پایگاه مطالعات عثمانی: اظهارات دکتر سیدجواد طباطبایی در یک سخنرانی خود در مورد مشروطه ایران و رابطه آن با مشروطه عثمانی پاسخ فاضلانه دکتر حسن حضرتی را در پی داشت که طبیعتا بر اساس سابقه ای که در چنین موضوعاتی در رابطه با شخص دکتر طباطبایی و یا دوستداران ایشان وجود دارد به جای توجه به پاسخ های علمی و یا تلاش برای ارائه پاسخ های علمی بر نقدهای انجام شده به یکباره فضای حملات قلمی علیه دکتر حضرتی آغاز شد.
از سویی باید تاسف خورد بر اینکه یک موضوع کاملا علمی و پاسخ تماما علمی که با حفظ شئونات اخلاقی و علمی ارائه شده است چگونه تبدیل به موضوعی برای جنجال ها، تهمت و بی ادبیهای برخی شده است و از سوی دیگر باید به این نتیجه رسید که فضای علمی ایران به دلیل تحکم برساخت و کلیشه های چند دههای همچنان جای کار فراوانی در موضوع مطالعات عثمانی دارد.
آنچه در ادامه میخوانید یادداشتی است که محمدحسین صادقی، دانشجو دکتری تاریخ دانشگاه تهران در رابطه با جنجالهای طیف مدعی دوستی دکتر طباطبایی امروز در کانال تلگرامی فصلنامه مردمنامه منتشر کرده است:
چندی پیش سید جواد طباطبایی سخنرانی درباره مشروطه ایران ارائه کرده و مدعایی طرح کرد بدین مضمون که مشروطه ایرانی ارتباطی با مشروطه عثمانی نداشته و حتی یک سند دال بر این وجود ندارد. گفتار نادرست ایشان نقد حضرتی را در پی داشت که با اتکا به اسناد آرشیو عثمانی و سایر منابع، این مدعا را رد کرده و مدعی وجود تاثیرات متقابل در جریان مشروطهخواهی ایرانیان و عثمانیان شد. آنچنان که پیداست انتشار این نقد به مذاق برخی دوستداران طباطبایی خوش نیامده است. نوشته زیر پاسخی است به آنچه در روزهای اخیر، در نقد نوشته حضرتی و نفی ارتباط مشروطه ایران و عثمانی منتشر شده است.
نقطه اشتراک تمامی این نوشتهها نفی مشروطیت «مشروطه ۱۸۷۶ عثمانی»، بد فهمی سخن حضرتی درباره چگونگی ارتباط میان مشروطه ایران و عثمانی و تقلیل تخصصگرایی به «دغدغه صنفی» است. نگارنده این سطور بنای این را ندارد که در اینجا به تک تک ادعاهای مطرح شده پاسخ دهد چرا که وقت گران را ارجمندتر از پاسخگویی به چنین «مدافعهنامه»هایی میداند؛ با این حال و برای دفاع از مسئولیت حرفهای «اهل تاریخ» و «حق» و «صلاحیت» اظهار نظرشان درباره مشروطه چند خطی قلمی خواهد کرد.
نخستین متن مربوط به آقای رضا نصیری است. نوشته مطول ایشان چنان آکنده از ادعاهای غیردقیق، غیرعلمی و نادرست است که در برابر بسیاری از آنها آدمی را جز سکوت بر نمیآید؛ از جمله اینکه آرشیو عثمانی «به طرز نامشخصی تنها در دسترس ایشان [حسن حضرتی] است»! چه کسی و کِی چنین ادعایی کرد؟ که حال جناب نصیری در راستای نفی آن گام برداشته. قسمت نخست نوشته ایشان که در باب فتحه یا کسره تحفه العالم بوده نیز از همین جنس است.
متنی که نصیری منتشر کرده به وضوح نشاندهنده آگاهی سطحی وی از تاریخ مشروطه است. وی گمان میکند تاریخ و خصوصا تاریخ اندیشه سیاسی -که آن را در برابر آنچه تاریخ عمومی! خوانده قرار میدهد- همچون فیزیک و شیمی است و مفاهیم تاریخی همچون مواد و عناصری هستند که در طول حرکت، مسیری مشخص را پیموده و از نقطهای به نقطهای دیگر میرسند. هیچ به این نکته توجه ندارد که اندیشه جریانی است که از مجراهای مختلف، در زمانهای مختلف و توسط ناقلان مختلف انتقال مییابد. و به همین خاطر است که گمان میکند اگر بپذیریم شوشتری از «عدالتخانه» سخنی گفته باشد و ایرانیان از این طریق با برخی نمودهای حکومت مشروطه آشنا شده باشند نمیتوانیم بپذیریم که دیگرانی در انتقال اندیشه مشروطهخواهی به ایران نقش داشتند.
نکتهای که حضرتی نیز روی آن دست گذاشته همینجاست اما مساله این است که نصیری توجه ندارد که تاکید بر وجود تاثیرات متقابل در انتقال فکر مشروطهخواهی بین ایران و عثمانی به معنای نفی ارتباط و تاثیرات متقابل بین ایران و سایر نقاط نیست. فکر مشروطهخواهی نه تنها از مجرای انگلستان و فرانسه و هندوستان که از طریق دیگر کانونها از جمله عثمانی و قفقاز وارد ایران شده بود.
نصیری که قویا مشروطه عثمانی را «در بهترین حالت بدون ارتباط با مشروطه ایران» قلمداد میکند توجهی به حضور درازمدت میرزا تقی خان فراهانی، میرزا محسن خان معینالملک، میرزا ملکم خان ناظمالدوله، میرزا حسین خان مشیرالدوله و بسیاری دیگر از کنشگران بعضا مشروطهخواه در عثمانی نداشته و ارتباط عمیق آنها با نوگرایان و مشروطهخواهان عثمانی را نادیده میگیرد.
وی به پیروی از طباطبایی مدعی تاریخ زیرزمینی قاجار بوده ولی خود همچنان گرفتار همان کلانروایتهای ساخته آدمیت است و بدون آنکه نگاهی به سایر منابع غیرتاریخنگارانه و مفاهیم برآمده از دل جنبش مشروطهخواهی ایران داشته باشد با مدعاهایی نادرست به دفاعی ناشیانه از آرای طباطبایی برمیخیزد. مگر میشود اشخاص فوقالذکر و بسیاری دیگر که نامشان در اینجا نیامده مدت زمان طولانی در عثمانی زندگی کرده و با مشروطهخواهان نیز ارتباط عمیقی داشته باشند اما مشروطه ایرانی از این ارتباطات متقابل- حتی در حوزه مبانی نظری- تاثیری نپذیرفته باشد؟
قانون اساسی عثمانی کمتر از دو ماه پس از صدور، توسط ایرانیان ساکن استانبول به فارسی ترجمه شده و در روزنامه اختر چاپ شد. سی سال پیش از آنکه نخستین قانون اساسی ایرانیان نگاشته شود. آیا این امری اتفاقی است؟ آیا اینقدر عجله نشان از اهمیت این قانون اساسی برای ایرانیان ندارد؟ آیا این تاثیری بر مشروطهخواهیشان نداشت؟ اگر پاسخ منفی است پس چگونه است که مفاهیم اصلی که فکر مشروطهخواهی در ایران حول محور آنها میچرخید در بسیاری موارد عینا همانند عثمانی است؟
اینکه ایرانیان این «نظم جدید» را «مشروطه» نامیدند و نه «کنستیتسیون» یا «قنستیتسیون» یا اینکه از «مجلس» سخن گفتند نه از «پارلمان» یا «پارلامنتو» و دم از «قانون اساسی» زدند نه «نظامنامه» و در نگارش قانون اساسی همچون عثمانی، از قانون اساسی بلژیک الگو گرفتند و دهها نشانه دیگر دلیلی نیست بر اینکه ایرانیان در مشروطهخواهیشان همواره الگوی عثمانی را مدنظر داشتند؟
وی در ادامه نوشتهاش و با استناد به مقاله دیگری از حضرتی که در آن به مقایسه اختیارات سلطان در قانون اساسی ایران و عثمانی پرداخته چنین نتیجه گرفته است که از آنجا که نویسنده مقاله، خود اذعان دارد که چون دامنه اختیارات سلطان در قانون اساسی ایران بسیار محدودتر از سلطان عثمانی است پس فرض تاثیرپذیری فکری مشروطه ایران از عثمانی نادرست است. نصیری در اینجا هم بدین نکته توجه نداشته که تاریخ مناسبات فکری تاریخ بده بستان اندیشه است و این بدین معنا نیست که اگر دامنه اختیارات سلطان در قانون اساسی ایران با قانون اساسی عثمانی تفاوت داشته باشد پایههای این بده بستان فرو خواهد ریخت.
ایرانیان با فکر مشروطهخواهی از مجراهای مختلف از جمله عثمانی آشنا شدند و با توجه به اقتضائات فضای فکری، جامعه و ساختار حکومت در ایران جنبش مشروطهخواهی خویش را به پیش برده و مشروطه خود را به نتیجه رساندند. اگر بنا باشد طبق این منطق به موضوع بنگریم میتوانیم مدعی شویم که مشروطه ایران نیز ارتباطی با مشروطه انگلستان نخواهد داشت.
وی تا جایی پیش رفته که مشروطه عثمانی را تا حد «سطحی از مدرنیزاسیون به ویژه در حوزه نظام» پایین آورده و آن را «فاقد مبانی اندیشگی و بویژه مبانی تمدنی و سیاسی و فرهنگی که مشروطه ایرانی، متاثر از الزامات تاریخی خود از آن برخوردار بود» دانسته. اینکه نصیری تاریخ را دقیق نمیخواند و به الزامات پژوهش تاریخی واقف نیست امری است مربوط به شخص خودش اما کمترین انتظاری که از او میفت این بود که اگر در مقام مدافع یا منتقد دیگران برآمده و نوشتهای قلمی کرده و اثری را- بدون آنکه خوانده باشدش- زیر سوال میبرد لااقل عنوان کتاب را درست بخواند.
مشروطه ایران به روایت آرشیو عثمانی که وی به اشتباه از آن با عنوان «مشروطه ایرانی به روایت آرشیو عثمانی» یاد کرده و آن را «تلاشی شکست خورده برای تنزل مشروطه ایرانی به مشروطه ترکی عثمانی» نامیده متن ترجمه شده ۱۱۱ سند از آرشیو عثمانی درباره مشروطه ایران و بازتاب دهنده نوع نگاه عثمانی و کارگزاران آن به مشروطه ایران است. کجای این کتاب تلاشی است جهت اینهمانی سازی مشروطه ایران و عثمانی؟ اساسا جنس کتاب به گونهای نیست که بشود از محتوای آن چنین برداشتی کرد.
نمیدانم نصیری کتاب را خوانده یا نه اما بسیار جالب است که در ادامه مدعی است «آقای حضرتی باید بتواند سندهایی را از آرشیو عثمانی نشان دهد که براساس آنها، مفاهیمی مانند عدالتخانه، حکومت قانون و مباحث علمی و اجتهادی مربوط به آنها، قبل از ۱۲۱۹ هجری که میرعبداللطیف شوشتری کتاب خود را تحریر کرد، از مبدأ عثمانی به مقصد ایران رسیده و منشأ اثر بوده است.» نصیری اگر به اصول اولیه پژوهش تاریخی واقف بود باید میدانست که «سند» تنها یکی از منابع مورد مراجعه مورخ برای تاریخنویسی است و ارتباط مشروطه ایران و عثمانی را علیرغم بازتاب در «اسناد آرشیوی» باید در سایر منابع از جمله خاطرات، سفرنامهها، متون تاریخنگارانه و روزنامهها جست.
نوشته نصیری به قدری آشفته و مغایر دادههای تاریخی است که آدمی گمان میکند ما مشروطه دیگری داشتیم که تا کنون خبری از آن نبود. اینکه «مشروطه در ایران … یک جنبش اندیشهمحور و سپس جنبشی اجتماعی ملی بود. یعنی هم جریانی اجتماعی با حضور همه ملت بود… مردم در لایه اجتماعی مشروطه از آن جهت حضوری تعیینکننده داشتند که جامعه ایران، بهلحاظ تاریخی جامعهای ملی بود. یعنی مردم ایران بهموجب فرهنگ و اندیشهای تاریخی و ایرانشهرانه، از دیرباز یک ملت بودند، و نیز روشنفکران و علمای اصولی با تکیه بر مبانی تمدنی ایرانشهری، (مانند العدل اساسالملک، الملک و الدین توامان و …) میتوانستند فهمی ایرانی از مشروطه را بپروانند. چنین روند دیالکتیکی در عثمانی امری عدمی بود. بنابراین مشروطه به معنی محدود کردن حکومت به قانونی که از طرف مردم وضع میشود، نمیتوانست در عثمانی شکل بگیرد که همه ساکنین در قلمرو آن، خود را یک ملت نمیشناختند.»
من تا قبل از خواندن این قسمت گمان میکردم شناخت نصیری از تاریخ عثمانی شناختی ناقص و سطحی است اما به نظر میرسد باید در شناخت او از تاریخ ایران و مشروطه ایران نیز تردید جدی کرد. نصیری چنان غرق در اندیشه ایرانشهر و ایران به عنوان یگانه ملت کهن تاریخی شده که نمیتواند بپذیرد در این کره خاکی جز ایرانیان دیگرانی نیز بوده و هستند و از همین رو مدعی است که چون عثمانی ملت نبود پس مشروطهاش نیز نمیتوانست مشروطهای راستین و تضمین کننده حق ملت باشد.
حال آنکه اگر کمی با تاریخ عثمانی و جریانهای فکری آن آشنایی داشت باید میدانست که مشروطه اول عثمانی حاصل تلاش نوعثمانیانی بود که خود تربیت یافتگان تنظیمات بودند و اتفاقا شاکله اصلی اندیشهشان گردآوردن تمام اقوام امپراتوری ذیل عنوان عثمانی بود. نوعثمانیان به دنبال این بودند که تمام مردم فارغ از دین و مذهب و قوم، عثمانی شناخته شوند. از طرفی هیچ توجهی بدین نکته ندارد که در این کشور قانون اساسی صادر شد و مجلسی گشایش یافت. آیا این دو شرط برای اطلاق مشروطه به رخداد ۱۸۷۶ در عثمانی کافی نیست؟
نصیری به واسطه نوع نگاه خاصی که به تاریخ دارد دچار زمانپریشی نیز شده است. این که با مقایسه قانون اساسی ترکیه و عربستان! مفهوم ملت در عثمانی را زیر سوال برده و به ناگاه ره به سوی ترکستان کج کرده و با نقل شعری از شیخ بهایی رابطه عثمانیان با سرزمینشان به خاطر کوچنشین بودن آنها! را در قالب مفهوم وطن ندانسته و رابطه بین مردم و دستگاه دولت را رابطه بین خلیفه و سلطان و رعیت و موالی پنداشته از جمله نتایج این نوع نگاه خاص است که در ادامه متن بدان خواهم پرداخت؛ ولی اگر او فقط یک بار متن قانون اساسی عثمانی را خوانده و در مادههای هشتم، نهم، دهم و هفدهم آن لختی درنگ کرده بود چنین سخنی نمیگفت.
اینکه نصیری گذار از مشروطه عثمانی به جمهوری ترکی را «صرفا یک جابجایی ایدهئولوژیکی از اسلامگرایی به قومگرایی مبتنی بر ترکیت» دانسته نیز نشان دهنده آشنایی سطحی و ناقص و نادرست او با تاریخ عثمانی و جریانهای فکریاش است؛ چنانکه از نوشته او چنین برمیآید اگر امروز نیز مفاهیمی همچون دولت- ملت، آزادی و حقوق شهروندی در جایی نتواند به صورت کامل ظاهر شود پس حتما در گذشته نیز نمیتوانسته ظاهر شود.
از دیگر اشخاص محترم منتقد این دیدگاه، ناصر سلطانی استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران است. وی بحث حضرتی درباره ارتباط بین دو مشروطه را بحثی «ذیل سند و نه اندیشه» دانسته حال آنکه اتفاقا این بحث کاملا در حوزه تاریخ فکری جای میگیرد. عدم آشنایی ایشان با علم تاریخ، روشهای پژوهش در تاریخ و منابع مورد استفاده تاریخپژوهش ایشان را دچار این اشتباه کرده که گمان میکنند سند آرشیوی فاقد قابلیت انتقال اندیشه است حال آنکه اسناد آرشیوی انواع گوناگونی داشته و از رهگذر مطالعه دقیق آنها میتوان به وضوح با بسیاری از مسائل و موضاعاتی که در تاریخ فکری یا تاریخ اندیشه سیاسی مطرح میشوند رویاروی شد. افزون بر این باید اضافه کرد که مدعای حضرتی نه تنها به وسیله اسناد آرشیوی که از طریق سایر منابع از جمله خاطرات، سفرنامهها، نامهها و روزنامهها اثباتپذیر است.
آخرین متنی که در این باره منتشر شد مربوط به رضا یعقوبی است. جای بسی تاسف دارد که شخصی «دکتر در حقوق عمومی و استاد دانشگاه و وکیل» باشد و اینگونه بیپروا دیگری را متهم به «غلبه هوای نفس» کرده و سپس در جایگاه قاضی نشسته و سرانجامش را نیز مشخص کند. نوشته یعقوبی نیز در بیراهه رفتن کم از متن نصیری ندارد به خصوص آنجا که بدون کوچکترین توجهی به زمینه مورد بحث نتایجی عجیب از آن میگیرد.
این گونه مواجهه با موضوعات پژوهش تاریخی که احتمالا مختص عالمان علم حقوق است در نوشته یعقوبی نیز کاملا آشکار است؛ به خصوص آنجا که قاجارها را «حکومتی که با توحش و استفاده از قدرت عریان و با اداره ایلیاتی امور، هیچ درکی از حقوق و آزادیهای عمومی نداشت» دانسته عمق بیاطلاعی وی از تاریخ قاجار یا آنچه حواریون «تاریخ زیرزمینی» یا «تاریخ باطنی» میخوانند را نشان میدهد.
قضاوت وی درباره تاریخ عثمانی نیز تماما نادرست است به خصوص آنجا که مدعی است «عثمانی به عنوان یک کشور بیرون از حوزۀ مباحث نظری و فاقد نهادهای ریشه دار حکومت مشروطه نمیتواند و نمیتوانست الگوی مناسبی برای مشروطۀ ایرانی قرار گیرد. نکته مهم اینجاست که حتی خود عثمانیها نیز این مبانی را تاسیس ننمودند بلکه نهضت ترکان جوان و نوعثمانیها و روشنفکران دیگر این کشور، این مفاهیم را از کشورهای اروپایی اخذ و در عثمانی به کار بستند».
سوالی که باید از ایشان پرسید این است که آیا واقعا «عثمانی بیرون از حوزه مباحث نظری و فاقد نهادهای ریشهدار حکومت مشروطه» بود؟ اگر چنین است پس سابقه بیش از چهارصد ساله «قانوننامه» نویسی در عثمانی چه بود؟ فرمان تنظیمات و خط شریف گلخانه چه؟ مجلس والای احکام عدلیه چه؟ مجادلات و مباحثات بر سر مفاهیمی همچون «حریت» و «مساوات» چه؟ از طرفی چه کسی مدعی است که نوعثمانیها مبانی مشروطه را خود تاسیس کرده و از کشورهای اروپایی اخذ نکردهاند؟ اینکه روشنفکران عثمانی مبانی اندیشه مشروطه را از اروپا گرفتند مانع آن میشود که به عنوان یکی از کانالهای انتقال اندیشه مشروطیت به ایران عمل کنند؟
نویسندگان این متون تمام تلاششان را برای دفاع از آرای طباطبایی به کار گرفته اما غافل از این بودند که با این گونه استدلالها خود در صف مقدم تخریبکنندگان وی و آرایش برآمدهاند. آنچه میتوان از آن تحت عنوان «تاریخ ایدئولوژیک» یاد کرد در این متون به خوبی به چشم میخورد. جواد طباطبایی و پیروانش تاریخنگاری پانترکیستی را نقد و نفی میکنند اما خود به بدترین شکل ممکن غرق در ارائه تاریخنگاری ایدئولوژیک هستند و احتمالا به همین خاطر است که حواریون به واسطه «قبول عام یافتن» تاریخنگاری کسروی و آدمیت و طباطبایی به دفاع از ایشان برآمده و مورخان را فاقد صلاحیت پژوهش درباره تاریخ مشروطه میدانند.
یعقوبی و سلطانی نیز همچون نصیری مورخ نبوده و چون با مبانی علم تاریخ و الزامات پژوهش تاریخی آشنایی ندارد تاریخنویسی را امری سهل قمداد کردهاند و همین «سهلانگاری» است که چنین جسارتی بدیشان داده که تحولات مشروطه و تاریخ آن را خارج از صلاحیت آنچه مورخان عمومی! یاد کردهاند دانسته و مشروطیت و تاریخ آن را «موضوعی در حوزه فلسفه و اندیشه سیاسی» قلمداد کنند. یا للعجب که مورخان صلاحیت بررسی «تحولات مشروطه و تاریخ آن» را نداشته باشند.
شاید اگر اینگونه نظرپردازیها راجع به تاریخ ملیمان محدود به محافل خصوصی و جمعیتهای اندک باشد زیانی متوجه کسی نشود اما آنچه نگارنده این سطور را عمیقا نگران میکند جنگیدن با تاریخ است. من نمیتوانم در برابر چنین هجوم ترکتازانهای که در صدد قلب و جعل تاریخ ملی سرزمینم است ساکت بنشینم. و جای تعجب است که تاریخ ملی ما به نام تاریخ ملیمان قلب میشود.
آیا این که ما ایرانی هستیم و تمام وجودمان آکنده است از عشق به وطن دلیلی میشود که این گونه ناشیانه و کینهتوزانه به جنگ تاریخ و آن هم تاریخ ملیمان برویم؟ اینکه ایرانیان در جریان مشروطهخواهی خود متاثر از عثمانیان بوده و عثمانی یکی از مهمترین کانونهای مشروطهخواهی ایرانیان چه در حوزه نظر و چه در ساحت عمل بوده چه چیزی از ارزش مشروطه ایران کم میکند که پذیرشش برای حواریون «فیلسوف ایرانشهر» اینقدر دشوار است؟
در همین باره بخوانید: