Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 96

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 98

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 260

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 262

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 283

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 351

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 353
ایران و آناتولی: از یک تاریخ به دو تاریخ – مطالعات عثمانی

ایران و آناتولی: از یک تاریخ به دو تاریخ

پایگاه مطالعات عثمانی: علی یایجی اوغلو، استاد تاریخ دانشگاه استنفورد در سلسله یادداشت هایی که در روزنامه الکترونیکی اکسیژن ترکیه دارد به تاریخ روابط عثمانی و ایران میپردازد. او در یادداشت این هفته خود به مساله تاریخ واحد و درهم تنیده ایران و آناتولی و جدایی دو سرزمین از هم می پردازد:

بعد از شروع علاقه شدید به کشوری که به آن تعلق ندارید یا مدت زیادی زمان در آن نگذرانده اید، خواندن و فکر کردن در مورد آن کشور فقط می تواند تا حدی شما را راضی کند. باید اعتراف کنم که خوانش من از ایران همیشه برایم ناکافی بوده است. احتمالاً من هرگز به درستی درباره ایران نخواهم آموخت. هر چقدر تاریخ ایران را بخوانم؛ هر چقدر هم که در سفرهای بین شهری ایران گم شوم و شهرها را پرسه بزنم؛ هرچقدر فیلم های اصغر فرهادی یا تهمینه میلانی را تماشا کنم؛ هر چقدر که ابیاتی از سعدی یا حافظ را ازبر کنم؛ و حتی هر چقدر بعد از خواب دخترم پاتریشیا، سعی کنم بی سر و صدا زبان فارسی ام را تقویت کنم، قطار احتمالاً خیلی وقت است که رفته. با این وجود، من امیدوارم تا سفرم برای یادگیری در مورد ایران، که در اوایل ۴۰ سالگی شروع به چشیدن لذت آن کردم، برای سالهای طولانی ادامه یابد.

البته که به غیر از ترکیه، من فقط به ایران علاقه ندارم. جغرافیای وسیع عثمانی، به ویژه یونان و بالکان، همیشه مرکز توجه اصلی من بوده است. احتمالاً یکی از مهمترین کارهایی که یک مورخ عثمانی برآمده از ترکیه باید انجام دهد این است که در اولین فرصتی که پیدا می کند به خارج از  ترکیه سفر کند، در بالکان، کریمه و جغرافیای عرب گردش کند و در صورت امکان وقت زیادی را در آنجا بگذراند. از نیمه دوم دهه ۱۹۹۰، زمانی که تصمیم گرفتم یک مورخ عثمانی شوم و این کار را شروع کردم، تا جایی که جنگ هایی که بالکان و جهان عرب را زیر و رو کرد اجازه میداد در جغرافیای وسیع عثمانی پرسه زدم. به مکانهایی که رفتم درگیر آرشیوهایشان شدم و دوستانی پیدا کردم. ، در کنار عربی و یونانی، دو زبان امپراتوری عثمانی که پس از ترکی رایج بودند، مدتی با زبان های بالکان درگیر شدم، اگرچه نتوانستم به درستی آنها را یاد بگیرم. در مقاله های بعدی اکسیژن، می خواهم در مورد این جغرافیاهایی که وقت خود را در آنجا گذراندم بنویسم.

تاریخ های درهم تنیده

اما جایگاه ایران همیشه متفاوت بود. اگرچه این کشور شباهت های زیادی با ترکیه، جایی که من در آن متولد و بزرگ شدم، و جغرافیای بالکان و عرب که از آن بازدید کرده ام دارد، اما ایران عثمانی نبود. حتی با برخی از عناصر جغرافیای فرهنگی عثمانی هم در تضاد بود. به همین دلیل، هنگامی که من از دید ایران به دنیای عثمانی نگاه کردم و لذت اندیشیدن به تاریخ امپراتوری عثمانی- و ترکیه، بالکان و کشورهای عربی پس از امپراتوری- از طریق ایران را چشیدم، ایران برای من به دنیای سیری ناپذیری تبدیل شد. با این حال، می خواهم موارد زیر را یادآوری کنم: تاریخچه کشورها، مانند تاریخ ایران یا ترکیه، در واقع داستان های پیچیده آن جغرافیاها را که در یک روایت تاریخی واحد نمی گنجد، تا حدودی پنهان می کند. تاریخ کشورها غالباً روایات جغرافیایی است که همیشه وجود داشته و مردم ساکن در آنها را شکل داده و حتی آنها را بوجود آورده اند. بنابراین، شاید اولین شرط علاقه و دوست داشتن یک کشور، نقد روایت “تاریخی” آن کشور باشد.

اکنون که اینطور شد، با کمی صحبت تاریخی موافقید؟  همانطور که در مقاله قبلی بیان کردم، جدا کردن ایران (دیارعجم) و آسیای صغیر (دیارروم) با مرزهایی قاطع از قرن ۱۱ تا ۱۶ امکان پذیر نبود. برای کسانی که کمی در مورد قرون وسطی این دو جغرافیا مطالعه کرده اند، درک وجود راهروی فرهنگی از خراسان تا بالکان دشوار نخواهد بود (در واقع گسترش این دالان تا شمال هند هم کار اشتباهی نیست). لذت مشاهده اینکه چگونه فارسی و ترکی با هم و با تأثیر بر یکدیگر دنیای سیاسی و فرهنگی را در این جغرافیای وسیع شکل می دهند، مختص مورخان ادبیات نیست. امپراتوری های سلجوقی، ایلخانی و تیموری این اتحاد سیاسی ایران و آناتولی را تا حدی تحقق بخشیدند. اما تاریخ های درهم تنیده دیار عجم و دیار روم بدون شک آن قدر غنی و پیچیده است که نمی تواند به ادعای امپراتوری ها برای وحدت سیاسی تقلیل یابد. جنبشهای بی پایان جمعیتی در قرنهای متمادی بین آناتولی و ایران، یک منطقه تعامل فرهنگی مسحور کننده ایجاد کرده بود. این تعامل فرهنگی سالها در طیف وسیعی از ادبیات گرفته تا هنرهای تجسمی و معماری، از نهادهای سیاسی گرفته تا فلسفه طبیعی، از درک مذهبی گرفته تا کیهان شناسی ادامه داشت.

رقابت عثمانی و صفوی

درگیری دو قرن بین امپراتوری های عثمانی و صفوی، که از قرن ۱۶ آغاز شد، باعث جدایی آناتولی و ایران و ترسیم مرزها خواهد شد. پس از قرن شانزدهم  هویت فرهنگی این دو جغرافیا به شکلی مخالف یکدیگر شکل گرفت. اما این مرزها هرگز به اندازه ادعای عثمانی یا صفوی تیز و دقیق نبودند. از قفقاز تا کردستان، از عراق تا بصره، شهرها، خانات ها، امارت ها، شاهزاده نشین ها، قبایل و فرقه ها در این منطقه وسیع در قلمرو نفوذ دوگانه عثمانی و صفوی باقی مانده بودند و یا این دو امپراتوری را بطور همزمان تجربه کرده و هر دو را مدیریت می کردند.

با وجود این، من فکر می کنم می توانیم استدلال کنیم که تاریخ مشترک ایران و آناتولی، همراه با رقابت عثمانی و صفوی، به دو شاخه مختلف تقسیم شده است. بزرگترین عامل این جدایی درگیری میان امپراتوری عثمانی و صفوی و رقابت بین تسنن و ​​تشیع بود. در حقیقت، از قرن دوازدهم تا قرن شانزدهم، این جغرافیای گسترده از ایران تا آناتولی شاهد بسیاری از جنبش های صوفی گری بود که در چارچوب تسنن و ​​تشیع نمی گنجیدند و با شبکه های شکل گرفته از فرقه های مختلف -که پیرامون رهبران مذهبی که مردم آنها را مقدس میدانستند-  گره خورده بود. این جنبش های صوفی گری با نخبگان عمدتا ترک زبان، که دارای قدرت سیاسی و نظامی بودند، اشتراکاتی ایجاد کرده بودند. در حقیقت، دولت های عثمانی و صفوی، با اینکه حدود ۱۵۰ سال از یکدیگر فاصله داشتند، نتیجه مشارکت این غازی ها، صوفی ها، کاریزماهای سیاسی/نظامی و روحانی بودند.

در آغاز سالهای ۱۵۰۰، هنگامی که امپراتوری صفوی در ایران ظهور کرد، امپراتوری عثمانی قبلاً در بالکان و آناتولی غربی شکوفا شده و از تلاش های تیمور که می خواست با الحاق آناتولی، امپراتوری بزرگ اوراسیا تأسیس کند، جان سالم به در برده بود. قسطنطنیه را فتح کرده و در میراث روم شرقی اقامت گزیده و علاوه بر این، گرای های کریمه، وارثان چنگیز خان را نیز ضمیمه خود کرده و بر جغرافیای پیچیده آناتولی مسلط شده بود.

شاه اسماعیل و یاووز

در آغاز سالهای ۱۵۰۰، هنگامی که امپراتوری عثمانی به شرق می رفت، دولت صفوی با حمایت قبایل قزلباش-ترکمن، میراث داران کنفدراسیون ترکمن آق قویونلو، که در اطراف کاریزمای روحانی و سیاسی شاه اسماعیل جمع شده و قدرت نظامی را در اختیار داشتند، تأسیس شد. این امر همچنین باعث آغاز روند گسترده شیعه سازی ایران شد. شیعه سازی ایران به خودی خود یک تحول اجتماعی بسیار جالب و سریع اما پیچیده است. این تقریباً یک “معجزه” بود که جغرافیای ایران، جایی که مردم شیعه در اقلیت بودند، در مدت زمان کوتاهی به طور جمعی شیعه شدند. به گفته عباس امانت، پیوند این “انقلاب صفوی” با کاریزمای موعودباور شاه اسماعیل که بطور سریعی هزاران نفر از قومیت های مختلف را فراتر از انتظار اجتماعی جمع کرد، کار آسانی نبود.

در همین حال، نمایندگان اسماعیل که کاریزمای مذهبی وی را به سرزمینهای عثمانی انتقال میدادند، در آناتولی نفوذ یافتند، و در نتیجه، شورش شاهقلی در قبایل ترکمن در دامنه کوههای توروس گسترده بودند، علیه اقتدار امپراتوری عثمانی تازه تأسیس در آناتولی، اتفاق افتاد. در این زمینه، یاووز علیه پدرش بایزید دوم که جنگ علیه شاه اسماعیل را عاقلانه نمیدانست، قیام کرد و در رقابت داخلی میان خاندان عثمانی و نخبگان دولت، با کمک حامیانش پیروز شد. سلیم که در ۱۵۱۲ به تخت نشست و در ۱۵۱۴ با شاه اسماعیل در چالدران مبارزه کرد، هزاران نفر را در آناتولی به بهانه اینکه طرفدار شاه اسماعیل و “رافضی” هستند به قتل رساند. این حادثه از خونین ترین وقایع تاریخ ترکیه است که تأثیرات آن تا امروز ادامه داشته است.

کاریزمای مذهبی شاه اسماعیل، بنیانگذار دولت صفویه، کاملاً شناخته شده است. پدر شاه اسماعیل شیخ حیدر است که از نوادگان شیخ صفی اهل اردبیل است. و از اینجا صفویان خود را به امام هفتم موسی الکاظم و از آنجا به حضرت علی منتسب میکنند. البته ادعای معنوی شاه اسماعیل که با عناصر موعودگرایی تزئین شده بود، به او نیرویی فراتر از این شجره مقدس داد. بعدی که خیلی مورد تأکید قرار نمی گیرد، کاریزمای “امپراتوری”  شاه اسماعیل در کنار کاریزمای دینی وی است. مادر شاه اسماعیل حلیمه بیگم، معروف به مارتا است. بیگم/مارتا دختر حاکم آق قویونلو، اوزون حسن، و تئودورا کومننه است که از تبار امپراتورهای روم شرقی است. تئودورا هم دختر امپراتور ترابزون روم، ژان کومننوس چهارم است. به عبارت دیگر، شاه اسماعیل ادعا می کند که فقط از تبار پیامبر اسلام و فرزندان وی نیست. وی همچنین کاریزمای سیاسی خود را از طریق پدربزرگش اوزون حسن که به اوغوز-ترکمن میرسد و توسط مادرش حلیمه بیگم که به امپراتوری روم شرقی وصل میشود، ترکیب می کند. شاه اسماعیل دقیقاً رهبر تولید شده توسط تاریخ درهم تنیده آناتولی و ایران است.

 

دو امپراتوری جدید

در نبرد چالدران در سال ۱۵۱۴، یاووز اسماعیل را شکست داد و در نتیجه ابتکارات ادریس بدلیسی، که تحت مدیریت آق قویونلو در ایران پرورش یافته بود، با امارات کُرد توافق نامه هایی بست که استقلال منطقه ای آنها را به رسمیت بشناسد. متعاقباً، به جنوب رفته و به سلطنت مملوک که یکی از جالب ترین ساختارهای سیاسی تاریخ اسلامی بود،پایان میدهد و سه شهر مقدس بیت المقدس، مکه و مدینه و البته مصر را به امپراتوری عثمانی ضمیمه می کند. شاید به این ترتیب از رفتن پرتغالی ها که نفوذ خود را در اقیانوس هند نشان داده بودند، به شبه جزیره عربستان و اشغال حجاز جلوگیری میشود. احتمالاً این یک شایعه بسیار متاخر است که ادعا میشود وی عنوان خلافت را در مراسمی در ایاصوفیه از متوکل سوم، که آخرین خلیفه عباسی بود و از مصر به استانبول آورده شده بود دریافت کرد. اما امپراتوری عثمانی در طی پنج سالی که با چالدران شروع و با الحاق مصر پایان یافت، از موقعیت اتحادیه بالکان و آناتولی خارج شد: این کشور به امپراتوری آفریقایی-اوراسیا تبدیل شد، که شامل شهرهای مقدس جهان عرب و اسلام بود و اکثریت جمعیت در جغرافیایی که بر آن حاکم بود مسلمانان سنی بودند. این امر همچنین باعث تغییر اندیشه سیاسی عثمانی و نقش تاریخی و مذهبی این امپراتوری به خود می شود.

در واقع، حتی اگر فاصله ای ۱۰۰ ساله هم در میان باشد شباهت های جالبی بین تحول در امپراتوری عثمانی و صفوی وجود دارد. سنت غازی-ترکمن، که در دوره های اولیه در هر دو امپراتوری برجسته بود، به تدریج از دولت مرکزی تصفیه میشوند و در عوض نخبگان جدید نظامی و دیوان سالاری که در اطراف سلسله ها تشکیل می شدند و بیشتر متشکل از بردگانی بودند که بعدا مسلمان شده بودند، مورد توجه قرار میگیرند. به همین ترتیب، صوفیانی که در تأسیس این دولتها نقش فعالی داشتند، موقعیت موثر خود را به علمای سنی در امپراتوری عثمانی و علمای شیعه در ایران واگذار کردند که در حال بوروکراتیک شدن بودند. اما در هر دو سمت، نه قبایل و سایر قدرتهای محلی که با دولت متمرکز در تضاد بودند، و نه فرقه هایی که در یک طیف گسترده روحانی و اجتماعی فعالیت می کردند، از بین نرفتند. برعک ، از قرن هفدهم، قبایل، سلسله های محلی و فرقه ها با بسیاری از بازیگران جدید، دوباره در سرنوشت این دو امپراتوری نقش بازی کردند.

 

بخشی از رقابت جهانی

روابط ایران بین صفوی و امپراتوری عثمانی پس از اواسط قرن شانزدهم، به نوعی داستان مشترک ایران و آناتولی، و همزمان قفقاز، کردستان و عراق است. اما همچنین بخشی از ژئوپلیتیک جهانی است. رقابت عثمانی و هابسبورگ در مدیترانه و اروپا اتحادهای جهانی متفاوتی ایجاد می کند. هابسبورگ ها با رقیب امپراتوری عثمانی یعنی صفویان ایران و عثمانی ها با رقبای هابسبورگ، یعنی پادشاهی فرانسه و پروتستان های اروپای میانه و دیگر رقیب ایران، خاندان ازبکستان اتحاد تشکیل میدهند. تغییرات عمده ژئوپلیتیکی دریچه ای برای پیگیری های جدید مذهبی و کیهانی را باز می کند. هیجانات آخرالزمانی که در این دوره از ایران به ایبری گسترش یافت، با ادعاهای موعودباوری سلطان سلیمان قانونی، از دری که شاه اسماعیل باز کرده بود، رنگ تازه ای به خود میگیرد.

 اما دولت ها نتوانستند کنترل کامل سیاسی، مذهبی – عقیدتی یا مالی – اداری را در سرزمینهایی که تحت سلطه خود داشتند، برقرار کنند. علی رغم تلاش های سنت سازی در جهان عثمانی، گرایش های شیعه و صفوی از بین نرفت. به همین ترتیب، مردم سنی که علیرغم تلاش صفوی برای شیعی سازی، در این سیستم ذوب نمی شدند و عثمانی ها را از ایران دنبال می کردند و منتظر لحظه قیام بودند. درست مانند موریسکوهای مسلمان در اسپانیا که به زور کاتولیک شده بودند- البته بعضی از آنها بصورت پنهانی بر عقاید خود استوار بودند- و از دور عثمانی ها را دنبال می کردند و آرزوی دیدن روزی را داشتند که عثمانی ها اسپانیا و حتی آمریکا را بعد از رم فتح خواهند کرد.

اصفهان و استانبول

قصد داشتم این هفته در مورد اصفهان بنویسم. اما همانطور که می بینید اتفاق نیفتاد. من نتوانستم سرعت خود را بالا ببرم و درگیر رقابت عثمانی و صفوی در قرن شانزدهم شدم. البته آنچه من نوشتم فقط خلاصه ای خشن و بسیار محدود از یک تاریخ بسیار بزرگ و پیچیده است. هفته آینده اصفهان را می نویسم. چرا اصفهان اینقدر مهم است؟ بله، همانطور که برای درک امپراتوری عثمانی لازم است ابتدا استانبول مطالعه شود، من فکر می کنم برای درک ایران صفوی، ابتدا باید اصفهان و داستان تبدیل آن به مرکز دولت صفویه را درک کرد. با این وجود، در حالی که اصفهان را توصیف می کنید، نمی توان از کاشان، شیراز، یزد، تبریز و البته مشهد نام نبرد. تهران نیز یک قصبه کوچک بود که در محل شهر ری تاسیس شده بود و در آن زمان توسط مغولان ویران شد.

 

در همین باره بخوانید:

مناسبات‌ اجتماعی ایران و عثمانی در دوره صفویه

مناسبات‌ دین و دولت و تکوین شالوده روابط خارجی ایران با عثمانی

جایگاه مهاجران ایرانی در تاریخنگاری منظوم عثمانی در عصر فتوح و شکوه

نسخه‌شناسی چند رساله؛ موسیقی ایرانی در امپراتوری عثمانی

همچنین ببینید

در حاشیه نظرات سیدجواد طباطبایی در مورد عثمانی، از یک پژوهشگر تا یک ایدئولوگ

پایگاه مطالعات عثمانی: این روزها که اظهارات دکتر سیدجواد طباطبایی در یک سخنرانی در آمریکا …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *