پایگاه مطالعات عثمانی: در سده نوزدهم میلادی، امپراطوری عثمانی به واسطه آشنایی با فرهنگ مغرب زمین و از طرف دیگر مواجهه با موانع ساختاری در درون جامعه خویش به انجام اصلاحاتی در ابعاد مختلف دامن زد. به دورهای که این اصلاحات انجام گرفته است عصر تنظیمات اطلاق میشود. تنظیمات در اصل در ۲۶ شعبان ۱۲۵۵ قمری برابر با سوم نوامبر ۱۸۳۹ میلادی با اعلان فرمان تنظیمات خیریه آغاز گردید.
بدون تردید یکی از بازیگران تأثیرگذار اصلاحات عثمانی مدحت پاشا است که در مقام یکی از دولتمردان تجددگرا خود را شناسانده است. نوشتار حاضر ترجمه مدخل «مدحت پاشا» از دایرهالمعارف بزرگ اسلامی به زبان ترکی استانبولی میباشد که در آن مؤلف به طور مبسوط به زیستنامه و کارنامه سیاسی این شخصیت بزرگ پرداخته است.
در سـده نوزدهم میلادی، امپراطوری عثمانی به واسطه آشنایی با فرهنگ مغرب زمین و از طرف دیـگر مـواجهه بـا موانع ساختاری در درون جامعه خویش به انجام اصلاحاتی در ابعاد مختلف دامن زد. به دورهای که این اصـلاحات انجام گرفته است عصر تنظیمات اطلاق میشود. تنظیمات در اصل در ۲۶ شعبان ۱۲۵۵ قمری برابر بـا سوم نوامبر ۱۸۳۹ میلادی بـا اعـلان فرمان تنظیمات خیریّه آغاز گردید.
بدون تردید یکی از بازیگران تأثیرگذار اصلاحاتِ عثمانی مدحت پاشا است که در مقام یکی از دولتمردان تجددگرا خود را شناسانده است. نوشتار حاضر ترجمه مدخل «مدحت پاشا» از دایرهالمعارف بـزرگ اسلامی به زبان ترکی استانبولی میباشد که در آن مؤلف به طور مبسوط به زیستنامه و کارنامه سیاسی این شخصیت بزرگ پرداخته است.
مدحت پاشا یکی از دولتمردان امپراتوری عثمانی، صدراعظم و بانی مشروطه اول است. حاجی علی افندیزاده، متولّد روس چوک، فرزند حاجی حافظ محمد اشرف افندی است. در صفر ۱۲۳۸ قمری (نیسان ـ مائیس ۱۸۲۲م) در اسـتانبول دیـده به جهان گشود. نام او احمد شفیق بود و به واسطه این که در سن ده سالگی همه قرآن را حفظ کرده بود به حافظ شفیق ملقّب شد. در سن یازده سالگی با انتصاب پدرش بـه مقام نایبی ویدین همراه وی به آن جا رفت و سالِ بعد وقتی همراه آنها به استانبول بازگشت با معرفی رئیس الکتاب عاکف پاشا، به کار دفتری در دیوان همایونی مشغول شـد. نـگارش دیـوانی را در مدت شش ماه آموخت و بـدین وسـیله بـا نشان دادن شایستگی خود، و بر اساس سنت معمول مانند کاتبان مطرح، لقب «مدحت» را برای خود برگزید و از آن پس به این نام شناخته شـد.
مـدحت پاشـا در ۱۲۵۱ قمری (۱۸۳۵ ـ ۱۸۳۶م) با انتخاب پدرش به نیابت بخش لوفجا مـجبور شـد به آن جا عزیمت کند. او در آن منطقه کاری را که ابتدا در ویدین آغاز کرده بود و آن آموختن علوم عربی بود ادامـه داد. یـک سـال بعد، با بازگشت به استانبول، علاوه بر تحصیل دروس طـلبگی به کارهای دیگری هم مشغول شد. این بار، هم کار دفتری را ادامه داد و هم در جامعِ فاتح از عالمان بزرگی مـانند، مـحمد افـندی تورانلی و شریف افندی زاگرالی و شیخ محمد افندی، نحو، منطق، معانی، فـقه و حـکمت را آموخت. همچنین از محضر مشاهیر بزرگی مانند کدخدا زاده عارف و ملاّ شیخ مراد افندی (از صاحبان علم و عـرفان) بـرای فـرا گرفتن زبان فارسی بهره برد. هر چند در ۱۲۵۴ قمری (۱۸۳۸م) در دفاتر باب عالی کـه بـرای اولیـن بار تشکیل شده بود و نیز در مکتب عرفانیه که کاتبان را به آن جا میفرستادند مدتی تـحصیل کـرد، امـا چون آن چه را در آن جا تعلیم میشد پیشتر آموخته بود مکتب را ترک کرد و به تحصیل دروس دیـنی ادامـه داد.
در ۱۲۵۶ قمری (۱۸۴۰م) به دفتر رسائل نخست وزیری منتقل شد. دو سال بعد در تلاش برای کـسب مـوفقیت روز افـزون ، برای عزیمت به شهرهای خارج از مرکز با حقوق ماهیانه ۲۵۰۰ غروش [یکصد لیره ترک] بـه مـعاونت دبیری تحریرات شام منصوب شد. بعد از دو سال و نیم اقامت در آن جا و به دنـبال جـدایی ایـالت صیدا به استانبول بازگشت و این دفعه با دیوان رسائل سامی بکر پاشا ابتدا به قـونیه (۱۲۶۱ ق)، سـپس به کاستامون(۱۲۶۳ ق) رفت، بعد در ۱۲۶۴ قمری (۱۸۴۸م) به استانبول بازگشت و ازدواج کرد.
او در این اثنا بـه مـدارج مـختلفی هم دست پیدا کرد. در ۱۲۵۹ قمری رتبه خواجگانی را به دست آورد و یک سال بعد رتبه رابعه و مـتعاقب آن رتـبه ثـالثه را کسب کرد. در سال ۱۲۶۵ قمری (۱۸۴۹م) با تأیید و حمایت رفعت پاشا رئیس مجلس اعـلا بـا حمایت عمومی زیادی که کسب کرده بود به دفتر پروتکلهای مجلس منتقل شد. در ۱۲۶۶ قمری (۱۸۵۰م) با دریـافت رتـبه ثانیه، ممیّزی این دفتر را هم به دست آورد و در سال بعد با رتبهای مـتفاوت بـه عنوان سر نماینده انتخاب شد. مدحت افـندی بـر اسـاس وظیفهای که به او محوّل شده بود بـا بـر عهده گرفتن مسؤولیت گمرک شام و حلب، اختلافی را که بین میگیرویچ جزایرلی اوغلو و مـیثاق صـراف بر سر سی هزار کـیسه آقـچه [پول نقرهای] خـزانه داری اتـفاق افـتاده و به مسأله بغرنجی تبدیل شده بـود مـورد تحقیق و تفحص قرار داد و در همان زمان برای بررسی عملکردهای اشتباه و زیان بار مـارشال قـبرسی (محمت پاشا) مشاور لشکر عربستان کـه منجر به تبعید او شـده بـود اعزام شد. او این وظایف را در طـول شـش ماه به نحو احسن انجام داد و آن چه را که به خزانه باید بر میگشت بـا اضـافاتش و هر مطالبه دیگری که وجـود داشـته بـه شکل مناسبی بـرگرداند و نـتیجه تحقیقاتش را درباره دروزی بـودن مـحمت پاشا و خطاهایی که از او سر زده بود و مسؤولیت هایی که در این باره متوجه او بود ارائه کرد و بـر ضـرورت عزل وی تأکید ورزید. او برای این مـوفقیتها بـه ویژه از سـوی صـدر اعـظم رشید پاشا مورد قـدردانی قرار گرفت. از این پس در مجلس اعلا با ریاست رشید پاشا با سرکردگی وکلایی چون عالی رشـدی و رفـعت پاشا [او]با لیاقت و اعتمادی که در مـذاکرات مـهم مـجلس از خـود نـشان داد و نظر آنها را بـه خـود جلب کرد، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. با ریاست شکیب پاشا در مجلس اعلا امور دفتری احـکام عـدلیه در روم و آنـاتولی به دو قسمت تقسیم شد و مدحت پاشا بـا رتـبه عـالی خـود (پایـه دوم) به عنوان کاتب دوم آناتولی منصوب شد. بعد از مدتی با به دست گرفتن صدارت توسط محمت پاشا قبرسی، با تحقیق و تفحّصی که مدحت پاشا درباره او پیشتر انجام داده بود، توجه به سوی او افزایش یافت و این بار او با شکایاتی که از سفارات انگلیس و فرانسه از بینظمی سربازان مستقر در بالکان و سوء استفادههای مأموران خرده پا ارسال شده بود، برای تفحّص در این باره و بـرای ادای وظـیفه و نشان دادن صلاحیت خود به روملو و مناطق سمت راست آن (sag kolundaki) اعزام شد (۱۸۵۵/۱۸۵۴ م = ۱۲۷۱ ق) و در طول شش ماه در انجام وظیفه فوق در مناطق islimiye،Cuma و Sumnu، ماند و مقصّران را سر جای خود نشانده و آنها را محاکمه و به جزای اعمالشان رسـاند. در بـازگشت، به مقام صدارت ـ رشید پاشا ـ در خصوص انجام دادن اصلاحاتی، لایحهای را تقدیم کرد و دیدگاهها و نظریاتش را به عرض او رساند.
مدحت افندی، بعد از آن به خاطر زلزله بزرگ و فـلاکت بـاری که مردم بورسا دچار آن شـده بـودند، از سوی حکومت برای رساندن کمکهای دولتی و تسلای خاطر بازماندگان به آن جا اعزام شد. بعد از برگشت به وظایف قبلی خود ادامه داد، اما با جدا شـدن مـصطفی رشید پاشا از صدارت و رفـتن او بـه مصر، و همچنین رفتن عالی پاشا به اروپا و ظهور مجدّد محمت پاشا قبرسی به عنوان قائم مقام صدارت، باعث شد تا علیه مدحت افندی ادعاهای تازهای مطرح شود و آن این بود که از ۱۲۶۹ قـمری / ۱۸۵۳ مـیلادی در حالی که تعهّد مقاطعه کاری مأموران دولت اکیداً ممنوع شده بود، گفته شد که وی در مقاطعه بالیک خانه استانبول شرکت کرده و متّهم شده بود که به زیان دولت عمل کرده است. صدر اعـظم بـا پذیرش ایـن اخبار و اسناد و اتهاماتی که علناً به مدحت افندی نسبت داده میشد، با نوشتن نامه هایی به مجلس وکـلا، محاکمه او را خواستار شد. مجلس اعلا با حضور تمامی وکلا و رجال دولتـی، مـحاکمه او را آغـاز نمود، اما مدحت پاشا با ارائه اسناد و مدارک محکم تبرئه و به دنبال آن از اعتبار بالایی برخوردار شد.
او بعد از مـعاهده پاریـس (۱۸۵۶م) به همراه رشید پاشا، عالی پاشا و یوسف کمال پاشا موقعیت قبلی خود را دوبـاره بـه دسـت آوردند. پس از آن مدحت افندی برای تحقیق و تفحّص درباره میرزا سعید پاشا والی سیلیستره و همچنین مـعمّر پاشا والی ویدین، اعزام شد و پس از آن در تیرنوا حوادثی را که از طرف بلغاریها به وقوع پیوسته بـود جمع و جور کرد و بـدین وسـیله مسئوولیت مضاعفی را برای خود به وجود آورد که انجام دادن آن به عهده او گذاشته شد (۱۸۵۷م). او وظایف محوّله را به نحو احسن انجام داد و اسناد مربوط را به مجلس اعلاء و مجلس وکلا تقدیم و از طرف آنها مورد تأیید قـرار گرفت. اما برای این که افرادی که عزل شده بودند از نزدیکان دربار بودند، تحقیقات مدحت افندی مورد پذیرش طرف مقابل قرار نگرفت و برای تفحّص مجدد به فرد دیگری سپرده شد. مـدحت پاشـا که آزرده خاطر شده بود با کمک صدر اعظم عالی پاشا مدتی برای استراحت و درمان به اروپا رفت (۱۸۵۸م) و شش ماه در پاریس، لندن، بروکسل و وین گذراند. در این مدت علاوه بر افزایش تجربیات خـود، در ابـتدا تقویت زبان فرانسه را که ضرورتش را به شدت حسّ میکرد، دنبال کرد. او پس از بازگشت به وطن به ریاست کاتبان مجلس اعلا گماشته شد(۱۸۵۹م). مدحت افندی در این اثنا درباره مظنونان واقعه کـوللی بـرای بازرسی و استنطاق به همراه سر فرمانده رضا پاشا، مأموریت یافت. او در انجام این وظیفه در برخورد با آنها اندکی سختگیری به خرج داده بود. محمت پاشا قبرسی در سومین دوره صدارتش، در سیاحت مدقّقانهای کـه بـه مـناطق روس چوک، ویدین و نیش داشـت در اولیـن اقـدام به دو مأموریت مدحت افندی به آن منطقهها اشاره و خدمات او را مورد تقدیر قرار داد و پیشنهاد انتصاب او را به مقام والیگری نیش با حفظ سـمت وزارت، بـه سـرای سلطان (Mabeyn) و باب عالی ارائه نمود و بعد از بازگشت به اسـتانبول ایـن مسأله را مورد تأکید قرار داد. از این رو، اقتدار و لیاقت مدحت افندی مورد تأیید عبدالمجید قرار گرفت و این مسئوولیت بر عهده او گـذاشته شـد(رجـب ۱۲۷۷ = کانون دوم، ۱۸۶۱).
مدحت پاشا در نیش خود را والی بسیار کاردانی نشان داد؛ در ابتدای امـر، با بررسی تحرکات راهزنان، تمام همّ و غمّ خود را برای ایجاد آسایش امنیت و نظم اجتماعی برای اهالی مسلمان و خـیرخواه بـه کـار بست. سپس با ترمیم و بنای راهها و پلهای ایالت و دریافت مالیات بـا دو سـال تعجیل و قبل از موعد، اقدام به احداث پادگان برای سربازان فتوح نمود و از مهاجرت پیاپی بلغارها به صـربستان جـلوگیری کـرد. از سوی دیگر، با انجام ملاحظاتی درباره مسائل مادّی و مذهب در ساحتهای اجتماعی و فـرهنگی اصـلاحات و تـأسیسات زیادی به نفع خلق انجام داد. در کمتر از سه سال، با مشاهده پیشرفتهای قابل توجه در ایـن ایـالت، بـاب عالی به سبب مدیریت ضعیف و وقوع هرج و مرج و نا امنی در جاهای دیگر، ایالت پریـزرین را بـه «نیش» الحاق کرد و مدحت پاشا ریاست آنجا را نیز در اختیار گرفت و بلافاصله در مناطق ایـپک و یـَکُوا اقـدامات اصلاح طلبانه خود را آغاز کرد. در این میان، مـنازعات نـژادی (خونی) را که بین آلبانیاییها ایجاد شده بود، با بستن تاوانی برای آنها مـتوقف کـرد و عـادت همیشگی گسیل سلاح را ترک و همانند «نیش» با ایجاد بنایی برای سربازان فتوح، راحتی مردم را فـراهم نـمود و بدین گونه در آن منطقه هم امنیت و آسایش را برقرار کرد (۱۸۶۳م).
با استقرار نظام در «نـیش» و «پریـزرین»، از سـوی بیگانگان و از جمله صربستان تحریکات و اعتراضاتی صورت گرفت همچنین به علّت وضعیت ایالتهای ویدین و سیلیستره و عـدم اداره مـناسب آنـها و اقدامات روسها برای تحریک بلغارها در ایجاد آزار و اذیت در این مناطق با هدف ایـجاد مـشکل برای اروپا، در چنین شرایطی عالی پاشا و فؤاد پاشا، به عنوان مقدمهای برای طرح در مجلس مبعوثان، بر اسـاس تـصوّراتی که درباره اصول تشکیلاتی ولایتها از سوی مدحت پاشا در ایالت «نیش» داشتند، آن را مـبنا قـرار داد و در اینباره تصمیم به انجام مذاکرات و گفتگوهایی بـا او کـردند و بـه همین سبب او را به استانبول فراخواندند. در نتیجه، ایـالتهای سـیلیستره، ویدین و نیش را ادغام کرده، با عنوان «تونا» ایالت جدیدی تشکیل دادند. کمیسیونی بـا ریـاست فؤاد پاشا و عضویت مدحت پاشـا نـظامنامهای را تدوین و بـرای تـصویب بـه مجلس وکلا تقدیم کردند. با صـدور مـصوباتی در این باره، مدحت پاشا نیز به عنوان والی آنجا تعیین شد (جمادی الاولی ۱۲۸۱ = تـشرین اول ۱۸۶۴م).
پس از آن مـدحت پاشا در مقابل حرکتهای مخالفتآمیزی که در بـرابر نظام جدید [اداره[ ولایـتها آغـاز شده بود و بعضی آن را در قالب مـنافع شـخصی تفسیر میکردند، مجبور به موضعگیری شد. بعد از پشت سر گذاشتن این مخالفتها و تـکمیل آن [طرح] در عرض شش ماه بـه عـنوان یـکی از نظامنامههای برتر، کـه در آن تـشکیل مجالس اختیار در روستاها و مـجالس دعـاوی و اداری در شهرستانها و تجدید نظر در تثبیت بخشها (سنجاق) در ملوک جدید با تقسیمات اداری نوین و در نهایت وصل آنـها بـه ولایت مرکزی و همچنین گردهمآیی سالانه مـجلس عـمومی در نظر گـرفته شـده بـود، موفق نشان داد. از سوی دیـگر، مسؤولیت هایی مانند: معاون ولایت، متولی امور مرکز، امور خارجی، امور عمران، پُستها و مسؤولیتهای جـدیدی بـودند که تأسیس و آغاز به کار کـرده بـودند. بـدین تـرتیب هـیأت ولایتی که بـدین شـکل ایجاد شده، بود کاملاً مطابق با خواست حکومت بود. بنابراین ایالت تونا به عنوان الگویی بـرای ایـالتهای دیـگر منظور شده و بر این اساس ولایتهای آدرنـه و حـلب تـشکیل شـدند. والیـگری مـدحت پاشا در حدود سه سال و نیم در تونا، اقدامات مهم زیر را در پی داشت: نخست این که امور راههای شوسه را به دست گرفت. به نظر مدحت پاشا اصول نظارتی عمرانی راهـها بیفایده بود، بر این مبنا، او راهی را که قرار بود ایجاد شود بر اساس فایدهای که برای اهالی یک روستا میتوانست داشته باشد به اندازه بهرهای که از این راه عاید آنها مـیشد بـخشی از کارهای راهسازی را در روزهای بیکاری بر عهده اهالی گذاشت. پل سازی را هم به عهده کاسبان بانفوذ گذاشت؛ با این شیوه در طول سه سال و نیم ولایت او در منطقه حدود سه هزار کیلومتر راه و بـیش از هـزار و چهار صد پل کوچک و بزرگ ساخته شد.
دومین کار مهمی که او به آن دست یازید ایجاد امنیّت عمومی بود. اخیراً به ویژه در مناطق تیرنوا و اسـلیمیه راهـزنانی ظهور کرده بودند که بـا نـظم و نسق جدید که توسط نیروهای ظبطیه (ژاندارمری) اعمال میشد در کوتاه مدت از بین رفتند و در تمام ولایت امنیت برقرار شد.
سومین اقدام او نشان دادن شایستگی در تأسیس تـشکیلاتی بـه نام صندوقهای انتفاعی بـود. نـیاز دائمی زارعان به پول آنها را مجبور میکرد تا برای رفع نیاز به سراغ نزول خواران بروند. در مقابل بهره مناسب به دنبال رفع نیاز آنها بود مدحت پاشا برای راه انداختن چنین مـجموعه مـختلف و متفاوتی از قبل فکر کرده بود. وجود زمینهای بیصاحب در بسیاری از روستاها با همیاری مردم مورد استفاده قرار گرفت و سود حاصل از محصول زمینها را در مرکز هر شهرستان به صندوقهای انتفاعی واریز می کـرد و بـدین گونه مـؤسسهای راه انداخت و احتیاجات روستاییان را در کار زراعت با پول برآورده کرد.
چهارمین کار عمده مدحت پاشا در دوره والی گری او در تونا، راهاندازی و رونـق دادن به کشتیهای تجاری بود. در این خصوص، با اصلاح و فروش زمـینهای بـازار مـکاره جوما و قره سو و پولی که از این طریق به دست آمد، جنگل و بیشه موجود ما بین شهرستانهای «تـیرنوا» و «سـلوی» را به صورت مشترک بین مردم تقسیم و با دادن قباله به روستائیان و فروش بیشه در آمـدی کـه از ایـن طریق به دست آمده بود را در تونا خرج راهاندازی داد و ستد کشتیها نمود و با سرمایهای که بـه دست آورد نخست در نیش و سیارّه، سپس صوفیا داد و ستد کشتی هایی که به نام مـدحت پاشا بود راه افتاد. اداره ایـن امـور را اداره نهریه در رأس هیأتی به عهده داشت. پیش از این برای ماشین هایی که در امور راههای شوسه کار میکردند شرکتی راه انداخته بود و حالا در روس چوک چنین کارخانهای را راه انداخته بود. اقدامی که در ابتدا در نیش انـجام داده بود و برای کودکان مسلمان و غیر مسلمان یتیم مکانی را به عنوان خانه تربیت دایر کرده بود، این بار در روس چوک و صوفیا انجام داد، [و همچنین] مشکل اسکان مهاجران حوالی چرکس و کریمه را با درایت و دقت حـل کـرد. بدین گونه، ناآرامی هایی که این گروه ایجاد میکردند، در عدم پایبندی به اصول اسارت و سختی و مشقتی که در امر معیشت و گذران زندگی دچار آن بودند با تدابیری راهگشا حل و فصل کـرد. از سـوی دیگر، با تنظیم دایره حکومت و دایره امور زندانها، دایره خدمات بلدیه را نیز راه انداخت. درباره مسائل مربوط به مالیات اصول عادلانهای را پی ریزی کرد و در این میان هر آن چه را که بر مـردم سـنگینی مینمود، مدحت پاشا سعی در از میان برداشتن آن نمود. در گرد هم آیی مالیات ـ بگیران به طور قاطع با طرح یک سلسله مسائل بنیادی، کاهش دریافت [مالیات] را از مردم در طول سال مـمکن خـواند. بـه همین ترتیب در سال ۱۲۸۲ قمری (۱۸۶۶ / ۱۸۶۵م) درآمـد ولایـت سـیصد هزار کیسه کاهش یافته بود.
مدحت پاشا با این نوآوریها در شیوه اداره حکومت و ولایت در نزد مردمی که در زیر چتر حاکمیت او بـودند، (تـرکها و بـلغارها)، شوق تلاش برای دست یابی به حرّیت و آزادی و ایـجاد روح حـرکت و تلاش را در حد کمال زنده میکرد. اگر او را با این خصوصیات، بنیاد گذار تجدد خواهی ـ در سرزمینهایی که امروزه بلغارستان نامیده مـیشود ـ بـه شـمار بیاوریم مبالغه نکردهایم.
به دنبال اقدامات و عملکرد مدبرانه مدحت پاشـا در تونا بخشیدن انسجام و یکپارچگی به آن جا با وجود قومیتهای مختلف و ایجاد امنیت کامل در آن جا، دولت روسیه که این رونـد را در راسـتای سـیاستهای آن زمان خود نمیدید و به دنبال ایجاد تحریکاتی در بلغارستان و نزد اسلاوهایی کـه انـجمن هایی را شکل داده بودند و از سوی روسیه حمایت میشدند، بود. روسیه با سفیر خود در استانبول، از یک طرف، حـکومت و درگـاه را عـلیه این والی تحریک میکرد که انگار تونا هم مانند مصر به دنبال تـبدیل بـه یـک مملکت خود مختار است و این شبهه را تقویت میکرد. از سوی دیگر با وارد کردن نیروهای مـسلح بـه تـونا که در رومانی تجهیز شده بودند، به دنبال بر هم زدن آسایش و نظم عمومی بود تـا از ایـن طریق به اهداف خود دست یابد. چنان که در نوشتههای سال ۱۸۶۶ میلادی آمده، تـجاوزاتی در ابـعاد مـختلف برای ایجاد شورش و نا آرامی مردم بلغار صورت گرفت، اما با توجه به ایـن کـه در آن زمان مدحت پاشا از موقعیت محکم و با ثباتی برخوردار بود و با به کار گـرفتن تـدابیر لازم اجـازه گسترش و دامنگیر شدن حادثه را نداد و مسبّبان را به شدت مجازات و اوضاع را کنترل کرد و در مناطقی مانند: زیـشتوا، تـیرنوا، و سلوی که اوضاع آشفته شده بود و امنیت از بین رفته بود به حـالت عـادی بـرگشت و آسایش را دوباره به آن منطقه باز گرداند.
بر اساس فرجام ارائه شده از سوی دادگاه مجلس کبیر روس چـوک، تـعدادی از کـشیشها به آیناروز تبعید شدند و تعدادی از بیگانگان هم که در حادثه دخالت داشتند از طـریق کـنسولگریهای آنها از مرزها به خارج هدایت شدند. در این اثنا، سلطان عبدالعزیز از مسیر تونا در حال برگشت از سیاحت اروپا بـود. والی [مـدحت پاشا] تا بوداپست به استقبال پادشاه رفت. پادشاه یک شب در ویدین، دو شـب هـم در روس چوک اقامت نمود و در این مدت از اقدامات مـدحت پاشـا تـقدیر نمود. مدحت پاشا به عنوان والی تونا بـرای تـقویت هر چه بیشتر امنیت در آن جا و نمایش هر چه بیشتر قدرت و توانایی خود، تـدابیر دیـگری را انجام میداد: از آن جمله است ایـجاد جـمعیتی (هیئتی) بـه نـام سـربازان احتیاط در روستاها و همچنین استقرار پاسگاههای سـاحلی و مـرزیدر داخل استانها.
نظر به توانمندی و کارایی او در این منطقه و اقداماتی که به نـفع مـردم و مملکت انجام میداد، این گونه بـه نظر میرسید که کـنار زدن مـدحت پاشا از والیگری تونا و بدین وسـیله بـاز کردن راه برای ایجاد هرج و مرج و نا آرامی و راهاندازی اقدامات جدایی طلبانه که خـواسته روسـها و صربها بود و آنها از وضعیت مـوجود چـندان راضـی نبودند و همانند بـوکرش تـوطئههایی که در مقابل انجمن فـرهنگ اسـلاو صورت میگرفت، اینها همه اقداماتی بود که قبل از این که به واقعیت بپیوندد و تـحقیقات نـتیجه دهد، عاملان دستگیر و سر چشمه ایـن اقـدامات و هم ایـن بـود کـه از طرف چه کسانی بـرنامه ریزی میشد به خوبی روشن میشد.
با حضور عالی پاشا در «کرت» و فؤاد پاشا در مقام قـائم مـقامی صدر اعظم، از مدحت پاشا به عـنوان والی تـونا بـرای مـذاکره دربـاره امور مربوط بـه ولایـات دیگر در استانبول دعوت شد. بعد از اتمام این کار، با توجه به ضرورت هایی که از سوی صـدراعظم بـعد از بـازگشت از کرت احساس شد، […] ریاست شورای دولت به مـدحت پاشـا بـه واسـطه مـوفقیت بـسیار او در والیگری تونا اعطا شد (یازده ذیالقعده ۱۲۸۴ = ۵ مارس ۱۸۶۸: در این خصوص، درباره تذکرهای که در مورد سرای نوشته شده ر.ک: محمود کمال اینال: صدراعظمهای متأخر، مدحت پاشا، ص ۳۱۹).
مدحت پاشا با عـنوان رئیس شورای دولت در کنار انجام وظایف خود نظامهای متعددّی را پایهریزی کرد: تغییر سیستم دهگانه اندازهگیری و اوزان، تدوین نظامنامه معادن، ایجاد مکتب صناعت و صندوق امنیت در استانبول. بعد از جدا شدن او از تونا، انجمنهای اسلاو فـعالیتشان را افـزایش داده، حرکتها و خیزشهای بلغارها را تا منطقه فیلیب گسترش دادند (۱۸۶۸م). پادشاه با بیان این مطلب به مدحت پاشا که «تو از عهده این حریفان بر میآیی، باز هم در کوتاه مدت به سـراغ آنـها برو و کارشان را تمام کن و این آشوب را خاموش کن و برگرد»، دوباره او را به آن منطقه فرستاد و او در طول بیست روز به این امر نائل شد.
بعد از آن شـاهد انتخاب مدحت پاشا به والیـگری بـغداد هستیم. جدایی او از ریاست شورای دولت، به دنبال بروز اختلاف بین او و صدر اعظم عالی پاشا اتفاق افتاد. از جمله بر سر یک سری قوانین و نظام نامههایی کـه ضـرورت طرح آن در شورای دولت و اجرای آنها از نـظر مدحت پاشا وجود نداشت، و در عین حال برخورد نامناسبی که از طرف مدحت پاشا صورت میگرفت. در مقابل، عالی پاشا هم نسبت به برخی تمرّدها که در بعضی مسائل از مدحت پاشا میدید که بـا تـکیه بر موقعیت خود در نزد سُفرای روس و انگلیس انجام میشد و در این میان صدر اعظم را از دخالت در امور مطروح در شورای دولت باز میداشت.صدر اعظم این وضعیت را تحمل نکرده و مدحت پاشا را با اعطای مـسؤولیتی بـه یکی از مـناطق خارج از مرکز فرستاد. این جا به جاییها را صدر اعظم در یکی از مجالس به واسطه رئیس الکتّاب شورای دولت مـحمود بیگ (محمود جلال الدین پاشا) به مدحت پاشا منتقل کرد و او را بـرای پذیـرفتن مـسؤولیت جدید ترغیب نمود.
مدحت پاشا در ۲۷ شوبات ۱۸۶۹ میلادی (۱۵ ذیالقعده ۱۲۸۵) به والیگری بغداد منصوب شد و در ماه مارس به طـرف بـغداد برای به دست گرفتن مسؤولیت جدید حرکت کرد و نظارت بر ششمین لشکر ارتـش هـم بـه عهده او گذاشته شد، نخستین کار وی به محض ورود به بغداد از میان برداشتن اصول محاسبات قدیمی و رسـم باجگیری و مالیاتهای زیانآور بود که محصولات اراضی نزدیک بغداد را به همراه مالیات عـشریه جایگزین آن کرد. این مـسأله بـه همین شکل، در بصره، موصل و دیگر بخشهای مجاور بغداد گسترش یافت.
او بعد از انجام اصلاحات مختلف مالی و ارضی تصمیم به انجام تغییراتی در زمینه اصول رایج نظامی گرفت که در ابتدای امر با مخالفت مـردم رو به رو شد. از سوی دیگر، سر فرمانده حسین عونی پاشا را که اساسا با این اصلاحات موافق نبود و عهدهدار نظارت بر لشکر بود را بر کنار کرد و مثل سابق خود این مسؤولیت را به عـهده گـرفت. ساکنان مناطق کوهستانی سلیمانیه که در مرز ایران زندگی میکردند، به واسطه مذهب سنی شافعی بودنشان با مأموران ایرانی اختلاف پیدا کرده و مجبور به پناه آوردن به جایی بودند. مدحت پاشا آنـها را در جـای مناسبی پناه داد و با عقد صلحی با دولت ایران حقوق آنها را اعاده کرد و با مساعدت بابعالی دایره تأمینات را در آنجا بر قرار کرد.
از آنجا که تمام قروض قبیلهها و عشیرهها به خزانه تـنها بـه زور قوه نظامی قابل حصول بود و از سوی دیگر عصیانها و شورشهایی نیز در «طفار» در حال رخ دادن بود، مدحت پاشا در دیوانیه به همراه نیروهای نظامی، به اشکال گوناگون، با ادغام نیروهای کُرد و چچن تـبار، خـود وارد عـمل شد و با کمک گرفتن از نـاصر پاشـا و مـنصور پاشا، اقدام به خواباندن شورش نمود و گناهکاران را با کمک محکمهای که در دیوانیه تشکیل شده بود به جزای اعمال خود رسانید. از ایـن بـه بـعد، مدحت پاشا با در اختیار گرفتن اراضی، از آنجا کـه بـیشتر آن اراضی خراجیه بود، حق تصرف، همانند دیگر املاک دولتی، از آنِ دولت بود و کسانی که در این زمینها کار می کردند از قـبیل زارعـان و گـاوبندان و شکافندگان، و زمینهایی که به نام مقاطعه و به صورت جداگانه در قـطعههای مختلف وجود داشت، ۳/۲ محصول را به دولت و ۳/۱ را به زارعان اراضی عراق اختصاص داد و بدین گونه ناآرامیهای موجود را از بین برده و عامل اصـلی اکـثر شـورشها را از میان برداشت. او بر اساس وضعیتِ زمینها آنها را در انواع مختلف تقسیم و بـه صـورت از هم تفکیک شده بر اساس قباله، بین مردم تقسیم کرد و بر اساس نسبت تعیین شده دربـاره مـحصول از مـردم عُشر دریافت مینمود و بر این اساس بود که تقسیم اراضی را انجام داد.
از سـوی دیـگر بـه خاطر استفاده از کشتی در رود دجله و فرات برای جلوگیری از تخریب کشتیها به واسطه سنگی بودن رودخـانه، اقـدام بـه ایجاد سدهایی در جزیره نمود. در بغداد نیز مؤسساتی مانند: صندوق امنیّت، بیمارستان، و خانه تربیت را ایـجاد و در بـخشهای مختلف شهر با تلمبهخانه چشمههای عمومی دایر و در منطقه کاظمیه اقدام مهمّی مانند راه اندازی تـراموا انـجام داده و رفاه را برای مردم عراق فراهم آورد.
در سال ۱۸۶۹ میلادی که شاه ایران به بغداد مسافرت نـمود، مـدحت پاشا به دستور عبدالعزیز، پذیرایی و مهمان نوازی خوبی از او به عمل آورده و به مدت سـه مـاه در نـجف، کربلا و دیگر اماکن زیارتی او را همراهی کرد. در این اثنا، مسأله رواج پول ایران در بغداد هم حل شد. بـعد از آن قـصبه بصره به ساحل شطالعرب منتقل شد؛ محل ساختمان تعمیر کشتیها را در بصره احـیا، قـصبه نـاصریه را تأسیس و وضعیت قصبه کویت را رو به راه و بدینگونه آن را به بصره الحاق و بدین شکل آن را تأمین نمود. علاوه بـر اقـدامات مـوفقیتآمیز فوق، اصلاح روابط با وهّابیان نجد بود که با حسنه شدن ایـن روابـط از سوی بابعالی از مدحت پاشا قدردانی شد. عبدالعزیز با اهدای شمشیر مرصع به عنوان پاداش برای مدحت پاشـا از او تـقدیر کرد و صدراعظم عالی پاشا نیز با ارسال مکتوبی به قلم خودش بـه او تـبریک گفت (۲۳ جمادی الاول ۱۲۸۸ = ۱۰ اگوست ۱۸۷۱)، و برای به نظم و انـضباط در آوردن تـمام منطقه عراق و منطقه نجد به او تبریک گـفت و آرزو کـرد آنجا در مدت کوتاهی تبدیل به مصر ثانی شود.
در واقع، مدحت پاشا در مدت سـه سـال والیگری خود در بغداد، علاوه بـر ایـجاد عمران و آبـادی در ولایـت خـود، از درآمد مازاد، به استانبول بیش از آن انـدازه روزهـای نخست که قابل قیاس با آن نبود پول زیاد میفرستاد و بعد از آن به ارسال هـر سـال ۲۵۰۰۰۰ طلا تعهد داد. مدحت پاشا با مـرگ عالی پاشا (۱۸۷۱م) و روی کار آمـدن مـحمود ندیم پاشا به جای او و بـا اقـدامات و تلقینات او علیه خود و شروع به محدود نمودن اقدامات و مخارج او و بالخاصه عدم اکتفا بـه پنـجاه هزار کیسه زر که به اسـتانبول ارسـال شـده بود، با تـشکیل کـمیسیون اصلاحات فرهنگی در بابعالی، بـا اصـرار به بازگرداندن ۲۴۰۰۰ کیسه (بدره) از پول عمران و فرهنگ ولایت به خزانه، مدحت پاشا مجبور به اسـتعفا شـد و این استعفا مورد قبول قرار گـرفت و بـه جای او رئوف پاشـا انـتخاب شـد.
مدحت پاشا در مائیس ۱۸۷۱ مـیلادی بغداد را از راه حلب به طرف استانبول ترک کرد. با توجه به این که جدایی او از والیگری بـغداد شـبیه به عزل بود و بلافاصله بعد از آن والی جـدید شـروع بـه رسـیدگی بـه وضعیت حساب و کـتاب او نـمود، این اقدام یک دستورالعمل محرمانه بود که انجام میشد و تنها رئوف پاشا در جریان انجام این تـحقیقات مـسؤولیت بـر انگیزانه درباره مدحت پاشا قرار داشت و بـابعالی بـه طـور دقـیق از ایـن مـسائل با خبر نشده بود و این مسأله تنها در قالب تلگرافی [برای رئوف پاشا [مورد تأکید قرار گرفته بود. علی رغم آن، اقدامات محمود ندیم پاشا در تبعید او به اطراف سیواس از جـمله حوادث قابل فهم به شمار میرود.
آنها که مخالف صدر اعظم بوده و به اشکال مختلف از سوی او متضرّر شده بودند، به محض ورود مدحت پاشا به استانبول دورش را گرفته و به منزلگاهش بردند. مـحمود نـدیم پاشا برای این که از صداقت وی اطمینان پیدا کند، او را به عنوان والی ادرنه منسوب کرد (۲۰ جمادی الاول ۱۲۸۹ = ۲۶ تموز ۱۸۷۲م). مدحت پاشا پیش از حرکت به سوی ادرنه برای عرض تشکر و خداحافظی به حـضور عـبدالعزیز رسیده و در آن ملاقات ضرورت تغییر محمود ندیم پاشا را که احوال ملت و مملکت را پریشان نموده بود به عرض پادشاه رساند و در همان موقع فسفر مـسترع پاشـا که این بار با مـدحت پاشـا به والیگری بغداد تعیین شده بود، به همراه خورشید بیک رئیس سرای شاهی از اقدامات نابود کننده صدراعظم سخن گفت. همه این تلاشها در نزد شـاه اثـر گذار و نتیجه بخش بـود چـرا که به دنبال آن مُهر همایونی از محمود ندیم پاشا گرفته شد و مدحت پاشا بعد از پنج روز از انتصاب به والیگری ادرنه به مقام صدارت، منصوب شد. در فرمان صدارت، پادشاه اعتمادش را به لیاقت و اقـتدار او اعـلان کرده بود (۲۵ جمادی الاول ۱۲۸۹ = ۳۱ تموز ۱۸۷۲). اولین اقدام مدحت پاشا در مقام صدارت این بود که دولتمردانی را که به بهانههای مختلف به این سو و آن سو تبعید شده بودند به استانبول باز گرداند، کـه در ایـن میان جـودت پاشا و راسیم پاشا را از والیگری مرعش و قره حصار شرقی برگرداند و شروانی زاده رشدی پاشا را به دهلی، جودت پاشا را بـه معارف، جمیل پاشا سفیر فرانسه را به عنوان وزیر خارجه، و صادق پاشـا والی ازمـیر را بـه عنوان وزیر نظارت مالیه تعیین کرد. بدین گونه بعد از یک مدت هیجان و اضطراب، آرامش و امنیت بر افـکار عـمومی حاکم شد. مدحت پاشا در این سمت بیش از سه ماه دوام نیاورد.
او در ظرف ایـن مـدت، بـه خاطر عدم وقوع رخدادهای سیاسی مهم، تمام امور مملکتی را منحصر در امور عمرانی نمود. قبلاً او از ده مـیلیون لیره پول استقراضی با امضای محمود ندیم پاشا، صد هزار لیره را از او تحویل گرفته بـود، بنابراین باقی مانده آن را خـواستار پسـگیری از محمود ندیم پاشا شد و به همین خاطر در محکمهای که تشکیل شد محمود ندیم محکوم شد که بقیه آن پول را پس بدهد، اما پادشاه او را عفو کرد. از سوی دیگر، در ارتباط با مبلغ فوق نظر به ایـن که دربار در نظر مردم به اسراف و حیف و میل متهم شده بود و این موضوع بدین شکل به عبدالعزیز منتقل شده بود، او در این میان مدحت پاشا را مسبّب اصلی بروز این شبهه میدانست و در کـوتاه مـدت زمینههای عزلش را فراهم نمود. از قضا، خوش نیامدن شاه از طرز رفتار و سخن گفتن مدحت در حضور او و تکرار سخنانی علیه محمود ندیم پاشا در هر ملاقات با شاه، غرض ورزی او را روشن کرده بود. اما عـلت اصـلی این بود که مدحت پاشا سوار بر اسب سفید خود وارد سرای توپقاپی میشد و مستقیم تا دایره خرقه سعادت میآمد که این خلاف مقررات بود، چرا که در داخل سرای سـوار بـر اسب شدن تنها مخصوص پادشاه بود و او این مسأله را رعایت نمیکرد. این حرکت او در کاخ یک حرکت لاقیدانه تلقی میشد و این موضوع از عوامل اصلی عزل مدحت پاشا ذکر میشود.
با ایـن حـال او در مـدت کوتاهی در مقام صدارت، بروز مـنازعه در قـراداغ را بـا فرستادن سپاه حل نمود و در سمت بغداد مسأله تخریب پاسگاههای نظامی توسط ایرانیان را مرتفع نمود، و در بعضی جاهای دیگر از جمله در آناطولی و روملو بـا ایـجاد راه آهـن، لیاقت خود را نشان داد، و حتّی با درخواست خدیو مـصر اسـماعیل پاشا مبنی بر دریافت استقراض با وجود مشکلات سیاسی، مالی و اداری، مخالفت نمود. در این موضوع، تنها به جهت عدم تـوجه بـه خـواست و اراده پادشاه مورد خشم و غضب او قرار گرفت و شاه برای نـشان دادن عصبانیّت خود در ۱۶ شعبان ۱۲۸۹ (۱۹ تشرین ۱٫ ۱۸۷۲م) او را عزل و به جای او رشدی پاشای مترجم را منصوب کرد و به مدحت پاشا بیست هزار غـروش (قـرش) مـعاش معزولیت تخصیص داده شد.
چند ماه بعد، به دنبال تغییراتی که در مـقام صـدارت صورت گرفت، صدر اعظم اسعد پاشا به واسطه اشراف کامل مدحت پاشا به قوانین دولتی او را بـه عـنوان نـاظر دیوان احکام عدلیه منصوب نمود (۱۸۷۳م). بعد از آن با به دست گرفتن صدارت تـوسط شـروانی زاده رشدی پاشا او یک سری جلسات مشورتی با بعضی از وکلا در ساحل سرای خود درباره مـشکلاتی کـه در اداره دولت وجـود داشت و چگونگی رفع آن ها و ضرورت تدوین قوانینی برای برقراری موازنه بین هزینهها و درآمدهای دولت و تـقدیم آنـها به مجلس مبعوثان، تشکیل داد. در این راستا، مقرر شد لایحهای به قلم مدحت پاشـا تـهیه و بـه پادشاه تقدیم شود. از آنجا که عبدالعزیز برای بحث و گفتگو درباره این لایحه، فقط بـه صـدر اعظم وقت داده بود و در حین توضیح مطلب به شدت عصبانی و خشمگین شده بـود، بـاعث شـد تا مدحت پاشا را از مقام نظارت عدلیه عزل نمود (۲۸ رجب ۱۲۹۰ = ۲۱ ایلول ۱۸۷۲م) و چندی نگذشت که به والی گـری سـلانیک انتخاب شد (۲۲ شعبان ۱۲۹۰ = ۱۵ تشرین ۱٫ ۱۸۷۳م).
مدحت پاشا سه ماه به عنوان والی سلانیک فـعالیت داشـت و در ایـن میان با راه اندازی یک خانه تربیت، از در آمد حاصل از آن برای آبادانی شهر، یک مدرسه متوسطه بـرای تـحصیل بـه زبان ترکی و فرانسوی ایجاد کرد. در حالی که تنها به انجام دادن کارهایی کـه بـه خیر مملکت بود و به تعبیر خود «چون مورد خوشایند ناظر دارالسعاده نبود» بیمقدمه عزل شد (قـانون ۲٫ ۱۸۷۴م).
مـعزولیت او این بار یک سال و نیم دوام داشت. در این مدت، در زمینهای خود در اطراف اسـتانبول مـشغول به کار بود. در سال ۱۸۷۵ میلادی در ماههای تـابستان بـا وخـامت اوضاع در هرزگوین و ورود صربستان و قره داغ به این شـورش و نـافرمانی و برای جلوگیری از گسترش آن به طرف بلغارستان، پادشاه دوباره محمود ندیم پاشا را به عـنوان صـدارت انتخاب و مدحت پاشا را با چـهل هـزار قرش مـعاش بـرای بـار دوم به نظارت عدلیه آورد (۱۹ رجب ۱۲۹۲ = ۲۱ اگوست ۱۸۷۵م).
امـا مـدحت پاشا اقدامات صدراعظم را کار ساز نمیدانست: عدم توجه به بهره زیادی کـه قـروض دولت به دنبال داشت و عدم پیـگیری به بازگشت درآمدهای دولت، نـزول و مـتوقف شدن آن و خطر فراگیر شدن شـورش هـرزگوین در کل منطقه روملو، مشکلات عمدهای بود که در مقابل آن محمود ندیم پاشا به تـوصیه سـفیر روس ایگناتیف قدم بر مـیداشت کـه ایـن اقدامات فلاکت دولت و مـملکت را از نـظر مدحت پاشا به دنـبال داشـت و به این علت در ۲۹ شوّال ۱۲۹۲ (۲۸ تشرین دوم. ۱۸۷۵م) از مقام نظارت عدلیه استعفا داد. او علت استعفایش را به واسطه رئیـس دربـار حافظ محمد بیگ اعلام نمود: «نـبودِ یـک قانون مـعین بـرای دولت، انجام امور به خـواست و اراده صاحب قدرت که باعث مختل شدن امور مملکتی و سیاسی شده و باعث به هم پیـچیده شـدن نیروهای نظامی شده، همانند امور مـالیه. هـمه ایـنها در حـدّی اسـت که اصلاحات را غـیر مـمکن میسازد و در چنین وضعیتی معلوم نیست سه، چهار ماه دیگر چه عاقبت هولناکی در انتظار ما خواهد بـود و بـرای کـسی که چنین وضعیتی را درک میکند صبر و تحمل مـمکن نـیست». آیـا مـدحت پاشـا بـا گفتن این سخنان به دنبال به دست آوردن مسؤولیت دیگری مثلاً والیگری منطقهای بود و یا این که با این اقدام خود، وجود مضرّ محمود ندیم پاشا را در رأس حکومت مـتذکر شده و سعی در دور کردن او از این مقام داشت؟ به هر حال، او نه به ولایت منطقهای منصوب شد و نه امیدش برآورده شد. پنج، شش ماه بعد اقدامات غیر مؤثر و نا کار آمد محمود نـدیم پاشـا در مسائل مالی و امور داخلی باعث بروز نارضایتی عمومی شد و طلاب مدارس دینی با درک وضعیت افکار عمومی و با ترتیب نمایشی که گویای درک و فهم آنها از نابسامانی اوضاع موجود بود و رفتن آنها بـه باب فتوا و بابعالی، باعث تغییر صدارت شدند. در این میان، مدحت پاشا با معاش (حقوق) معزولیت، مأمور در مجالس عالیه شد (۲۴ ربیع الاخر ۱۲۹۳ = ۱۹ مائیس ۱۸۷۶م).
چـندی نـگذشت که او با انفصال یوسف کـامل پاشـا، برای دومین بار به عنوان رئیس شورای دولت تعیین شد (۱۲ جمادی الاول ۱۲۹۳ = ۵ حازران ۱۸۷۶م). با قرار گرفتن رشدی پاشا در مقام صدارت، این بار حسین عونی پاشا از بـورسا فـراخوانده شد و دوباره به سـر فـرماندهی گماشته شد. کسانی که به دنبال پایین آوردن پادشاه از تخت بودند و به آن فکر میکردند قدرت اجرایی بالایی را در این شخص مشاهده میکردند. عدم جسارت در یادآوری اشتباهات پادشاه به او و در صورت یادآوری، نپذیرفتن آن از سـوی او، ضـرورت تغییر سلطنت را برای هر کسی روشن میکرد. مدحت پاشا هم مانند حسین عونی پاشا، جدا از اغراض شخصی، برای تداوم حیات دولت و تثبیت اصول مشروطه، تنها راه چاره را نبود عبدالعزیز در تخت سـلطنت مـیدید و طرفدار خـلع آن بود. در این میان، برای آرام نمودن هیجانات افکار عمومی برای اندیشیدن تدبیری در این خصوص با واسطه جـوهرآغا فرمانده دختران (اندرونی) لایحهای را که شامل اصول حریّت، مساواتِ عمومی، مـصونیت و مـسؤولیت وکـلا میشد وضع و برای اعلان آن تقدیم ملکه مادر پرتونیال سلطان نمود. او از نامهای که به صدر اعظم مترجم رشـدی پاشـا فرستاده، پیبرده میشود که از پادشاه نیز استدعای درخواست اجرای اصلاحات جدید را نموده اسـت و یـادآور شـده است که در این مورد اگر ذات شاهانه زیر بار یک تعهد نیز برود از خلع سلطان عـبدالعزیز و صرف نظر نمودن از آن، خیر و برکت زیادی را به دنبال خواهد داشت. اما از توصیههای او اسـتقبال نشد و پادشاه از تخت بـه زیـر کشیده شد و مدحت پاشا هم از مجریان این اقدام، شناخته شد. با این همه، او به حسین عونی پاشا توصیه نمود که از به کار بردن نیروی نظامی خودداری کند. بر این اساس او بـر خلاف مصلحت عامه اقدامی نکرد و به همراه رشدی پاشا در مقر سر فرماندهی جزو اولین بیعت کنندگان با پادشاه جدید بود.
مدحت پاشا قصد اصلیاش از تعییر سلطنت، رهایی دولت و ملت از بحران پیـش آمـده بود تا برای اداره عمومی دولت روشی درست و ثابت را اتخاذ کنند. بر این اساس، تنها راه چاره را، استقرار مبانی مشروطه، آزادی و حریّت دانسته و نیل به پیشرفتی همانند اروپاییان که صاحب تمدن و مدنیت مترقی شـدهاند را تـنها از طریق مبنا قرار دادن قانون اساسی و اجرای اصول آن عملی میدانست. او چنین قانون اساسی را در ابتدای امر آماده کرد و به تأیید عمومی رساندن آن را خواستار بود. به سبب مخالفت مترجم رشدی پاشـا و حـسین عونی پاشا با برخی از مواد مهم قوانینی که در حال تدوین بود حتّی در فرمان تاج گذاری نیز بدان اشارهای نشد. از سعید افندی مستشار صدارتی آن زمانِ عبدالرحمن شرف بیگ نقل شـده اسـت کـه مدحت پاشا برای جلوگیری از زیـانهای داخـلی و خـارجی ناشی از به تأخیر افتادن این قانون، بیدرنگ خواستار اجرای آن بود. صدر اعظم در مقابل گفته بود:
پاشای ما یک آدم بیعقل است، قـانونی کـه بـا عجله به قلم او تراوش کرده است ابتدا سـر خـود او را خواهد خورد.
و بدین گونه در این اقدام نداشتن هیجان و علاقه به اندازه مدحت پاشا را نشان میدهد. در حقیقت، هم حسین عـونی پاشـا و هـم مترجم رشدی پاشا در نقطه مقابل تفکرات مترقی نبودند، با ایـن حال با تغییرات بنیادی، موافق نبودند و به این دلیل در لایحه قانون اساسی که پیشرو تفکرات ترقی خواهانه ـ یـعنی مـدحت پاشـاـ آماده کرده بود، اضطراب و تشویش خاطر از خود نشان میدادند. او مهمترین فـرد زمـانه خود شده بود. موفقیّت دولت با موفقیّت و یا عدم موفقیّت مدحت پاشا گره خورده بود. در این اثـنا، عـبدالعزیز شـش روز پس از خلع از سلطنت در سرای فرعیه خودکشی کرد. سلطان مراد هم که بر تـخت نـشسته بـود از بیماری رنج میبرد. باید برای اختلالات به وجود آمده در روملو و وقایع کرت هر چـه سـریعتر چـارهای اندیشیده میشد.
با بروز چنین مسائلی، در شبی که مجلس وکلا در منزل مدحت پاشا بـرقرار بـود، به هجوم چرکس حسن گرفتار شد، حسین عونی پاشا به همراه ناظر امـور خـارجه راشـد پاشا و بعضی افراد دیگر به قتل رسیدند. پس از آن، برای مذاکره درباره مسألهای بسیار مـهم و عـاجل سیاسی، دوباره در بابعالی با حضور تمام وکلا، وزرا، علما و رجال دولتی، مدحت پاشا از بـرگزاری ایـن مـجلس عمومی استفاده کرد و پیش نویس قانون اساسی را که قبلاً آماده کرده بود در میان گذاشت. بـعد از آن در مـجلس «باب فتوا» مواد مهمّ آن به اتفاق آرا مورد قبول واقع شد و بعضی از مـواد آن بـرای تغییر و اصلاح به کمیسیونی با ریاست مدحت پاشا ارجاع داده شد. با توجه به این کـه هـمگان مـتوجه شده بودند که کسالت پادشاه آن گونه نیست که بتواند از آن خلاصی یـابد، در خـصوص اداره امور توسط عبدالحمید دوم تا کسب خلافت (۱ ایلول ۱۸۷۶م)، هم لایحهای به او تقدیم کرد. با توجه به قـبول مـبنایی و اصولی آن توسط پادشاه «با بررسی و مذاکره درباره برخی اصول آن که با شـرایط و وضـعیت مملکت همخوانی ندارد» دستورهایی برای مدحت پاشـا صـادر شـد تا با حضور او و وکلا نسبت به تـعدیل آنـها اقدام شود (۹ ذیالقعده ۱۲۹۳ = ۲۹ تشرین دوم. ۱۸۷۶م).
در این میان، وضعیت نامشخص جنگ صربستان و گسترش فـعالیت روسـها با هدف تشکیل بلغارستان [مـستقل]و بـاز شدن پای آنـها بـه کـنفرانس استانبول و از طرفی مسائل مربوط به قـانون اسـاسی و همچنین رخدادهای سیاسی و نظامی، صدراعظم مترجم رشدی پاشا را به تنگ آورد و به عـلل قـابل قبول [یا = مشکلات مزاجی]استعفا را تقدیم و بـرای بار دوم مدحت پاشا بـه مـقام صدارت منصوب شد (۳ ذیالحجه ۱۲۹۳ = ۱۹ قـانون اول ۱۸۷۶م).
عـبدالحمید، بدین مناسبت در نامهای «اعمال اقتدار کامل در مسؤولیت محول شده» را احساس کرده و به ایـن دلیـل «جامع صفات مطلوب و درست» مـدحت پاشـا را بـا «حمیّت و توانمندی کـه دارای آن اسـت» برای مسند صدارت مـناسب دیـده است. از سوی دیگر، در یادداشتی که محمود کمال اینال دیده بود، پادشاه وی را حسب الزمان و بـالضروره بـه این مقام منصوب کرده بود. بـنابراین، در چـنین وضعیت بـحرانی، روی کـار آمـدن مدحت پاشا، به عـنوان صدراعظم، از سوی رشدی پاشا، تدبیری کاملاً درست تشخیص داده شد و این مسأله از سوی او به پادشـاه عـنوان شده بود و بدین وسیله او در واقع سـخنگوی افـکار عـمومی شـده بـود. برخورداری از حمایت تـرکان بـرجسته و آزادی خواه در داخل و خارج، اتّخاذ تدابیر مناسب از سوی دولت عثمانی نسبت به روشهای دیگر درباره مسأله شرق، از مـزایای صـدراعظمی مـدحت پاشا بود که انتظار میرفت.
سفیر آن زمـان انـگلستان در اسـتانبول در مـکتوبی کـه بـه دولت متبوعش فرستاده او را با عناوین یکی از بزرگ مردانی که ترکیه به خود دیده است، از فعالان بزرگ و حریّت خواه، وصف نموده و یادآور شده که با تکیه بر اقـتدار پادشاه و صدراعظم، حمایت از نهضت مشروطه خواهی را تنها امید آزادیخواهان دانسته است. بیسمارک هم، در مناسبتی مدحت پاشا را یکی از مردان بزرگ عصر خود شمرده که مسأله شرق با به قدرت رسیدن او در مـسیر خـود قرار میگیرد، و این که او به طور دقیق میداند به دنبال چیست و ذرهای از هدف خود فاصله نمیگیرد و تنها به سمت هدف تعیین شده حرکت میکند و در نوع خود منحصر به فـرد اسـت.
دلیل دیگر برای موضعگیری افکار عمومی اروپا درباره مدحت پاشا، این بود که با روی کار آمدن او، سهام عثمانی در بورس پاریس و لندن رو به رشد گـذاشت و تـا زمانی که او در این مقام بـاقی بـود همیشه سیر صعودی خود را حفظ کرد. همزمان با روی کار آمدن مدحت پاشا، تصحیحات و تعدیلات [پیش نویس] قانون اساسی تمام شد. در این کار، مدحت پاشـا تـلاش شبانه روزی از خود نشان داد. در حـالی کـه لایحه برای مذاکره به مجلس وکلا ارسال شده بود، تبصرهای خطرناک به ماده ۱۱۳ افزوده شد مبنی بر تبعید کسانی که مورد اعتماد پادشاه نبودند و در این مورد(تبصره الحاقی) صادر شـد. مـدحت پاشا، همانند ضیاء پاشا و نامق کمال بیک به درج این ماده به شدت معترض بود. به این مناسبت، مذاکرات و مناقشات زیادی رخ داد و در این اوضاع و احوال شبی در منزل مدحت پاشا بین او و ضیاء پاشـا و نـامق کمال بـیگ مشاجره سختی درگرفت. معترضان به این وضعیت عنوان کردند که «ما چنین قانون اساسی پریشان و نامرتبی را نـمیخواهیم». او پاسخ داد: «قانون به هر شکلی میتواند تصحیح شود، آن را با تمام نـواقصش بـاید پذیـرفت؛ هر زمان نواقص و زوایدی در آن مشاهده شد مجلس مبعوثان به حذف و یا تصویب آن مختار و تواناست». بدین شکل بـه افـزودن چنین تبصرهای به ماده ۱۱۳ مانع شد. در ۲۳ قانون اول ۱۸۷۶ میلادی (۷ ذیالحجه ۱۲۹۳ ق) برابر با روز پنجم صـدارتش در مـیدان بـابعالی، با خط همایونی قانون اساسی را اعلام نمود. بدین مناسبت، مدحت پاشا در نطقی آغاز دوره جدیدی را بـا جاری شدن اصول قانون جدید که تأمین کننده مدنیت و آورنده حریّت، عدالت و مـساوات بود را در دولت عثمانی با ژسـت وطـن خواهانهای به افکار عمومی اعلام نمود.
در همه جای استانبول در تظاهراتی که مردم برای اظهار خشنودی از این رخداد راه انداخته بودند، با شعارهای «زنده باد مدحت پاشا» ـ که در حق شاه هم سر مـیدادند ـ اعلان رضایت و حمایت کردند. در روز اعلان قانون اساسی در خلیج در نظارت بحریه، کنفرانس سفرای حاضر در استانبول آغاز به کار کرد و با حضور سفرا و نمایندگان شش دولت بزرگ، مذاکرات درباره اختلافات موجود در روملو و بـلغارستان آغـاز شد. ژنرال ایگناتیف و حامی او سالیسبوری نماینده انگلیس بر استقرار صلح تأکید کردند و عملی شدن اصلاحات مورد علاقه آنها در مناطق مورد نظر را خواستار شدند و تأکید کردند که تلاشهای کنفرانس مانعی بـرای رسـیدن به اهداف آنها نباشد و همچنین از اعلان قانون اساسی به عنوان یک عبارت ظاهر سازانه یاد کردند.
مدحت پاشا هم، ردّ قول و قرارهای کنفرانس را برای دربار ضروری و طبیعی دانست و کتبا ایـن مـوضوع را اعلان نمود، زیرا با استقرار مشروطیت برای تمام عناصر انسانی که در داخل امپراتوری زندگی میکنند برای هر کدام حفظ نژاد و دین خود یک حق به شمار میرود و از امنیت لازم بـرخوردار مـیشوند. بـر این اساس، ضرورت کنار گـذاشتن اقـدامات مـحلی و موضعی را در خصوص اصلاحات روشن میکند. همزمان با آن، صدراعظم، ضرورت کسب اندیشهها[ی نو [را از کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه یادآور میشد و فرستادن افـرادی مـناسب و تـوانمند را به آن کشورها برای درک و فهم موانع و محذوراتی کـه از کـنفرانسها و مصوبات آنها نشأت میگرفت، مورد تقدیر قرار میداد و در این راستا مستشار عمران، اُدیان افندی را [به آن کشورها] اعزام کرد.
در حـین مـذاکرات کـنفرانس، سالیسبوری در جهت رسیدن به یک تفاهم نامه، از یک طرف در نـزد نمایندگان (کشورهای مختلف)، از سوی دیگر نزد بابعالی و مدحت پاشا، تلاش زیادی به خرج میداد و در کنار آن چون مدحت پاشـا مـتوجه شـد که سفیر انگلیس هنری الیوت هم همانند نخست وزیر آن کـشور دیـزرائیل همه، سیاست تشویق دولت عثمانی را برای مقاومت دنبال میکنند، بر این اساس فعالیتهای خود را افزایش داد. او در پاسخ بـه مـکتوب مـحرمانه سالیسبوری (۱۸ قانون دوم، ۱۸۷۷م) با بیان صریح نظر خود مبنی بر: «اعتقاد راسـخ بـر آسـیب دیدن جبرانناپذیر استقلال، شرف و حیثیت حکومت شاهانه» برای مردود دانستن آن، اتفاقِ همه را خـواستار مـیشود. در ۱۹ (ژانـویه) قانون دوم ۱۸۷۷ میلادی، مجلس عمومی در بابعالی برگزار شد و در آن مجلس در حین مذاکره، اکثریتِ قاطعی که در رأس خـود صـدراعظم سابق ـ مترجم رشدی پاشا ـ را میدیدند بر ردّ این پیشنهادها پای فشردند، و حتّی از اعضای جلسه، راهـب کـاتولیک ارمـنی، انفیجیان: «این پیشنهادها اصلاح نیست، افساد است، برای ردّ این پیشنهادها با اتحاد کامل و بـا تـمام وجود از جان مایه میگذاریم» گفته و از دیگر حاضران، ناظر مکتب سلطان، سوعا پاشا نـیز از ایـن سـخنان حمایت کرد. باری مدحت پاشا با کمک بابعالی تصمیمات کنفرانس را مردود نموده، راه نبرد را باز و «از زمـان صـدارت، فکر اسلامیِ محاربه با دولت روسیه را تشویق نمود». در این راستا، فرمان عبدالحمید دوم و مـطالعات مـربوط بـه آن جودت پاشا را باید مبالغهآمیز به حساب آورد. اساسا مدحت پاشا با مردود دانستن این تصمیمات، در واقـع بـرای تـغییر آنها به نفع دولت عثمانی اقدام کرده بود، و در آن زمان این دخالت و پا در میانی را از جـهت آثـار زیانبارش قابل توجه و گران نمیدانست. متعاقبا با انعقاد پروتکل لندن، محتوای آن، برخی از امیدها و خواستههای درونی او را مـیتوانست بـرآورده سازد. تنها با ردّ این پروتکل و عواقب وخیمی که میتوانست به دنبال داشـته بـاشد، به واسطه نبودن مدحت پاشا در مقام صـدارت بـه مـدت طولانی، میتوانست به گردن او انداخته نشود. سـخنان دامـادش رفیق بیگ و گفتههای نامق کمال بیگ در نامهاش به عبدالحق حمید بیگ حمایت و پشـتیبانی از او بـه شمار میرفت.
به سبب نـقش مـدحت پاشا بـه عـنوان یـک مقام دولتی در به زیر کشیدن عـبدالعزیز از تـخت سلطنت، همیشه باعث نگاه تردیدآمیز پادشاه به او بود. و هر چه زمان پیـش مـیرفت بیاعتمادی عبدالحمید به او افزایش پیدا مـیکرد. به علت عدم احـساس امـنیّتی که داشت هر آن انتظار وقـوع حـادثه خطرناکی را میکشید، به این خاطر هم در سخنانش و هم در رفتار و حرکاتش با احتیاط عـمل مـیکرد و از احکام و حرکات شک برانگیز و نـگران کـننده امـتناع مینمود. در نتیجه عـزل و تـبعید او به مناطق دور دست، کـمی بـه تأخیر افتاد.
برای عزل او از صدارت برای بار دوم علل زیر به طور کلی عنوان مـیشود: عـلت اول: راه انداختن یک گروه نظامی به نـام «عـساکر ملیّه» از مـنسوبان عـلمیه در دایـره دستگاه شیخالاسلام، انتصاب او [مـدحت پاشا] به عنوان رئیس انجمنی که ضیاء پاشا و نامق کمال بیک آن را به وجود آورده بودند، بـرگزاری نـمایشهای نیروهای نظامی در حمایت از صدراعظم. همه ایـن حـرکات از طـرف مـخالفان بـرای خطرناک و آسیبپذیر نـمودن وضـعیت دربار مطرح و تلاش نیروهای نظامی و انجمنی که تشکیل شده بود در این راستا به پادشاه القا مـیشد. عـلّت دوم: در مـقابل اقدام پادشاه در دستگیری و تبعید ضیاء پاشا و نـامق کـمال بـیگ بـه مـناطق دوردسـت، مدحت پاشا از آن دو حمایت میکرد. در پاسخ به اجازه نامه ضیاء پاشا برای والیگری سوریه، دریافت نشان درجه یک عثمانی را «متناسب با مأموریت مهم او» برای اهدا به ضیاء پاشـا که در آن نامه درخواست شده بود قبول کرده و جواب منفی به آن داده نشده بود. دیگر این که بعضی سخنانی که ابراز داشتند و بعضی عزل و نصب هایی که انجام دادند مانند: عزل غـالب پاشـا از نظارت امور مالیه به واسطه ضعفی که از خود در اداره آن بروز داد، که بلافاصله بعد از آن این شخص را عبدالحمید به عضویت [مجلس]اعیان در آورد. همچنین به خاطر به هم ریختگی و بینظمی امور در بحران پولی کـه بـه واسطه آن خزانه دچار زیانهایی شده بود، در حالی که احتمال طرح این موضوع در مجلس مبعوثان میرفت، به جای این که او در این باره سعی در پاک نـمودن حساب و کتاب خود کند، [و بـدین وسـیله خود را از سوءظنها بری کند] به این گفتهها اکتفا نمود که تعیین [و ارجاع]آن به مجلس اعیان مناسب نبود و این مسأله آرزوی مخالفان صدراعظم بود تـا بـهرهبرداری لازم از آن بکنند. این موضعگیری بـاعث شـد تا سخنانی همچون «افندیِ ما از مجلس مبعوثان میترسد» بر زبانها جاری شود، و اینها عزل او را به همراه داشت.
مدحت پاشا در قبال این مسائل، با گرفتن موضع منفعلانه چند روزی رسیدگی به امـور را مـتوقف نمود و در خانهاش باقی ماند. به محمودبیگ آمدچی (محمود جلالالدین پاشا) هم میگفت:
من استعفا نمیدهم، پادشاه اگر میخواهد، من را عزل کند… لیکن این دفعه انفصال من با دفعات سابق قـابل قـیاس نیست.
او در ایـن میان نامه محکمی به دربار نوشت. او در این نامه متذکر شده بود که هدف از استقرار مشروطه، از میان بـرداشتن استبداد بود و این که پادشاه آگاهانه، مسؤولان دولتی را با آشنایی بـه وظـایفشان تـعیین و برابری و مساوات را میان مردم برقرار نماید. او در این اقدام خود برای حلّ هر چه بهتر مسأله شرق، عـلاوه بـر حملات متقابل و عرض اندام در مقابل اروپاییان، پیشبرد اصلاحات را به نحو احسن در داخل امـپراتوری ضـروری شـمرده بود. چنان که در خاطرات مدحت پاشا در وقایع ۱۸ قانون دوم، ۱۸۷۷ میلادی آمده است، در آن مقطع در مطبوعات بیگانه ایـن نوشته با دستکاری منتشر شده بود. محمود کمال اینال آورده است که این اقـدام از سوی مخالفان مدحت پاشـا انـجام شده و آنها نامه تحریف شده او را در اختیار مطبوعات خارجی قرار داده بودند. او در اثبات این موضوع، یادداشتی را از پدرش محمدامین پاشا آورده است. معذلک این نشانگر صداقت، راستی و پختگی خوی و طبیعت روحی مدحت پاشا است و هـمچنین این که چقدر امیدواری برای اجرای مواد قانون اساسی، همانند خود او، در نزد دیگران وجود دارد. با روحیه عارفانهای که در او وجود داشت، با عزل از صدارت هم، بیان چنین سخنانی ـ و حتّی سخنانی به مـراتب بـالاتر از آن ـ به پادشاه از طرف او کاملاً قابل پیش بینی بود.
مدحت پاشا در ۲۱ محرم ۱۲۹۴ (۵ شوبات ۱۸۷۷م) به دربار فراخوانده شد و به واسطه حاجب سرای شاهی سعید پاشا، مهر همایونی از او گرفته شد و برای تبعید او را سـوار کـشتی عزالدین نمودند. در خط همایونی که برای جانشین او «ادهم پاشا» نوشته شده آمده است که قانون اساسی مدحت پاشا به خاطر مسائلی سبب تفرقه ممالک محروسه شده، از این نظر بـه عـلت تقصیر و گناهان سنگین امکان انفصال یا عزل وجود داشته است.
بدین وسیله مجازات سنگینی را برای او در نظر گرفته بودند. در رأس این اتهامات به مطلبی بر میخوریم که در روزنامه عمر فوزی پاشـا نـاظر امـور ضبطیه درج شده و به او نـسبت داده شـده بـود که: «به زودی دیکتاتور خواهد شد» یا «دولت را به صورت جمهوری میخواهد» و سخنان دیگری از این قبیل که از قول او نقل میشد. مدحت پاشا در قـبال عـزل و تـصمیم به تبعیدش، سیاست آرامی را در پیش گرفت. با ایـن حـال وقتی سعید پاشا پیغام درود پادشاه و وعده بازگشت دوباره او را به استانبول در آینده نزدیک رساند، او در پاسخ به این پیغام پادشاه نـوشت:
تـأسف خـواهم خورد اگر در بازگشتم افندی با شوکتمان را در سرای شاهی و این مـُلک را در سر جایش نبینم، و خطاهای مرتکب شده را در آن زمان بیشتر درک خواهیم کرد.
به او حتّی اجازه وداع با خانوادهاش را ندادند. او را سوار بـر کـشتی کـرده، ابتدا به طرف Brindiziحرکت نموده و بعد از آن به ناپولی رفت و یک مـاه در آنـجا ماند و بعد از آن به اسپانیا رفت و به ویژه علاقهمند به دیدار از اندلس بود. بعد از مدتی گشت و گـذار در آنـجا بـه پاریس و بعد به لندن عزیمت نمود.
عزل و تبعید مدحت پاشا از طریق بـیانیههای دولتـی بـه عنوان یک اقدام کاملاً درست و بر حق تبیین و علیه او جریانهایی ایجاد میشد و اقداماتی صـورت مـیگرفت. عـلی رغم آن، این اقدامات در محیط های روشن فکری و آزادی خواهی، به ویژه در نزد بعضی از جوانان دارای تحصیلات عـالیه تـأثیرات بسیار منفی به جا گذاشته و اعتراضاتی را به همراه داشت. همچنین، در محافل سیاسی اروپا تـأثیر نـامناسبی بـه جا گذاشت. اما در استانبول مخالفان و بدخواهان مدحت پاشا مانند احمد مدحت افندی، تربیت شـده مـدحت پاشا، و کاظم پاشا از اعضای دارالشورای نظامی و افرادی دیگر از این قبیل در هر حالتی بـرای خـوشایند پادشـاه، در نشریات از هجو او کوتاهی نکردند. او در اروپا بود که جنگ عثمانی ـ روس اتفاق افتاد و از دور اوضاع را تعقیب میکرد. از آنجا او بـرای خـیر وطن و مملکت تماسهای مختلفی گرفت و همچنین مکتوباتی را ابتدا برای دربار و دستگاه شـیخ الاسـلامها فـرستاد و برای حلّ مشکلات سیاسی و پیش برد آنها آگاهیها و تواناییهایش را در اختیار گذاشت. همچنین رسالهای درباره عـنایات و الطـاف دولت عـثمانی نسبت به اتباع مسیحی و اعمال و رفتار نا به حق و غیر منصفانه دولت روسـیه نـوشت، و به زبانهای فرانسوی و انگلیسی در اروپا منتشر نمود که در استانبول (۱۲۹۵ ق) با نام «ممالک عثمانی در گذشته، حال و آینده» چـاپ شـد.
عبدالحمید با مشاهده تمایل افکار عمومی به سمت مدحت پاشا عدم نـشر مـطالب علیه او را در مطبوعات استانبول تأمین کرد، و از سوی دیـگر چـون اقـامت طولانی او را در اروپا برای خود و حکومت به صواب نـدید، لذا خـواستار بازگشت او به مملکت شد. برای رسیدن به این هدف بین ناظر تشریفات کـمال بـیگ و مدحت پاشا مکاتبات زیادی صـورت گـرفت. در نهایت در ۲۲ آگـوست ۱۸۷۸ مـیلادی، در اسـکاتلند دربار، رئیس کاتبان عالی پاشا زاده عـلی فـؤاد بیگ را از طرف پادشاه برای اعلان عفو، به کاخ دوک دُ سادرلندی گسیل و اسکان او را در سـواحل دریـای مدیترانه به همراه خانواده در موقعیت مـناسب با آب و هوایی مـساعد خـواستار شد. او برای اقامت در کرت بـا مـاهانه دویست لیره مناسب دیده شد و علاوه بر آن هزار لیره به عنوان مخارج راه اخـتصاص و با فرستادن عائلهاش به نـزد او خـواستهاش بـرآورده شد.
در ۲۸ ایلول ۱۸۷۸ مـیلادی، کـه مدحت پاشا به خـانیه رسـید و به همراه خانوادهاش دو ماه در آنجا مستقر بود، بعد از آن به عنوان والی سوریه انتخاب شد. عـلت واگـذاری این مسؤولیت به مدحت پاشا بـر مـیگردد به تـحرکات خـدیو مـصر برای الحاق یمن و سـوریه به مصر و اخباری که در این باره به حکومت منعکس شده بود. این حوادث باعث شـد کـه حکومت، ولایت سوریه را ـ که نیاز بـه اصـلاحات فـراوانی داشـت ـ بـه فردی با اقـتدار و بـا نفوذ بسپرد و این موضوع توسط صدر اعظم وقت صفوت پاشا مورد توجه قرار گرفت و این پیـشنهاد از طـرف او بـه پادشاه ارائه شد و متعاقباً مورد تأیید قرار گـرفته و عـملی شـد. اگـر چـه مـدحت پاشا خود را «جسماً و روحاً خسته و خود را پا به سن گذاشته» میدانست و از این جهت خواهان هیچ مسؤولیت و مأموریتی نبود، با این حال جسارت جواب رد دادن به التفات و عنایت پادشـاه را پیدا نکرد و از کرت با کشتی خصوصی که برایش فرستاده شده بود به محل مأموریت حرکت کرد. اما در تلگرافی که از دربار برای او ارسال شد او را در عمل به مسؤولیت جدید خود در تمامی اقـدامات و تـدابیری که میخواهد به کار بگیرد موظف نموده بود، تا تماما از پادشاه اجازه خواسته و نظر او را جویا شود. اما چنین رویهای هیچ وقت در مسلک و مشرب او نبود. بنابراین، مدحت پاشا به مـحض اسـتقرار، با بهرهگیری از تجربیات خود در والیگری تونا و بغداد، با شوق و عزم جدّی فعالیتش را آغاز کرد. در شام، بیروت و دیگر مناطق، مؤسسات اجتماعی و فرهنگی دایر نـمود. از جـمله برای احداث راهها و ساختمانها کـوشش کـرد.
در شام، خانه تربیت ایجاد نمود. در طرابلس تراموا راهاندازی کرد. در قلعه عکّا، زندانی که با شرایط غیر بهداشتی و غیر انسانی فعال بود را تخریب کرد، خـلاصه ایـن که معتقد بود: «هـر اقـدام و تلاشی که در ولایت قونیه و آنکارا صورت میگیرد به همان شکل باید در سوریه همان فعالیتها به اجرا در بیاید». پادشاه همیشه نسبت به او سوءظن داشت و با گماشتن جاسوس، رفتار او را کنترل میکرد. انـتصاب مـخالف شدیدی مانند محمود ندیم پاشا به امور نظارت داخلی، و نفوذ افراد مغرض نسبت به او در سرای شاهی همانند جودت پاشا، محمود جلالالدین پاشا، نصرت پاشا و سروری افندی، باعث از بین رفتن شـوق مـدحت پاشا و ایـجاد یأس و نومیدی در او میشد. مجدّداً درخواست استعفا نمود، اما پذیرفته نشد.
در این میان، در منطقه حوران بین مارونیها و دروزیـها درگیریهایی رخ داد و انگلیس و فرانسه هر کدام طرف یکی را گرفتند. این مـسائل بـاعث شـد علیه مدحت پاشا در بابعالی اخبار نابجایی مطرح شود. سفر سفیر انگلیس به سوریه اعتراضات این چنینی را افـزایش داد. درج عـبارتی از سوی کاتب ولایت بر سر در «خانه تربیت» و به کار بردن عناوینی مانند «خـدیو» و «داور» بـرای مـدحت پاشا، احداث تماشاخانه و بوستان شهر با استقبال و قدردانی از سوی مردم رو به رو شد و آن را در تظاهرات خود بـا شعار «زنده باد مدحت پاشا» نشان دادند. رخدادهای این چنینی باعث ایجاد شـبهاتی در [نزد مخالفان] درباره رفـتارهای مـدحت پاشا شد و باعث اتهام تشکیل حکومت مستقل در شام شد که با انتقال این موضوع به دربار، شاه را ترغیب نمودند تا حسین فوزی پاشا مشاور سابق ارتش را به شام گسیل کند تـا اطمینان کامل از سوی مدحت پاشا حاصل کند. شبههها و تردیدهایی که در حق او مبنی بر تلاش برای جدا نمودن ولایت از حکومت مطرح شد، با توجه به اقدامات بنیادی او در آن منطقه، رفتار احترامآمیز با سـفیر انـگلیس، و تلاش برای الحاق منطقه جبل لبنان به سوریه و اقداماتی که در این راستا انجام میداد، به پیش برده میشد.
با توجه به استعفای اخیر مدحت پاشا و با استناد به آن، در ۲۷ شعبان ۱۲۹۷ (۴ اگـوست ۱۸۸۰م) جـا به جایی مسؤولیت او و انتقالش به ولایت آیدین صورت گرفت و در اواخر اگوست او در ازمیر بود. مدحت پاشا در مسؤولیت جدید کمتر از یک سال دوام آورد. والی جدید که از برخوردهای غیر مناسب در حق خودش متأثر شـده بـود، با ارسال نامههایی صداقت خود را به دولت اعلام و موارد مفسدهآمیزی که در حق او گفته شده را به اطلاع سه کاتب سرای شاهی رساند و افزایش حقوقش را هم خواستار شد. از سوی دیگر در ازمیر بـا تـداوم بـخشیدن به اقدامات سلف خود حـمدی پاشـا بـه تقویت امور پرداخت.
در این میان، با نامههایی که از سوی دوستانش در استانبول به دستش میرسید متوجه تلاشهایی شد که با هدف از مـیان بـرداشتن و نـابودی او صورت میگیرد و آن به میان کشیدن این مسأله بـود کـه سلطان عبدالعزیز خودکشی نکرده بلکه او را کشتهاند و مدحت پاشا هم در این قضیه دخیل بوده است. در رأس ترتیب دهندگان این برنامه هـم مـخالفانی فـعال بودند که ذکر آنها در بالا رفت. بعضی از دوستان و حتّی بـرخی از آشنایان خارجی به خاطر مشکل پیش آمده و تا رفع تبعات مصیبت بار آن او را توصیه به سفر به اروپا مینمودند، امـا او بـه آن اهـمیّتی نمیداد.
در این میان، با زلزلهای که در منطقه Sakiz رخ داد، مدحت پاشا در کمک بـه آسـیب دیدگان تلاش زیادی از خود نشان داد و این مسأله از سوی سلطان عبدالحمید مورد تقدیر قرار گرفت و در هیأتی کـه بـدین مـناسبت تشکیل شده بود مدحت پاشا را هم جزو اعضای آن اعلام کرد. در هر حـال، مـدحت پاشـا در مقابل این التفاتها هم تمایل به حفظ سکوت داشت. طولی نگذشت که فردی بـه نـام حـسنی بیگ با درجه معاون سرگرد به ازمیر فرستاده شد تا رفتار والی را پیوسته زیر نـظر گـرفته و به دربار گزارش دهد. در نهایت، کابینه سعید پاشا، مدحت و مترجم رشدی پاشا را بـه اسـتناد تـحقیق و تفحص هیأت ویژه این اتهامات محکوم و خواستار عزل و توقیف مدحت پاشا و مراجعت او از ازمیر و بـازجویی در کـشتی به وسیله ناظر عدلیه جودت پاشا شدند (۱۶ جمادی الاخر۱۲۹۸ = ۱۶ مائیس ۱۸۸۱م). در این مورد حـلمی پاشـا بـه صورت ویژه به ازمیر اعزام و مدحت پاشا را به همراه خانوادهاش در حرم عمارت حکومتیاش در حال خـواب مـورد هجوم قرار داده، دستگیر کرد. در این میان تنها والی توانست خود را از ساختمان عـمارت بـیرون بـرده و از وحشت رخداد پیش آمده به کنسول فرانسه پناهنده شود. بعد از انعکاس موضوع به دربار و حـکومت و بـا رایـزنیهایی که از طریق ناظر عدلیه جودت پاشا با وکیل والی انجام شد، با اقـدامات و اطـمینان خاطری که حاصل شد، مدحت پاشا که تحت حمایت کنسولگری بیگانه در ازمیر قرار گرفته بود حـاضر شـد به شرط آسیب نرسیدن به خانوادهاش و برگزاری علنی دادگاه، خود را تسلیم نـماید. بـعد از آن حلمی پاشا با کشتی اختصاصی که از اسـتانبول فـرستاده شـده بود مدحت پاشا را سوار و بعد از چند روز بـه اسـتانبول وارد شد. مدحت پاشا که به کوشک چادر در کاخ یلدز برده شده بود بـازجوییاش تـوسط هیأتی متشکل از سروری افندی (رئیـس)، عـبداللطیف بیگ و کـورهناوان راغـب بـیگ ادامه یافت.
در هزیران ۱۸۸۱ میلادی در جریان مـحاکمه مـدحت پاشا به همراه دیگر مظنونان، او نسبت به اتهامات وارده یعنی قتل عبدالعزیز تـوسط دامـاد محمود پاشا و نوری پاشا و این کـه این واقعه با اطـلاع و مـوافقت مدحت پاشا صورت گرفته، دفـاع مـبسوط و مدلّلی انجام داده و بدین وسیله خود را از آن اتهامات تبرئه کرد. محاکمه کاملاً موضع گیرانه و یـکسویه بـه پیش میرفت، با این حـال نـقصانها و کـاستیهای زیادی در آن مشاهده شـد و در مـواردی این کاستیها حرکت دادگـاه را مـتوقف کرد. تنها چیزی که اهمیت داشت نتیجه دادگاه بود که هیچ چیزی در آن تأثیرگذار نـبود. در پایـان دادگاه به خاطر این که شـهادت سـلطان عبدالعزیز بـه صـورت مـشترک انجام شده بود، مـدحت پاشا به همراه دیگر مظنونان محکوم به اعدام شد و حکم ابلاغ گردید. در جلسه فوقالعادهای کـه در سـرای شاهی با حضور وزرای پیشین، هیأت وکـلا، مـشاوران و سـپهبدها در خـصوص اجـرای حکم اعلام شـده از سـوی دادگاه و یا تخفیف آن برگزار شد، نظر همه گرفته شد و مشخص گردید که اکثریت حاضر موافق اجـرای حـکم و اقـلیّتی هم خواهان اِعمال تخفیف هستند. پادشاه نـظر اقـلیّت را تـرجیح داد و حـکم اعـدام را بـه تبعید تبدیل کرد. در ۲۸ تموز ۱۸۸۱ میلادی بعد از ۳۱ روز از ابلاغ حکم، مدحت پاشا با کشتی عزالدین از راه جدّه به طائف فرستاده شد.
مدت زمان تبعید مدحت پاشا در طائف سه سال دوام داشـت. او در این مدت با کمبودها و مشقتهای زیادی دست و پنجه نرم کرد. با تعیین شریف عبدالمطلب به والی گری حجاز، او و فرماندهانش برای جلوگیری از فرار زندانیان تدابیر مختلفی اتّخاذ کرده و رفتاری با آنـها در پیـش گرفته بودند که مطلقا لایق آن نبودند. مدحت پاشا چندین بار به این وضعیت اعتراض کرد و خواستار فرصتی برای انجام مناسک حج در مکه شد، اما جواب مثبتی دریافت نکرد. بـرای او آگـاهی از وضعیت خانواده اش در ازمیر میسّر نمیشد. برای تسکین بخشیدن به خود در مقابل چنین شرایط سختی، تمام اوقات خود را به عبادت و مطالعه حدیث و تفسیر مـیگذراند و دوبـاره به حفظ قرآن پرداخت. در ایـن مـیان، خاطرات خود را که بعد از مشروطه {دوم } منتشر شد، نوشت. در سال سومی که در زندان طائف بود دچار مرض کفگیرک در شانه راست خود شد. علیرغم این کـه سـروان محمد ناشید افندی پزشـک، تـشخیص داده بود که حتما باید برای رفع این مرض عمل جراحی صورت گیرد، پادشاه به این امر راضی نشد. تقاضای فرستادن طبیبی حاذق از مکّه شد. ولی عثمان پاشا اهمیّتی به این مـوضوع نـداد. تا این که با کمک هم قطارانش در زندان، بیماری رو به بهبودی گذاشت. از سوی محافظانش چندین بار اقدام برای مسموم نمودنش شد، اما بیدار و حواس جمع بودنش مانع از عملی شدن آن شـد. تـا این کـه در ۸ مائیس ۱۸۸۴ میلادی، با نقشه از پیش طراحی شده، یک سروان ،یک نگهبان و یک گروهبان به همراه پنج نـفر جانی به دستور پادشاه، نیمه شب در را شکسته وارد اتاقش شده و مدحت پاشـا را خـفه کـردند. تنها در گزارش ناشید افندی طبیب که به سرای شاهی ارسال شد به «ناتوانی و ضعف حاصل از مرض کـفگیرک و دُمـل دیگری که مشابه خیارک بود» به عنوان علّت مرگ اشاره رفته است. مـرگ او بـه ایـن شکل به اطلاع افکار عمومی رسید. این خبر تلخ را همسرانش نعیمه خانم و شهربان خانم، پسـرش علی حیدربیگ، دخترانش ممدوحه، وسیمه و صابره خانم در ازمیر دریافت کردند.
مدحت پاشا سـیاستمداری بود که در رفتار سـیاسیاش بـا تأنّی و احتیاط میانهای نداشت و به واسطه وقوف کامل و از نزدیک به اوضاع سیاسی اروپا، با قصوراتی که برای او قابل بیان است، دولتمردی بسیار وطنپرور و دارای نیت خیر بود. تمام اعمال او در جهت منافع خیر خـواهانه برای دولت بود. به ویژه در این که والی بسیار موفقی بود همه متفق القول هستند. تنها بعضی رفتارهای آزادیخواهانه و با جرأت او در محیط استبدادی، او را متهم به طرفداری از جمهوریت نمود.
پینوشت:
در ترجمه ایـن نـوشتار از راهنماییهای ارزشمند استاد ارجمندم جناب آقای دکتر وهّاب ولی بهرههای فراوان بردهام که بدین وسیله از ایشان تشکر و قدردانی مینمایم.
منابع:
– Ali Haydar Midhat: Midhat pasa, hayat – siyãsiyesi. Tabsira – i ibret (Istanbul, 1325).
– ayn. mll; Midhat pasa. Mirât – i hayret (istanbul. 1325); ingl.nsr.
– The lite of Midhat pasa by his son Ali Haydar. Midhat Bey (Paris, 1908).
– yüsuf kamál Beg Hatata, Muzakkirát Midhat Paša (kahire,1331).
– Léou – zon – le – Duc,Midhat Pacha(paris,1877).
– Bénoit Brunswick, la vérité sur Midhat Pacha(paris,1877).
– A.Clician vasif Efendi, Son Altesse Midhat Pacha, grand vizir (paris,1909).
– un horrible assassinat commissur L””ordre spécial du sultan Abdul – Hamid 11. Assassinat de Midhat Pacha d””oprés Les documents officiels de la Jeune Turquie (nsr.le comité Ottoman d””union et de Progrés Geneve, 1898).
– Midhat Pasa ve Damad Mahmud Pasa hazerâlinin sultan Abdulhamid””in emri ile keyfiyet-i sahádetleri (Geneve, 1314=1896).
– süreyya Rif””at.Midhat Pasa””nin katilleri(Istanbul,1324).
– Feryád ve figanlar(Istanbul,1326).
– Ahvál al-davla””l-osmãniya al-siyãsiya bi””l – nazar ila””l – mãzi va””lhãl va
””l-istikbãl,ta””lif Midhat Pasa va kad tarcamah Halil Efendi Al Hüri (Beyrut.1876).
– Mehmed Rüsdi: Midhat Pasa””nin vasiyet-nâmesi ve sehâdeti (Istanbul,1325).
– A.D.Mordtmann, stambul und das moderne Türkentum (Leipzig,۱۸۷۸) s.82V.dd.
– Dempwolf:seril und Hoche Pforte (Wien,1879).
– Carl v.sax, Geschichte des Machtverfalls der türkei (Wien,1908), s.375Vdd.
– Mahmud kemâl inal,son sadrazamlar(Istanbul,1940),s.315 – 414.
– Mehmed Zeki Paklin: Midhat pasa(Istanbul,1940).
– Bekir sidki Baykal,1293 mesrutiyeti(Belleten,sayi 21 – 22).
ayn.mll.lord solisbury””nin istanbul””da fevkâl””ade murahhasligi (DTCF) mecm,ll,sayi ۴).
– Refik fenmen, Midhat pasa””nin iktisâdi icraati(Türk iktisat cemiyeti tetkikler serisi.nr. I.Ankara,1942.
– Bekir sidki Baykal, 1877 harbi ve bununla ilgili mes””eleler hakkinda bâzi vesikalar(tarih vesikalari.say: 3,1941).
– Suleyman pasa, Hiss – i inkilâp (istanbul,1326).
– Said Pasa, hâtirát 1 (Istanbul,1327).
– Ahmed Râsim, istibdattan hâkimiyet – i milliyeye (Istanbul,1325).
– osman Nuri,Abdülhamid – i sâni ve devr – i saltanati (istanbul,1327).
– Ahmed sâib, Abdülhamid””in evâil- i saltanati(Kahire,1326).
ayn.mll;tarih – i sultan Murad – i hâmis(kahire,ts)ayn.mll.
– Vak””a -i sultan Abdül””aziz (kahire,1320).
– Mehmed Memduh, Esvât südur(izmir,1328).
– ismail Hakki uzuncarsili, midhat ve Rusdi pasa””larin tevkiflerine dâir vesikalar (TTk, Ankara,1946).
ayn.mll; Midhat pasa, ve Tâif mahkumlari(TTk,Ankara,1950).
– Mahamud celâleddin pasa, Mirât-i hakikat (istanbul,1326).
– Abdurrahman Seref, Tarih musâhabeleri (Istanbul,۱۳۳۹).
نویسنده : گوک بیلگین،م.طیب
مترجم : حسن حضرتی
این مقاله نخستین بار در فصلنامه تاریخ اسلام، شماره ۱۲، زمستان ۱۳۸۱ منتشر شده است.