پایگاه مطالعات عثمانی: ضیاء پاشا در شمار روشنفکران و فعالین سیاسی شناخته شده عصر عبدالحمیدی و دوران حاکمیت سلطان عبدالعزیز است. او که بخشی از عمر خود را در اروپا گذراند و در سامان گرفتن فعالیت های فرهنگی، فکری و سیاسی ترکان در اروپا نیز نقش آفرین بود خاطره جالبی از دیدار خصوصی خود با الکساندر دوما، نویسنده شناخته شده فرانسوی که با آثاری همچون سه تفگندار و مونته کریستو شهرتی جهانی یافت در پاریس دارد.
این خاطره او از طریق ناظم بیگ، پدر بزرگ ناظم حکمت (شاعر بزرگ ترک) نقل شده است.
خاطره ضیاء پاشا:
تازه به پاریش آمده بودم و یک دقیقه زمان را از دست نمیدادم. همه زمانم به گشتن در شهر، دیدن اماکن دیدنی و جاهایی که عبرت آمیز بود میگذشت. اما برای این که شهر را بهتر بشناسم نیاز به یک بلد پاریسی داشتم. روزی در اتاقم در هتل نشسته بودم که در زده شد. یک فرانسوی که لباسهایش شبیه لباس گارسونها بود وارد اتاق شد و مرا از سر تا پا نگاه کرد. پس از آن دست روی سینهاش گذاشت و حرکت احترام آمیزی که تا آن روز ندیده بودم از خود به نمایش گذاشت. بدون آن که چیزی بگوید به من نزدیک شد.
من خیلی متعجب بودم. این فرانسوی که شبیه گارسونها بود باز هم چند بار به همان شکل ادای احترام کرد و بدون این که چیزی بگوید کارتی روی میز گذاشت و از اتاق خارج شد. کارت را نگاه کردم و دیدیم که رویش الکساندر دوما نوشته است. پشت کارت را نگاه کردم. با دست خط خود چیزهایی نوشته بود.
او در پشت کارت نوشته بود: آیا انصاف است که یک شاعر شرقی برای مدتی طولانی مقیم پاریس شود و از کلبه احزان شاعری غربی که در ابتلائات امتحانگاه غرابت شئون غرب گرفتار آمده است دیدار نکند؟
ضیا پاشا یک روز پس از این حادثه تعجب برانگیز عازم خانه این نویسنده بزرگ فرانسه میشود و این بار در خانه دوما او را در اتاقی مملو از کتاب ملاقات میکند. دوما با احترام قابل توجهی از او استقبال میکند.
ضیاء پاشا میگوید: در اتاق غیر از ما دو زن دیگر بودند. زنان زیبا و شرینی بودند. لباس هایشان بسیار وزین بود اما از رفتار و حرکاتشان و طرز صحبت و خندههایشان معلوم بود که از زنان لاابالی ای که در محیط هنری آن روز پاریس میپلکیدند بودند.
ضیاء پاشا پس از توجه به آن زنان و چند کلام همصحبتی با آنان وارد صحبت با دوما میشود. سخنان دوما باعث تعجبش میشود. دوما میگوید: آخرین هدیه تمدن فرانسوی شیوع فحشا است و من نسبت به عواقب آن بسیار نگرانم.
ضیا پاشا پس از کمی صحبت با دوما متوجه میشود که آن دو زن حاضر در اتاق در واقع روسپی بودهاند و بسیار متعجب میشود. او در صحبتهای خود با دوما از این که دوما از وضعیت اخلاق گلایه و انتقاد میکند در حالی که در اتاقش دو زن روسپی حاضرند تعجب خود را بیان میکند. این برخورد اولیه طبیعتا باعث سرد شدن فضا میشود و دوما و دو زن میهمان او از ادامه این صحبت خودداری میکنند. برای همین دوما از حال و روز ضیاء پاشا در پاریس و این که کجاها را دیده و چه کارهایی کرده میپرسد. پس از آن در مقایسه شرق و غرب میگوید: «ما ساختمانهای بزرگی داریم. این درست است. اما شما شرقیها نیز شاعران بزرگی دارید. مثلا سعدی شیرازی…»
کمی پس از صحبت، ضیاء پاشا متوجه میشود که دوما بیش از آنکه نسبت به کلیت شرق حس ارادتی داشته باشد بیشتر عاشق فرهنگ ایران است. برای همین ضیاء پاشا شروع به برشمردن شاعران و ادیبان عثمانی میکند و تعداد بسیاری از شاعران را نام میبرد. اما دوما همچنان بر دیدگاه خود باقی میماند.
پس از کمی مباحثه ضیاء پاشا اجازه مرخصی گرفته و خارج میشود. اگرچه این دیدار نخست و البته آخرین دیدار او با این نویسنده شهیر فرانسوی به ئلیل موضوعاتی که بروز یافته بود در فضایی نه چندان همدلانه انجام میشود اما در هر حال تاثیر مثبتی بر ضیاء پاشا میگذارد.
کمی پس از این دیدار به دلیل سفر سلطان عبدالعزیز به فرانسه دولت فرانسه ضیاء پاشا و دیگران روشنفکران عثمانی همچون نامق کمال را که در فرانسه بودند از کشور اخراج میکند.
نویسنده: محمدمظلوم چلیک
منبع: ایندپندنت ترکی
مطالب مرتبط: