نقش ناسیونالیسم در فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول

پایگاه مطالعات عثمانی: فروپاشی امپراتوری عثمانی، بدون تردید از مهم ترین و تاثیرگذارترین حوادث سیاسی جهان اسلام در قرن بیستم م/چهاردهم ه.ق به شمار می رود. انعکاس تاثیرات این واقعه در قرن حاضر و مخصوصا سالهای اخیر نیز دیدهمی شود. عوامل مهمی در این فروپاشی نقش داشتند، سال های درازی این روند ادامه داشت تا جنگ جهانی اول به آن پایان داد. آن چه در این میان پررنگ تر و نمایان تر بود، استقلال طلبی ملت های تحت سلطه این امپراتوری بود. ناسیونالیسم که از سال های پایانی قرن نوزدهم م. کم کم در میان این اقوام معنایافت، طی سال های منتهی به جنگ و در طول آن شدت گرفت و باعث اقداماتی از سوی این اقوام شد که به تسریع فروپاشی امپراتوری انجامید. مساله اصلی که در این پژوهش به آن پرداخته خواهد شد، بررسی نقش قومیت های عمده امپراتوری عثمانی در راستای تحقق حس ناسیونالیسی در آستانه جنگ جهانی نخست است که در نهایت منتهی به فروپاشی امپراتوری عثمانی شد.

مقدمه

جنگ جهانی اول،پایان دوران امپراتوری ها بود.پایان دوران امپراتوری اتـریش ـ مجارستان،روسیه ، آلمان و از هـمه کـهن تر،امپراتوری عثمانی بود. درست است که امپراتوری عثمانی‌ از قرن١٨ مرد بیمار اروپا خوانده می شد و دیگر در چارچوب تعریف امپراتوری موجودیتی نداشت اما، به هر وضع ممکن در اسم وظاهر خود را سرپا نـشان می داد و اگر جنگ‌ جهانی‌ اول و رخدادهای سال های جنگ به وقوع نمی پیوست ، معلوم نبود این زوال طولانی تا چه وقت ادامه می داشت . امپراتوری عثمانی باعمری به درازای ۶ قرن،باگذر از دوران میانه‌ از‌ قرن ١۴ به قـرون جـدید در قرن ١٨ و با دوامی تا قرن بیستم تنها امپراتوریی بود که چنین روندی را تجربه کرد.سایر امپراتوری های معاصر با عثمانی ،دیرتر‌ یا‌ زودتر تشکیل شده یا ازبین رفتند و هیچکدام چنین روندی را تـجربه نـکردند.اما آن چه در نهایت به عمر امپراتوری عثمانی خاتمه داد جنگ جهانی اول بود.فرضیه تحقیق‌ بر‌ این‌ است که شایدیکی از مهم‌ ترین‌ عوامل‌ فروپاشی عثمانی در جنگ ،کنارکشیدن و استقلال طلبی اقوام تـشکیل دهـندهی این امپراتوری بود.

حس ناسیونالیستی در میان اقوام مختلف امپراتوری از‌ سال‌ های‌ قبل از آغاز جنگ ،ابتدا در میان صرب‌ ها‌ و مجارها و دیگراقوام ساکن بالکان آغاز شد وطی سال های جنگ جهانی نـخست ، اعـراب و تـرک ها هم به فعالیت هـای‌ نـاسیونالیستی‌ در‌ راسـتای تشکیل کشوری متعلق به خود پرداختند. زمینه های این‌ فعالیت ها البته از چندسال قبل آغاز شده بود ولی جنگ جهانی اول فرصت تـحقق آرمـان هـای استقلال‌ طلبانه‌ را‌ فراهم کرد. گرچه عثمانی ها در سـال هـای قبل جنگهایی به‌ مراتب‌ سخت تر از جنگ ١٩١۴-

١٩١٨ را تجربه کرده بودند، اما چیزی که در این زمان‌ فرق‌ کرده‌ بود مسأله ی اقـوام و مـلیت هـای تشکیل دهندهی عثمانی بود که دیگر مثل‌ قبل‌ در‌ کنار حـکومت عثمانی نماندند و از این فرصت برای تحقق بخشیدن به حس قومیت خواهی‌ خود‌ استفاده‌ کردند حکومت مرکزی را تنها گذاشتند و بـعضا مـانند اعـراب در ازای دریافت وعده هایی‌ دروغین‌ و شانه خالی کردن از کمک ، به شکست زودتـر عـثمانی ها هم کمک کردند‌. حقیقت‌ این‌ است که مردم قرن نوزدهم دیگرمانند اجدادشان فکر نمی کـردند و تـوقع آن هـا از‌ زندگی‌ وحاکمانشان تفاوت های چشمگیری باچند قرن پیش داشت ، درحالی که امپراتوران عـثمانی مـانند‌ اجـدادشان‌ می‌ خواستند حکومت کنند واز رعایای خود نیز توقع اطاعتی هم چون مطیع بودن اعـقابشان را‌ داشـتند‌. دنـیای پیرامون آن ها درفاصله ی چندسال شدیدا تغییر کرده بود. دوران، دوران‌ رشد‌ سریع‌ صنعت وفناوری هـای نـوین وشعارهای آزادی وبرابری بود.اقوام غیر ترک امپراتوری که روزی درپناه‌ عثمانیان‌ زندگی‌ کرده وکـم وبـیش از بـودن درقالب این امپراتوری از مزایایی بهره مند‌ شده‌ و رشد کرده بودند، اینک به مانند فرزندی کـه بـزرگ شده وخواهان زندگی مستقل وجدا از خانوادهی‌ خویش‌ است ، خواستار استقلال طلبی وجدایی ازپیکـر امـپراتوری بـودند.

آنان اکنون می خواستند‌ خودشان‌ سرنوشت خودرادراختیار بگیرند و هر طور که مایلند‌ زندگی‌ کنند‌ و افـرادی ازجـنس خودشان،از خون خودشان برآن‌ ها‌ حکومت کنند.این اقوام ابتدا صرب ها، مـجارها، اسـلاوها، بـلغارها، یونانی ها ودرکل‌ غیرمسلمانان‌ ساکن درشبه جزیرهی بالکان بودند‌ که‌ جز ازلحاظ‌ سیاسی‌ پیوند‌ دیگـری بـا عـثمانیان نداشتند و بعد از‌ آن‌ ها اعراب، دومین قومیت بزرگ بعدازترک های امپراتوری بـودند کـه دیگر نمی‌ خواستند‌ سلطه ی ترک ها برخود ودین شان‌ رابپذیرند ودر فکر سروری‌ خودشان‌ برجهان عرب و اسلام بـودند. حـرکت‌ های‌ جدایی طلبانه ی این اقوام درقرن نوزدهم یکی ازاصلی ترین عوامل فروپاشی امـپراتوری عـثمانی‌ بود‌..اقوام مستقر در شبه جزیره‌ بالکان‌ از‌ سـال هـا قـبل‌ از‌ جنگ روند تجزیه عثمانی‌ را‌ آغاز کرده بـودند و در طـی جنگ و پس از آن به اهداف خود رسیدند. اما‌ حتی‌ خود ترک ها هم هم چـنان‌ کـه‌ خواهیم دید‌ دیگرخواستار‌ زندگی‌ مسالمت آمـیز بـا دیگر‌ اقـوام امـپراتوری نـبودند و خواهان حکومتی فقط برای خودبودند.تـمام این حـرکات در دامنه ی فعالیت های‌ ناسیونالیستی‌ این اقوام جای میگیرند.

در این‌ تحقیق‌ به‌ بررسی‌ فـعالیت‌ هـای ناسیونالیستی این‌ اقوام‌ از زمان آغاز تـا جنگ جهانی اول خواهیم پرداخـت . بـه ترتیب فعالیت ها و اقدامات، ابـتدا بـه‌ اقوام‌ ساکن‌ در شبه جزیره بالکان،سپس اعراب و در‌ نهایت‌ ترک‌ ها‌ خواهیم‌ پرداخت‌ .

١)نـاسیونالیسم اقـوام شبه جزیره بالکان، نخستین زمـزمه هـای اسـتقلال طلبی

گرچه حس مـلیت خـواهی و وطن پرستی هم زاد اجـتماعات بـشری است وهمیشه دربین مردم سرزمین های متفاوت جهان‌ موجد کنش های بسیاری ازجنگ وصـلح ومـبارزه بوده است ،اما هیچ گاه بـه انـدازه ی قرن نـوزدهم ، نـاسیونالیسم بـه صورت یک جریان عمومی ویک انـدیشه ی بالنده ظهور نکرده بود. بنا به‌ گفته‌ ی پالمر از سال ١٨۶٠ یا ١٨٧٠ اساس ایجاد یک کشور، ملت واحد گـردید و این امـر طی سال های بعد سرمشقی شـد بـرای سـایر مـلل در قـرن بعد که در‌ زمـانی‌ کـه امپراتوری عثمانی در حال تجزیه بود از آن امپراتوری یونان،صربستان، بلغارستان و رومانی مستقل گردیدند. (پالمر:٢/٩٠٠،١٣٨۶).

اما پیش از آن‌ اسـاس‌ تـفکر وحـس ملیت پس ازانقلاب‌ فرانسه‌ در ابتدا همراه با فـتوحات نـاپلئون دراروپا وشـمال آفـریقا(مـصر) گـسترش یافت به صورت یکی از عناصر اصلی تحولات قرن نوزدهم اروپا وعامل تعیین‌ کنندهی‌ سیر حوادث وسرنوشت قدرت‌ های‌ بزرگ درآمد.ناسیونالیسم درهمه جا مفهومی یکسان نداشت واین شایدبه این دلیل بـود که ناسیونالیسم دراین دوره از دو منبع متفاوت سرچشمه می گرفت : یک منبع انقلاب کبیر فرانسه بود‌ که‌ با القاء اندیشه ی استقلال و حاکمیت ملی الهام بخش احساسات ملی بود. در این باره دکتر حائری می نویسد:«از دسـتاوردهای انـقلاب فرانسه ، اعلامیه حقوق بشر وشهروند بود که آشکارا حاکمیت‌ را‌ از آن‌ ملت دانسته نه پادشاه و یا دستگاه حاکم دیگر.همین سند تاریخی به شهروندان حق می دهد که‌ در برابر ستم بـایستند». (حـائری :٨٢،١٣۶۴).

اگر درگذشته ملت های‌ مختلفی‌ که‌ هیچ وجه اشتراکی مثل مذهب یا تاریخ مشترک نداشتند تحت ادارهی یک امپراتور اداره می شدند به این‌ معنا نـیست کـه درقرن نوزدهم نیز مجبوربه زنـدگی بـایکدیگر باشند، بلکه هرملت حق‌ دارددر‌ محدودهی‌ سرزمین خود اعمال حاکمیت نموده ویک واحد سیاسی تشکیل دهد. منبع دیگر ناسیونالیسم ، سنت گرایی‌ ورجوع به گذشته و تعلقات قـومی اسـت .زبان دراین نوع ناسیونالیسم از حـالت وسـیله‌ برای برقراری ارتباط خارج‌ شده‌ وبه صورت سمبل افتخارات ملی وقومی درمی آید.(نقیب زاده،٨٣،١٣٨٨).

در مورد اقوام شبه جزیره بالکان هم این عامل را می بینیم ، چرا که :« اهالی صربستان، بوسنی ، کروات و اسلونی‌ هـمگی اصـولا به یک زبان تکلم می کردند، اختلاف عمده میان آن ها این بود که صرب ها و بوسنی ها به الفبای شرقی یا سیریلیک می نوشتند و حال آن که مردم‌ کروات‌ و اسلونی به خط غربی یا الفـبای رومـی .با احـیای عظمت اسلاوها و رشد عمومی نهضت ناسیونالیسم تدریجا این اقوام احساس کردند که معنا همگی ملت واحدی هستند وبـاید همه اسلاوهای کشور‌ مستقلی‌ برای خود تشکیل دهند».(پالمر،١٣٨۶ .(۲/۱۱۷۹:

مسأله ی نـاسیونالیسم درهـیچ جـایی به اندازهی بالکان بحران آفرین نبود وچنان مهم وتأثیرگذار بودکه به مسئله ی شرق(بحران شرق)معروف شـد.«مـسئلۀ‌ شرق‌ درقرن نوزدهم شامل یک رشته وقایع و زد و خورد های سیاسی واقتصادی است که مـلل شـبه جـزیره بالکان برای استقلال خود ازطرفی ودول اروپایی برای تأمین نظریات خود ازطرف دیگرانجام‌ داده‌ اند‌.ضعف امـپراتوری عثمانی دراین ایام‌ ومطامع‌ دول‌ اروپایی بر وخامت اوضاع شرق افزود…دراین مدت اراضی وسیعی ازامپراتوری عـثمانی مجزی شد؛لکن دول جـدیدی کـه دراروپای شرقی ایجادشده‌ بود‌ از‌ واگذاری امتیازات وتحمل نفوذ خارجیان سرپیچیده، مانع بزرگی‌ در‌ راه پیشرفت کشورهای بزرگ اروپایی تشکیل دادند. بنابراین در اوایل قرن بیستم افکار تمام اروپاییان متوجه امپراتوری عثمانی ومستعمرات‌ آن‌ درآسیای‌ غربی گردید».(بهمنش ،١٣٢۵: ١٢) .

اصـطلاح مسأله ی شرق تقریبا از‌ حدود١٨١۵م . زبانرد سیاستمداران اروپایی گردید.دراین هنگام تمام افکار متوجه این بود که آیا باتجزیه ی امپراتوری عثمانی واعطای‌ آزادی‌ به‌ ملل یاغی باید موافقت کردیا خیر؟رمسأله ی تجزیه ی امپراتوری عثمانی وسرنوشت سرزمین های‌ تحت‌ حـاکمیت آن ازدیر بـاز ذهن قدرت های اروپایی وروسیه رابه خود مشغول داشته بود.خاندان رومانوف‌(ودرأس‌ آن‌ پتر و کاترین ونیکلای ودیگر تزارهای جاه طلب روسیه ) ازهنگام تشکیل درقرن هفدهم‌ درصدد‌ نابودی‌ امپراتوری عثمانی بـوده ودر راسـتای تحقق اهداف جاه طلبانه ی خویش کم وبیش قدرت های‌ اروپایی‌ راهم‌ همراه خود می کردند.تا این زمان یعنی اواخر قرن نوزدهم نیز رقابت های‌ قدرت‌ ها مانع از اجرای مقاصد آنـها دربـارهی مردبیماراروپا شده بود.

اگرتا این هنگام‌ روسیه‌ اقدام‌ جدیی نکرده بود به علت حمایتی بود که در درجه ی اول انگلستان وسپس فرانسه‌ از‌ تمامیت ارضی عثمانی به عمل آوردند و نقطه ی اوج این حمایت رادرجنگ کـریمه وکـنفرانس‌ پاریسـ‌ می‌ شد دید. اما رقابت اصـلی در بـالکان بـین روسیه و اتریش بود.درحقیقت بحرانی که درسال ١٨٧۵‌ شروع‌ شد بحرانی طولانی بود.چنان که گویی شور وحال ناسیونالیسم پس ازوحدت‌ ایتالیا‌ وآلمـان‌ از غـرب بـه شرق اروپا منتقل شده واین منطقه را تاپایان جنگ جهانی اول درآتـش‌ وانـقلاب‌ خویش‌ کشیده بود. طبق تقسیم بندی ها،سه بحران در بالکان رخ داد‌ که‌ سومی منجر به جنگ جهانی اول شد.(پالمر،١٣٨۶: ٢/١١٨١).

در سـال ١٨٧۵ زمـینه هـای بحران‌ ازهر‌ سوی فراهم بود.وضعیت کشورهای بالکان دراین سال بـدین ترتیب بود که‌ : یونان‌ که درسال١٨٣٠به استقلال رسیده بود هنوز برسر‌ تصرف‌ کرت‌ باعثمانی درجنگ وستیز بود، شـاهزاده نـشین هـای‌ والاشی‌ ومولداوی که خودمختاری آن هادرکنفرانس پاریس تضمین شده بود،درسال١٨٧۵ در هم ادغـام‌ شـده‌ وتشکیل پادشاهی رومانی رادادند.شاهزاده‌ نشین‌ مونته نگرو‌ عملا‌ خودمختار‌ بود وازهمه مهم تر وضعیت شـاهزاده‌ نـشین‌ صـربستان بودکه خواهان ایفای نقشی نظیر نقش پادشاهی پیه مون(که هسته‌ مرکزی‌ وحـدت ایتـالیا قـرارگرفت ).تنها بلغارستان و ایالات‌ بوسنی وهرزه گوین زیرحاکمیت‌ مستقیم‌ عثمانی قرارداشتند.پس ازآن که‌ در‌ آوریل ١٨٧٠ بلغارستان به نـوعی خـود مختاری مـذهبی دست یافت (به جای تبعیت ازکلیسای‌ ارتدکس‌ استانبول به رهبری یک کشیش‌ یونانی‌ ، یک‌ کـشیش اسـلاو که‌ مورد‌ حمایت روسیه بود رهبری‌ مذهبی‌ بلغارستان رابه دست گرفت ) نفوذ روسـیه دراین سـرزمین نـیز رو به تزاید نهاد.همین‌ استقلال‌ مذهبی وحمایت روسیه از انجمن ملی‌ اسلاو‌ سبب رسد‌ احـساسات‌ مـلی‌ دربین بلغارها گردید.

درسال١٨٧٣‌ حزب ملی اسلاو که مقر آن در روسیه بودانجمن آزادی بخش اسـلاوها را زیر نـظرکمیته‌ مـرکزی‌ که به وسیله یکی از وطن‌ پرستان‌ بلغار‌ به‌ نام‌ لوسکی اداره می‌ شد‌ به وجود آورد. تـعدادکمیته هـای سری وانقلابی فرعی که زیرنظر کمیته مرکزی اداره می شدتاسال ١٨٧۶به‌ دویست‌ واحـد‌ بـالغ مـی شد.این کمیته هاکار بسیج‌ عمومی‌ مسیحیان‌ را‌ در‌ بوسنی‌ وبلغارستان برعهده داشتند.اهالی بوسنی وهزره گوین یعـنی دو ایالت مـوردطمع اتـریش ، اکثرا ارتدکس و صرب زبان بودند.ولی اقلیت اعیان محلی به گفته ی پی یرمیلزا مـورخ فـرانسوی‌ برای حفظ امتیازات واملاک خود ظاهرا به اسلام گرویدند وبا جلب نظر عثمانی شرایط خود را بـه دهـقانان تحمیل می کردند.درچنین شرایطی ، برداشت بد محصول سال١٨٧۵ بر وخامت اوضـاع‌ افـزود‌ و سبب شد تادهقانان بوسنی وهزره گوین و صـنعتگران این ایالات کـه ازسـال١٨۵١از داشتن سندیکا محروم شده بودند دست بـه شـورش بزنند.امپراتوری های اتریش وروسیه وشاهزاده نشین صربستان خود راآمادهی‌ بهره‌ برداری ازاین اوضـاع کـردند.

صربستان تبلیغات وسیع پان اسلاویسم رادراین مـنطقه شـروع کرد و امـپراتور اتـریش ، فـرانسوا ژوزف برای نشان دادن حمایت خود ازمردم‌ بـوسنی‌ وهـزره گوین وهم چنین به‌ عنوان‌ پاسخی به تبلیغات صرب ها،سفری نـمایشی بـه مرزهای هرزه گوین انجام داد.درجریان این مـسافرت یک راهب مسیحی که بـرای ادای احـترام به‌ امپراتور‌ اتریش آمده بـود تـوسط‌ ترکها‌ به قتل رسید وزمینه رابرای برخوردهای مذهبی فراهم ساخت .  دامنه ی شورش بـه مـونته نگرو سرایت کرد وطرفداران جـنگ بـاعثمانی درصـربستان ورومانی قدرت را بـه دسـت گرفتند.در مه ١٨٧۶بلغارها هـم‌ دسـت‌ به شورش زدند.نهضت ناسیونالیست بلغارستان بیشتر جنبه ی روشنفکری ومذهبی داشت وازنظم وسازماندهی قـابلی بـرخوردار بود.سرایت شورش به بلغارستان سـبب شـدتا روسیه نـیز بـردامنه ی فـعالیت وحمایت خود ازبلغارها بـیفزاید‌. (شاو‌:٢/٢٨١،١٣٧٠‌).

این ها در حالی بود حکومت عثمانی هم بااقدام جسورانه ی مدحت پاشا درولایات نیش بلغارستان کوشید کـه‌ ازبـرانگیختن روحیه ی ملی گرایی آنان جلوگیری کـند. این دوران بـا حـکومت‌ عـبدالعزیز‌ و اصـلاحات‌ او هم زمان بـود.مـدحت تلاش کرد که دلایل ناخشنودی وتشکیل گروه های راهزنی را مشخص وسپس آن هارابرطرف‌ کند وبدین سان بی هـیچ تـفاوتی امـنیت مسلمانان و مسیحیان را برقرار کند.وی‌ جاده‌ ها‌ وپل هـایی احـداث کـرد،بـرای بـلغارستان تـشکیلات جدیدژاندارمری ولایت را سازمان داد، مالیات های عقب‌ مانده رابخشود واز ورود مهاجران صربی و والاکیایی که به منظور ایجاد تشکیلاتی به داخل‌ بلغارستان راه می یافتند‌، جلوگیری‌ کرد.مدحت بلغارستان رابه صورت ولایتی نـمونه درآورد،. و اقداماتی انجام داد که باعث گسترش رفاه مردم و دارای نتایج مثبت اقتصادی بود.(٢٠٠۵٧١                    ,Quataret  )

این اقدام ها اگرچه دستاوردهای مهمی بود ولی‌ زمان انجام آن دیگردیر شده بود. به رغم رفاهی که دراثر اقدام های مـدحت ایجـادشده بود،فعال شدن نظام تحصیل مالیاتی به بروز ناخشنودی جدید درمیان مردم انجامیده بود.حوزهی مستقل‌ اسقفی‌ بلغارستان قیام مردمی رابرای کسب استقلال سیاسی و مذهبی بازهم تشدید می کـرد.عـلاوه برعلل وعوامل دیرینه ی ناخشنودی در این زمان،هزاران تن ازآوارگان از جمله تاتارهای کریمه وچرکس ها به‌ همت‌ عثمانی هادربلغارستان سکونت گزیدند.روسیه که در وهله ی نـخست خـود مهاجرت تاتارها و چرکس ها راسـبب شـده بود،دراین برهه در رأس گروه های قرارگرفت که ازحکومت عثمانی به دلیل‌ ناتوانی‌ در امر نظارت برآنان انتقاد می کردند.به رغم اصلاحات مدحت پاشا، مخالفت بلغارها بـا بـابعالی همچنان ادامه یافت .شـورشیان بـومی اسلاو بیشتر فرزندان بلغارهای ثروتمند وجوانانی بودند که‌ درمدارس‌ جدید‌ تنظیمات وهمچنین مدارس ویژهی هیأت‌ های‌ تبلیغی‌ تحصیل کرده بودند. ازآن جاکه مدحت همه ی تلاش های معطوف به جنبش را سرکوب کـرد،مـلی گرایان بلغار به صربستان وامیرنشین‌ هاگریختند‌ ودرآنجا‌ قیام خود را طرح ریزی کردند. مجموعه ای‌ ازکمیته‌ های انقلابی به منظور تحریک قیام بلغارها وهدایت آنان دربرابر عثمانی ها سازمان یافت و این کمیته ها درانـتظار مـوعد‌ مناسب‌ بـاقی‌ ماندند تا وارد عمل شوند وسرانجام کوششی صورت گرفت که‌ درکوه های بالکان در دوم مه ١٨٧۶م . قیامی ابتدایی صورت گـیرد.

ایگناتیف روسی ، ندیم رابه سرکوب وحشیانه ی شورشیان‌ تحریک‌ می‌ کردوبا اقـدامات بـی خـردانه اش موجب می شد قیام های بیشتری‌ صورت‌ گیرد.حدود ۴٠٠٠تن ازمسیحیان بلغار کشته شدند البته درمقابل تـعداد  بـیشتری ازمسلمانان توسط مسیحیان خشمگین به‌ قتل‌ رسیدند‌. طی درگیری های خیابانی کنسول هـای فـرانسه وآلمـان به قتل رسیدند (پالمر‌،٢/١٣٧٠‌:٢٨٣‌).

این امر سبب دخالت بیشتر قدرت های اروپایی درمقابل حوادث بالکان شد.بـنابراین نقش‌ دولتهای‌ استعمارگر‌ اروپایی را در دامن زدن به فعالیتهای ناسیونالیستی این اقوام به وضوح می بینیم‌ .آلمـان‌ اصولامنافع مستقیمی دربالکان نـداشت وتـنها نگرانیش درگیری احتمالی دو متحدش روسیه واتریش بود‌. دیزرائیلی‌ بنا‌ به سیاست دیرینه ی این کشور معتقد بود که درهر شرایطی باید ازتمامیت ارضی عثمانی‌ در‌ برابر روسیه دفاع کرد.تنها روسیه خود راآمادهی مداخله ی فـوری واعمال زور نشان‌ می‌ داد‌. انگیزهی اصلی روسیه پر واضح بود که دستیابی به دریای آزاد وتسلط برتنگه ها بود‌ ولی‌ ، دراین زمان ظاهر راحفظ کرده تحت عنوان کمک به برادران مسیحی واردعمل‌ شد‌ وداستایوسکی‌ آن راعملی درخور تـحسین مـی شمرد(١٨٧٧) واتحاد ملل مسیحی را رسالت ملت روس می‌ دانست‌ وبرای‌ رسیدن به این هدف معتقد بود که دیر یا زود باید به‌ فتح‌ استانبول نیز اقدام کرد.عاقبت تزارراههای مسالمت آمیز حل قضیه ی بالکان را بـی فـایده تلقی کرده‌ وقصد‌ خود را مبنی بر مداخله ی نظامی به اطلاع دولت های اروپا رساند‌. این‌ قضیه درنهایت به جنگ روسیه وعثمانی و معاهدهی‌ سن‌ استفانو‌ وکنگرهی برلن شد.کنگرهی برلن نیز مـشکلات‌ را‌ حـل نکرد وچون توافق های صورت گرفته درآن بدون توجه به احساسات ملل‌ ذیربط‌ و براساس منافع قدرت های بزرگ‌ صورت‌ گرفت باز‌ هم‌ بحران‌ ادامه یافت .زیرا اگرچه بر اساس‌ مصوبات‌ کـنگرهی بـرلن بـاز هم ازنفوذ عثمانی کاسته شـد ولی تـحلیل قـدرت عثمانی‌ وتجزیه‌ ی مردبیمار اروپا که علیرغم نظر انگلستان‌ به تحقق می پیوست‌ ، درجهت‌ تحقق آرمان های ملل بالکان‌ نبود‌ ونارضایتی مردم این سـرزمین سـبب مـی شدتا بالکان هم چنان به صورت کانونی‌ نـاآرام‌ بـاقی بماند.از طرف دیگر‌ به‌ همان‌ میزان که قدرت‌ عثمانی‌ دراین منطقه افول می‌ کرد‌،آتش حرص دو رقیب اروپایی،روسیه واتریش بـالا مـی گـرفت وملل بالکان را درتنگنای‌ جدیدی‌ قرار می داد.

رقابت این دو‌ قدرت‌ دربالکان مـسأله‌ ای‌ بود‌ که به رغم تلاش‌ بیسمارک در کنگرهی برلن حل نگردید. روسیه که ازتمام فتوحاتش فقط قارص وباطوم راکـسب کـرده‌ بـود‌ وازبرنامه ی ایجاد بلغارستان بزرگ منصرف شده‌ بود‌ شکست‌ خود‌ راناشی‌ ازخـصومت اتـریش وعنادانگلستان‌ می‌ دانست وبیسمارک را هم شریک جرم آن ها می دانست .(نقیب زاده،١٣٨٨:١٠٩وپالمر،١٣٨۶: ٢/١١٨١‌).

اما‌ منطقه‌ بعدی یعـنی مـقدونیه نـیز اهمیت استراتژیک داشت‌ زیرا‌ برجادهی‌ ارتباطی‌ دره‌ های‌ واردار و موراوا مشرف بود وبرای بـلغارستان و صـربستان گـذرگاهی حیاتی به سوی دریا بود. در همان روزها، جنبشی تجزیه طلب درمقدونیه نضج گرفت که طـرفداران آن مـدعی بـودند‌ که ملیت آنان نه بلغاری نه یونانی ونه صربی است بلکه آنان اسلاوهایی کـاملا مـستقل هستندکه باگویش خاص خود ازهمه ی کسانی که مدعی حکومت برآنان هستند، متمایز ومـستقل انـد.دراینـ‌ میان‌ سازمان ها وانجمن های بسیاری از طرف هریک از مدعیان تشکیل شد که درنشرتبلیغات مـلی گـرایانه می کوشیدند.اما کاربه همین جا ختم نشد وملی گرایان بالکان برای گـسترش پیامـ‌ خـود‌ به سبک ارامنه گروههای تروریستی نیز تشکیل دادند. خشن ترین آنها سازمان انقلابی داخلی مـقدونیه بـود که بلغارها ایجاد کرده بودند.صرب هاویونانی‌ ها‌ هم در مقیاسی کوچکتر سـازمان‌ هـای‌ تـروریستی خود راداشتند.درآغاز سال ١٩٠٠م /١٣١٨ق . گروههای مختلف مبازرات خود راآغاز کردند وهرکس که با آن ها هـمراه نـبود اعـم ازمسیحی ومسلمان رابه‌ قتل‌ می رساندند.

این وقایع‌ هم‌ زمان باحکومت عبدالحمید بـود واو بـرای حل بحران دست به اصلاحاتی درمقدونیه زداما تروریست ها بااین اقدامات هم نرم نشدند وهنگامی کـه مـقام های رسمی به منظور اجرای اصلاحات عازم‌ منطقه‌ شدند سازمان انقلابی داخـلی بـا برپایی قیامی سراسری به مقابله برخاست وبـیشتر نـواحی رابـه تصرف خود درآورد ومسلمانان ومسیحیانی راکه نمی خـواستند بـه جنبش ملحق شوند را مورد حمله قرار‌ داد‌.(شاو،١٣٧٠‌: ٢/٣۶١).

دراین هنگام قدرت های خارجی روسیه واتـریش بـاز هم مداخله کردند و پیشنهاد اصـلاحاتی دیگـر را دادند‌. گـرچه عـبدالحمید بـابرخی ازآن ها مخالف بود ولی برای بزرگتر نـشدن‌ مـشکل‌ با‌ انجام آن ها موافقت کرد.طی مدتی کوتاه اصلاحات آغاز شد امـا دراین زمـان یونانیان و والاکها که به‌ ترتیب از سـوی بطریق یونان وحکومت رومـانی حـمایت می شدند بسیار بیش ازگـذشته‌ فـعال‌ شدند‌ وعلاوه براین ، به رغم این که بلغارستان قرارداد جداگانه ای با بابعالی منعقد کـرد(٨آوریل‌ ١٩٠۴م /١٣٢٢ق ) وبـه موجب آن بر خواست خود مـبنی بـرمتوقف نـمودن فعالیت های‌ گـروههای تـروریستی دوباره تأکید‌ ورزید‌، اما نـتوانست بـه تعهد خود عمل کند.تاپایان سلطنت عبدالحمید ترورهای سیاسی درسراسر مقدونیه ادامه یافت وتـنها درسـال ١٣٢٧/١٩٠٩ بودکه نیروهای ژاندارمری و پلیس باسازمانی جدید واصـلاح شـده توانستند تـاحدودی نـظم‌ را بـرقرار کنند.لیکن این پایان کارنبود وکـشورهای بالکان دست ازسر مقدونیه برنداشتند.

درست هنگامی که عثمانی ها درگیر نبرد باایتالیا بودند، رهـبران بـالکان متقاعد شدندکه رقابت های آنان درمـقدونیه بـایستی‌ تـحت‌ الشـعاع سـیاست بهره گیری از درگـیری عـثمانی ها قرار بگیرد.این دولتها دراین زمان برای نخستین وتنها بار درتاریخشان متحد شدند ـ با توافق مونته نـگروـ ویک اتـحاد بـالکانی برای مداخله‌ درمقدونیه‌ تشکیل دادند.نخستین پیمـان وحـدت مـیان صـربستان و بـلغارستان (١٣مـارس ١٩١٢/ ١٣٣١) براساس به رسمیت شناختن خودمختاری مقدونیه منعقد شد. معاهدهی دیگری میان یونان و بلغارستان (٢٩ مه ١٣٣١/١٩١٢) بسته‌ شد‌ که برهمکاری مشترک دو کشور درصورت حمله ی عثمانی ها با هم تـوافق کردند. مونته نگرو هم باانعقاد قراردادهای نظامی مشابهی با بلغارستان و صربستان (٢٧ سپتامبر و۶اکتبر) حلقه ی محاصرهی بابعالی‌ را‌ تکمیل‌ کرد.(شاو،١٣٧٠:

.(۲/۴۹۳

اما‌ جنگ‌ میان‌ عثمانی و متحدان بالکان گریزناپذیر بود و در نهایت این جنگ بـه شـکست عثمانی ها انجامید و آنان را مجبور به پذیرش صلح کرد‌. مذاکرات‌ صلح‌ در١۶دسامبر درلندن آغاز شد. پیشنهاد متارکه در١٣آوریل آتش‌ بس‌ اعلام شد و در٣٠می مذاکرات صلح از سرگرفته شدو ده روز بعد معاهده ی لندن بـه امـضاء رسید.براساس این معاهده‌ هیچ‌ یک‌ ازمستملکات اروپایی امپراتوری درآن سوی دیوارهای استانبول وتدافعات چتالجه ای‌ آن به استثنای بخش کوچکی از تراس درمحدودهی خط ترسیمی ازدریای سیاه تا مـرمره بـرایش باقی نماند.ادرنه‌ هم‌ درتـصرف‌ دشـمن عثمانی باقی ماند.آیندهی آلبانی وجزایر ترکی دریای اژه برای‌ بحث‌ وچاره جویی به بعد موکول شد.(کین راس،١٣٧٣: ۶١١و ۵٩ :٢٠٠۵,Quataret) ازاتحاد نیروهای متفق‌ اروپایی‌ به‌ نظر می آمد کـه کـارعثمانی در اروپا تمام است . ولی آنان مـدت‌ زیادی‌ مـتفق‌ باقی نماندند.هنگامی که نوبت تقسیم غنایم پیروزی های سریع و غیرقابل پیش بینی رسید‌ دولت‌ های‌ رقیب بالکان کارشان به اختلاف کشید وبه جنگی بین خود آن ها منجر شد‌ که‌ به جـنگ دوم بـالکان موسوم است .

این جنگ که به عنوان«کوتاه ترین‌ وخونین‌ ترین‌ جنگ در تاریخ » توصیف شد یک ماه هم به درازا نکشید وموازنه ی قدرت را‌ به‌ کلی بین دولت های بالکان تغییر داد. جنگ در آغاز بین بـلغارها وصـرب‌ ها‌ شـروع‌ شد سپس رومانی هم به خاطر نارضایتی از تقسیم غنایم کنفرانس لندن وارد درگیری ها‌ شد‌. این بارهم مثل هـمه ی درگیری ها پس از دوره ای جنگ ، صلح‌ برقرار‌ شد‌.اگرچه این صلح بنابر معاهده ای کـه دربـوخارست مـنعقدشد (١٠اوت١٩١٣)به ضرربلغارها تمام شد،چرا‌ که‌ بلغارستان‌ تنها بربخش کوچکی ازمقدونیه ی شرقی تسلط یافت . مرزهایی کـه  بـدین سان تشکیل‌ شد‌ طی چندمعاهدهی جداگانه ای که با بلغارستان، صربستان ویونان منعقد شـد بـه تـصویب رسید. آلبانی استقلال‌ یافت‌ اگرچه نتوانست به همه ی سرزمین هایی که انتظارش رامی کشید دسـت یابد‌. تا‌ میزان٣٠% بر وسعت بلغارستان افزوده شد،قلمرو‌ صربستان‌ تا٨٢‌%وجمعیت آن بـیش از۵٠% افزایش یافت .درواقع‌ تـنها‌ عـثمانی ها دچار خسارت شدید شده بودند.گرچه ادرنه ومناطقی دیگر را پس‌ گرفتند‌ ولی ٨٣%زمین ها و ۶٩‌% جمعیت‌ خود دراروپا‌ را‌ ازدست‌ دادند.(شاو،١٣٧٠: ٢/۵٠٢).

این جنگ‌ های‌ جدایی طلبانه در نهایت باعث تضعیف هرچه بیشتر عثمانی ها و رسـیدن بالکانی‌ ها‌ به اهداف ناسیونالیستی خود بود. بدین‌ ترتیب گرچه اتحادیه ی کشورهای‌ بالکان‌ به اهداف خودرسیده بودند و ازعثمانی‌ جدا‌ شده بودند، ولی وضعیت جدید چندان هم بهتر از قبل نبود.ناکامی ها‌ ودشـمنی‌ هـای آنان هم چنان باقی‌ ماند‌ و انبار‌ باروتی که بدین‌ ترتیب‌ به وجودآمده بود وضعیت‌ انفجارآمیزی‌ در اروپا ایجادنمود. به این ترتیب آتش نخستین جنگ جهانی، ازاین منطقه زبانه کشید‌ وهمه‌ چیز رادرشعله های نـابود کـنندهی خود‌ سوزاند‌.

٢:ناسیونالیسم عرب‌

اعراب‌ دومین‌ گروه قومی امپراتوری عثمانی‌ بودند که پیش از ترک ها خودشان دارای امپراتوری اسلامی بودند. در دورهی امپراتوری عثمانی‌ علاقه‌ و وفاداری اولیه ی مسلمانان عرب متوجه اسلام‌ و امپراتوری‌ اسـلام‌ بـود‌ و امپراتوری‌ عثمانی برای اعراب‌ یک‌ تجسم سیاسی از اسلام و طبقه ی حاکمه ی آن بود. عوامل ناراضی ممکن بود در مواردی با سلاطین‌ و عمال‌ عثمانی‌ مخالفت کنند ولی هیچ وقت با اساس‌ حکومت‌ و موجودیت‌ امـپراتوری‌ مـخالفت‌ نـمی‌ کردند.از این حیث تا قبل از نـفوذ افـکار و عـقاید اروپایی که از هنگام ورود ناپلئون به مصر آغاز شد، اعراب واقع در امپراتوری عثمانی به هیچ‌ وجه به فکر تأسیس یک دولت عرب مستقل و جدا شـدن از امـپراتوری عـثمانی نبودند.ناسیونالیسم اعراب با مردم بالکان در زمینه هـای زیادی اخـتلاف داشت .یکی از آن تفاوت ها‌، تفاوت‌ مذهبی بود.اگر مردم شبه جزیره بالکان به خاطر اختلافات مذهبی هم خواهان اسـتقلال از عـثمانی بـودند ولی تعراب در واقع بخشی از خلافت اسلامی عثمانی محسوب می شدند‌ و در‌ ایت زمـینه مشکلی با عثمانی ها نداشتند.

هم چنان که مرحوم دکتر عنایت به درستی اشاره کرده اند در قرن نـوزدهم ،هـم زمـان‌ با‌ نخستین مواجهه ی اعراب با غرب‌ که‌ از طریق توسعه طلبی نـظامی ،تـجاری و استعماری اروپاییان آغاز گردید،واکنشی عاطفی و جمعی را که جوهر جنبش ناسیونالیستی است در آنان بیدار کرد. به‌ نـوشته‌ ی ایشـان،«در تـاریخ اندیشه‌ سیاسی‌ ،اصطلاح ناسیونالیسم گاه به جنبشی اطلاق می گردد که از اسـتقلال و آزادی مـلتی در بـرابر متجاوز بیگانه حمایت می کند، گاه به باوری روشنفکرانه ـ به تافته جدابافته بودن یک مـلت‌ ـ یا‌ در صـورت افـراطی به برتری ملتی بر سایر ملل .» (عنایت ،١٣٧٢: ١٩٨).

هم چنان که مرحوم عنایت هم در ادامـه ی آن مـطلب ذکر کرده اند، ناسیونالیسم معانی دیگر هم دارد‌ که‌ هرمعنی ممکن‌ است در مورد یک قـوم صـدقیت داشـته باشد. در مورد اعراب البته موج اثربخش و گستردهی ناسیونالیسم که‌ به هدف برسد پس از جنگ جـهانی اول آغـاز شد ولی‌ ریشه‌ ها‌ و جوانه های آن از سال های قبل از آغاز جنگ اول شروع شد.

دو مـنبع عـمده ای کـه‌ الهام بخش ناسیونالیسم عرب بود عبارت بودند از:١)میراث های تاریخی ـ اشتراک زبان‌ وسنن‌ قدیمی‌ و تـاریخ و گـذشته ی مشترک. ٢) نفوذ فرهنگ غرب.(نیک آیین ،بی تا: ١٩).

آرابیسم یا عربی گری‌ ، که نـزدیکترین مـعادل عـروبت است و به معنی حاصل جمع کلی آن خصوصیات نژادی‌ و فرهنگی است که مایه‌ ی تمایز‌ یک عرب از یک غـیر عـرب اسـت ، به اندازهی خود اعراب قدمت دارد. ناسیونالیسم عرب بدون عربی گری (عربیت ) قـابل تـصور نیست .(هولت ودیگران،١٣٩٠: ٧۵٩). برای اعراب مسلمان، دین اسلام‌ و زبان عربی دو انگیزهی اصلی برای وحدت ملی و حاکمیت سـیاسی بـوده است . عرب ها « نمی توانستند بدون اعلای اسلام که پایدارترین منبع حـیثیت و نـیرومندترین انگیزه احساس وحدت هویت در قرون ئاعصار‌ بـوده‌ اسـت اعـتلا بخشند ». (عنایت ،١٣٧٢: ٢٠٠).

این موضوع از مهم ترین تفاوت هـای نـاسیونالیسم اعراب با ترک ها و دیگر اقوام ساکن عثمانی بود. ترکان و اعراب مسلمان مـدت چـهارصد سال در‌ کنار‌ یکدیگر در یک امپراتوری غـیر مـلی گرانه ی عـثمانی بـه عـنوان اعضای یک جامعه ی بزرگ مسلمان می زیسـتند و آن چـه مایه ی وحدت و پیوستگی آنان بود ایمان و اطاعتشان نسبت به یک‌ سلطان‌ مـسلمان بـود که در آن واحد عنوان سلطان و خلیفه هـر دو را داشت .ولی از زمان حمله نـاپلئون بـه مصر و طرح شعار مصر مـتعلق بـه مصری هاست ،برای مدتی‌ به‌ حاکمیت‌ ترک ها در این ایالت‌ پایان‌ داد‌ و آغاز ملی گـرایی مـعاصر منطقه را رقم زد.(کارال،١٣٩٢: ٣٢).

در سال هـای پایانـی قـرن نوزدهم م. و آغاز قـرن بـیستم م. سلطنت‌ عبدالحمید‌ دوم‌ و پس از آن حـکومت تـرکان جوان، سبب افزایش‌ ناخرسندی‌ و نافرمانی در ولایات عربی امپراتوری عثمانی شد. فرمانروایی عبدالحمید برای بقای امـپراتوری چـند زبانی و چند نژادی وی مصیبت بار‌ بـود‌. در‌ زمـان عبدالحمید جـمعیت هـای نـاسیونالیسم عرب به صورت سـری و مخفیانه‌ فعالیت می کردند.

در این موقع نهضت فراماسونری نیز طبق مدل های اروپایی به تازگی در سوریه تـشکیل‌ شـده‌ بود‌ و اعضای جمعیت سری مدرسه ی پروتـستان سـوریه در بـیروت تـوانستند لژ فـراماسونری‌ سوریه‌ را طرفدار خـود سـازند. این جمعیت توسط عاملان سلطان نابود شد.

ولی اولین جمعیت متشکل سیاسی‌ بود‌ که‌ برای اتحاد و اتفاق اعراب عـلیه حـکومت عـثمانی اقدامات مؤثری به عمل آورد‌.در‌« سال١٨٨٠‌ شعارهایی بـه زبـان عـربی بـرروی دیوارهـای بـیروت و دمشق و طرابلس و صیدا نمودار شده بود تا‌ بر‌ ضد‌ ترکان بشورند و آنان را از سرزمین های عرب بیرون رانند.این نخستین بار بود‌ که‌ رایت قومیت عرب بر ضد سلطه تـرک برافراشته می شد» (عنایت ، ١٣٨٩: ١۶۴‌).

در‌ هر‌ کدام از مناطق عربی جمعیت های ناسیونالیست عرب فعالیت داشتند. در مصر از سال‌ ١٨٠۵‌ که محمد علی به قدرت رسید تا سال ١٨٨٢ که مصر از طرف‌ انگلیس‌ اشغال‌ شـد اقـدامات مصریان در جهت احیای تمدن و فرهنگ عرب و به وجود آوردن هشیاری ملی اعراب‌ به‌ موازات تلاش ناسیونالیست هایی عرب سوریه پیش می رفت . در سوریه نیز‌ در‌ سال‌ ١٨٧۵ به همت بوستانی و یازیجی از فعال تـرین مـحققان عرب مسیحی و همکاری هیأت های مذهبی‌ آمریکایی‌، یک‌ جمعیت ادبی به نام « جمعیه علمیه السوریه » به وجود آمد که در‌ آن‌ شخصیت های ذینـفوذ عـرب وجود داشتند. فعالیت های این جـمعیت را مـی توان اولین طلیعه ی هشیاری‌ ملی‌ اعراب و ناسیونالیسم عرب به صورت جدید خود دانست (نیک آیین ،بی تا‌:۶۵‌).

فعالیت های این دوره ضعیفتر از دوران‌ ترکان‌ جوان‌ بود. اعراب در انـقلاب تـرکان جوان با‌ ترک‌ هـا هـم داستان بودند چون سلطان را دشمن مشترک خود می دانستند. پس‌ از‌ انقلاب ترکان جوان، در ابتدا‌ اعراب‌ هم این‌ پیروزی‌ را‌ از آن خود می دانستند و ملیون‌ عرب‌ همکاری با ترکان جوان را مد نظر داشتند  و امیدوار بـودند مـشکلات کشورهای عربی‌ را‌ با کمک آنان حل کنند.حتی‌ پس از انقلاب،مرکز‌ جنبش‌ های ملی اعراب از تبعیدگاهها‌ به‌ استانبول منتقل شد و سازمان الاخاءالعربی العثمانی (برادری عرب و عثمانی ) را درسال١٩٠٨ بنیان گذاشتند‌. روزنامه‌ ی انـجمن مـنتشر شد و دارای شـعباتی‌ در‌ سراسر‌ امپراتوری گشت . آنان‌ همکاری‌ نزدیکی با اعضای «کمیته اتحاد‌ و ترقی‌ » داشتند و رهبران انجمن نظریه پان اسلامیسم را پذیرفتند و وجـود ملت عثمانی را به رسمیت‌ شناختند‌.(لوتسکی ، ١٣٧٩: ٢٨۵).

هدف اصلی این‌ جمعیت‌ حـفظ قـانون‌ اسـاسی‌ و اتحاد‌ با کلیه ی ملل و اقوام‌ تابعه ی امپراتوری عثمانی و تأمین رفاه و آسایش اعراب در ایالات عرب نشین و تساوی حقوق اعـراب  بـا‌ سایر‌ اقوام امپراتوری و بلاخره پیشرفت فرهنگ و زبان‌ عربی‌ بود‌. با‌ شدت‌ گرفتن پان تـرکیسم‌ در‌ نـزد حـکومت ترکان جوان، اعراب نیز از آن پس با تشکیل احزاب و جمعیت های سری با‌ حکومت‌ ترکان‌ جوان بـه معارضه پرداختند. در سال ١٩٠٩‌،به‌ جای‌ انجمن‌ برادری‌ عرب‌ و عثمانی ، باشگاه ادبی (المنتداءالعربی ) را تـشکیل دادند.دیگر جمعیت هـا و احـزاب عبارتند از: جمعیت القحطانیه ، جمعیه الفتات، جمعیه العهد و جمعیه الاصلاحیه . نخستین گروهی که به کار پرداخت‌ جمعیه القحطانیه بود که در اواخر سال ١٩٠٩م  . توسط کریم خلیل ، رییس باشگاه ادبی تشکیل شد.

هدف جمعیت آن بـود که امپراتوری عثمانی به دو قسمت عمده تقسیم شود.بدین‌ ترتیب‌ که مناطق عرب نشین یک قسمت امپراتوری را تحت یک حکومت محلی که زبان عربی در آن رایج باشد، تشکیل دهد و امپراتوری عثمانی در واقع یک امپراتوری ترک و عـرب‌ بـاشد‌ و امپراتور عثمانی در استانبول تاج سلطنت ترک و عرب را بر سر نهد، مانند امپراتور اتریش ـ مجارستان که در آن امپراتور هابسبورگ در وین‌ تاج‌ سلطنت مجارها را هم بر‌ سر‌ می نهاد. رهبر این جمعیت عزیز عـلی المـصری بود. وی در هنگام تشکیل جمعیت فوق در ارتش عثمانی خدمت می کرد و به علت مجاهداتی‌ که‌ تا آن موقع در‌ پیشبرد‌ نهضت اعراب نموده بود در بین آن ها از محبوبیت زیادی برخوردار بود.  هدف عزیز عـلی تـا آن موقع تحقق آرمان های اعراب در چارچوب امپراتوری عثمانی بود ولی موقعی‌ که‌ دریافت کمیته ی اتحاد و ترقی علیه اعراب برخاسته است از آن روی گردان شد و بعد هم از ارتش استعفا کرد. اعضای این جمعیت بـیشتر افـسران عـرب بودند که در ارتش عثمانی‌ خـدمت‌ مـی کـردند‌. اهمیت این جمعیت در آن بود که برای اولین بار افسران عرب ارتش عثمانی را برای مبارزه‌ در جهت خواسته های ملی اعراب متحد کرد.  البته بـعد هـا‌ رهـبران‌ این‌ جمعیت متوجه شدند که در بین آنان افـراد خـائنی وجود دارد. به همین دلیل به فعالیت های خود‌ ادامه ندادند و جمعیت به تدریج نفوذ خود را از دست داد. (لوتسکی ،١٣٧٩‌: ٢٨٧و‌ نیک‌ آیین ، بی تـا: ٩٠).

جـمعیت فـعال بعدی جمعیت الفتات با عنوان کامل « جمعیت العربیه الفتات‌ » بـود که در سال ١٩١١ در پاریس تشکیل شد و به جمعیت «الفتات» معروف‌ شد. هیچ جمعیت یا‌ حزبی‌ تا آن موقع به اندازه ی جمعیت فـوق در جـنبش مـلی اعراب مؤثر نبوده است . فعالیت های این جمعیت کاملا سری بود و هـدفش اسـتقلال اعراب در چارچوب یک امپراتوری ترک و عرب و بالا‌ بردن سطح زندگی اجتماعی و فرهنگی اعراب بود.  بنابراین آن ها بـا از بـین بـردن امپراتوری عثمانی مخالف بودند. در هنگامی که جمعیت های فوق به فعالیت هـای خـود ادامـه می دادند‌ به‌ یک باره موج جدیدی از نهضت ناسیونالیسم عرب علیه ترک ها شروع بـه کـار کـرد. این نهضت در سال ١٩١٢م . در بیروت نضج گرفت و با تشکیل جمعیتی به نام (( جمعیت‌ الاصلاحیه‌ )) شروع بـه فـعالیت نمود.  هدف این جمعیت به دست آوردن خودمختاری داخلی برای ایالات عربی واقع در حوزهی امپراتوری و رایج نـمودن زبـان عـربی در ولایت بیروت بود.

چون این‌ جمعیت‌ به خاطر خواسته هایش که برای موجودیت امپراتوری عـثمانی خـطرناک بود و کمیته ی اتحاد و ترقی به اقدامات آنان واکنش نشان داده بود نمی توانست آزادانـه فـعالیت کـند، لذا فعالیت های‌ خود‌ را‌ به پاریس منتقل ساخت و از‌ تاریخ‌  ١٨‌ تا ٢٣ ژوئن ١٩١٣ کنگره ای از نمایندگان عرب «المؤتمر العربی الاول»  در پاریس تشکیل داد. مـهم تـرین دستور کار کنگره‌ دفاع‌ از‌ حقوق اعراب در امپراتوری عثمانی و لزوم انجام اصلاحات‌ بر‌ اسـاس غـیرمتمرکز نـمودن اداره ی امور بود.

هدف ها و آرزوهای اعراب در این کنگره بدین نحو اعلام شد: «امت عرب‌ خـواستار‌ آنـ‌ نـیست که خود را از امپراتوری عثمانی جدا کند. تنها‌ چیزی که می خواهد آن اسـت کـه شکل کنونی حکومت جای خود را به شکل دیگری بدهد که‌ با‌ نیازهای‌ همه ی عناصر تشکیل دهـندهی این امـپراتوری سازگارتر باشد… ما یک حکومت‌ عثمانی‌ می خواهیم که نه ترک باشد نـه عـرب بلکه حکومتی باشد که همه ی عثمانیان در آنـ‌ حـقوق‌ و تـکلیف‌ برابر داشته باشند و هیچ حزب یا دسته ای نـتواند حـزب یا دسته‌ ی دیگر‌ را‌ از حقوقش محروم سازد. خواه عرب باشد یا ترک یا ارمنی یا کرد یا‌ مسلمان‌ یا‌ مـسیحی یا یهـودی …» (هولت و دیگران،١٣٩٠: ٧۶۴).

هم چنین آن هـا خـواستار آن بودند‌ کـه‌ مـناصب و مـقامات دولتی به انصاف تقسیم شود و درخـواست شـد که «دست کم سه‌ عرب‌ به‌ عضویت هیأت وزیران عثمانی در آیند».  عده ای از اعـراب واجـد شرایط باید به‌ عنوان‌ مشاور و دسـتیار در وزارتخانه های گوناگون اشـتغال یافـته و در کل سه یا چهار‌ عرب‌ در‌ دیگـر مـشاغل کلیدی حکومت عثمانی حضور داشته باشند.(شرابی ،١٣۶٨: ١۴٠).

بنابراین اعراب بر خلاف‌ مردمان‌ بـالکان طـبق آن چه در آن کنگره بیان کردند خـواستار جـدایی طـلبی‌ و استقلال‌، حداقل‌ در آن بـرهه نـبودند و فعالیت های آن ها در راسـتای تـخریب حکومت عثمانی نبود، بلکه‌ به‌ دنبال‌ بهبود وضعیت قومی خویش بودند.  بعد از کنگرهی پاریس نـیز یک هـیأت‌ نمایندگی‌ از کنگره با ولیعهد سلطان در اسـتانبول مـلاقات کرد و مـقامات عـثمانی را نـسبت به وفاداری اعراب‌ مـطمئن‌ ساخت . آخرین جمعیتی هم که پیش از وقوع جنگ جهانی اول فعالیت‌ می‌ کرد جمعیت العهد (پیمان) بـود. رهـبرش همان‌ عزیز‌ علی‌ مصری بود کـه قـبلا جـمعیت القـحطانیه را‌ بـه‌ وجود آورده بود. عـزیز عـلی بعد از انحلال القحطانیه به این فکر افتاد‌ که‌ اتحادی از افسران ارتش طبق‌ برنامه‌ ی جمعیت قبل‌ را‌ برای‌ تـحقق آرمـان هـای اعراب به وجود‌ آورد‌.

وی این بار جمعیتی به نـام العـهد بـه وجـود آورد کـه اعـضایش‌ همگی‌ از اعضای ارتش بودند. این جمعیت‌ برای نظامیان مانند جمعیت‌ الفتات‌ برای غیرنظامیان بود. این دو‌ در‌ ابتدا از وجود هم اطلاعی نداشتند اما فعالیت های یکدیگر را عملا تکمیل‌ می‌ کردند.انـجمن العهد تقریبا ۴هزار‌ عضو‌ داشت‌ و شعبات مختلفی در‌ بغداد‌، موصل ، حلب و دمشق تأسیس‌ کرد‌.اشخاصی مانند نوری السعید و جمیل مدفعی با این انجمن در ارتباط بودند.العهد هیچ‌ امیدی‌ به تحول صلح جـویانه و حـصول توافق‌ با‌ ترک های‌ جوان‌ نداشت‌ و خواستار سرنگونی ترک ها‌ ازطریق مبارزه مصلحانه بود.بدین علت مقدمات قیامی را که قرار بود مرکز آن در‌ عراق‌ باشد را تدارک دید.(لوتسکی ،١٣٧٩‌: ٢٩۵‌).

در‌ سال‌ ١٩١۵م‌ . این دو جـمعیت‌ در‌ دمـشق با یکدیگر تماس گرفتند و برای شورش اعراب با یکدیگر متحد شدند. عزیز علی به خاطر‌ فعالیت‌ های‌ انقلابی اش توقیف شد ولی چون در‌ جامعه‌ ی عـرب‌ مـحبوبیت‌ زیادی‌ داشت‌ اعراب به طرفداری از او تـظاهرات کـردند.(نیک آیین ،بی تا:٩۵) این امر سبب شد حکم او از اعدام به حبس و پس از مدتی آزادی خاتمه‌ پیدا کند. در ماجرای نجات عزیز علی از اعدام، فشار افکار عمومی اعراب بیشترین نـقش را داشـت . هنگامی که امپراتوری عـثمانی در ١٩١۴م . وارد جـنگ جهانی اول شد، بسیاری از‌ رهبران‌ عرب، پس از تردید فراوان، جدایی کامل از امپراتوری عثمانی و به دست آوردن استقلال خود را امری واجب تصور می کردند. سیاست استبدادی جمال پاشا، فرماندهی سپاه چهارم سوریه‌ در‌ زمان جـنگ ، شـکاف میان اعراب و ترکان را فراخ تر کرد و سبب شورش های جدی اعراب علیه امپراتوری عثمانی آن هم در شرایط بحرانی‌ جنگی‌ شد. جنگ جهانی اول تغییرات‌ عمیقی‌ در شیوهی تفکر سیاسی اعراب نسبت به خـودشان بـاقی گذاشت .

آنـان از آن پس کوشیدند هویت سیاسی خویش را تعریف کنند. مسأله ی اعراب این‌ بود‌ که چگونه خواهند توانست‌ در‌ جامعه ای سیاسی در کـنار هم زندگی کنند.«جنگ جهانی به مرحله ی نخستین و مرحله ی تکوین بـیداری اعـراب پایان داد و بـا آن تغییراتی اساسی آغاز شد. مهم ترینش این بود که‌ هسته‌ ی ذهنیت از عرصه های دینی و فکری به عرصه ی سـیاسی  انـتقال یافت . اینک اروپا دیگر به عنوان تمدن غرب شناخته نمی شد، بلکه آن را امپریالیسم غـرب تـلقی مـی کردند».(شرابی‌ ،١٣۶٨‌: ١۴٨). با‌ فروپاشی نهایی وشکست عثمانی ها، اعراب تنها قومی بودند که خیلی دیرتـر به اهداف خود رسیدند. آنان‌ پس از جنگ گرفتار استعماری به مراتب بدتر از عثمانیان گـشتند‌ و تا‌ نیمه‌ های قـرن بـیستم و حتی بیشتر طول کشید تا به استقلال و حکومتی ملی رسیدند. نگارنده در رساله ی پایان نامه‌ ی خودسرنوشت هریک از کشورهای عرب را پس از جنگ اول جهانی تااستقلال بررسی‌ نموده‌ است‌ . لکن در نهایت تمام سرزمین های عرب که روزی جـزیی ازامپراتوری عثمانی بودند بدون استثنا‌ گرفتار استعمار کشورهای امپریالیست اروپایی شدند.  کشورهای اروپایی هم چون فرانسه و انگلیس در‌ جستجوی مکان هایی برای‌ تأمین‌ مواد اولیه ویا بازار فروش، به سرزمین های عرب عثمانی چشم دوختند و هـنگامی کـه در هر یک از آن مناطق رخنه کردند، طوری جای پای خود را مستحکم کردند که جز‌ با ریخته شدن خون مردم بومی و دخالت های دیگر کشورها بیرون نرفتند.

زمان ورود استعمارگران به هریک از این مناطق فرق مـی کـرد، اما اغلب تا بعد از جنگ دوم جهانی‌ تلاش‌ های مردم این کشورها برای اخراج استعمارگران ادامه داشت .  اعراب برخلاف ترک ها و مردم بالکان خیلی دیر به اهدافشان رسیدند. دلیل این امر را می توان در عـللی چـون اعتمادبی‌ جای‌ برخی از سران عرب به وعده های پوچ متفقین در جنگ جهانی و مقاومت نکردن در برابر اشغال سرزمین هایشان توسط بیگانگان دانست .  آنان باخیال خام وتصوراینکه متفقین استقلال و حکومت‌ ملی‌ را بـرایشان بـه ارمـغان آورده اند، بی هیچ تلاشی دودسـتی خـاکشان را تـسلیم کردند و در ازای اشتباهی که مرتکب شدند،سال های زیادی برای بیرون کردن آنان صرف کردند‌. بدین‌ ترتیب‌ ناسیونالیسم عرب نقش مهمی در‌ شکست‌ عـثمانی‌ هـا در جـنگ جهانی اول ایفانمود ولی در تحقق آرمان های ناسیونالیستی خود بـا مـشکلات زیادی در سال های پس از‌ جنگ‌ مواجه‌ شد.

همان طور که در ابتدای این بخش‌ اشاره‌ شد موج اصلی ناسیونالیسم عرب پس از ناکامی بعد از جـنگ جـهانی اول ، بـا شدت بیشتری دنبال شد. ناسیونالیست‌ عرب‌ در‌ برخی کشورهای عربی تـا سال ها بعد از نیمه ی دوم‌ قرن بیستم فعال بود وبرای رسیدن به اهدافش راه درازی را پیمود.

٣:ناسیونالیسم ترک(پان ترکیسم )

بـا ازدسـت‌ رفـتن‌ قلمروهای‌ اصلی غیرمسلمان نشین درامپراتوری که البته مسلمانانی هم ساکن آن مـناطق‌ بـودند‌ وباجدایی آنها ازعثمانی مجبور به ترک خانه وکاشانه ی خودشدند وباتداوم جاه طلبی های کشورهای بالکان وروسـیه‌ ، افـکارعمومی‌ عـثمانی‌ در روی گردانی ازعثمانی گرایی وحمایت ازترک گرایی شد.مرحله ی اول پان‌ ترکیسم‌ فعال‌ درامـپراتوری عـثمانی دراوایل قـرن بیستم شروع شد، به سرعت توسعه پیدا کرد وطی روزهای‌ نهایی‌ وبه‌ دنبال آن فروپاشی امـپراتوری بـه یکـی از نقطه اوج های خود رسید.تفاوت ناسیونالیسم‌ ترک‌ با ناسیونالیسم عرب و اقوام بالکان در این است کـه انـدیشمندان ترک، در کنار‌ پان‌ ترکیسم‌ به عثمانی گری (اتحاد همه اقوام عثمانی )و اتحاد اسـلام هـم مـی پرداختند.

بدین گونه‌ این‌ طور نبود که از ابتدا فقط اندیشه ی ترکی گری مطرح بـاشد بـلکه در‌ اتحاد‌ اسلام‌ عرب ها هم باید می بودند یا در عثمانی گری باید همه اقـوام امـپراتوری بـاهم‌ زندگی‌ می کردند. اما اعراب و اقوام بالکان به این مسائل توجهی را که‌ ترک‌ ها‌ به این مـسائل را مـی کردند، نداشتند.اندیشمندان ترک، ابتدا پیرامون عثمانی گری و اتحاداسلام بحث‌ می‌ کـردندو‌ سـپس بـه ترکی گری رسیدند. مثلایوسف آقچورا (١٩٣۵-١٨٧۶م ) که به این‌ نتیجه‌ رسیده بود که تحقق ملت عـثمانی در آن بـرهه غـیرممکن بود،با برشمردن دلایلی می گفت‌ : «آرمان‌ مشترکی برای پیونددادن حال و آینده مـردم امـپراتوریعثمانی موجود نیست و نه ترک ها‌، نه‌ مسلمانان و نه دیگران حاضر نیستند در درون‌ ملتی‌ به‌ نام عـثمانی ذوب شـده، ناپدید گردند.

با‌ نبود‌ خواست و تمایل برای زندگی مشترک، دیگر تشکیل مـلت عـثمانی و یا تعقیب سیاست عثمانی‌ گرایی‌ خیالی بیهوده خـواهد بـود» .(آقـچورا‌،١٣٩٢‌: ٢٩). در‌ مقابل‌ ، دیگر‌ اندیشمندان ترک نظیر علی کـمال و احـمدفرید‌ با‌ این نظر مخالف بودند و معتقد بودند جامعه عثمانی باید باقی بماند.اما‌ حـقایق‌ تـاریخی ثابت کرد که این سخن‌ دکـتر شـرف الدین مغمومی‌ از‌ اسـاتید آقـچورا صـحت داشت که‌ : «اندیشه‌ عثمانی گری فـکری پوسـیده است . امکانی برای پیوند دادن اجتماعات مختلف نمانده است‌ و هیچ‌ فکر نجات بـخشی جـز وطن‌ پرستی‌ و ملی‌ گرایی ترکی وجـود‌ ندارد‌».(آقچورا،١٣٩٢: ١٩) .

اما‌ ظـهور‌ پان تـرکیسم در دهه های آخر امپراتوری عـثمانی ، ازیک سـو ناشی ازشرایط مساعد خاص‌ بود‌ واز سوی دیگر تأثیر روشنفکران داخل‌ خودامپراتوری‌ و گروه هـای‌ تـرک‌ بیرونی‌ .درنیمه ی دوم قرن نوزدهم‌ درپاسـخ بـه یک جـنبه ی ازخود پرسی پیرامـون هـویت که پدیده ای رایج میان بسیاری از‌ روشـنفکران‌ عـثمانی بود، نوشتن پیرامون ناسیونالیسم ـیا‌ حداقل‌ تکیه‌ برآنـ‌ در‌ نثر ونظم پدیدار‌ شد‌. شاید آشکارترین ویژگی این نـوشته هـا جهت گیری غالبا غیرمذهبی بودن (سـکولار) و دور شـدن تدریجی آنـ‌ هـا‌ ازاینـ‌ عقیده بود که اسـلام عامل پیوند کافی‌ میان‌ ساکنان‌ امپراتوری‌ است‌ .(لاندو‌،١٣٨٢: ۶٣).

این درحالی بود که پان اسلامیسم به عنوان سـیاست رسـمی امپراتوری ازسوی عبدالحمیددوم آغازشده بود. اصـطلاح «تـرک»درآن زمـان بـرای بـسیاری ازمردم تا حـدی مـعنی‌ موهن داشت وازاین رو برخی روشنفکران خواستار نوعی ناسیونالیسم «عثمانی گرا»هم چنان که پیشتر هم اشاره شـد بـودند.دیگـرانی هم بودند که از ناسیونالیسم «ترک گرایانه » طـرفداری مـی کـردند‌. درحـالی‌ کـه غـرب گرایی راه خود رابه جلو بازمی کرد. بحث مربوط به اهمیت نسبی (وامتیازات سیاسی ) پان اسلامیسم ، عثمانی گری وترک گرایی ازسال های دهه ١٨۴٠م .

در نشریات گوناگون‌ عثمانی‌ به ویژه میان تـحصیل کردگان ادامه پیدا کرد(نشریاتی چون توروک یوردو، اجتهاد، مجموعه ابوضیاء وبه ویژه توران که ابتدا درسالونیک وپس ازاشغال‌ آن‌ در١٩١٢دراستانبول منتشر می شد). روشنفکران‌ داخل‌ امپراتوری ازابتدا،حتی ترک گرایی را که ازاصطلاحاتی چـون تـرک وترکی اعادهی حیثیت کرد و اعتبار جدیدی به آن هابخشید، به طور کلی به عنوان‌ پدیده‌ ای تلقی می کردند‌ که‌ تنها درمورد ناسیونالیسم ترک های عثمانی کاربرد داشت . از این جهت ترک گـرایی ازپان تـرکیسم یعنی ایدئولوژی درحال تکامل ترک های بیرونی درهمان زمان متفاوت قلمداد شد.در اواخر قرن‌ نوزدهم‌ وتاحدی تحت تأثیر نفوذ اروپا علاقه ی زیادی به مطالعات ترکی درامـپراتوری پیدا شـد. دانشمندان ترک تاریخ گذشته ی خـود،غـنای زبان خود وزیبایی ادبیات خود را مجددا کشف کردند و طی تحقیقات‌ مورخان‌ وزبان شناسان‌ معلوم شد آن ها دارای گذشته ای که به صدها و حتی هزاران سال مـی رسـید بودند.

سپس‌ آثاری مـثل کـتاب نجیب عاصم (١٩٣۵ـ١٨۶١)« مقدمه ای برتاریخ آسیا، ترک‌ ها‌ ومغول‌ ها ازآغاز تا١۴٠۵»که نوشته ی لئون کاهون بوده ودرسال های آخر حکومت عبدالحمید ازفرانسه ترجمه شده بود‌ و سایر‌ آثاری از آن دست باعث افزایش غـرور نـسبت به ریشه ها ومیراث ترکی‌ (درست‌ برخلاف‌ ریشه های اسلامی وعثمانی ) درمیان ترک ها وپرورش احساس تا آن زمان ناشناخته ی ناسیونالیسم شد‌.هم چنین این آثار باعث افزایش علاقه به مردمان خویشاوند وازهـمه مـهم ترمردمان‌ آسـیای میانه شد که‌ تاریخ‌ ،زبان یا ادبیات آن ها باتاریخ ، زبان و ادبیات خود ترکهای عثمانی پیوستگی داشت .بدین تـرتیب بنیادهای پان ترکیسم فرهنگی در اواخر قرن نوزدهم واوایل قرن بیستم وضع شدیعنی تـقریبادرهمان زمـانی کـه‌ ایدئولوژی پان ترک درمیان تاتارها وسایرگروههای ترک تبارعثمانی درحال پیشرفت بود(لاندو،١٣٨٢: ۶۴-۶۵).

پیام پان ترکیسم ـ به عنوان یکی از محصولات ناسیونالیسم تـرک  کـه همزمان با آن توسعه یافت‌ ـ به‌ گونه ای مستقیم توسط سایر روشنفکران در امپراتوری عثمانی بـه شـدت تـبلیغ می شد.ناسیونالیست های ترک درابتدا فریفته ی آرمان پان ترکی به عنوان یکی از محصولات مطالعات زبـانی ، تاریخی‌ وادبی‌ خود شدند وسپس پان ترکی رابه خاطر خود آن مورد قدردانی قرار دادنـد. برای نمونه شمس الدین سـامی (١٩٠۴ـ١٨٠۵م .)تـدوینگر فرهنگ لغت معروف قاموس ترکی در اوایل سال ١٨٨٠م‌ . درمقاله‌ ای پیرامون «لسان ترکی عثمانی» اظهار کرد که زبانی به نام عثمانی وجود ندارد.او در رابطه با مرزهای پان ترکی به این نتیجه رسید که نام تـرک لقب‌ ملت‌ مهمی‌ است که ازسواحل دریای آدریاتیک‌ تا‌ مرزهای‌ چین وبخشهای داخلی سیبری گسترده است .این وسایر نظریه ها بارها درجلسات خصوصی وعلنی و در مطبوعات آن زمان موردبحث قرار گرفت‌ . مطالعات‌ تحقیقی‌ ، مقالات و اشـعار مـحمد امین و دیگران، داستان هایی چون‌ توران‌ نوین به همراه شکست نظامی عثمانی درلیبی وبالکان ـ هم زمان با توطئه چینی و قیام جوامع ترک درامپراتوری که ناسیونالیسم‌ خودآن‌ ها‌ به شیوه هـای خـودمختاری یاحتی جدایی طلب درحال توسعه بود‌ ـ همه باعث شد تاتعداد فزاینده ای ازاندیشه پردازی های ترک ها به قابلیت های پان ترکیسم به عنوان‌ آخرین‌ پناهگاه‌ عملی متقاعدشوند.

درگسترش مبانی ایدئولوژیک ناسیونالیسم هـم درداخـل وهم درخارج ازکمیته‌ ی اتحاد‌ وترقی ،به ویژه جامعه شناس وفیلسوف برجسته ی عثمانی ضیاءگوکالپ (١٨٧۶ـ١٩٢۴م ١٢٩٣ـ١٣۴٣ق ) بسیار مؤثر بود. آثار وی‌ در‌ گسترش‌ و ارتقای سطح فکری مردمان امپراتوری درآخرین روزهای حیاتش وجمهوری ترکیه که درپی‌ آنـ‌ آمـد‌ سـهم بسیاری داشت . ظهورگوکالپ درعرصه ی مـلی درپاییز ١٩٠٩م /١٣٢٧ق . وبـه طـورناگهانی یعنی زمانی اتفاق‌ افتاد‌ که‌ وی به نمایندگی ازسوی مردم دیاربکر درنخستین کنگرهی اتحاد وترقی درسالونیک حضور یافت . او‌ زندگی‌ سیاسی جنجال بـرانگیزی در جـنبش نـاسیونالیستی داشت .ابتدا ازمقامات ترک های جوان بود‌ و از‌ ١٩٠٨ـ‌ ١٩١٨ عـضویت شـورای مرکزی کمیته اتحاد وترقی رابرعهده داشت وسپس یکی ازحامیان مصطفی کمال‌ و جنبش‌ تحت حمایت اوشد.آنچه بیشتر زندگی وآثـار گـوکالپ را در مـد نظر آورده‌ و وی‌ رااهمیت‌ وارجی شاخص بخشیده این است که اوتوانایی خـویش را درتلفیق میان ناسیونالیسم ، اسلام وتمدن غرب‌ حداقل‌ درمکتبی که خود به آن مؤمن بوده به اثبات رسانیده است .بـخشی‌ ازنـظرات‌ او‌ دربـارهی ناسیونالیسم ترک وچگونگی برقراری ارتباط باتمدن غرب از این قرار است :«هرملتی دو تـمدن‌ دارد‌.یکـی‌ تمدن رسمی ودیگری تمدن مردم…. ترکها نهادهای اقوام بیگانه رابه عاریت گرفته‌ اند‌ وازآنها تمدنی مـصنوعی بـه وجـودآوردند به عوض این که تمدن ویژه خود را ازراه پیشرفت وتوسعه‌ ی نهادهای‌ خویش موجودیت بخشند.(گـوکالپ ،١٣۵١: ٢)…. مـابایستی نـه تنها ملتی با یک پیکر‌ شویم‌ بلکه ملتی با یک روح گردیم ». (گوکالپ‌ ،١٣۵١‌: ۶).

وی‌ برخلاف روشنفکرانی که مـخالف سـاخت اسـلامی حکومت‌ بوده‌ و اعتقاد به تقلید محض از دنیای غرب راداشتند اسلام وتمدن اسلامی راناسازگار بـاپیشرفت‌ عـثمانی‌ واخذ جلوه هایی ازتمدن غرب‌ نمی‌ داند.گوکالپ‌ به‌ درستی‌ وبدون هیچ گـونه تـعصب مـذهبی خشک‌ یا‌ غرب زدگی محض راههایی نوین عرضه می دارد:«ترکها تمدن خود راداشتند.بعد‌ ازاسلام‌ پذیرفـتن تـمدن اسلامی راپذیرفتند ولی تمدن‌ خود راهم داشتند وحفظ‌ کردند‌….هرآن که ستایش گر خـاص‌ تـمدن‌ اروپایی یا تـازی ـ ایرانی باشد نمی تواند فرهنگ ملی را درک کند. …فرهنگ‌ ملی‌ خود را دراندیشه های مردان‌ نابغه‌ ودراعـمال‌ انـسان های بزرگ‌ متجلی‌ می سازد.این دو‌ نوع‌ افراد نماینده فرهنگ ملی هستند ونـخبه قـوم رابـه وجود می آورند». (گوکالپ ،١٣۵١: ٧٧‌).

راه‌ کارهای اوبرای حفظ تمدن خود واخذ‌ بخشهایی‌ ازتمدن غربی‌ اینـ‌ هـا‌ هـستند:«درحالی که ما‌ درحقیقت ازنقطه نظر فرهنگ وتربیت اروپایی نیستیم ما اروپا را ازنقطه نـظر فـنون ویادگیری سخت‌ نیاز‌ داریم .بگذارید کوشش بورزیم که همه‌ چیز‌ در‌ فنون‌ را‌ از اروپا کسب‌ کنیم‌ .اما بگذارید فرهنگ خـویش را فـقط در روان ملت خویش  بیابیم …» (گوکالپ ،١٣۵١: ٩٨). از دید‌ او‌ سیر‌ تحول ترکیسم باید این گونه باشد: «ترکیسم‌ ابـتدا‌ بـصورت‌ جنبشی‌ فلسفی‌ تحت‌ عنوان زندگی نوین آغـاز شـد وآنـگاه بصورت جنبشی عملی منظور شد و بطوری غـیر قـابل احتراز به نتایجی رسید که جامعه شناسی زمان حاضر مؤید آن ها بوده‌ اسـت ».(گـوکالپ ،١٣۵١، ١۵١).

گوکالپ علت سقوط عثمانی و رابـطه ی آن بـا ناسیونالیسم را بـه بـهترین شـکل بیان می کند:«سرنوشت عثمانی عـبارت از سـقوط بود، بدو علت : علت اول این‌ است‌ که قبل از هر چیز امپراتوری عـثمانی مـانند سایر امپراتوری ها عبارت از قومیت غـیردائمی اقوام بود.  قومیتها نـه ،بـلکه جامعه ها گروههایی هستند کـه زنـدگی پایدار و بادوام همیشگی‌ دارند‌. تنها ملتها جامعه ها هستند. ملتهایی که دروغ هستند ممکن اسـت مـوقتا هویت ملی خود را تحت فـرمانروایی جـهان مـیهنی یک امپراتوری فراموش‌ کـنند‌. سـرنوشت آنان چنین است کـه‌ ازخـواب‌ سرسپردگی بیدارشوند و استقلال فرهنگی و حاکمیت سیاسی خویش را مطالبه کنند. این جریان پنج قرن پیش در اروپا آغاز شـد و دربـاره آن امپراتوری ها غیرقابل‌ اجتناب‌ بود. امـپراتوری هـای روسی‌ ،اطـریشی‌ وعـثمانی کـه تا آن زمان از این جریان در امـن و امان مانده بودند می بایست ماند اسلاف خویش دچار انحلال و از هم گسیختگی گردند».(گوکالپ ،١٣۵١: ١۵٣).

گـوکالپ یکـی ازاعضای‌ انجمن‌ (ترک اجاقی ) بود. درسـال هـای بـعد از انـقلاب تـرکان جوان که گـروههای نـاسیونالیست ترک اجازهی فعالیت داشتند انجمن های زیادی باچنین ماهیت ناسیونالیستی ای به وجود آمدند. نخستین انجمن دردسامبر‌ ١٩٠٨‌ تـشکیل شـد‌ و (انـجمن ترکان) نام داشت .انجمن های دیگری مـثل انـجمن دانـش تـرکی و انـجمن مـوطن ترکان هم فعالیت داشتند‌ اما از میان تمام سازمان های پان ترکیستی آن روزها بادوام‌ ترین‌ و مهم‌ ترین سازمان همان ترک اجاقی سابق الذکر بود افراد سر شناسی  چون محمدامین یورداکـول، احمدفرید، یوسف آقچورا ومحمدعلی توفیق‌ از اعضای آن بودند(١۵٨ :٢٠٠٢,H.shissler  )

در سال ١٩١۴ انجمن دارای ١۶‌ (اجاق‌) در‌ کشور عثمانی بود و تعداد کل اعضای آن به بیش از ١٨٠٠ عضو می رسید.(لاندو‌،١٣٨٢: ٨١).یوسف آقچورا که پیشتر هم به بخشی از نـظرات او اشـاره‌ کردیم از جمله اندیشمندان‌ سیاسی‌ آن زمان بود که با نگارش رساله ی سه طرز سیاست برای اولین بار و به طور جدی به طرح اندیشه های مختلف پیرامون مسائل مهم و مورد بحث زمـان خـودش پرداخت و اهمیت نظراتش‌ در باب اندیشه ی ملیت ، به قدری هست که به گوشه ای از آنها اشاره ای هرچند کوتاه شود. او در سه طرز سیاست به ارائه ی سه جـریان فـکری سیاسی موجود و تأثیر‌ گذار‌ در سـیاست و اجـتماع عثمانی ، یعنی عثمانی گری ، سیاست اتحاد اسلام و نیز ملیت ترک می پردازد.در نهایت او خودش هیچ کدام از آن تحلیل را بر نمی گزیند و فقط به‌ بیان‌ آن ها بـسنده کـرده است . او دربارهی اهمیت مـلیت چـنین می گوید: «مهم ترین عامل تأثیر گذار در تاریخ تمدن جهان در قرن نوزدهم اندیشه ملی گرایی است . هیچ‌ چیز‌ یارای مقابله با این نیروی عظیم یعنی اندیشه ملی گرایی را ندارد.هزاران هزار لشـکر در مـقابلش شکست خوردند… آزادی و مساوات پدر ومادر اندیشه ملیت هستند.اندیشه ملت عثمانی‌ بیش‌ از‌ همه در دوره عالی پاشا‌ و فؤاد‌ پاشا‌ رایج بود. … با عدم کامیابی سیاست ملیت عثمانی ،سیاست اسلامیت رواج یافت .این اندیشه که از سوی اروپاییان بـه پان اسـلامیزم‌ تعبیر‌ مـی‌ شود طی سالیان اخیر از سوی عثمانیان جوان‌ یعنی‌ همان طرفداران سیاست تشکیل ملت عثمانی طرح شد. … انـدیشه بوجود آوردن یک ملیت سیاسی ترکی مبتنی بر نژاد، پدیدهای‌ کاملا‌ جدید‌ اسـت .  گـمان نـمی کنم در هیچ یک از دولت های‌ ترک،چه عثمانی چه دولت های گذشته چنین فکری موجود بوده باشد».(آقچورا،١٣٩٢: ۵٨-۶٧).

آقچورا بـاید‌  اینـ‌ را‌ هم می گفت که اساسا پیدایش ملیت امری جدید است و نه‌ تنها‌ ترک هـا کـه در مـیان همه ی اقوام تحت تابعیت عثمانی این پدیده در حال گسترش بود‌. وی‌ ، افزایش‌ مناسبات آلمان و عثمانی را از عوامل پیدایش محافل نـاسیونالیستی ترک می دانست‌ . در‌ حقیقت‌ ترک ها برخلاف اعراب و اقلیت های بالکان در حوزه مـسائل نظری تلاش بیشتری داشـتند‌ و تـعداد‌ زیادی‌ از اندیشمندان ترک نظیر گوکالپ ، آقچورا احمد فرید،علی کمال و … درباره ملیت به بیان‌ و تبادل‌ نظر می پرداختند.

بدین ترتیب مشخص شد که در میان ترکان، پان ترکیسم‌ تنها‌ یکی‌ از چندایدئولوژی مطرح محسوب مـی شد.فرصت تاریخی پان ترکیسم اندکی قبل ازجنگ جهانی‌ اول‌  ودرجریان آن فراهم آمد یعنی هنگامی که گروه بانفوذی ازترک های جوان که‌ درباب‌ سرنوشت‌ عثمانی قدرت تصمیم گیری داشتندپان ترکیسم رابه عنوان اصـل راهـنمای دولت برگزیدند. ترکان جوان در‌ ابتدا‌ چندان بر برتری ترک ها، که آن را امری مسلم می دانستند‌ پافشاری‌ نکردند‌. این موضوع فقط موقعی بروز کرد که احساست ملی در میان عناصر غیرترک امپراتوری عثمانی‌ ، یعـنی‌ یونـانی‌ ها، ارمنی ها، کردها و عرب ها بالا گرفت و ترکان جوان را به‌ ملی‌ گرایی خالص سوق داد.(منسفیلد،١٣٨۵: ١۵٠). و اتخاذ این سیاست پس از اثبات بی فایده بودن‌ کاربرد‌ دو سیاست دیگر یعنی عثمانی گری و اتـحاد اسـلام صورت گرفت .در ابتدا‌ سازمان‌ سیاسی اصلی ترک های جوان،یعنی کمیته‌ ی اتحاد‌ و ترقی‌ درواقع (به عنوان بخشی ازمبارزهی تبلیغاتی فعال‌ خود‌) برای حل مشکلات گروههای ترک تبار درقفقاز و کـریمه تـعهداتی بـه صورت کتبی داده‌ بود‌. در١٩٠۶ـ ١٩٠٧ کـمیته بـاردیگر نـگرانی‌ خود‌ رادرمورد سرنوشت‌ این‌ گروه‌ ها ابراز داشت ودر طول حکمرانی‌ خود‌ برامپراتوری نیزبه این کار ادامه داد.

مشکل اصلی ومحوری رژیم جدید به‌ دیدگـاه‌ آن پیرامـون نـاسیونالیسم مربوط می شد‌.اعضای کمیته ی اتحادوترقی به‌ سـختی‌ مـی توانستند پان اسلامیسمی را‌ که‌ از سوی دشمن قسم خوردهی آنها یعنی سلطان عبدالحمید گرامی داشته می شد‌ به‌ عنوان سیاست مـحوری خـود انـتخاب‌ کنند‌.ازسوی‌ دیگر می بایست‌ این‌ رادریافته باشند که دسـتاوردهای‌ پان‌ اسلامیسم نسبتا کم بود. علاوه براین آنان هرگز نمی توانستند وانمود کنند که اقتدار‌ وشهرت‌ سلطان ـ خـلیفه را درمـیان مـسلمانان دارند‌. هم‌ چنین درمورد‌ وفاداری‌ بسیاری‌ از ترک های جوان‌ نسبت بـه اسـلام شک وتردیدهای بسیاری وجود داشت . بدین خاطر آنان به حمایت ازفعالیت های‌ عوامل‌ سلطان درداخل امـپراتوری ونـیز درمـیان جوامع‌ مسلمان‌ خارجی‌ ادامه‌ دادند‌ وازاسلام به عنوان‌ پوشش‌ فعالیت های خـودبهره بـرداری مـی کردند.اولین گزینه ی ترک های جوان برای درپیش گرفتن سیاستی که‌ می‌ توانست‌ ازاهمیت پان اسلامیسم بـکاهد عـثمانی گـری بود‌:

یعنی‌ تلاشی‌ هماهنگ‌ برای‌ تشویق‌ تمام ساکنان امپراتوری به این که احساس کنند شـهروندانی بـا حقوق وتعهدات برابر هستند وبه وطن خود یعنی اصطلاحی که غالباپس از انقلاب١٩٠٨، تـوسط مـحافل دولتـی به‌ کاربرده می شد ایمان و وفاداری دارند.دست یابی به این کار می بایست بـاترکیب هـمه ی مردمان امپراتوری تحت یک رهبری متمرکز ترکی صورت بگیرد.اما وقتی غیر ترک هـای امـپراتوری‌ عـثمانی‌ فهمیدند درحال ترکی شدن هستند باصدای بلند به اعتراض پرداختند. (لاندو،١٣٨٢: ٨٨).

پان اسلامیسم وعثمانی گری نـتوانستند مـوفق شوند و قادر به کنترل اعراب، آلبانیایی ها وگروه های ناسیونالیستی‌ جدایی‌ خـواهانه ی بـلغارها وصـرب هاویونانی ها و سایرین نشدند.پاسخ آشکار به ناسیونالیسم جدایی طلب وتمایلات گریز از مرکز ارائه ی یک طرح بـزرگ بـرای نـاسیونالیسم‌ ترک‌ بود. در برابرفشارهای ناشی ازاین‌ وضع‌ چندتن از رهبران ترکان جوان حمایت شـدید از گـزینه ی پان ترکی را شروع کردند تا با ترکی کردن درداخل عثمانی ونیز جهت گیری هدف‌ دار‌ به سوی گـروه هـای‌ ترک‌ تبار آسیا که می توانست درنهایت سرزمین های ازدست رفته را جـبران کـند وخسارت های امپراتوری را درشمال آفریقا وحتی اروپا خـنثی سـازدکه البـته این طرح هرگز تحقق نیافت . اندکی‌ پیش‌ ازآغـاز جـنگ جهانی اول ودرجریان آن گمان می رفت که حدودنیمی از مردمان ترک تبار تحت سلطه ی روسـیه ی تـزاری قرار داشتند.

بدین ترتیب پان تـرکیسم نـقش اساسی درتـبلیغات عـثمانی و آلمـان‌ علیه‌ روسیه تزاری‌ بازی کرد. طـی آن سـال ها احساسات پان ترکی نه تنها درنشریاتی چون «تصویرافکار» و «صباح» یا ارگان‌ های حـکومتی نـظیر«طنین »، بلکه در روزنامه های مخالف ازجـمله در‌«اخوان‌» و« زمان‌» نیز دیده مـی شـد. بسیاری ازمردمان مورد خطاب این مـبارزات تـبلیغاتی مسلمان بودند.ازاین رو تبلیغات پان ترکی‌ غالبا بارنگ و بوی عنصر اسلامی (وگاه پان اسلامی ) صورت مـی گـرفت .تکیه ی اصلی‌ تبلیغات‌ رسمی‌ پان اسـلامی وپان تـرکی عـلیه روسیه بود ومـقامات روسـی نیز به خوبی از این واقـعیت‌ آگـاه بودند.

تنها پیامد منطقی آن تلاش برای در هم کوبیدن امپراتوری تزاری‌ بود که هدف مـشترک‌ عـثمانی‌ وآلمان هردو محسوب می شد.بـه نـظر برخی نـاظران مـطلع ، نـفس ورود امپراتوری عثمانی به جـنگ جهانی اول درکنار قدرت های مرکز بیشتر تحت تأثیر طرح های پان ترکی وضد روسی‌ پان ترکیسم بـوده اسـت .درآن زمان شک وتردیدی در مورد انگیزهی ضـدروسی پان تـرکیسم وجـود نـداشت (٢٠٠٢١۶٠,H.shissler   ).

بـه احتمال زیادآلمان هـم تـاحدی عثمانی رابه این کار تشویق می کرد.اعلامیه‌ ای‌ هم که ترکان جوان به مناسبت ورود امپراتوری عثمانی بـه جـنگ صـادر کردند تا حدی فرضیه ی تشویق پان ترکیسم ازسـوی آلمـان را مـورد تـأیید قـرار مـی دهد.این اعلامیه بیانات‌ زیر‌ رادربر داشت : «مشارکت ما درجنگ جهانی بیانگر حقیقت آرمان ماست .آرمان ملت ما ومردم ما، ما را به سوی نابودی دشمن مسکوی (روسی ) ما سـوق می دهد تا بدین‌ وسیله‌ برای امپراتوری خود یک مرز طبیعی که باید در بر گیرنده ومتحد سازنده تمام شاخه های نژاد ما باشد به دست آوریم » (لاندو،١٣٨٢: ٩٧).

چند گام از گام‌ هایی‌ کـه‌ تـوسط رهبری کمیته ی اتحاد وترقی‌ درجریان‌ جنگ‌ که انور پاشا درآن سمت وزیرجنگ رابرعهده داشت برداشته شد،درواقع خارج از چارچوب تعهد به پان ترکیسم قابل توجیه نیست‌ : تهاجم‌ ناموفق‌ اواخر ١٩١۴ واوایل ١٩١۵ به قـفقاز اولین نـشانه‌ ی این‌ تعهد بود.در١٩١۵ و١٩١۶ هزاران جزوهی پان ترکی وپان اسلامی درافغانستان،روسیه و ترکستان چین توزیع شد.طی مرحله ی بعدی‌ جنگ‌ گزارش‌ های گوناگون مستقل ازتشدید فـعالیت وتـبلیغات ملهم ازعثمانی (وتاحد زیادی‌ باهماهنگی آلمـان) در آسـیای میانه حکایت می کرد. درسال١٩١٧عوامل ومأموران ترک درحال برانگیختن احساسات پان ترکی در بخارا‌ بودند‌ ودر‌ همان حال در قفقاز به نقل وانتقال پول و تسلیحات سرگرم بودند‌.طی‌ هـمان سـال این فعالیت ها تقریبا بـه دورتـرین محدوده های امپراتوری روسیه رسید و به زودی تا‌ مرزهای‌ چین‌ گسترش پیدا کرد.

درسال آخر جنگ که توازن قوا به شدت درحال‌ تغییر‌ بود‌ این تبلیغات در سراسر آسیای میانه ی روسیه ،افغانستان و ترکستان شـدیدتر نـیز شد.(لاندو،١٣٨٢‌: ٩٨‌). نکته‌ ی قابل اهمیت این است که ناسیونالیسم ترک برخلاف ناسیونالیسم عرب درتلاش برای نجات امپراتوری‌ عثمانی‌ بود.ترک ها برخلاف اعراب هیچ گاه ازجنگیدن بادشمنان کوتاهی نکردند و جبهه هـای‌ نـبرد‌ را‌ خالی نـکردند.اما علت این که ناسیونالیسم ترک را درکنار ناسیونالیسم عرب وبالکان ذکر‌ نمودیم‌ این بود که این حرکت هم در تشکیل حـکومتی برای ترک ها و خاتمه‌ دادن‌ به‌ امپراتوری عثمانی بی تأثیر نـبود.

امـا پس از پایان جـنگ و قراردادهای صلحی که همه به‌ نابودی‌ حکومت عثمانی بدون حقی برای ترک ها رأی می دادند،ترک هـا‌  بـرپایه‌ ی ناسیونالیست‌ ترک و با تلاش پیگیر مردانی چون مصطفی کمال پاشا،توانستند کشوری بـرای خـود،تـرکیه ای‌ برای‌ ترک‌ ها بسازند و در مسیری نوین گام نهند.

 

در این باره بخوانید:

اندیشه‌ها و فعالیت‌های سیاسی ترکان جوان (قسمت اول)

جامعۀ مدنی در امپراتوری عثمانی + دانلود متن اصلی

واقعه ۳۱ مارس؛ عصیان علیه مشروطه عثمانی

نتیجه گیری

همان طور که‌ بررسی‌ شـد اقوام شبه جزیره بالکان و اعراب در پی رسیدن به اهداف و حکومت هایی از آن خود‌ بودند‌ و تـرک ها هم گرچه بـه نـابودی امپراتوری که در اصل متعلق به‌ خودشان‌ بود راضی نبودند اما در آن شرایط‌ آن‌ ها‌ هم به فکر قوم خود بودند و خواهان‌ ادامه‌ ی همزیستی با دیگراقوام نبودند. بدین ترتیب در درجه ی نخست با شـکل گیری جنبش‌ ناسیونالیسم‌ در میان اقوام بالکان و سپس‌ اعراب‌ پیش از‌ آغاز‌ جنگ‌ جهانی اول و در طی آن، این‌ اقوام‌ از راه ای گوناگون به حرکات جدایی طلبانه دامن زدند و در نهایت‌ با‌ کنار کشیدن از میدان جنگ و همراهی‌ با حکومت عـثمانی ،یکـی‌ از‌ دلایل شکست عثمانی ها در‌ جبهه‌ های نبرد جنگ شدند. اما اعراب در کمال بداقبالی گرفتار قیمومیت کشورهای استعمارگر‌ اروپایی‌ قرار گرفتند و تا رسیدن به‌ تأسیس‌ حکومتی‌ برای خود، راه‌ درازی‌ پیمودند. در نهایت این‌ تـرک‌ هـا بودند که در راستای ناسیونالیسم ، کشوری متعلق به خودشان را ساختند.

گرچه طی‌ بررسی‌ ای که شد مشخص گردید ماهیت‌ ناسیونالیسم‌ در میان‌ هرکدام‌ از‌ اقوام یاد شده متفاوت‌ بود و استدلال ها و هم چنین شـیوهی رسـیدن به مقصود نیز در میان این قومیت ها‌ فرق‌ می کرد. اقوام بالکان بیشتر از‌ طریق‌ نبرد‌ و اتحاد‌ با‌ دول اروپایی، اعراب‌ از‌ طریق مبارزه مخفی و بعد آشکار و ترک ها با تبیین نظریات مختلف و آزمـودن آن هـا و در نـهایت‌ انتخاب‌ یکی‌ از آن گزینه ها بـه این امـر‌ پرداخـتند‌. لذا‌ مشخص‌ شد‌ که‌ قرن بیستم زندگی اقوام مختلف تحت یک پرچم دیگرامکان پذیر نبود. قرن بیستم قرن ملت های جدید در کشورهای جدید بـود و حـتی اسـتعمارگران اروپایی هم نتوانستند در‌ برابر موج ناسیونالیست مقاومت کنند و در نـهایت آن هـا هم مجبور به خروج از سرزمین های عرب شدند.

کتابنامه

١.آقچورا، یوسف . ١٣٩٢، سه طرز سیاست ، ترجمه رسول عربخانی ، چاپ اول‌، تـهران‌،پردیس دانـش .

٢. بـهمنش ، احمد.١٣٢۵، مسئله شرق:تاریخ تشکیل دول سربستان، یونان، مصر، رومانی ، بـلغارستان، جمهوری ترکیه ، امپراطوری عثمانی وسیاست دول اروپا در شرق از قرن هیجدهم تازمان حاضر‌، بی‌ نا.

٣. پالمر، رابرت روزول.١٣٨۶، تاریخ جهان نو، تـرجمه ابـوالقاسم طـاهری ،جلد دوم، چاپ ششم ،تهران، امیرکبیر.

۴.جی شاو، استانفورد. ١٣٧٠،تاریخ امپراتوری‌ عـثمانی‌ وتـرکیه جدید، ترجمه محمود رمضان‌ زاده‌، ج١ـ٢، چاپ اول،مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی .

۵.حائری ، عبدالهادی . ١٣۶۴، امـپراتوری عـثمانی و دو رویه تـمدن بورژوازی غرب، ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم‌ انسانی‌ دانشگاه فردوسی مشهد، شـماره‌ دومـ‌، سـال هجدهم .

۶.شرابی ، هشام.١٣۶٨، روشنفکران عرب و غرب، ترجمه عبدالرحمن عالم ، چاپ

اول،تهران،دفتر مطالعات سـیاسی و بـین المـللی .

٧.عنایت ، حمید.١٣٧٢،اندیشه سیاسی در اسلام معاصر،چاپ سوم،تهران‌،انتشارات‌ خوارزمی .

٨.عنایت ،حمید.١٣٨٩، سـیری در انـدیشه سیاسی عرب، چاپ هفتم ،تهران، امیرکبیر.

٩.کین راس، لرد. ١٣٧٣، قرون عثمانی ، ترجمه پروانه ستاری ، چـاپ اول، تـهران، انـتشارات کهکشان.

١٠.گوکالپ ، ضیاء‌. ١٣۵١‌، ناسیونالیسم ترک‌ وتمدن باختر، ترجمه ی دکترفریدون بازرگان، تهران، نشریه شماره ۴٠ مـؤسسه فـرهنگی منطقه ای .

١١.لاندو، جیکوب.١٣٨٢‌، پان ترکیسم یک قرن درتکاپوی الحاق گری ،ترجمه حمید احمدی ، چاپ‌ اول‌، تـهران‌، نـشرنی .

١٢.لوتـسکی ،ولادیمیر باراسوویچ .١٣٧٩، تاریخ جدید کشورهای عربی ، ترجمه رفیع رفیعی ، چاپ اول، تهران، انتشارات علمی‌ و فرهنگی .

١٣.مـنسفیلد، پیتـر.١٣٨۵، تاریخ خاورمیانه ، ترجمه عبدالعلی اسپهبدی ، چاپ اول، تهران‌،انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی .

١۴.نقیب زاده، احـمد.١٣٨٨، تـاریخ دیپلمـاسی وروابط بین الملل ، چاپ هفتم ، تهران، نشر‌ قومس .

١۵.نیک آیین ، حشمت اله .بی تا، ناسیونالیسم عرب از آغـاز تـا‌ پایان جـنگ جهانی دوم‌، چاپخانه‌ خواجه .

١۶.هولت ، پی ام و همکاران.١٣٩٠، تاریخ اسلام، پژوهش دانشگاه کمبریج ، تـرجمه احـمد آرام، چاپ هشتم ، تهران، انتشارات امیر کبیر.

  1. Quataret, Donald.2005, The ottoman empire 1700-1922, second‌ edition, Camridge.
  2. Shissler , Holly.2002, etween Two Empires ,I.. tauris pulishers, London.

 

نویسنده : محمدتقی امامی خویی، فهیمه رضایی

این مقاله برای نخستین بار در فصلنامه مسکویه (زمستان ۱۳۹۲ , دوره  ۸ , شماره  ۲۷ ; از صفحه ۵۵ تا صفحه ۸۸ ) منتشر شده است.

همچنین ببینید

کتابیات(۱)؛ معرفی کتاب ترکان جوان: کمیته اتحاد و ترقی -۱۹۰۸-۱۹۱۴-

پایگاه مطالعات عثمانی: فروز احمد از جمله نویسندگان و محققان شناخته شده ای است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *