پایگاه مطالعات عثمانی: این روزها بار دیگر بحث عبدالحمید دوم و مساله استبداد تبدیل به یکی از بحث های روز ترکیه شده است. در حالی که مرال آکشنر، یکی از رهبران احزاب مخالف حزب حاکم عبدالحمید را مستبد دانسته و رئیس جمهور فعلی ترکیه را تداوم دهنده راه او معرفی میکند رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور و رهبر حزب حاکم این کشور نیز به طرفداری از سلطان عبدالحمید پرداخته و آکشنر را فاقد صلاحیت اظهار نظر در این موضوع میداند.
پروفسور ایلبر اورتایلی مورخ سرشناس معاصر ترکیه به همین مناسبت یادداشتی را در شماره دیروز روزنامه حریت منتشر کرده است که بخش اظهارات او در مورد سلطان عبدالحمید در ادامه تقدیم خوانندگان پایگاه مطالعات عثمانی میشود:
دیپلماتی موفق
عبدالحمید در آناتولی و جهان اسلام مورد تقدیر است. در عهد خود در حوزه راه آهن دست به جهش هایی زد. مردم و امپراتوری را که خسته و فرسوده از جنگ های بودند برای مدت ۳۰ سال وارد عصر صلح کرد. از دست دادن اراضی به واسطه جنگی که شروع آن به دست او نبود آغاز شده و در مان جنگ نیز پایان یافت. جنگ با یونان را نیز با پیروزی به اتمام رساندیم ام اد رکنفرانس صلح بود که مجبور شدیم از دستاوردهای جنگ صرف نظر کنیم.عبدالحمیدخان دیپلمات موفقی بود و امکان بازی دادن طرفهای مختلف را داشت. با بالکان در صلح و سکون بود و برای حل اختلافات میان بالکانی ها نیز تلاش کرد. در ابتدا هیچ اقدامی برای قانون کلیساها که از سوی اتحاد و ترقی مورد پذیرش قرا گرفت انجام نداده بود. از این رو درگیری متقابل دولت های بالکانی به وسیله کمیته ها و اقدامات استخباراتی و درگیری ها آنها به وسیله اقدامات تخریبی علیه هم امری لاجرم بود.
در نیروی دریایی موفقیتی را که عبدالعزیز خان از خود نشان داده بود نتوانست نشان دهد. نیروی دریایی عثمانی به هنگام آغاز جنگ بالکان در وضعیت فجیعی به سر میبرد. به رغم وجود فرماندهان مجربی همچون رئوف بیگ و نیز سربازان نیروی دریایی (که به آنها در قدیم الایام لوَنت میگفتند) کمبود افسران و تکنسین های متخصص در نیروی دریایی مشهود بود. همچنین علاوه بر آن عدم کفایت کارخانه های کشتی سازی و نقصان فنی در نگهداری کشتی ها از موارد مشهود دیگر در نیروی در یایی عثمانی بود.
در عهد عبدالحمید در همه منطاق کشور مدارس اعدادی و حتی لیسه هایی که به درجه سلطانی رسیده بودند وجود داشت. حتی خود من در مدرسه اعدادی ای که در زمان سلطان عبدالحمید در آنکارا ساخته شده بود تحصیل کردم. نام این مدرسه در ابتدا لسه پسران آنکارا بود که پس از مرگ آتاترک با نام او نامگذاری شد. مدارس زراعت، مدرسه جنگلبانی، مدارس صنعتی که مدحت پاشا آن ها را پایه گذاری کرده بود، همگی در شمار توفیقات عصر عبدالحمیدی است. او بر سر یک نظام مالی ورشکسته قرار گرفت. اگرچه دیون عمومیه در دوره او ایجاد شد اما چاره ای جز این کار نداشت. در مساله تسویه مقروضات ادره ای که برای این کار تشکل شده بود عملکرد مثبت و موفقی از خود بروز داد اما مساله این بود که بدهی ها به حدی که بتوان آنها را به پایان رساند نبود. عبدالحمید خان ثانی اگر در عصر عبدالحمیدخان اول بر تخت نشسته بود قطعا کارهای بسیار متفاوتی میتوانست که ارائه دهد.
سانسور، بزرگترین خطای عبدالحمید
به رغم موفقیت در اصلاحات آموزشی مساله سانسور بزرگترین خطای عبدالحمید بود. این نهاد که حتی خود عبدالحمید نیز گاه گاهی از آن شاکی میشد، اصلی ترن دلیل ناآگاهی سیاسی نسل جوانی است که بعدا کار را به دست گرفت. چرا که در فضای امپراتوری عثمانی ملل غیرترک به نوعی توانسند که کارهای قلمی خود را پیش ببرند، مطالب مختلف را خوانده و از مطالب نشریاتی که در خارج منتشر میشد را به نوعی مطلع شوند. اما ترکان هیچ روزنامه آزادی که مطالب به درد بخوری ارائه دهد در دست نداشتند.
در حوزه سلامت و شهرداری ها سرآغاز فعالیت های مهمی شد. مجلس اعیان را همچنان مورد استفاده قرار داد و تعطیل نکرد. در مورد مجلس مبعوثان نیز پس از تعطیل کردن آن عدم اازه به تشکیل دوباره اش باعث تنش های مختلف در کشور شد. عبدالجمید توانست سیاست موفقی در حوزه نفوذ بر بزرگان روحانی و عناصر بورژوازی ملل غیرمسلمان در پیش بگیرد. اما در جاهایی که نیاز به فعالیت نظامی اردوی همایون بود عملکرد مثبتی نداشت. غیر از لشکر یک در استانبول که عملکرد قابل قبولی داشت، در بالکان و در عربستان اردوی همایون از عدم تامین کافی تجهیزات در رنج بود. سلطان عبدالحمید مانند الکسانرد سوم تزار روسیه جنگ را امری نامطلوب دانسته برای حفظ و تمدید صلح تلاش کرد. او بر ساختار اداری کشور حاکم شد اما این تحکم را تبدیلبه حاکمیتی در دست یک نفر در کاخ ییلدیز کرد. او نتواسنت که سیاست بزرگان دوره تنیمات و خصوصا عبدالمجید اول را که به رغم جوانی اش توانسته بود بابعالی را استادانه برای اداره امور مورد استفاده قرار دهد تداوم بخشد.
او سلطان سرخ نبود
فی الجمله عبدالحمیدخان ثانی یک حاکم درایتمند ترک بود. تاریخ را نمیشود با اگر چنین بود چنین میشد نوشت. او یکی از نوابغی بود که در عصر عسرت پیدا شده بود. این نابغه اما متاسفانه نتواسنت که به دیگر نوابغ نیز اهمیت قائل شده و آنها را در کنار خود اداره کند، اصلی ترین تفاوت او با سلطان عبدالمجید و هم عموی خود سلطان عبدالعزیز همین است. او یک سلطان محموخان دیر مانده بود و قرن نوزده پذیرش چنین شخصیتی را نداشت. او سلطان سرخ نبود و این اتهام اتهامی بی مبنا به اوست. اعدام های سیاسی در عصر او بسیار کم است. او برای تاثیرگذاری بر اروپا از تمام وسائط ممکن بهره برد. اما کسانی که چنین کارکردی داشته باشند در میان روزنامه نگاران و کسانی از این دست در میان خارجی ها بیشتر و بهتر بود که وامبری نمونه ای از آن است. نمیتوان گفت که دیپلمات های ترک نیز همان موفقیت و حمیت را از خود نشان داده اند.
در تاریخ نگاری ترکیه هر دو گروهی که یکی عبدالحمید را خاقان والا مینامند و دیگری او را بر زمین میزنند وجود دارند. شکی دارم که این نوع کتابها زمانی خوانده نخواهند شد و به فراموشی سپرده خواهند شد. فعلا نوشته های اورهان کول اوغلو (Orhan Koloğlu) و کتاب فرانسسکو گئرگئون که یکی از موفق ترین ترکشناسان تربیت یافته آکادمی فرانسوی است در مورد عبدالحمید را به جوانان توصیه میکنم.
در همین باره بخوانید: