسطنطنیه (در اواسط سده نهم) کاشیکاران نیز بههمراه معماران به آنجا آمدهاند. شگرفترین این آثـار طـاقنماهای کاشیکاری صحن مسجد محمّد فاتح است در جامع فاتح، مجتمعی عظیم و پرجلال که سلطان محمّد فاتح از سال ۸۶۸ تا ۸۷۶ هجری سرگرم برپاداشتن و آراستن آن بود. آخـرین اثـر ماندگار استادان تبریز کاشیکاریهای آرامـگاه جـم سلطان است در بورسه که بهسال ۸۸۴ بنا شده است.
کاشیتراشان خراسانی
در واپسین سالهای سده نهم هجری، نقاشان و طراحان و کاشیسازان خراسانی جانشین استادان تبریزی میشوند و شـاهکارهایی در مـعماری عثمانی پدید میآورند کـه در آن سـرزمین کسی فراتر از آنان نرفته است. بزرگترین و شکوهمندترین و مشهورترین شاهکار کاشیکاران خراسانی، که مانند استادان تبریز چگونگی و زمان دقیق آمدن آنان به عثمانی دانسته نیست، «قصر کاشیِ» به وضوح ایرانیِ چـینی لیـکوشک است در استانبول (قسطنطنیه پیشین) که در سال ۸۷۷ هجری بهپایان رسیده است (تصویر ۱). این بنای شگفتیآفرین، که شاید از حیث کاشیکاری عظیمترین و بلندپروازانهترین اثر کاشیکاری فرمانروایان عثمانی باشد، در تمامی وجوه و ابعاد خود هـنر ایـرانیان را نمودار مـیسازد. از عرصه بنا و طراحی فضاها و طاقبندی داخلی تا شیوه کاشیکاری بسیار دقیق و ظریف نمای بیرونی، که یکی از عـالیترین شیوههای تلفیق کاشیتراش خورده و کاشی معرق (موزاییک) را جلوهگر ساخته، همه چـیز سـرتا پا مـتکی و مستظهر به سنتها و فنون و الگوهای معماری ایرانی است.
چنانکه گذشت، هنوز دانسته نشده که هنرمندان کاشیکار خـراسانی در چـه اوضـاع و احوالی به خدمت دربار عثمانی درآمدهاند. تنها سند مکتوبی که این هنرمندان را به ما مـیشناساند معلوم نمیدارد که پس از پایانیافتن «قصر کاشی» بر آنان چه رفته است. این سـند، که در آرشیو توپ قـاپوسرای اسـتانبول نگاه داشته میشود، عریضهای است بیتاریخ و فاقد پیگیری دیوانی که ۲۶ تن کاشیکار و نقاش خراسانی («بندگان درگاه کاشیتراشان خراسانی») به دربار عثمانی نگاشتهاند. در این «عرضهداشت» گفته شده که «… در این مدت انواع پریـشانی و زحمت کشیدیم و روی قصر را به یراق خود به هم رسانیدیم. اکنون در دل چنان است که خدمت آستانه جدوآباءِ آن حضرت بجا آوریم و پروانه همایون بیرون آمده که مهم این بیچارگان ساخته روانه آستانه گـردانند …»(۱)
ضـمن آن که مسلم است «قصر» مورد اشاره همان چینی لیکوشک یا «کاشی کاخ» است که در آن زمان هنوز نامی بر آن ننهاده بودند، استنباط توان کرد که کاشیهای چنین بنای عظیمی ممکن نـبوده کـه در ایران ساخته و پرداخته شود و به سلامت به آن دیار دوردست برسد. صرف نظر از دشواریهای سفارش این کاشیها به ابعاد و اندازههای درست و حمل و نقل آنها با وسایل باربری و مرکوبهای آن زمان، حـضور بـیست نقاش و طراح در جمع بیست و شش نفره هنرمندان خراسانی خود گواه آن است که کاشیهای مورد نیاز در همان محل کاخ (قسطنطنیه) طراحی و نقاشی و ساخته میشده است. دلیل دیگر سبک رنگآمیزی و شـیوه طـراحی ایـن کاشیها است که به کـاشیهایی کـه بـعدها در ترکیه عثمانی و خصوصا در کارگاههای یزنیک (نزدیک قسطنطنیه) متداول شده نزدیکتر است تا به سبکها و شیوههایی که در ایران آن روز روایی داشته اسـت. دلیـل دیـگر و محکمتر، آثار باستانشناختی پراکندهای است که در یزنیک پیـدا شـده و تفصیل آن بیاید.
مهاجرت هنرمندان و هنرورزان
به روزگار سلطان محمّد فاتح، کشورگشایی عثمانیها به سمت شرق گرایید و در این دوران بـود کـه مـهاجرت قهری و ناخواسته هنرمندان و هنرورزان ایرانی به ترکیه عثمانی آغاز شـد. نخستین موج هجرت اجباری در اواخر دهه ۸۷۰ هجری پس از پیروزی سلطان محمّد بر آققویونلوها در سالهای ۸۷۷ تا ۸۷۹ صورت پذیرفت. سلطان فـاتح گـروهی بـزرگ از هنرکاران و صنعتگران، از جمله کاشیسازان، را از تبریزی به قسطنطنیه کوچانید و در کارگاههای سلطنتی بـه کـار گمارد. نمایانترین پیامد این کوچ قهری متحول شدن صنعت سفالگری و سرامیک سازی یزنیک و بنیان یافتن کـارگاههای کـاشیسازی در آن شـهر بود که تا آن زمان تنها ظروف سفالین لعابدار میساخت (احتمال وجود کـارگاههای کـاشیسازی ایـرانیان به کنار). هرچند که هنوز به درستی دانسته نشده که نقش هنرمندان ایرانی در تـکامل و گـسترش سـفالگری و سرامیکسازی یزنیک به چه اندازه بوده است، قرینهها و نشانههایی هست که دلالت بر تأثیر بـنیادی اسـتادان کاشیکار ایرانی دارد. گذشته از آنکه وجود کارگاهی در یزنیک که به سفالگران تبریزی (با «استادان تبریز» مـشتبه نـشود) تعلق داشته محقق است و پارههایی سرامیک پیدا کردهاند که نشان از سبک و اسـلوب مـکتب تـبریز دارد، لعابهای بهکار رفته در کاشیهای کاشیتراشان خراسانی در «کاشی کاخ» چینی لیکوشک با سفالینههای لعابدار سده دهـم یـزنیک پیـوستگی نمایان دارد. (این پیوستگی ممکن است نشانه آن باشد که کاشیتراشان خراسانی ــ کـه ظـاهرا «عرضه داشت» و درخواست آنان برآورده نشده ــ نتوانستهاند به ایران باز گردند و، لاجرم، در یزنیک ساکن شده و کـار کـردهاند). بههر حال، فرآوردههای یزنیک در سده دهم رنگارنگتر از نمونههای بازمانده از سده نهم اسـت و بـر رنگمایههای سنتی یزنیک (سفید و آبی و سبز فـیروزهفام) رنـگ قـرمز قهوهای فامی افزوده میشود. همچنین است رخ نـمودن بـرداشتهای تازهای از طراحی و نقشپردازی که در نمونههای سده نهم سبک و سیاق دیگر دارد.
دومین و پهناورترین مـوج نـقل و انتقال فرهنگی در سال ۹۲۰ هجری بـه حـرکت درآمد. در ایـن زمـان سـلطانسلیم اول، که به فارسی شعر میسرود، تـبریز را گـرفت و حدود یکهزار هنرمند و هنرورز و استادکار را به قسطنطنیه کوچ داد. کوچ قهری در این نـوبت بـهترین و چیرهدستترین نقاشان و تذهیبکاران و خوشنویسان و کاتبان و طـراحان و سفالگران و کاشیسازان و قالیبافان(۲) و انـبوهی از اسـتادان دیگر حرفهها را به همراه بـرد، کـه نه تنها از تبریز بلکه از شهرهای دیگر، از جمله اردبیل و کاشان، دستچین شده بودند.
از نـیمه دوم سـده دهم به بعد، ما شـاهد شـکوفایی سـبکهای بسیار متنوع کـاشیکاری در سـرتاسر امپراتوری پهناور عثمانی هـستیم، کـه هر یک به گونهای نشان از کاشینگاری ایران دارد؛ اغلب آنها خیال بهشت را تجسم میبخشند و سـروهای آکـنده از گل و گیاه و گلدانهای هزار گل را. نـمونههای مـمتاز و برجسته ایـن تـحول فـرا مرزی در آثار زیرپا بـرجا است:
اسپرهای کاشیکاری مجموعه عمارات مسجد شاهزاده در استانبول (۹۵۸ ه .ق.)؛ نمای کاشیکاری قبهالصخره در اورشلیم که به فـرمان سـلطان سلیمان و به دست «عبداللّه تبریزی، سـنه ۹۵۹» سـاخته شـده؛ کـاشیکاری مـسجد رستم پاشا، اسـتانبول (تـصویر ۲) که در سال ۹۶۸ بنیان یافته و سروهای گلدانی «پرشکوفه»اش نسب از سروهای گلدانی بسیار آراستهای دارد که یک قرن پیـش از آن (نـیمههای سـده نهم هجری) در خانقاه اصفهان(۳) جلوهگری میکرد (تـصویر ۳)؛ اسـپر کـاشیکاری حـمام حـرمسرای تـوپ قاپوسرای که در باغ شکوفانش سروی تناور و کموبیش ناپیدا روییده و کتیبه فارسی تارک آن «نهصد و هشتاد و دو بعد از هجرت» است (تصویر ۴)؛ کاشیهای مسجد سکیمیه در ادرنه (۹۸۲) که پوشیده از گلها و گیاهان بـسیار ظریف است؛ کاشیکاریهای مجتمع عظیم مسجد احمدیه استانبول که بنای آن هشت سال (۱۰۱۸ تا ۱۰۲۵) مدت گرفت؛ کاشیهای مسجدالازرق (مسجد کبود) قاهره که بسال ۱۰۳۹ بنا گردید، و چندین بنای دیگر که کاشیکاریهای آنـها بـدین مرتبه از اهمیت و سندیت نرسیده است ولی جملگی اثری از ایران و ایرانیان دارد.
حاشیه:
۱) آقای کریمزاده تبریزی اصل این سند را، که دربردارنده اسـامی و حـرفههای نـقاشان و کاشیتراشان است، به شماره ۴۱ در صفحه ۹۶۶ جلد دوم کتاب نقاشان قدیم ایران (لندن ۱۳۶۹/۱۹۹۰) به چـاپ رسـانیده است. مشهورترین نقاش و طراح این گروه شاهقلی الوانی شاگرد آقامیرک خراسانی بوده اسـت.
۲) یکی از اسناد توپ قاپوسرای که به تاریخ ۹۳۲ هجری تدوین شده مشتمل است بر اسامی جماعت قالیبافان ایرانی در کارگاههای سـلطنتی عـثمانی. تا همین اواخر، اکثریت فرششناسان را اعتقاد این بود که قالیها و قالیچههای کهنی که به سبک روزگار صفویان در توپ قاپوسرای محفوظ است در سدههای هـجدهم و نـوزدهم مسیحی در کارگاههای سلطنتی هِرِکه بـافته شـده است. با آزمایشهای علمی و همهجانبهای که از سال ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ به عمل آمده، از جمله آزمایش کربن ۱۴ و تجزیه و تحلیل الیاف زرین و سیمین این دستبافتهها، مسلم گشته کـه بـخش بزرگ آنها ایرانی اسـت و از سـده شانزدهم مسیحی (دهم هجری). براین قرار، برخی از این فرشها ممکن است یادگار همان قالیبافانی باشد که سلطانسلیم به خدمت گرفت.
۳) این خانقاه بیش از نیم قرن پیش تخریب شده و کاشیهای آن در بـازار عـتیقات خارج از کشور دست به دست گشته است. تصویر شماره ۴ یکی از سروگلدانهای اسپر کاشیکاری بسیار زیبایی را نشان میدهد که در زمان تدوین کتاب بررسی هنر ایران (به ویراستاری پروفسور پوپ و همسرش خانم آکـرمن) جـزو مجموعه کـِوورکیان بوده است (بنگرید به تصویر شماره ۵۴۴ در جلد ۸ بررسی هنر ایران).
این یادداشت به قلم سیروس پرهام برای نخستین بار در ماهنامه نشر دانش (پاییز ۱۳۷۸ – شماره ۹۳ از صفحه ۲۵ تا ۲۸ ) منتشر شده است.
در همین باره بخوانید: