تاریخ شوم اقلیت مسلمان بلغارستان (۲)؛ پس از جنگ جهانی اول

پایگاه مطالعات عثمانی: در بخش نخست این نوشته گزارشی کوتاه از  وضعیت مسلمانان بلغارستان تا آغاز جنگ جهانی نخست را ارائه کردیم. در بخش دوم و پایانی این نوشته وضعیت مسلمانان بلغارستان در دوره جنگ جهانی اول و پس از آن را مطالعه می کنید.

بخش نخست این نوشته:

تاریخ شوم اقلیت مسلمان بلغارستان (۱)؛ تا جنگ جهانی اول

دوره جنگ جهانی اول

بلغارستان در جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۵ در کنار آلمان شرکت کرد. امپراتوری عثمانی و بلغارستان که در جنگ متحد بودند، در جبهه گالیسیا علیه روس ها جنگیدند. در این دوره، یک همبستگی ناشی از اتحاد در جنگ جهانی، باعث ایجاد فضای همگرایی شد که بر وضعیت اقلیت مسلمان تأثیر مثبت گذاشت.

در این مدت فشاری بر اقلیت اعمال نشد. پس از ترک جنگ با شکست، بلغارستان در ۲۷ نوامبر ۱۹۱۹ پیمان صلح نیولی را با کشورهای پیروز امضا کرد و آزادی های فرهنگی و مذهبی تمام اقلیت های ساکن در این کشور در چارچوب توافق نامه تضمین شد.

توافق نامه نیولی، که یک توافق نامه بین المللی بود، باعث شد که مشکلات مسلمانان بلغارستان در سطح بین المللی مطرح شود.

مطابق با مفاد توافقنامه، بلغارستان دوبروجای جنوبی را به رومانی و کموتینی و الکساندروپولیس را به یونان واگذار کرد. بنابراین، دوباره تغییراتی در مورد جمعیت اقلیت مسلمان بلغارستان ایجاد شد.

کوچ مسلمانان به ترکیه پس از جنگ روس و عثمانی
کوچ مسلمانان به ترکیه پس از جنگ روس و عثمانی

دوره حزب اتحاد مردمی کشاورزان بلغارستان  (۱۹۱۹-۱۹۲۳)

امپراتوری عثمانی و بلغارستان که در طول جنگ جهانی اول در یک اتحاد بودند، جنگ را با شکست ترک کرده و پس از جنگ تحولات مهمی در دو کشور اتفاق افتاد.

در آغاز مبارزه ملی در آناتولی، در بلغارستان نیز ابتدا انقلابی مردمی علیه پادشاهی رخ داد و سپس حزب اتحاد مردمی کشاورزان بلغارستان به رهبری الکساندر استامبولیسکی به قدرت رسید.

دوره حکومت حزب اتحاد مردمی کشاورزان، بین سالهای ۱۹۱۹-۱۹۲۳ در تاریخ بلغارستان، یکی از دوره های استثنایی است که اقلیت مسلمان در آرامش زندگی می کردند. دلیل این نگرش مثبت نسبت به اقلیت ترک به طور خاص و اقلیت مسلمان به طور کلی این بود که ۸۰٪ اقلیت مسلمان کشاورز بودند و دولت متوجه بود که بلغارستان با کار کشاورزان است که میتواند سرپا بماند.

علاوه بر این، این واقعیت که دو کشور در طول جنگ جهانی اول در اتحاد یکسان شرکت کردند و توافق نامه های امضا شده پس از جنگ شامل حقوق اساسی اقلیت ها مانند آموزش، عبادت و حمایت از فرهنگ آنها بود، و به طور خلاصه، بازتاب مشکلات اقلیت در افکار عمومی جهانی دلایل دیگر مربوط به این نگرش مثبت است.

قانون آموزش ملی بلغارستان، که از ۲۱ ژوئیه ۱۹۲۱ لازم الاجرا شد، نوآوری هایی را در مورد مدارس اقلیت به وجود آورد.

انتصاب بازرس جداگانه در مدارس، انتخاب معلم دبستان راهنمایی و دبستان برای مدارس با بیش از ۲۰ انجمن، لغو اجبار آموزش به زبان بلغاری، ایجاد بورسیه مدارس، و حمایت دولت از مدارس و ساخت آن از جمله ی این نوآوری ها بود.

در سال تحصیلی ۱۹۲۱/۲۲، تعداد مدارس متعلق به اقلیت در بلغارستان به ۱۷۱۲ مدرسه رسید. علاوه بر این، در این دوره یک مدرسه تربیت معلم ترکی در شومن افتتاح شد و دوره های حرفه ای برای معلمان ترک تشکیل شد.

در سال تحصیلی ۱۹۲۲/۲۳، مدرسه نواب، که روحانیون را برای تامین نیازهای مذهبی جامعه تربیت می کرد، افتتاح شد. مدرسه نواب، که اولین فارغ التحصیلان خود را در سال ۱۹۲۶ داد و تا سال ۱۹۴۷ به آموزش ادامه داد، وظیفه تأمین نیاز اقلیت را برای معلمان و افراد تحصیل کرده، به جای مدرسه تربیت معلم که در سال ۱۹۲۸ تعطیل شد، بر عهده گرفت.

با کودتای سال ۱۹۲۳، حکومت حزب اتحاد مردمی کشاورزان پایان یافت و پس از این تاریخ، فاشیست ها اداره امور را به دست گرفتند. در سال ۱۹۲۵، در زمان حاکمیت فاشیست، توافق نامه آنکارا درمورد اقلیت مسلمان ترک -که تا امروز هم اعتبار دارد- در آنکارا با تصویب مجلس بزرگ ملی ترکیه به امضا رسید و با این توافق نامه، بلغارستان وجود اقلیت مسلمان ترک را پذیرفت. بلغارستان قول داده است از حقوق اساسی محافظت کرده و خدمات لازم  ارائه دهد. اما متأسفانه، بلغارستان به وعده های خود در توافق نامه عمل نکرد و تعهدات روی کاغذ باقی ماند.

در این دوره، فشار بر مسلمانان دوباره با جمله “بلغارستان متعلق به بلغارها است” آغاز شد. براساس شرایط اقتصادی، پس از سال ۱۹۳۰، خدمات ارائه شده به اقلیت به تدریج کاهش یافت و پس از مدتی به طور کامل از بین رفت.

از آنجا که دولت از مدارس اقلیت پشتیبانی مالی نمی کرد، تمام نیازهای مدارس توسط  خود اقلیت ها تأمین میشد. علی رغم تصرف همه درآمدها توسط دولت تحت عنوان مالیات و مشکلات مالی، مردم برای نگه داشتن مدارس همه تلاش خود را انجام میدادند. در چارچوب قانون آموزش و پرورش وضع شده در این دوره، هر مدرسه ملزم به استخدام یک معلم بلغارستانی برای آموزش زبان بلغاری بود که حقوق وی نیز توسط مدیران مدرسه پرداخت میشد.

بعضی از مدارس به دلیل عدم تمکن مالی، حقوق معلمان ترک را قطع کرده و فقط به معلمان بلغاری حقوق می دادند و یا اینکه به معلمان ترک حقوق بسیار کمی می دادند. به همین دلای ، بسیاری از مدارس اقلیت تعطیل شدند و مدارسی که کار آموزش را ادامه دادند با منابع بسیار محدودی این کار را انجام میدادند.

بعد از جنگ جهانی دوم و دوره رژیم سوسیالیستی

روسیه شوروی که در جنگ جهانی دوم پیروز شد، صادرات ایدئولوژی خود را به کشورهای جهان سوم آغاز کرد و کشورهای بالکان به دلیل همجواری جغرافیایی با روسیه بیشتر تحت تأثیر این وضعیت قرار گرفتند. در حقیقت، در نتیجه این تغییرات، دو بلوک شرق و غرب در جهان ایجاد شد. از طرف دیگر، علاوه بر آلمان، بلغارستان که در جنگ جهانی دوم شرکت کرده بود شکست خورد و این کشور توسط ارتش سرخ اشغال شد. این وضعیت باعث تغییر رژیم در کشور شد، کمونیست ها قدرت را به طور کامل در ۱۹۴۷ به دست گرفتند و دوره جدیدی برای اقلیت مسلمان آغاز شد.

در سالهای اول، به حقوق اساسی اقلیت تعرض نشد. پس از مدتی، رژیم کمونیست تصمیم به “ایجاد یک ملت واحد-ادینا ناتسیا” در مرزهای بلغارستان گرفت. هدف این پروژه ذوب کلیه گروههای فرهنگی و قومی کشور در فرهنگ بلغارستان بود.

رژیم که بزرگترین مانع برای تحقق پروژه ملت واحد بلغارستان را اقلیت ترکی- مسلمان می دید، آنها را تحت فشار اقتصادی قرار داد.

میزان مالیات افزایش یافت و این امر باعث شد که مسلمانان که بیشتر دهقانان بودند، بیشتر محصولات خود را به دولت بدهند. کسانی که در برابر این سیاست مقاومت می کردند تحت فشار قرار گرفتند.

خدمت اجباری نظامی “ترودوواک” که در دوره پادشاهی عملی و پس از تغییر رژیم لغو شده بود، دوباره عملی شد. کودکان ترک که نیز که به سن مدرسه رسیده بودند در گردانهای کارگری کوتاه مدت به نام “بریگادیر” مجبور به کار کردن میشدند.

ترک ها در زیرساخت ها، جاده ها و راه آهن بلغارستان کار میکردند. در دهه ۱۹۲۰، ترکهای بلغارستان توسط مفتی ها و اتحادیه معلمان ترک در سطح کشور سازماندهی شدند.

تعداد مفتی ها که قبل از جنگ جهانی دوم در بلغارستان ۲۵ نفر بودند، با زمین های اشغال شده در طول این جنگ (تراکیه غربی و بخشی از یوگسلاوی) موقتاً به ۴۰ نفر رسید. از سال ۱۹۳۸، اختیارات قانونی مفتی ها لغو شد. در دوره کمونیسم پس از جنگ، تعداد مفتی ها با کاهش مداوم به ۶ مفتی در سال ۱۹۵۹ رسید. در دوران پس از جنگ جهانی، مفتی ها توسط دولت منصوب می شدند و تحت کنترل مداوم بودند. با قانونی که در سال ۱۹۴۶ تصویب شد، مدارس اقلیت هایی که با برنامه درسی زبان ترکی تحصیل می کردند تعطیل و کاملاً به مدارس دولتی تبدیل شدند.

دوره تودور ژیوکوف

تودور ژیوکوف که در سال ۱۹۱۱ به عنوان فرزند خانواده ای فقیر متولد شد و از همان جوانی به سوسیالیسم علاقه داشت، به عضویت حزب کمونیست بلغارستان (BCP) درآمد.

در طول جنگ جهانی دوم، او در صفوف ارتش آزادیبخش خلق انقلابی سازماندهی شده توسط شوروی علیه رژیم سلطنتی جنگید. پس از تغییر رژیم، ژیوکوف، که در حزب کمونیست نقش های فعالی داشت، در سال ۱۹۵۶ به عنوان اولین دبیر حزب کمونیست بلغارستان (BCP) انتخاب شد و پس از آن تاریخ، تا زمان قدرتش، سیاست “ایجاد یک ملت واحد-ادینا ناتسیا” را در مورد جوامع غیر بلغاری اعمال کرد.

اگرچه در قانون اساسی ۱۹۴۷، که اولین قانون اساسی رژیم بود، وجود اقلیت ها پذیرفته شده بود، اما در ۱۷ ژانویه ۱۹۷۰، دفتر مرکزی حزب کمونیست تصمیم “الزام اقلیت های مسلمان را به تغییر ملیت و دین” را گرفت. حزب کمونیست بلغارستان (BCP) این تصمیم را در چارچوب قانون اساسی جدیدی که در سال ۱۹۷۱ تنظیم کرده بود، اتخاذ کرد.

در قانون اساسی سال ۷۱ که در بین مردم به “قانون اساسی ژیوکوف” معروف بود، عبارت اقلیت حذف و نوشته شد هر کسی در قلمرو جمهوری خلق بلغارستان زندگی می کند بلغار است. برای عدم واکنش، سیاستهایی که ابتدا در مورد پوماکها و رومن ها صورت گرفت، سرانجام در مورد اقلیت ترک نیز اعمال شد.

اول از همه، نام و دین ۲۰۰ هزار پوماک با زور تغییر یافت و هزاران نفر از مردمی که مقاومت کردند، قتل عام شدند. برخی از آنها نیز بازداشت، و به “جزیره بلنه” معروف به “جهنم سرخ” تبعید شدند. ادعا می شد که پوماکها در واقع بلغاری هستند، اما دولت عثمانی آنها را به اجبار مسلمان کرده است.

به همراه پوماک ها، رومن ها نیز تحت فرآیند آسیمیلاسیون قرار گرفته و بسیاری از آنها مجبوربه تغییر نام خود از طریق فشار، شکنجه و تهدید شدند. در نهایت اقلیت ترک نیز سهم خود را از سیاست آسیمیلاسیون گرفت، اما روند آسیمیلاسیون جامعه ترک به یک باره آغاز نشد، و از زمان شروع قدرت کمونیستی با گسترش در طول زمان تحقق یافت.

با قانونی که در سال ۱۹۴۶ تصویب شد، مدارس اقلیت ترک و کلیه اموال منقول و غیر منقول وابسته به آنها ملی شدند.

در سال تحصیلی ۱۹۵۱-۱۹۵۲، میزان دروس تدریس شده به زبان ترکی به یک سوم کاهش یافت. در سال تحصیلی ۵۹- ۱۹۵۸، تصمیم به ادغام مدارس اقلیت و بلغارستان شد و در نتیجه این تصمیم، زبان آموزشی به بلغاری تغییر یافت و آموزش زبان ترکی در سال ۱۹۷۴ به طور کامل از بین رفت.

ژیوکوف که در سیاست های داخلی و خارجی اش به تعهد شدید به روسیه اتحاد جماهیر شوروی معروف بود، بین سالهای ۱۹۶۲-۱۹۷۱ سمت دبیر دفتر سیاسی را ترک کرد و سمت نخست وزیری را بر عهده گرفت و با اصلاح قانون اساسی که در سال ۱۹۷۲ انجام شد به عنوان رئیس شورای دولت انتخاب شد. بنابراین، او رهبر بی چون و چرای کشور شد. وی در دوران حکومت خود به فعالیتهای سنگین صنعتی بلغارستان سرعت بخشید و دستور داد تا برای رسیدن به این هدف، اقلیت مسلمان مجبور به کارکردن در کارهای سخت شوند.

علاوه بر این، روند آسیمیلاسیون در این دوره تسریع شد. مساجد، مجلات و روزنامه های متعلق به اقلیت بسته و حجاب ممنوع شد. با قانونی که تحت عنوان نوع پوشش وضع شد، اقلیت مسلمان ترک از پوشیدن عرقچین، سروال، فینه و روسری منع شدند و برای پذیرش این ممنوعیت در بین مردم، ابتدا این امر بر امامان اعمال شد. حجاب دختران ائمه به زور برداشته شد و با تبلیغات “نگاه کنید، حتی امامانتان نیز از قوانین پیروی می کنند، شما چرا هنوز مقاومت می کنید؟” سعی شد تا افکار عمومی همراه شوند.

آسیمیلاسیون که باعث مهاجرت شد سال ۸۹ آغاز شد، آغازش در سال ۱۹۸۴ با تصویب قانونی تحت عنوان “روند بازگشت به اصل و نسب” بود که در سال ۱۹۸۵ عملی شد. در این دوره، حملاتی به روستاها و شهرها صورت گرفته و از همه خواسته شد نام بلغاری برای خود انتخاب کنند و کسانی که بر عدم گرفتن نام بلغاری اصرار داشتند به جریمه و زندان محکوم شدند.

ختنه کردن ممنوع، اسامی مسلمان از روی سنگ قبرها پاک و بسیاری از سنگ قبرها تخریب شده بود. دکتر زینب ظفر، استاد بلغارستانی که با مبارزاتش علیه آسیمیلاسیون اجباری معروف شد، میگوید: “اما متأسفانه مواردی وجود دارد که دوباره خاطرات غم انگیز را به یاد من می آورد. در ماه مه سال گذشته، بعد از ۱۷ سال، من از قبر پدرم در روستای فلدبفل دیانکوو ​​(در دوبریچ) بازدید کردم. وقتی قبرستانی را که بعد از سال ۱۹۸۵ توسط بولدوزر تخریب شده بود، دیدم، خاطراتم که تقریباً از حافظه ام پاک شده بودند، دوباره زنده شدند و عمیقا مرا متاثر کردند. سنگ قبر پدرم طی یک معجزه سالم مانده بود.”

زینب ظفر اظهارمیدارد تخریب قبرستان ها برای اثبات این ادعا که “هیچ ترکی در بلغارستان وجود ندارد، بلکه بلغارهایی وجود دارند که به زور مسلمانان یا ترک شده اند”، صورت گرفته است.

روزنامه نگار و نویسنده غالب سرتل، که شاهد زنده تغییر نام و روند آسیمیلاسیون است، میگوید: در سال ۱۹۸۴، برخی اقدامات دولتی در بلغارستان با بازگشت شوروی انجام شد. سرتل با بیان اینکه ادعا میشود بلغاری های ساکن بلغارستان در دوره عثمانی مجبور به ترک مسیحیت شده و به اسلام گرویده و ترک شدند، گفت: حزب کمونیست، در راستای این اقدامات خواستار تغییر نام ترک های مقیم بلغارستان به بلغاری شد تا پروژه ملت واحد، مردم واحد و زبان واحد را پیاده کند. بعد از اینکه روی ترکها اسامی بلغاری مسیحی گذاشتند، در برخی از شهرها راهپیمایی برگزار شد. هدف از راهپیمایی های مسالمت آمیز برگرداندن نام های ترکی، صحبت به زبان ترکی، آموزش زبان ترکی در مدارس و انجام آداب و رسوم مسلمانان بود.

دولت بلغارستان، این راهپیمایی ها را جنبشی علیه دولت ارزیابی کرد و از ترکیه “باز کردن گذرگاههای مرزی” را خواستار شد. مرزها که باز شدند، با فشارهای مختلف ۳۵۰ هزار نفر به ترکیه مهاجرت کردند.

سرتل با بیان اینکه روس ها مسلمانان بلغارستان را مطابق با اهداف خاص امپریالیستی تحت پاکسازی قومیتی قرار دادند اظهار داشت که در این زمینه نام آنها تغییر کرد و آنها به مدت یک ماه در یک اردوگاه کار اجباری در شهر رومن نگه داشته شدند تا نسبت به این وضعیت واکنش نشان ندهند.

سرتل در مورد روند تغییر نام خود گفت: “آنها جدولی با نام های مسیحی و بلغاری جلوی ما گذاشتند و گفتند که از اینجا برای خود نامی انتخاب می کنیم. ما فقط می توانستیم حرف اول نام خود را حفظ کنیم. من غالب(گالیپ) بودم، گالین شدم. نام کسانی که مرده بودند نیز تغییر یافت. نام پدر من که محمد بود میخائیل شد، نام پدربزرگم که سلیمان بود، سیمون شد.” کسانی که اصرار داشتند نام بلغاری نگیرند، تحت مجازاتی مانند اخراج، عدم پرداخت دستمزد، مسدود شدن حسابهایشان در بانک ها و عدم توانایی بهره مندی از خدمات بهداشتی قرار گرفتند.

جدا از این مجازات ها، وقتی کسانی که از نام بلغاری استفاده نمی کردند مشخص می شدند، موظف می شدند نام بلغاری را بر روی درهایشان بنویسند. در بنگاههای تجاری متعلق به ترکها تابلوی “صحبت کردن به زبانی غیر از بلغاری در این مکان ممنوع است.” آویزان میکردند. جدا از این ممنوعیت ها، عروسی، موسیقی و جشن طبق سنت های ترک ممنوع کرده، برخی از کودکان ترک را به زور از خانواده های خود جدا کرده و به مدارس شبانه روزی در مکان هایی که بلغاری ها با تراکم بالا زندگی می کردند، می فرستادند.

اقلیت ترک، که ۴۰ سال تحت سیاست آسیمیلاسیون قرار گرفته بودند، پس از تصمیمات تغییر نام دیگر نتوانستند تحمل کنند و در مناطق مختلف کشور شروع به تظاهرات اعتراضی کردند. نیروهای پلیس رژیم کمونیستی با خون ریزی تظاهرات مسالمت آمیز را سرکوب کردند، صدها نفر در جریان این حوادث قتل عام و هزاران نفر زندانی شدند. در تاریخ ۲۶ دسامبر ۱۹۸۴، ساکنان دهکده کرلی در استان کرجالی اعتراضاتی را علیه تغییر نام آغاز کردند و برای حمایت از اعتراضات از روستاهای همسایه عازم این دهکده شدند. زوج فاطمه و فیض الله، ساکنان دهکده کایالوبا، نوزاد ۱۷ ماهه خود به نام “ترکان” را برداشته و راهی روستای کرلی شدند.

مأموران اجرای قانون برای جلوگیری از اتحاد تظاهرکنندگان که از روستاهای همسایه به روستای کرلی آمده و از سلاح گرم استفاده کردند و ترکان که آن زمان بر پشت مادرش بود، از ناحیه پیشانی هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.

بدین ترتیب ترکان نماد مقاومت شد.

نعیم سلیمان اوغلو، ورزشکار وزنه برداری یکی از افرادی بود که آزار و اذیت سیستماتیک رژیم کمونیستی بلغارستان را به گوش جهانیان رساند. نعیم سلیمان اوغلو متولد ۱۹۶۷ در کرجالی بود که به نمایندگی از بلغارستان در بسیاری از مسابقات بین المللی شرکت کرد و دو بار پیاپی مقام نخست مسابقات وزنه برداری جوانان جهان را کسب کرد و به عنوان جوانترین رکورددار ورزشکار وزنه برداری جهان شناخته شد.

سیاست بازگشت به اصل و نسب به نعیم سلیمان اوغلو نام نائوم شالمانوف داده بود که وی نتوانسته بود این وضعیت را قبول کند و در جستجوی راه هایی برای فرار به ترکیه برآمده بود. سرانجام در سال ۱۹۸۶ در مسابقات قهرمانی وزنه برداری جهانی که در ملبورن برگزار میشد فرصتی را که منتظرش بود پیدا کرد و به سفارت ترکیه رفته درخواست پناهندگی کرد. درخواست پناهندگی بلافاصله مورد قبول واقع شده و او با دستور تورگوت اوزال، نخست وزیر وقت، به ترکیه آورده شد. نعیم تمامی موارد نقض حقوق اقلیت توسط دولت بلغارستان را در یک کنفرانس مطبوعاتی با نخست وزیر تورگوت اوزال توضیح داد و واسطه ای شد تا مردم جهان از این نمایش مطلع شوند.

نعیم سلیمان اوغلو و تورگوت اوزال
نعیم سلیمان اوغلو و تورگوت اوزال

از سوی دیگر نحولات شوروی نیز در این میان تاثیرگذار بود. میخائیل گورباچف ​​در اکتبر ۱۹۸۸ به ریاست اتحادیه جماهیر سوسیالیستی شوروی (SSCB) منصوب شد و هنگامی که این مقام را به دست گرفت، سیاست های گلاسنوست (شفافیت) و پرسترویکا (بازسازی) را اجرا کرد. این پروژه ها که به طور غیرمنتظره ای آغاز شده بودند، پایان جنگ سرد بین بلوک های شرق و غرب تلقی می شود. بازتاب این سیاست ها که همزمان در بلغارستان دیده شد، فرصتی برای دستیابی به مطبوعات جهان، هرچند به میزان محدود، حاصل شد و ژیوکوف مجبور شد در ۱۰ نوامبر ۱۹۸۹ از سمت خود استعفا دهد.

جزیره بلنه، جهنم سرخ

رژیم کمونیستی پس از به قدرت رسیدن، سی اردوگاه کار اجباری در مناطق مختلف کشور ایجاد کرد تا به مخالفت با رژیم پایان دهد.

کمپ بلنه که در سال ۱۹۴۹ در جزیره بالای رود دانوب تاسیس شد، مشهورترین اردوگاه است. معروفیتش به دلیل مخالفانی است که در مقابل سیاست “بازگشت به اصل و نسب” که در ۱۹۸۴ اجرا شد، ایستادند. تقریباً ۲۳ هزار نفر از زمان تأسیس اردوگاه تا تاریخ تعطیلی آن در سال ۱۹۸۷، به زور نگهداری شدند. تقریباً هشت هزار نفر به دلیل شرایط بد اردوگاه جان خود را از دست دادند که محل دفن بسیاری از آنها ناشناخته است.

طبق اسناد رسمی، ۵۱۷ نفر بین سنین ۱۸ تا ۷۰ سال که در برابر سیاست های روند تولد دوباره مقاومت می کردند، و طبق اظهارات بازداشت شدگان، بیش از ۸۰۰ نفر در اردوگاه مانند زندانی ها زندگی می کردند. در اردوگاه صحبت کردن به زبان ترکی، صدا زدن با اسامی ترکی و آوردن ضبط صوت، دوربین، دفترچه یادداشت، کاغذ، قلم، غذا، نوشیدنی و غیره ممنوع بود و پس از اجازه ملاقات، مقدار مشخصی از اقلامی مانند غذا و لباس که توسط خانواده ها آورده شده بود، مجاز به انتقال به اردوگاه بود.

جزیره بلنه، جهنم سرخ
جزیره بلنه، جهنم سرخ

برای پذیرفتن تز رسمی “روند تولد دوباره” که بر اساس آن نسل کشی قومی صورت گرفت توسط زندانیان اردوگاه، روشهایی مانند بازجویی های حضوری، نظرسنجی ها، سوالات مکتوب، آوردن جاسوس ها و سخنرانان دانشگاه ها، تبلیغات، وعده ها و تهدیدهای مختلف اعمال میشد.

روزنامه نگار محمد تورکر، که به مدت ۱۶ ماه در جزیره بلنه بازداشت بود، در خاطرات خود درباره تاثیری که این اردوگاه بر اقلیت گذاشته چنین مینویسد: ماشین بارش(زندانی) را زد و دوباره به راه افتاد. پس از یک سکوت کوتاه، سوال ” ما را کجا می برند؟” که در ذهن همه مان بود، توسط شخصی پرسیده شد. هر شخصی تفسیر متفاوتی داشت، بعضی ها حدس میزدند که ما را به  زندان استارا زاگورا میبرند، بعضی ها اسم لوچا را میگفتند و برخی فکر میکردند که ما را به زندانهای صوفیه خواهند برد. هیچ یک از ما از ترس، اسم بلنه را که در ذهنمان بود و به احتمال زیاد داشتیم به آنجا می رفتیم به زبان نمی آوردیم. با این حال، شنیده بودیم که ده ها نفر طی دو یا سه روز گذشته در آن جزیره مرگی که با شنیدن اسمش موهایمان به تنمان سیخ میشد زندانی شده اند.”

نویسنده: محمود یاشار

ترجمه از سایت فرهنگی مجرا

همچنین ببینید

رویای ناکام سفر به استانبول برای دو هنرمند بزرگ غرب؛ داوینچی و میکل‌آنژ

پایگاه مطالعات عثمانی: تاریخ هنر و فرهنگ اروپا قطعا بدون اشاره به نام میکل آنژ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *