Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 96

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 98

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 260

Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 262

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 283

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 351

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /var/www/vhosts/ottomanstds.com/httpdocs/wp-content/plugins/wp-jalali/lib/date.php on line 353
«قیمومیت غربی ها بر اقلیت های دینی»، عاملی در فروپاشی دولت عثمانی – مطالعات عثمانی

«قیمومیت غربی ها بر اقلیت های دینی»، عاملی در فروپاشی دولت عثمانی

پایگاه مطالعات عثمانی: نوشتار حاضر،  ترجمه فصلی از کتاب «الدوله العثمانیه،  قراءه جدیده لعوامل الانحطاط» نوشته دکتر قیس جواد العزاوی است. او،  دکتری خود را با رتبه عالی در حوزه مطالعات عثمانی از دانشگاه سوربن فرانسه در سال ۱۹۹۳،م دریافت کرده است.  او سردبیر نشریه دراسات شرقیه است و تاکنون،  از وی چندین کتاب و مقاله در زمینه مطالعات دولت عثمانی چاپ و منتشر شده است. در شماره چهارم از فصلنامه حاضر، مقاله ای عنوان «دولت عثمانی و امتیازدهی به اروپایی ها…» انتشار یافت که بخشی از مقدمه و فصل نخست از کتاب مزبور،  ترجمه آقای علی غلامی دهقی بود.  در این نوشتار، ترجمه فصلی دیگر از کتاب یاد شده تقدیم می شود که در واقع،  بیانگر یکی از عوامل مهم انحطاط و فروپاشی دولت عثمانی است.  در این نوشتار، روشن می شود که دولت عثمانی با عدم دوراندیشی و با بی توجهی به جوانب مختلف امور،  قیمومیت و سرپرستی اقلیت های دینی مستقر در قلمرو خود را به دولت های اروپایی سپرد،  و آنان با استفاده از فرصت به دست آمده، در پیکره قلمرو عثمانی نفوذ کردند،  و سپس نفوذ خود را در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسط دادند.  بدین سان،  با اقدامی که آغاز آن به دست خود دولت عثمانی بود، یکی از عوامل مهم فروپاشی آن دولت رقم خورد.

نظام اقلیّت های دینی‌ در‌ دولت عثمانی

در ایـن نـوشتار،  راجـع به موضع اسلام درباره اهـل ذمـه یـا اهل کتاب بحث نمی کنیم. اصول‌ و مبانی‌ اسلام‌ دراین باره،  در قرآن کریم و سخنان ارزش مند پیامبر(صلی‌ الله علیه وآله) و نیز در روش مسلمانان که در هـمه مـذاهب اسـلامی معین است،  روشن شده است. هم‌ چنین‌ بـه‌ دو پیـمان نامه،  یکی واقع میان رسول اکرم(صلی الله علیه‌ وآله‌) و یهودیان،  و دیگری میان او و مسیحیان نجران نمی پردازیم،  زیرا برخی از خـاور شـناسان مـانند لوید گارید‌،[۱] و شماری‌ از‌ مسیحیان عرب، همچون آنتونی فتال[۲] در پژوهش دربـاره آزادی های اهل ذمه‌ در‌ دولت‌ اسلامی، آن دو پیمان نامه را بررسی کرده اند.

در این نوشتار، نظام اقلیت‌ های‌ دینی‌ را در دولت عثمانی بـررسی خـواهیم کـرد، و آن نظام بر اصول اسلامی براساس مذهب‌ حنفی‌ مبتنی بوده است. در ایـن بـررسی به عصر سلطان محمد فاتح (۱۴۵۱-۱۴۸۱‌م) روی‌ می‌ کنیم و او کسی است که آرنولد توین بی، مورخ انـگلیسی وی را عـامل اصـلی‌ در‌ باقی ماندن دولت های اروپایی بر آیین های مسیحی و یهودی به شمار مـی‌ آورد‌. وایـن‌ در دورانـی بود که آنان در برابر دولت عثمانی سر فرود آورده بودند. در آن‌ دوران‌

اگر‌ سلطان محمد فـاتح هـمان رفـتار اسپانیایی ها را با مسلمانان و یهودیان پس‌ از‌ سقوط غرناطه در پیش می گرفت، دیگر مناطقی هـمچون یـونان، صربستان، یوگسلاوی، بلغارستان، رومانی، جزیره کریمه‌، شرق‌ اتریش و جنوب لهستان، سرزمین هایی اسـلامی بـودند و در آن هـا اثری از‌ اهل‌ کتاب یافت نمی شد. اما حاکمان عثمانی‌ که‌ به‌ نام اسلام حـکومت مـی کردند، از اجرای‌ هر‌ چیزی جُز شریعت سمحه اسلام اجتناب ورزیدند و برهمین اساس، هـمه خـداپرستان و پیـروان ادیان‌ اسلامی‌ را به رسمیت پذیرفتند.

تعامل‌ میان‌ دولت عثمانی‌ با‌ مسیحیان‌ و یهودیان، پس از فتح قسطنطنیه به‌ شـکلی‌ گـسترده آغاز شد. پس از آن فتح، مقرراتی معین شد و به شکل‌ نظامی‌ کامل در سراسر ولایـت هـای عـثمانی‌ در تمام دوره های‌ برپایی‌ آن دولت به اجرا در‌ آمد‌. با توجه به اهمیت آغاز اجرای نظام اقلیت هـای دیـنی یـاد شده به‌ وسیله‌ عثمانی ها، به حادثه تاریخی‌ فتح‌ قسطنطنیه‌ روی می آوریـم‌ و گـزارش‌ های برجسته ترین مورخان‌ درباره‌ آن حادثه را ارائه می کنیم.

سلطان محمد فاتح در ۲۹ می۱۴۵۳ وارد‌ قسطنطنیه‌ شد و فرمان هـایی را مـبنی بر‌ منع‌ هرگونه تعدّی‌ و ایجاد‌ اختلال‌ در امنیت عمومی صادر‌ کرد. سپس از کـلیسای ایـاصوفیا بازدید کرد و فرمان داد تا در آن جا برای اقـامه‌ نـماز‌، آشـکارا اذان گفته شود، و آن مکان‌ را‌ مسجد‌ جامع‌ مسلمانان‌ قـرارداد. پس از‌ اتـمام‌ فتح بدین شکل، او در همه جا اعلام کرد که با برپایی شعایر دینی مـسیحیان بـرخورد‌ نمی‌ کند‌ و چنین می پذیـرد کـه نیمی از کـلیساهای‌ مـسیحیان‌ بـه‌ خود‌ آنان‌ واگذار‌ شود و نیم دیـگر بـه مساجد مسلمانان تبدیل شود. سپس سلطان محمد فاتح، روحانیان مسیحی را گرد آورد تـا از مـیان خود، اسقف بزرگ برگزینند، و آنان جـورج سکولاریوس‌ را برگزیدند. سلطان ایـن انـتخاب را تأیید کرد و جورج سکولاریوس را رئیـس رومـیان مسیحی قرارداد و به مناسبت این انتخاب، جشنی با شکوه و مفصل گرفت; شبیه آن چـه در روزگـار پادشاهان‌ روم‌ مسیحی برای اسـقف هـای بـزرگ بر پا می شـد. هـم چنین محمد فاتح بـرای آن اسـقف بزرگ از میان نیروهای نظامی موسوم به ینی چری، محافظانی قرار داد، و به‌ او‌ این حق را اعـطا کـرد که در همه اختلاف های مدنی و جـنایی مـیان رومی هـای مـسیحی بـه قضاوت بپردازد، و مجلسی مـتشکل از روحانیان‌ بزرگ‌ کلیسا معین کرد تا اسقف‌ بزرگ‌ را در امر قضاوت یاری کنند. در سایر ولایات عـثمانی نـیز به همین شکل قضاوت را به کـشیشان واگـذار کـرد. در بـرابر اعـطای این‌ امتیازها‌، سـلطان مـحمد فاتح مسیحیان‌ را‌ به پرداخت خراج موظف کرد، البته روحانیان مسیحی را از آن معاف کرد.[۳]

آن چه گذشت، گزارشی درسـت، بـه نـقل از تاریخ نگاری عثمانی است. مورخ مسیحی، آلبـرت حـورانی نـیز‌ مـعتقد‌ اسـت: «پس از سـقوط قسطنطنیه، طوایف مسیحی و یهودی از رسمیت بر خوردار شدند. دولت عثمانی پذیرفت که اسقف های بزرگ و روحانیان ارتدوکس و ارمنی و نیز حاخام اعظم پایتخت [قسطنطنیه]، افزون بر‌ ریاست‌ دینی طـوایف‌ خود، به ایفای نقش در ریاست سیاسی آنان نیز بپردازند. اما طوایف دیگر، مانند قبطی ها در‌ مصر و مارونی ها و نسطوری ها و سریانی ها و ارتدوکس ها در لبنان‌ و سوریه‌ و عراق‌، چون در مناطقی دور از پایـتخت اقـامت داشتند، با حاکمان عثمانی ارتباط کمتری داشتند. با وجود این‌، منصب‌ اسقف های بزرگ در مناطق یاد شده برای دوره های معین، از سوی‌ حکومت‌ عثمانی‌ تأیید می شد و شخص سلطان عـثمانی بـه طور رسمی اسقف های بزرگ و حاخام ها را‌ منصوب می کرد. آنان نیز با دولت عثمانی در همه امور مربوط به‌ پیروانشان تعامل می کردند‌ و احـکام‌ و مـقرراتی که از سوی ایشان صادر مـی شـد درباره پیروانشان در حکم قانون نافذ بود و در احوال شخصی و دعاوی مدنی [میان مسیحیان]، احکام و قوانین دینی و عرفی خود آنان اجرا می شد‌».[۴]

خاورشناس آلمانی بـروکلمان چـنین می افزاید: «مسیحیان کـه از نـظر نوع و گروه به فرقه هایی تقسیم می شدند، از آزادی کامل مدنی و دینی برخوردار بودند، بهویژه اگر یونانی(رومی) بودند. واقعیت‌ این‌ است که اسقف اعظم روم در قسطنطنیه، قدرت و سلطه ای که در سایه حـکومت عـثمانی داشت بیش از قدرت و سلطه او در عصر بیزانس بود. مراسم غسل تعمید، ازدواج و تدفین‌ مسیحیان‌، به طور علنی برپا می شد و گاهی اوقات بسیار با شکوه و عظمت نیز بود».[۵] دیدگاه خاورشناس فرانسوی، آنـدره مـیکال با دیـدگاه خاورشناس انگلیسی و متخصص تاریخ عثمانی، استانفورد شاو هم سان اسـت. او مـی گـوید: «به استثنای فرستادن‌ کودکان‌ مسیحی‌ به [نیروی نظامی ویژه موسوم‌ به]‌ ینی‌ چری، در هیچ جایی از امپراطوری عـثمانی  هـیچ شخصی مجبور نشد که به آیین اسلام در آید، اما تغییر آیین برخی‌ مـناطق‌ اروپا‌ بـه اسـلام، همانند حوادثی بود که در طول‌ تاریخ‌ اسلام رخ می داد و تحت تأثیر عوامل اجتماعی محض قرار داشـت که عبارت بود از: کوشش [از سوی نامسلمانان]‌ برای‌ هم‌ کیشی با طبقه حاکم، پاسـخ انتقامی [از سوی عثمانی هـا]‌ مـانند آن چه در بوسنی در تقابل با فشار و ستم کاتولیک ها روی داد، گریز [به وسیله مسیحیان]‌ از‌ سنگینی‌ مالیات کلیسای ارتدوکس. و حرکت گسترده ای که هنگام ورود بوسنی به‌ جرگه‌ اسلام در قرن چهاردهم رخ داد، با تکیه بر قدرت هـیچ سلاحی نبود. کوتاه سخن این‌ که‌ امپراطوری‌ عثمانی در زیباترین دورانش در نیمه اول قرن شانزدهم، همانند مأوایی برای‌ صلح‌ میان‌ ادیان در رویارویی با فشارهای اروپاییان بود. و در قلمرو عثمانی، فرقه های دینی و اجتماعات‌ مـنطقه‌ ایـ‌ به فعالیت و حیات خود که تا امروز ادامه دارد، پرداختند و از ریشه های خود‌ جدا‌ نشدند».[۶]

هم چنین نباید ناگفته گذاشت که دولت عثمانی برای یهودیانی که از‌ ستم‌ و فشار‌ اروپاییان می گریختند، تـنها پنـاه گاه موجود بود. و یهودیان و مسیحیان به شکل عام، مراکز‌ مهم‌ اقتصادی و سیاسی را تا پایان عصر عثمانی در دست گرفتند. همه مورخان دولت‌ عثمانی‌، حتی‌ مورخان یهودی، جایگاه اهل ذمه را در دولت عـثمانی تـحسین کرده اند، زیرا دولت عثمانی‌ از‌ ابتدا در مسائل دینی دخالت نمی کرد و در واقع به پناه گاه‌ یهودیان‌ رانده‌ شده از اسپانیا تبدیل شد، و این پس از صدور فرمان پادشاهی اسپانیا در ۳۰/۳/۱۴۹۲‌ بود‌ مبنی‌ براین کـه یـهودیانی کـه به آیین مسیحیت در نیایند، ظـرف مـدت چـهار‌ ماه‌ پس از تاریخ صدور فرمان، از سرزمین های کشتاله اخراج خواهند شد و دیگر هیچ گاه نباید‌ به‌ آن جا برگردند و هر کس مخالفت کـند مـجازاتش مـرگ است و اموال یهودیان‌ نیز‌ مصادر خواهد شد.[۷] هـمین فـرمان، شامل مسلمانان‌ نیز‌ شد‌ و آنان مجبور شدند که یا اسپانیا را‌ ترک‌ کنند و یا به کیش مسیحیت‌ در آیند‌، و درباره‌ آنان‌ نسل کـشی دهشتناکی اعمال شد. و قلمرو‌ عثمانی‌ و شهر استانبول پایتخت آن، پناه گاه یهودیانی شد که از کشتار گاه‌ های‌ قیصرهای روم مـی گـریختند و از اتـریش‌ و لهستان به آن جا‌ می‌ آمدند تا آن جا که‌ شمار‌ یهودیان سـاکن در اسـتانبول در سال ۱۵۹۰م به حدود بیست هزار تن رسید‌».

در‌ پایان این بخش از نوشتار‌، به‌ گواهی‌ دیگری از آندره‌ مـیکال‌ روی مـی کـنیم: «امپراطوری‌ عثمانی‌ به همه یهودیان و مسیحیان، کیان وطنی بخشید; یعنی به آنـان اجـازه داد تـا همچون‌ امتی‌ منظم کفالت و حمایت شوند. بدین سان‌، هر‌ یهودی ساکن‌ در‌ قلمرو‌ عثمانی، فـرمانبردار حـاخام بـاشی‌ مستقر در استانبول شد که همو در دولت عثمانی شخصیتی رسمی به شمار می آمد‌. فرقه‌ ارتـدوکسی وضـعیتی معتبرتر داشت، زیرا آنان‌ فرمانبردار‌ اسقف‌ اعظم‌ رومی‌ ساکن در قسطنطنیه‌ بودند‌. فرقه ارامـنه نـیز مـنزلت کم تری نداشتند، زیرا اسقف اعظم آنان بر کاتولیک ها، نسطوریان و یعقوبیان‌، و به‌ طـور‌ کـلی بر تمام فرقه های مسیحی غیر‌ از‌ ارتدوکس‌ ها‌ نفوذ‌ داشت‌. تاریخ به مـا مـی گـوید که دولت عثمانی تقریباً در هر مکانی از قلمرو خود، حاکم و مسلّط بود و به رونق تجارت و پیشرفت مـسیحیان ارتـدوکس بیش از پیش‌ [دوره بیزانس] کمک کرد و به آنان اجازه داد تا به جایگاه هـای ثـابتی در نـظام دست یابند، و همین گونه بود وضع ارامنه و یهودیان و نیز قبطی های مصر در زمینه اقتصاد‌ و تـجارت‌.[۸] پس از ایـن بـه تحلیل این اوضاع می پردازیم و پاسخ گوی این پرسش اصلی می شـویم: چـرا اهل ذمه در دولت عثمانی با دشمنان خارجی که نسبت به‌ آنان‌ طمع داشتند، هم پیمان شدند؟

چنان کـه پیـش تر نیز گذشت، همه متخصصان تاریخ عثمانی از خاورشناسان و عرب ها و عثمانی هـا مـتّفقاً به وضع‌ خوب‌ اهل ذمه در قلمرو عـثمانی‌ بـسیار‌ بـها می دهند و اعتراف می کنند که نـظام اقـلیت های دینی عثمانی که عملا با فتح قسطنطنیه آغاز شد، آثار خوبی بـرای اهـل کتاب‌ داشت‌ و موجب شد کـه آنـان‌ با‌ حـفظ کـیان دیـنی و قوانین مخصوص خود، به طور کـلی در بـدنه امت عثمانی اختلاط یابند. همه خاورشناسان با گرایش های مختلف، براین نـکته مـعترف اند که نظام دینی عثمانی بـه‌ اهل‌ کتاب حد بـالایی از حـقوق مدنی و دینی و جایگاه

سیاسی بخشیده به طوری که ایشان پیش از فتح قسطنطنیه و در سایه دولت بیزانس، آن میزان حـقوق‌ و جـایگاه‌ را نداشتند‌.

نباید ناگفته گذاشت کـه وضـع اقـتصادی اقلیت های دیـنی مـانند اوضاع دیگر آنان خـوب و مـطلوب بود. وضع‌ اقتصادی آنان نسبت به دوره پیش [عصر بیزانس ]بهتر شد. در‌ عصر‌ عثمانی‌ «شـماری از مـسیحیان و یهودیان در شهرها سکونت داشتند و در شهرها، بـرخی تـجارت ها، حـرفه هـا و پیـشه ها مخصوص‌ آنان بـود. برخی از آنان بالفعل مراکز مهمی را در دست می گرفتند‌. و در‌ حیات‌ دولت، نقش کلیدی داشتند، مانند صرّاف هـای ارمـنی قسطنطنیه، صرّاف های یهودی بغداد و خـانواده هـای‌ یـونانی فـنار کـه به کار تـرجمه در مـذاکرات میان عثمانی ها و بیگانگان یا‌ اداره ولایت های رومی‌ می‌ پرداختند».[۹] این چنین بود که برای نـخستین بـار در تـاریخ، حکومت دینی اسلامی اجازه داد که مسیحیان، خـودشان در امـارت هـای فـاش، بـغدان، سـرزمین ترانسلفانیه و جمهوری دوبروند یک حکومت کنند‌. این ولایات و امارات همگی تابع دولت عثمانی بود و بخشی از قلمرو اسلام به شمار می آمد. با وجود این، روح بزرگ سماحت و بردباری اسـلام از نظام دینی عثمانی نمونه بی همتایی‌ برای‌ نظام های چند دینی ساخت که آن نظام، از همه نظام های لائیک که امروزه به نام دموکراسی مشروطه برپاست جلوتر بود. پس تعامل میان سـلطان و مـلت عثمانی «از طبیعت‌ نظام‌ اقلیت های دینی عثمانی می جوشید که ساکنان قلمرو عثمانی را به دو بخش تفکیک می کرد: مسلمانانی که زکات، خمس، مالیات و جُز این ها را می پرداختند، و غـیر‌ مـسلمانانی‌ که فرمانبردار سلطان بودند و خراج و جزیه می پرداختند».[۱۰]

[اعطای امتیازهای تجاری به ایالت های ونیز و جنوا]

اوضاع اهل ذمه در چهار چوب نظام اقـلیت هـای دینی عثمانی [پیش‌ گفته‌ ]اسـتمرار‌ یـافت تا این که با‌ اقدام‌ عوامل‌ خارجی و به اجازه دولت عثمانی حادثه ای پیش آمد و آن اوضاع را آشفته کرد. حادثه این بـود‌ کـه‌ برای نخستین بار، روش عثمانیان در تعامل با اروپاییان خارجی تغییر یافت و این هنگامی بود که در سال ۱۴۵۳‌م، سلطنت‌ عثمانی‌ به هر یک از ایالت های ونیز وجنوا امتیازهای تجاری‌ بخشید، با این تـوجیه کـه براثر رشد تجارت، مالیات های بیش تری عاید دولت عثمانی می شود و درآمد‌ آن‌ افزایش‌ می یابد، اما کار بدین جا پایان نیافت. هنگامی که اروپا‌ تجارت‌ خود را در دریاهای شرقی رونق بـخشید، تـجارت عثمانی در آن دریـاها سست وضعیف شد و این‌ به‌ علت‌ اعتماد کردن عثمانی ها به تاجران اروپایی بود. آن چه وضع را‌ بـدتر‌ کرد‌ اقدام دولت عثمانی به امضای معاهده امتیازهای بیگانه بین عثمانی و فـرانسه در سـال ۱۵۳۵‌م بـود‌، و این‌ معاهده ای است که مورخان آن را آغاز استیلا و برتری اروپاییان بر دولت عثمانی‌ به‌ شمار می آورند.

آغاز قـیمومیّت

  تـسهیلات و امتیازهای دریایی و تجاری که امپراطوری عثمانی به‌ هر‌ یک‌ از ایالت های جنوا و ونـیز بـخشید، بـه تبعیت از روابط بیزانس قدیم با ایالت‌ های‌ یاد شده بود که در سال ۱۵۳۵م پس از امضای معاهده امـتیازهای بیگانه‌ میان‌ فرانسه‌ و دولت عثمانی تحول و توسعه پیدا کرد. این معاهده، برای بیگانگان امـتیازهای مهمی را در عرصه‌ های‌ قـانونی و اقـتصادی محقق ساخت، اما در بندهای معاهده به امتیازهای دینی تصریح‌ نشده‌ بود‌، به جُز بند ششم که تأکید بر یک اصل عمل شده در داخل قلمرو عثمانی‌ بود‌، و آن‌ اصل، این بود کـه تاجران فرانسوی مجاز به پیروی از شعایر دینی‌ خود‌ هستند و مجبور به پذیرش دین اسلام نیستند. با گذر زمان، امور در محدوده این معاهده جریان‌ نیافت‌. اروپاییان در کنار هر امتیاز جدید تجاری کـه مـی گرفتند، در پی‌ کسب‌ امتیازی دینی نیز بودند، و به نظر می‌ رسد‌ که‌ سلاطین عثمانی نسبت به خطر این گونه‌ امتیازدهی‌ آگاه نبودند.

شروع نخستین قیمومیّت غربی بر اقلیّت های دیـنی مـستقر در قلمرو‌ عثمانی‌، به عصر سلطان سلیمان قانونی‌، و به‌ طور مشخص‌ به‌ معاهده‌ ۱۵۵۳م باز می گردد. سلطان سلیمان‌ آن‌ معاهده را با هنری دوم فرزند فرانسوای اول، پادشاه فرانسه در خصوص‌ جنگ‌ دریایی مـنعقد کـرد. در معاهده، بندی‌ تنظیم شده بود که‌ براساس‌ آن، سلطان به سفیر فرانسه‌ موسیو‌ جبریل دارمون اجازه می داد که از بیت المقدس باز دید، و با راهبان‌ آن‌ جا ملاقات کند، و نیز سـلطان‌، کـاتولیک‌ هـایی‌ را که در‌ سرزمین‌ های دولت عثمانی زنـدگی‌ مـی‌ کـردند، در حمایت فرانسه قرار می داد!!

پس از آن، امتیازدهی های عثمانی در‌ این‌ میدان پرخطر پی درپی آمد. در‌ سال‌ ۱۶۰۴م به‌ پیمان‌ های‌ میان عثمانی و فرانسه، بندهایی‌ مخصوص بـه فـرستادگان بـیگانگان و فعالیت تبشیری [= فعالیت تبلیغی مسیحیان] افزوده شد.[۱۱] ایـن امـر در‌ عصر‌ سلطان احمدخان اول (۱۶۰۴-۱۶۱۷م) اتفاق‌ افتاد‌. در‌ دوران‌ وی‌ برای نخستین بار‌، اجازه‌ رسمی برای فعالیت تبشیری در داخل قلمرو عثمانی اعـطا شـد و کـلیسا نیز در استفاده از فرصت‌ به‌ دست‌ آمده کوتاهی نکرد. فرانسه در سـایه این‌ معاهده‌ ها‌، شماری‌ از‌ هیئت‌ های دینی کاتولیکی را به تمامی سرزمین های دولت عثمانی که مسیحیان در آن می زیستند اعـزام کـرد، بـهویژه به بلاد شام برای پرورش فرزندان مسیحیان برپایه‌ مهرورزیدن نسبت به فـرانسه.[۱۲] بـرای دولت های اروپایی این امر، عادت شده بود که از حوادثی که بر پیکره دولت عثمانی وارد می شد، اسـتفاده مـی کـردند و شرط هایی‌ مخصوص‌ در حمایت از مسیحیان قرار می دادند. از این رو، پس از آن که سپاه عـثمانی از سـپاه اتـریش شکست خورد و معاهده کار لوفتس در ۲۶ ژانویه ۱۶۹۹ میان‌ طرفین‌ منعقد شد، دولت اتریش افزودن بندی را بـه مـعاهده خـواستار شد و آن، بند سیزدهم بود که بر مجاز بودن اتریش در حراست از‌ اماکن‌ مقدسه در قدس و غـیر آن  تصریح‌ داشت.

برای تبیین عمق خطر قیمومیت غربی ها بر مسیحیان عثمانی، نـخست و پیـش از هـر چیز ناگزیریم منافعی راکه مسیحیان عثمانی از تعامل خود‌ با‌ اروپاییان به دست می‌ آوردنـد‌، بـشناسیم. بنا برمفاد نظام امتیازهایی، کنسول گری های بیگانه به صلاحیت های قانونی و دادگـاهای ویـژه در بـالاترین سطوح دست می یافتند. در نتیجه، برای مسیحیانی که با آن کنسول گری‌ ها‌ در تعامل بودند، امـتیازهای حـمایت، تضمین کارهای پُر سود تجاری، بخشودگی از مالیات ها، امـکانات تـعلیم بـرای خود و خانواده شان در مدارس‌ نمایندگی‌ های بیگانگان‌ و سفر رایگان به اروپا فراهم می شد. برای شـناخت بـیش تـر نسبت به وسعت میدان عملی که‌ به فرانسه در شرق اسلامی داده شد، لازم اسـت اعـلامیه صادره‌ از‌ لویس‌ چهاردهم در آوریل ۱۶۴۹ را بخوانیم که او در آن اعلامیه به چگونگی حمایت فرانسه از فرقه مارونی‌ ها حکم مـی کـند. متن اعلامیه چنین است:

«ما لویس ـ به لطف خداوند‌ ـ پادشاه‌ فرانسه‌ ونـافار … بـا سلام بر هر کس که این اعـلامیه بـر او عـرضه می شود: معلوم‌ است که ما بـه سـفارش ملکه، بانو و مادر ارج مند و عالی قدرمان و به‌ مقتضای پیمانمان که به‌ دست‌ خـود امـضا کردیم، اسقف اعظم صاحب نـیافه و هـمه اکلیروس هـا و مـارونی هـای مسیحی، چه کشیشان و چه اشخاص عـادی را کـه در جبل لبنان زندگی می کنند، تحت حمایت ویژه خود قرار‌ دادیم. و مـا مـی خواهیم که آنان نیز این مـطلب را بدانند. و به همین مـنظور، بـه آقای لاهای دی بنتیته، مستشار و سـفیرمان در لیـفانت (شرق)، و به هر کس که جانشین او شود‌، فرمان‌ می دهیم که نسبت بـه افـراد یادشده، چه فرد فرد ایـشان و چـه اجـتماعاتشان، با نهایت کـوشش، عـنایت و مهرورزی کند و به نـفع آنـان و در حمایت از آنان به میانجی گری بپردازد‌، چه‌ در برابر باب عالی عزیز ما سلطان عـثمانی دوسـت وفادارما، و چه در برابر هر کس دیـگر کـه نیاز بـاشد، تـا مـبادا کسی با رفتار بـدخود متعرض آنان شود، بلکه‌ برعکس‌، آنان بتوانند شعایر و وظایف دینی خویش را انجام دهند.

هم اکـنون و در آیـنده، به اعضای کنسولگری ها و نمایندگان فـرانسه در بـندرهای شـرق و بـه غـیر ایشان از کسانی کـه پرچـم‌ فرانسه‌ را‌ در بالای سر دارند، سفارش‌ می‌ کنیم‌ که با نهایت توان، نسبت به اسقف اعظم صـاحب نـیافه و مـسیحیان مارونی ساکن در جبل لبنان، اهتمام ورزند. و در مـسافرت جـوانان‌ و هـر‌ مـارونی‌ مـسیحی کـه خواستار سفر به یک سرزمین مسیحی‌ است‌، مساعدت کنند، چه سفر وی برای تحصیل و چه برای هر کار دیگر باشد، و این مساعدت باید بدون اخذ یا‌ تقاضای‌ هـرگونه‌ عوارضی باشد که پرداخت آن، خارج از توانشان است. و رفتار‌ با آنان باید در حد اعلای مهربانی و بزرگواری باشد. و از سلطان بزرگ منش عثمانی و کارگزاران او تقاضا می‌ کنیم‌ و می‌ خواهیم که نسبت به اسـقف اعـظم طرابلس صاحب نیافه و همه اکلیروس‌ ها‌ و مارونی های مسیحی اهتمام و مساعدت بورزند، و ما متعهد می شویم که درباره هر کس که آنان‌ سفارش‌ کنند‌ رفتاری مشابه داشته باشیم».[۱۳]

در حـالی کـه لویس چهاردهم در آغاز‌ با‌ اجازه‌ سلطان عثمانی، خود را مسئول حمایت از مسیحیان کاتولیک می دانست، اما با گذشت‌ زمان‌ و با‌ ضعیف شدن دولت عثمانی وضـع دگـرگون شد و آن امتیازها توسعه یافت، تـا آن جـا‌ که‌ به شکل حقوقی در آمد که به طور خاص برای فرانسویان، و به طور‌ عام‌ برای‌ همه اروپاییانی که بعداً در این بازی وارد شدند، کسب شـده بـود. در نتیجه‌، سلطان‌ عثمانی عـملا در حـکومت خود درباره غیر مسلمانان فرمان نمی راند. آن گاه‌ حمایت‌ غربی‌ ها به همه مؤسسه های دینی، آموزشی و اقتصادی مسیحی مستقر در قلمرو عثمانی سرایت یافت‌، و نیز‌ شامل بر افراد همکار بـا کـنسول گری ها، حتی مسلمانان شد. سپس‌ بر‌ ضرر‌ مصالح تاجران عثمانی، تجارت داخلی و خارجی به انحصار غربی ها در آمد و کالای اروپایی بر‌ کالای‌ داخلی‌ عثمانی سیادت یافت و نظام حرفه هـا و صـنایع سنتی عـثمانی در ستیز با‌ کالای‌ بیگانه عقب نشینی کرد و اوضاع و احوال افراد همکار با کنسول گری ها رونق یـافت تا آن‌ جا‌ که بنا به اظهارات درست هنری گیز، نـیاز مـردم بـه پشتیبان و یاور‌ در‌ آن سرزمین ها ایشان را واداشت تا‌ برای‌ دست‌ یابی به حمایت های اروپاییان کوشش شتابان‌ بـنمایند‌،  و ایـن چنین بود که بهترین رؤیایی که یک فرد عرب آن را تصور‌ می‌ کرد، پنـاه گـرفتن در سـایه‌ یکی‌ از کنسول‌ گری‌ ها‌ بود».[۱۴]

در تکمیل این بخش‌ از‌ سخن، به بیان نمونه های تاریخی مـی پردازیم، و برای آن که از‌ تأثیر‌ عوامل مختلف غفلت نورزیم، بر ما‌ لازم است که نـسبت‌ به‌ فرجام وضعیت اقـلیت هـای دینی‌ در‌ قلمرو عثمانی آگاهی یابیم و اعتراف کنیم که آن وضعیت، فقط به سبب فشار‌ عامل‌ خارجی یا قدرت مسیحیت اروپایی‌ در‌ جذب‌ مسیحیان عثمانی برای‌ خدمت‌ به مصالح ایشان از‌ راه‌ تأمین مصالح زودگـذر و مادی شان نبود، بلکه شکل گیری وضعیت مزبور هم چنین به‌ سبب‌ مواضع سلاطین عثمانی و تسامح ایشان و فرمان‌ های‌ متناقض آنان‌ درباره‌ مسیحیان‌

شرقی بود، در حالی که مسیحیان شرقی، به طور کلی نسبت به دولت عثمانی دوستی بیش‌ تری‌ داشتند‌. افزون براین، درباره پیدایش وضعیت یاد شده‌، از‌ نـقش‌ مـهم‌ تحولات‌ اقتصادی‌ واقع در دولت عثمانی و بازتاب های آن تحولات و نیز برخی عوامل دیگر که جای بیان آن ها نیست، نمی کاهیم. همه این عوامل در موفقیت اروپاییان برای‌ نفوذ در ساحت دولت اسلامی تأثیر داشـتند.

نتایج قیمومیّت

امتیازهای خارجی، راه های نفوذ اروپاییان را به بنیان دولت عثمانی مهیّا کرد، بدین گونه که نظام اقلیت های دینی عثمانی‌ که‌ نظام الگوی چند فرقه ای و برخوردار از آزادی های دینی و سیاسی بـود و در دورانـی آکـنده از منازعه های تند و فشارهای دیـنی، بـه دور از ایـن گونه امور بود، دگرگون‌ شد‌ و به نظامی تبدیل شد که با تسامحورزی، ارتباط میان آن اقلیت های دینی با دولت های اروپایی را تـسهیل کـرد. در نـتیجه، دوستیِ‌ شمار‌ فراوانی از مسیحیان ساکن در‌ قلمرو‌ عثمانی بـه جـانب اروپا گرایید واین، در نتیجه منافعی بود که از راه کنسول گری های اروپایی و ارتباطات کلیسا با اروپاییان به دست آوردند‌، و در‌ همان زمـان، ایـشان هـویّت‌ عثمانی‌ خود را واگذاشتند تا به هویت اروپایی که قانون قـیمومیّت و نظام امتیازهای خارجی بر آن تأکید داشت، ملحق شوند.

امتیازی که به فرانسه داده شده بود، گسترش یافت و شامل سـایر‌ دولت هـای اروپایی، مانند اتریش، آلمان و روسیه شد. همه این دولت ها مدعی بـودند کـه در حمایت از مسیحیان شرقی، حقوقی دارند، پس مصالح مسیحیان کاتولیک به فرانسه و اتریش، و مصالح رومیان‌ ارتدوکس‌ به روسـیه‌ تـزاری پیـوند یافت.[۱۵]

کار قیمومیّت به مسیحیان پایان نیافت، بلکه در همان روزگار، با گـُذر از‌ مـسیحیان، تـأثیرات منفی اش به برخی از امیران مسلمان محلی رسید‌ که‌ نسبت‌ به دولت عثمانی، وزنه سیاسی بـالایی داشـتند. ایـن در شرایطی بود که دولت های اروپایی همه راه های‌ درگیر شدن آن امیران را با حکومت عثمانی فراهم کردند و به آنان هر آن چه نـیاز‌ داشـتند دادند و به نوسازی‌ مؤسسه‌ هایشان و حمایت نظامی و تکنیکی از آنان پرداختند تا ایشان اقـدام بـه فـعالیت هایی بکنند که نامش را حرکت های استقلال طلبانه در عصر دولت عثمانی گذاردند. در نمونه هایی همچون «بـای‌»هـای تونس، محمدعلی کبیر در مصر و فخرالدین معنی دوم در لبنان، شکل هایی از پشتیبانی نامحدود اروپایـی هـا از ایـن حرکات، مشاهده می شود. ناگفته نماند که اگر تجربه های سه‌ گانه‌ یادشده به یـک گـونه تـفسیر شود، به دور از انصاف خواهد بود. در این جا آن تجربه ها را به خودی خـود ارزیـابی نمی کنیم، بلکه به سوء استفاده اروپاییان‌ از‌ آن ها اشاره می کنیم; از تحریک و تشجیع ایشان به اسـتقلال یـافتن از دولت عثمانی گرفته تا جنگ با ایشان بدون هرگونه نرمش، در آن جا که مـصالح خـود‌ اروپاییان‌ تهدید شود، مانند جنگ دولت های اروپایـی بـا مـحمدعلی، اشغال تونس به وسیله فرانسه به دلیـل بـدهی های فراوان و دست کشیدن از حمایت از فخرالدین معنی دوم. و به منظور‌ آن‌ که‌ آثار مـنفی دخـالت های اروپاییان‌ و نفوذ‌ آنان‌ را بـر امـیران محلی بـیازماییم، یـک نـمونه عبرت آموز را مرور می کنیم و آن، فـخرالدین مـعنی دوم است، با توجه به‌ این‌ که‌ ماجرای محمدعلی وبای تونس را در فصل پیـشین‌[۱۶]‌ بـررسی کردیم.

 [فخرالدین معنی دوم و فرجام روابط او بـا اروپاییان]

بدیهی است کـه سـوریه بزرگ، کانون اصلی فعالیت مـدرسه‌ هـای‌ بیگانه‌ و اعزام هیئت های تبشیری مسیحی و مرکز تأثیرگذاری کنسول گری های‌ بیگانه بـود و لبـنان همواره قربانی آن آثار بود و تـجربه فـخرالدین مـعنی و امارت او در لبنان بـهترین شـاهد برای‌ دیدگاه‌ ماست‌ و آن، یـک مـرحله پیش از صدور اعلامیه لویس شانزدهم در حمایت‌ از‌ مسیحیان کاتولیک و مارونی (پیش گفته) بود. و این شـاهد، تـصویر زشتی از جاه طلبی های امیر مـسلمانی‌ را‌ ارائهـ‌ می دهـد کـه بـرای کسب منافع شخصی، بـه گونه ای شک برانگیز‌ با‌ دشمنان‌ دولت عثمانی هم پیمان می شود. فخرالدین در سال ۱۵۹۰م اداره منطقه شوف را‌ بـرعهده‌ گـرفت‌ و توانست تمامی اراضـی واقـع در میان نهر کلب و جبل کرمل را زیر فرمان خود‌ در‌ آورد‌، علاوه براین، او در شمال فلسطین و شهرهای ساحلی صیدا و بـیروت امـلاکی را نـیز در‌ اختیار‌ داشت. فخرالدین در سال ۱۶۰۸م با امیر تـوسکانا، فـردیناند اول، پیـمان تـجاری مـنعقد‌ کـرد‌. پژوهشگران‌ معتقدند که آن معاهده، شامل بندهای نظامی و سیاسی محرمانه برضد دولت عثمانی بود. احمد حافظ‌ پاشا‌، والی دمشق در تابستان ۱۶۱۳م به فرمان سلطان عثمانی به فخرالدین حمله‌ کرد‌ و در‌ ۱۳/۹/۱۶۱۳ فخرالدین مـجبور به ترک لبنان شد.[۱۷]

امیر فخرالدین حدود پنج سال را‌ در‌ ایتالیا‌ سپری کرد تا این که دخالت های اروپا سبب شد تا او‌ در‌ جایگاه امیر قبیله دروزی که تا آن زمان قبیله ای ناشناخته بود، ظـاهر شـود. در دربار‌ فلورانس‌، دوما از وی استقبال باشکوهی کرد، و در غرب شایع شد که دروزی‌ ها‌ نوادگان صلیبیون هستند، تا آن جا که‌ نام‌ دروز‌ را به کونت Dreuxنسبت دادند، و به‌ نظر‌ می رسد که فـخرالدین خـود از این نغمه سرایی که غرب به او‌ توجه‌ بسیار می کرد، شادمان بود‌».[۱۸] سپس امیرتوسکانا‌ کوشید‌ تا‌ نزد سلطان عثمانی به منظور عفو‌ فـخرالدین‌ مـعنی میانجی گری کند تا ایـن کـه فرمان عفو، در ابتدای امر‌ به‌ وسیله نصوح پاشا صدراعظم صادر، و در‌ ۶ ژوئن ۱۶۱۴ به امیر‌ توسکانا‌، گران دوک قزما دوم ابلاغ‌ شد‌، اما فخرالدین معنی دانست که بازگشت وی هـمانند رفـتن به سوی چوبه دار‌ اسـت‌. از ایـن رو، حامیان او‌ برای‌ میانجی‌ گری جدیدی توپ‌ را‌ به زمین عثمانی بازگرداندند‌ و خواستار‌ آن شدند که فخرالدین در برگشت به لبنان، حکمرانی سابقش را به دست آورد‌. پس‌ فخرالدین در سال ۱۶۱۸م از سوی‌ حکومت‌ عثمانی اجازه‌ یافت‌ کـه‌ بـه لبنان باز گردد‌ و تا سال ۱۶۳۵م در امارتش باقی بماند.

آثار خاورشناسان و مورخان عرب از امیر فخرالدین معنی‌، چهره‌ قهرمان لبنانی، ملی و عربی و پیشوای حرکت‌ استقلال‌ عربی‌ برضد‌ سلطنت‌ عثمانی برای ما‌ تـصویر‌ مـی کنند،[۱۹] ولکـن آن ها فراموش می کنند‌ که اسـناد  تـاریخی نشان دهنده خیانت وی به میهن و دین خویش است. هم پیمانی او با توسکانا و مـقام پاپ بـرضد حـکومت عثمانی، بیان گر آن است که وی آماده تغییر‌ دین‌ خود از اسلام به مسیحیت و نیز تضمین مـسیحی کردنِ ساکنان امارت خویش و تسلیم کردنِ بیت المقدس به مقام پاپ بود.

«مقام پاپ قـصد جدی داشت تا بـه تـدبیر فردیناند‌ اول‌ (امیر توسکانا) از طریق هم پیمانی با فخرالدین معنی دوم و متحد کردن نیروهای اروپایی و شرقی برضد دولت عثمانی، بتواند راهی پیش روی خود‌ به‌ سوی بیت المقدس بگشاید. به‌ همین‌ منظور، پاپ پولس پنجم در تاریخ ۱۶ ژانـویه ۱۶۰۹ نامه ای فرستاد و در آن، از امیر فخرالدین معنی به عنوان امیر دروزو نیقومیدیه و فلسطین‌ و فینیقیه‌ توصیف کرد که این‌ توصیف‌، در چارچوب مفاهیم قدیمی و کلیسایی در تقسیم اداری منطقه بود، و نامه مزبور متضمن دعوتی جهت دار از امیر فخرالدین بـرای تـغییر دین به مسیحیت بود».[۲۰] و دیری نپایید که نامه‌ نگاری‌ های رسمی میان فخرالدین معنی و مقام پاپ از طریق جرحیس بن مارون مطران (رئیس اسقف های) نیقوسیه در قبرس که خود متولی پیمانی نـامقدس بـود، آغاز شد. در این جا‌ از‌ روی تقریر‌ مطران برای مقام پاپ، بندهایی از آن پیمان را که با هدف دست یابی به قبرس و بیت‌ المقدس منعقد شد، بازخوانی می کنیم و یادآور نکته های محوری در‌ آنـ‌ تـقریر‌ می شویم که با فرستادن سلام بر «پدر اقدس» آغاز می شود و بیان می کند: «جناب امیر صیدا‌ (فخرالدین معنی) به علت حبّ شدید نسبت به دیانت مسیحیت و کینه کـاشته شـده‌ در‌ او‌ بـر ضد شریعت محمدی، مایل اسـت بـا مـقام مقدس پاپ و امیر توسکانا، در پیوندی همیشگی‌ و صلحی پایدار متحد شود و به همین سبب اجرای موارد نوشته شده زیر را‌ متعهد می شود:

  1. ۱٫ هر بار که مـقام‌ مـقدس‌ پاپ و جـناب امیر توسکانا سپاهی را برای تصاحب قبرس و قدس بفرستند، او سپاه مسیحی را با قوا و امکانات خـود یـاری مـی کند;
  2. ۲٫ او به سپاه مسیحی، یک یا تعداد‌ بیش‌ تری‌ بندر واگذار می کند تـا‌ در‌ زمـان‌ جنگ بتوانند به آن پناه ببرند;

۳ . او متعهد می شود که شهر قدس را به تـملیک مـسیحیان در آورد و در زمـان‌ برقراری‌ پیمان‌ دوستی، همواره دست یاری و مساعدت به آنان بدهد‌;

۴ . او‌ متعهد می شود کـه بـه همه پیروانش اجازه دهد تا به آیین کاتولیک گردن نهند، و او نخستین منادی بـرای‌ مـسیحیت‌ کـاتولیکی‌ خواهدبود وخانواده اش را به غسل تعمید واخواهدداشت;

۵ . برای ترویج‌ مسیحیت، او با هزینه خود تعدادی کلیسا بـرای مـسیحیان احداث و تعدادی را نیز مرّمت می کند، و به اسقف‌ اعظم‌ مارونی‌ انطاکیه و سـایر اسـقف هـا و رؤسا فرمان می دهد تا همان کار‌ وی‌ را انجام دهند;

۶ . او متعهد می شود که در سـرتاسر کـشور خـود از کلیساییان حمایت کند‌ و همه‌ اکلیریکیین‌ و کلیساها و املاک آن ها را از تمام عوارض گمرکی دریـایی و خـشکی و سایر‌ مالیات‌ هایی‌ که از افراد عادی گرفته می شود، معاف دارد;

۷ . او متعهد می شود که‌ هیچ‌ پیـمان‌ یـا قراردادی را که از سوی سلطان عثمانی یا وزیرانش بدو ارائه می شود‌، پیش‌ از اطـلاع دادن بـه مقام مقدس پاپ نپذیرد و به مقتضای حکم شـما [یـعنی‌ پاپ]‌ عـمل‌ کند;

۸ . او متعهد می شود که برای مـقام مـقدس پاپ، و برحسب تمایل شما [یعنی‌ پاپ]‌، و به منظور تضمین برانجام موارد یاد شده در بالا، وثـیقه قـرار دهد;

۹ . او‌ متعهد‌ می‌ شود کـه سـایر امیران عـرب را وادارد تـا بـا سپاه مسیحی، پیمانی استوار منعقد کـنند‌، و انـجام‌ چنین کاری برای او ممکن و آسان است، زیرا او با امیران عرب‌ از‌ طریق‌ نـسب یـا ازدواج خویشاوند است، و نیز چنین اتحادی بـرای آنان منفعت فراوان دارد.

در بـرابر‌ ایـن‌ تعهدات‌، امیر صیدا [فخرالدین مـعنی] از مـقام مقدس شما[یعنی پاپ]، موارد زیر را‌ خواستار‌ است:

۱ . مقام مقدس پاپ و امیر توسکانا به وسیله نـاوگان دریـایی متشکل از پنجاه کشتی، جزیره قـبرس‌ را‌ تـصاحب کـند;

۲ . مقام مقدس پاپ بـر مـا منت گذارد و مهندسان و کـارشناسان نـظامی‌ را‌ نزد ما بفرستد و برای ما کارگاه های‌ صنعتی‌ ایجاد‌ کند;

  1. ۳٫ مقام مقدس پاپ به امـیر صـیدا‌ [فخرالدین‌ معنی]، توپ جنگی، باروت و گـلوله تـوپ، برای مـقابله بـا دشـمن بدهد;

۴ . مقام مقدس‌ پاپ‌ مـتعهد شود که هنگام شعلهور‌ شدن‌ آتش جنگ‌، جناب‌ امیر‌ فخرالدین را با قوای دریایی یاری‌ کـند‌، چـنان که جناب امیر خود متعهد مـی شـود و بـرخویشتن واجـب مـی داند‌ که‌ سـپاه مـسیحی را در خشکی و دریا‌ با همه مساعدت های‌ سودمند‌ و ضروری یاری کند… پس چه‌ شکوه‌ بالایی ممکن است بـرای مـقام مـقدس پاپ در مقام پاپی اش حاصل شود‌، [بالاتر]‌ از این که جـناب امـیر‌ صـیدا‌ خـودش‌ را مـسیحی اعـلام‌ می‌ کند و قوم او در‌ گردن‌ نهادن بر ایمان کاتولیکی بر یکدیگر سبقت می گیرند، و او پرچم صلیب مقدس را‌ در‌ مناطقی که پیش تر در آن‌ جا‌، پرچم مزبور‌ بهوسیله‌ دشمن‌ خـوار و پایمال بود، برمی‌ افرازد.[۲۱]

هنگامی که خبر این نامه نگاری های محرمانه به سلطان مراد چهارم (۱۶۳۳‌-۱۶۴۰‌م) رسید، پایان کار حکومت فخرالدین را‌ اعلام‌ کرد‌. بدین‌ منظور‌، سلطان عثمانی سپاهی‌ به‌ فـرماندهی کـل صدر اعظم خلیل پاشا روانه کرد، و کبودان پاشا جعفر نیز با ناوگان دریایی اش‌، بنادر‌ واقع‌ در قلمرو فخرالدین را محاصره کرد، و امیران‌ بخش‌ های‌ مختلف‌ قلمرو‌ عثمانی‌ به صفوف عـثمانی پیـوستند. فخرالدین دریافت که پایان کارش نزدیک است، لذا از مقام پاپ و امیر توسکانا یاری خواست، اما بی فایده بود، زیرا آنان به خوبی‌ توان مندی سـپاهیان عـثمانی را دریافتند. پس فخرالدین مخفی شد تـا ایـن که به اسارت در آمد و در سال ۱۶۳۵م در استانبول اعدام شد.

کار فخرالدین معنی خاتمه یافت، اما‌ قیمومیت‌ غربی ها بر اقلیّت های دینی به پایان نـرسید، چـنان که تناقض های سـیاست عـثمانی در زمینه اقلیّت های دینی و اعطای امتیاز به بیگانگان نیز پایان نیافت، و برگه های بختِ بدِ عثمانی کـنار‌ هـم‌ قرار گرفت تا آن که‌ در‌ قلمرو عثمانی هر جا تمرکزی از اقلیت های دینی وجود داشت، عوامل ویرانی بناهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه عثمانی فراهم شد و تاجران مسیحی و یهودی‌ با‌ همکاری دولت هـای اروپایـی‌، به‌ اعـمال فشارهای مستقیم بر سلطنت عثمانی پرداختند.

نظام اقلیّت های دینی در خدمت دشمنان

پس از بررسی اجمالی وضعیت اهل ذمـه در امپراتوری عثمانی و تبیین روابط آنان با کنسول گری‌ های‌ بیگانه و بـیان ایـن کـه چگونه در همان زمان، نظام اقلیت های دینی عثمانی، تعهدها و امتیازهایی را برای آنان قرار داد و راه های جدایی آنان از امـت  و هـم پیمانی شان با‌ خارج‌ را فراهم‌ ساخت، حال در ادامه سخن می کوشیم تا بـه ایـن پرسـش مهم پاسخ گوییم که چگونه ولاء‌ و دوستی اقلیت های دینی عثمانی با امپراتوری عثمانی که در قـلمرو‌ آن‌، زندگی‌ محترمانه ای داشتند و کاملا حقوقشان حفظ می شد و آزادانه به انجام مـناسک دینی شان می پرداختند، بـه ولاء‌ و دوستی دشمنان که در ایشان طمع داشتند، دگرگون شد؟

چه عواملی این دگرگونی را‌ فراهم‌ ساخت؟ آیا‌ عامل آن، طبیعت مصالح یا قدرت یافتن اروپای مسیحی و ضعیف شدنِ امپراطوری اسلامی بود یا‌ این که افزون براین دو، اشـتباهای سلاطین عثمانی و منازعات نظامی آنان با والیان‌ و امارت های تابع خود‌ نیز‌ بود؟ به درستی که این عوامل، همگی تأثیر داشته است، اما وجود این عوامل، از اهمیت دخالت های بیگانگان و قدرت نـفوذ آنـان برگروه های دینی نمی کاهد. به زودی می کوشیم تا‌ نقش این عوامل را تا اندازه ای روشن کنیم. در آغاز ، به ارائه برخی دیدگاه های که بیان گر ابعاد این مسئله و مراحل آن است، مـی پردازیـم تا ببینیم که چگونه‌ نظام‌ اقلیت های دینی عثمانی از یک نمونه قابل الگوبرداری در نظام چند دینی، به تکیه گاهی برای ویرانی بنیان های دموگرافی، اجتماعی و اقتصادی امپراطوری عثمانی، تـغییر یـافت و بحران آفرین شد‌.

خاورشناس‌ فرانسوی، آندره میکال در کشف برخی از عوامل این دگرگونی

می گوید: «امتیازهای بیگانه و سپس دخالت های نظامی بیگانه، و گاهی فعالیت های فشرده هیئت های اعزامی دیـنی سـبب شـد‌ تا‌ اقتصاد و فرهنگ گروه هـای مـسیحی یـا برخی از آن گروه ها به غرب پیوند یابد».[۲۲]

و بی گمان، آزادی های دینی که نظام عثمانی تأمین کرد از زمان محمد‌ فاتح‌ و حتی‌ در قـرن هـفدهم بـه غرب‌ اجازه‌ داد‌ تا به اعزام گروه های تـبلیغی و گـشودن مدارس مسیحی در داخل قلمرو سلطنت عثمانی بپردازد و برگروه های دینی ساکن در قلمرو‌ عثمانی‌، بهویژه‌ در سوریه کار کنند «پس پدران مسیحی فـرانسوی‌ در‌ سـال ۱۶۲۹م در طـرابلس تمرکز یافتند و از سال ۱۶۵۰م برخی منازل را مالک شدند، سپس به سـوی عین طوره‌ و دیگر‌ بلاد‌ پیش رفتند. و «پدران سرزمین مقدس» در بیت المقدس و دیگر نواحی‌ فلسطین برای خود اداره هایی ایجاد کـردند، و چـنین بـاور می شود که آمدن جیزویت به منطقه، برای نخستین‌ بار‌ در‌ سـال ۱۵۸۱م بـود، و این دوران، شاهدِ آمدنِ پدران مسیحی کرملی و لاتینی‌ و … نیز‌ بود. و سرکنسول فرانسه در صیدا می گوید که در تاریخ آب (آگـوست) ۱۷۰۲م، در مـقرّ اسـقف‌ اعظمِ‌ مسیحیان‌ مارونی در قنوبین حضور یافته، در کلیسای آن جا نماز خوانده و خود‌ دیـده‌ اسـت‌ کـه تصویر پادشاه فرانسه در سمت راست کلیسا نصب بوده و اسقف اعظم مارونی در‌ پشتیبانی‌ از‌ پادشاه فـرانسه بـه گـرمی دعا کرده و از خداوند برای او عمر طولانی خواسته است‌».[۲۳]‌ طبیعتاً تحولاتی که در مجامع گروه هـای مـسیحی و مخصوصاً کاتولیکی رخ داد، و زمینه‌ پیوند‌ میان‌ ایشان و فرانسه را فراهم کرد، و اجازه نابخردانه سلطان عـثمانی بـه پادشـاه فرانسه لویس چهاردهم‌ در‌ اعلان حمایت وی از فرقه مارونی در سال ۱۶۴۹م، همگی عواملی بود که‌ آن‌ فـرقه‌ را بـر آن داشت تا در قلمرو عثمانی، به جای تصویر سلطان عثمانی، تصویر پادشاه‌ فرانسه‌ را بـالا بـبرند و از خـداوند برای او عمر طولانی بخواهند.

مورخ ترک‌، بیرم‌ کودمان‌ قرن شانزدهم را زمان آغازِ بحرانی شدنِ مـسئله مـی داند و آن را به پذیرش امتیازهایی‌ ربط‌ می‌ دهد که در سال ۱۷۴۰م شکل ثابت و دائمـی پیـدا کـرد و وجود سلطه‌ فرانسه‌ را تحقق بخشید و پس از افزوده شدنِ تعهدهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی برآن، با شتاب و گستردگی پیش رفت. تعهدهای یاد‌ شده‌ نیز برای فـرانسه امـتیاز آور بود و در‌ قالب‌ پیمان‌ های تجاری در سال ۱۸۳۸م، پیمان پاریس‌ در‌ سال ۱۸۵۶م و پیمان برلین در سال ۱۸۷۸م واقع شد. هم چـنین بـالاتر از‌ سطح‌ تعهدهای یاد شده، صدور فرمان‌ سلطان‌ عثمانی در‌ سال‌ ۱۸۳۹‌م و پذیرش اصلاحات در سـال ۱۸۵۶م اتـفاق‌ افتاد‌. در این نظام آکنده از قرادادها و امتیازدهی هـا، مـیان مـصالح عثمانی های‌ غیر‌ مسلمان و مصالح فرانسه، ارتـباط و پیـوستگی برقرار‌ شد.[۲۴] د ر نتیجه‌، بنیان‌ رابطه عثمانی با دولت های‌ اروپایی‌ نیز دگرگون شد و کـنسول گـری های بیگانه در قلمرو عثمانی ایـن امـکان را‌ یافتند‌ کـه حـمایت دیـنی خود را‌ به‌ حمایت‌ های اقتصادی، سـیاسی‌ و فـرهنگی‌ از گروه های مسیحی‌ تعمیم‌ دهند. کنسول گری ها به فرمان و ترغیب دولت هـای خـود، اعتبارنامه ها و مدارک و اسنادی‌ را‌ به مـترجمان محلی خود و خانواده هـای‌ آنـان‌ می دادند‌ تا‌ ایشان‌ بـتوانند بـه تابعیت کشورهایی‌ همچون فرانسه، اتریش و سوئد در آیند و در ناز و نعمت به سر برند!

قـیمومیّت غـربی ها‌ برگروه‌ یا فرقه خـاصی مـحدود نـبود، بلکه‌ همه‌ مـسیحیان‌ سـرزمین‌ های‌ عثمانی را پوشش‌ مـی‌ بـخشید و در قالب های گوناگون، همچون معامله و تجارت با کشورهای اروپایی یا کار نزد کنسول گـری‌ هـا‌ یا‌ ترجمه برای آنان توجیه مـی شـد، تا‌ آنـ‌ جـا‌ کـه‌ در‌ سال‌ ۱۷۹۲م پاشای حلب از ایـن امر به سلطان عثمانی گلایه کرد که شمار مترجمان کنسول گری ها در شهر حلب بـسیار زیـاد شده و به حدود ۱۵۰۰ تن‌ رسیده اسـت، و ایـشان هـمگی از مـالیات هـا معاف و به تـجارت مـشغول اند، و نیز حق استفاده از امتیازهای اعطایی به تاجران اروپایی را دارند، و لذا از بخشودگی نسبی مالیات بر واردات‌ و صـادرات‌ بـرخوردارند.[۲۵] در چـنین شرایطی، گزینش هایِ بیش تر افراد فـرقه هـای غـیر اسـلامی بـا مـصالح اجنبی پیوند می یافت و ایشان نیز از آن مصالح، منتفع می شدند.

با وجود این، عوامل یادشده‌ به‌ تنهایی سبب نشده است‌ تا‌ این افراد که اتباع عثمانی بودند، ولاء و دوستی خود را به خارج از امپراطوری برگردانند. درا ین میان، بـه جـُز موارد پیش گفته درباره اوضاع نظامی و اقتصادی امپراتوری عثمانی، بهویژه‌ پس‌ از کشف امریکا و سیطره اروپا بر تجارت دریاهای شرقی، عوامل دیگری نیز وجود داشت. از جمله، مجموعه ای از عوامل زمینه ساز داخـلی بـود که انهدام اجتماعی عثمانی را فراهم‌ ساخت‌. در ادامه‌، عوامل مزبور را به اختصار ذکر می کنیم:

نخست: برخی از پژوهشگران معتقدند: «نظام اقلیت های دینی‌ عـثمانی و مـواد تنظیمات به طور هم زمـان در افـزایش ائتلاف فرقه‌ ای‌ سهم‌ داشت. پس از آن که بزرگان دین، اصلاحات فراوانی انجام دادند و آن اصلاحات به اقلیت های دینی این‌ امکان را داد تا مفاهیم فرقه ای خود را حـفظ کـنند، شرایط برای‌ نفوذ‌ غـربی‌ هـا در متن جامعه عثمانی تسهیل شد».[۲۶]

دوم: سیاست عثمانی درباره فرقه های غیر‌ اسلامی گرفتار نابسامانی شد و هر فرقه با یک دولت اروپایی ارتباط یافت. در‌ نتیجه، حجم وسیعی از‌ نزاع‌ ها و اختلاف ها بـه وجـود آمد که سلطان عثمانی باید به حل و فصل آن ها می پرداخت; اعم از اختلاف های داخلی فرقه های مزبور، و نیز اختلاف هایی که میان روم‌ کاتولیک و «متحدان» وی از مسیحیان ساکن در قلمرو عـثمانی بـا اسقف اعـظم که در دولت عثمانی یک مقام رسمی بود، بهوجود می آمد. این اختلاف، برای دولت های اروپایی فرصت هایی‌ بـرای‌ دخالت کردن در امور دولت عثمانی را فراهم می ساخت، چنان که روسیه بـا مـوضعی خـاص در مسائل داخلی عثمانی همچون مسئله کلیسای ارمنی های گرجی و مسئله ارتدوکس های بلغاری‌ دخالت‌ می کرد».[۲۷]

در سـطح  دیـگر، در سوریه، نزاع ها در شدیدترین حد خود قرار داشت. پس از آن که فعالیت های کاتولیک هـا گـسترش یـافت و فرانسه مجموعه های‌ بزرگی‌ از مبلغان و نمایندگان کاتولیک را به قلمرو عثمانی روانه کرد، آنان موفق شـدند که شمار قابل توجهی از رومیان ارتدوکس را به مذهب کاتولیک در آورند. پس، ارتدوکس‌ های‌ رومی‌ به سلطان عثمانی هشدار دادند آنان که به‌ آیین‌ کاتولیکی می گروند، در واقع، بـه دین سر سخت ترین دشمنان اسلام، یعنی اروپاییان در می آیند. از این‌ رو‌، قضیه‌ را به شیخ الاسلام (مفتی دولت عثمانی) ارجاع دادند و از‌ او خواستند که درباره معتقدان به مذهب اروپاییان و پیروانشان چنین فتوا بدهد کـه ایـشان حکم اهل ذمه را‌ ندارند‌، اما‌ در سال ۱۷۶۳م، یعنی در عصر سلطان مصطفی سوم (۱۷۵۷-۱۷۷۳‌م) مفتی‌ چنین فتوا داد: هیچ کس حق ندارد نسبت به افرادی که به مذهب کاتولیکی می گروند‌، متعرض‌ بشود‌ و «انـتقال هـر فرد از یکی از مذاهب مسیحی به مذهبی دیگر، مادامی‌ که‌ مسیحی‌ است، در وضعیت او به عنوان یکی از افراد اهل ذمه تغییری ایجاد نمی‌ کند‌».[۲۸]این فتوا حکیمانه نبود، زیرا برای شـکایت ارتـدوکس ها ارزشی قائل نشد پس ایشان‌ متضرر‌ شدند و در جستوجوی یک هم پیمان خارجی برآمدند تا ایشان را در منازعه‌ با‌ کاتولیک‌ ها یاری کند، و این گونه بود که آنان روسیه تزاری را یـافتند. بـدین سـان‌، ارتدوکس‌ های عثمانی زیان دیـدند و کـاتولیک هـا نیز سود نبردند، زیرا ایشان در اساس‌ به‌ شکل‌ خاصی با اروپا و فرانسه ارتباط یافتند. اما مسئله پایان نیافت و فشارهای داخلی و خارجی بـر سـلطنت‌ عـثمانی‌ تشدید شد; فرانسه به حمایت از مسیحیان کاتولیک در شـرق عـربی اقدام‌ کرد‌، و مبلغان‌ اروپایی این فضا را نزد مسیحیان شرقی اشاعه دادند که اروپای مسیحی از دولت اسلامی‌ عثمانی‌ نیرومندتر‌ است و به زودی دولت عـثمانی بـه دسـت اروپاییان سقوط می کند، بهویژه‌ پس‌ از هجوم فرانسه به مـصر که مسلمانان آن را حمله صلیبی جدیدی به شمار می آوردند‌ و آن‌ هجوم سبب شد تا برکینه و دشمنی مسلمانان نـسبت بـه مـسیحیان که در‌ اعطای‌ امتیازها به مسیحیان و حمایت یافتن آنان از‌ کنسول‌ گری‌ هـای اروپایـی ریشه داشت، افزوده شود.

سلطان‌ سلیم‌ سوم (۱۷۸۹-۱۸۰۷م) هرگز نتوانست ثبات لازم را در دولت عثمانی ایجاد کند‌ و حرکت‌ آن را در سراشیبی سـقوط‌ مـتوقف‌ سـازد، بلکه‌ بر‌ عکس‌ کوشید تا در نوسازی تأسیسات نظامی‌ عثمانی‌ از حاکمان اروپایی و بـه طـور مـشخص ناپلئون کمک بگیرد. وی در سال‌ ۱۸۰۶م، با ناپلئون هم پیمان شد، و ناپلئون این هم پیمانی را مانند برگه‌ برنده‌ ای روی مـیز مـذاکرات خود‌ با‌ روسیه‌ و انگلیس و اتریش به‌ کار‌ گرفت. سلطان سلیم وضع‌ را‌ از این نـیز وخـیم تـر کرد، به طوری که در ژانویه ۱۸۰۶ زمان منع‌ تعرض‌ نسبت به مسیحیان را صادر کرد‌ و در‌ ایـن فـرمان‌، منظور‌ بخشی‌ از مسیحیان بودند که‌ با فرانسه ولاء و دوستی داشتند.[۲۹]

این، امتیازی برای کـاتولیک هـا بـود و وضع مسیحیان ارتدوکس‌ را‌ با بحران روبه رو کرد. لذا‌ اسقف‌ اعظم‌ ارتدوکس‌ ها‌ در استانبول، نزد‌ سلطان‌ عـثمانی آمـد و به زمام داران عثمانی درباره خطر عملکرد مبشران فرانسوی، اتریشی و انگلیسی در سوریه هـشدار‌ داد‌. سـال‌ هـا پس از آن هشدارها سلطان محمد‌ دوم‌ (۱۸۰۸‌-۱۸۳۹‌م) دریافت‌ که‌ برای نجات هر آن چه ممکن است باید سریعاً دخـالت کـرد. او فـرمان موسوم به «خط شریف» را برای والی شهر حلب صادر کرد تا راهبان مـحلی‌ و اروپایـی را که در تلاش برای تغییر مذهب ارتدوکس های رومی به مذهب کاتولیک (مذهب اروپاییان، یعنی دشمنان اسـلام) بـودند، از فعالیت باز دارد.[۳۰]

سوم: با دقت در فرمان‌ های‌ سلطانی و خط گلخانه ۱۸۳۹م و خط هـمایون ۱۸۵۶م روشـن می شود که این فرمان ها هـمگی بـررعایت مـساوات میان همه اتباع دولت عثمانی تأکید دارد. با وجـود ایـن، فرمان های‌ مزبور‌ امتیازهای ادیان غیر اسلامی را ابقا کرد و هنگامی که فرمان مـوسوم بـه خط گلخانه به الغای قـانون جـزیه و قبول مـساواتِ کـامل مـیان مسلمانان‌ و غیر‌ مسلمانان پرداخت، مسیحیان ارمـنی مـخالفت‌ کردند‌، و چنان که سلطان عبدالحمید در مذاکرات سیاسی اش می گوید: «هنگامی که او [عـبدالحمید سـلطان عثمانی] بنابر پیشنهاد رشید پاشا خـواست قانون التزام (جزیه‌) را‌ الغـا کـند، مسیحیان مخالفت‌ کردند‌ و با مـقاومت و اصـرار بر حفظ امتیازهای ارزش مند خود، به ابقای هر آن چه از پیش وجود داشت رسـیدند».[۳۱]

در ایـن باره، در دائره المعارف اسلامی چنین مـی خـوانیم‌: «اعـطای‌ حقوق عمومی مـسلمانان بـه همه اتباع، از جمله مـسیحیان و یـهودیان، به معنای جدا کردن مسیحیان [و یهودیان] از بخش بزرگی از امتیازهای اولیه ای بود کـه از عـصر محمد فـاتح بـرخوردار بـودند … مشکلات‌ در سربازگیری از غیر مـسلمانان سربرآورد، و به زودی معلوم شد که‌ آنان‌ در‌ مساوات با مسلمانان چندان سودی نبردند، بلکه این امـر بـر دشمنی ها و اختلاف هایی که مـیان فـرقه هـای‌ مـختلف دیـنی وجود داشت، افـزود و سـرانجام به برکت آزادی ها و امتیازهایی که به‌ بیگانگان‌ بخشیده‌ شد، آنان به رغم تعداد کم خود بـر امـور غـالب شدند».[۳۲]

چهارم: در آن‌ هنگام، جنگ های داخـلی در جـهان اسـلام، چـه جـنگ هـای میان عثمانی ها‌ و صفویه، و چه جنگ های‌ میان‌ عثمانی ها و محمدعلی کبیر، سبب شد تا در داخل دولت عثمانی شکاف های خوفناکی بهوجود آید. اروپا از منازعه اخیر بیش ترین بـهره برداری را کرد و نقشه های خود را برای‌ ضعیف کردن همه بخش های جهان اسلام به اجرا در آورد. نقشه اروپا به آسانی اجرا شد، زیرا دو طرف منازعه، سلطان عثمانی و محمدعلی با این تصور کـه مـی توان از‌ جبهه‌ گیری های داخلی دولت های اروپایی استفاده کرد، با برخی از آن دولت ها هم پیمان شدند. در واقع، سلطان عثمانی برای رفع بحرانی داخلی، بر حمایت بیگانگان اروپایی اعتماد‌ کرد‌ و بـه دنـبال آن، برای مسلمانان فجایعی به بار آمد. هم چنین، ابراهیم پاشا فرزند محمدعلی کبیر و والی سوریه و فلسطین برای جلب دوستی اروپاییان «به نمایندگی های اروپایـی اجـازه داد‌ تا‌ افکار غربی را در بخش هـای تـحت سیطره وی انتشار دهند. پس کاتولیک های فرانسوی و پروتستان های امریکایی با تحریک برخی مصریان، مدارس و دانشکده هایی را تأسیس کردند و چاپخانه‌ های‌ محلی‌ برای نخستین بـار، کـتاب هایی‌ به‌ زبان‌ هـای عـربی، فرانسوی و انگلیسی که در خاورمیانه اثری دائمی گذاشت، منتشر کردند».[۳۳]

در برابر، سلطان عثمانی لاس زنی با انگلیس‌ و فرانسه‌ را‌ به اوج رسانید و فرمان خط گلخانه را که‌ نخستین‌ تنزّل رسمی از هیبت دولت عثمانی در برابر فشارهای بـیگانه بـود، صادر کرد. پس اروپا میان محمدعلی و سلطان عثمانی‌، سلطان‌ را‌ انتخاب کرد و با حمایت از او، بازگرداندن سوریه و فلسطین را‌ به دولت عثمانی تثبیت کرد. اما به چه قیمتی؟! پس از خروج مصریان از‌ شام‌، عثمانی ها کوشیدند تا جای آنان را بگیرند و خود به طور مستقیم در لبنان حکومت کنند‌، امـا‌ انگلیسی‌ ها از این مسئله می ترسیدند و برتجزیه منطقه و تأمین امنیت خـطوط جـهانی‌ ارتـباطات‌ خود‌ حریص بودند، و فرانسوی ها نیز حمایت از مارونی ها را نوید می دادند و چه‌ بسا‌ همین‌ امر، آنـان  را بـه بازگرداندن جنگ های صلیبی به شام سوق می داد، هم‌ چنین‌ روس ها برای حـمایت از ارتـدوکس هـا در راه بودند. برای ایجاد موازنه‌ در‌ توزیع‌ قوا، انگلیس ها جانب دروزی ها را گرفته و به پشتوانه برخی دیـگر از دولت‌ های‌ اروپایی موفق شدند تا در پیش روی سلطان عثمانی، مستقیماً در امور لبنان‌ دخـالت‌ کنند‌. این دخالت از راه تـعیین نـظامی موسوم به «دو قائم مقامی»، یکی «مسیحی مارونی» در‌ شمال‌ و دیگری «دروزی» در جنوب بود.[۳۴] به طور کلی احساسات دینی در‌ شرق‌ شدت‌ داشت و این به سبب دخالت های اروپاییان برای حمایت از مسیحیان بود، تا آن جـا‌ که‌ مسلمانان‌ دریافتند که اروپا قصد دارد مسیحیان را برآنان مسلط کند. پس طبیعی‌ بود‌ که امور به کشتارهایی میان مسلمانان و مسیحیان منجر شود «نه فقط در لبنان بلکه در خود‌ شهر‌ دمشق».[۳۵]

بدین سان، سلطان عـثمانی در اخـتلاف های خود با محمدعلی‌ کبیر‌ از راه حل های موفقت آمیز داخلی‌ صرف‌ نظر‌ کرد، بهویژه آن که محمدعلی کبیر، به‌ رغم‌ اقدامات فراوانش در جلب حمایت فرانسوی ها و به رغم حمایت اولیه آنـان از‌ ویـ‌، فقط خواستار آن بود که‌ سلطان‌ عثمانی ولایت‌ وی‌ را‌ بر مصر بپذیرد و بیش از این‌ چیزی‌ نمی خواست. هم چنین در مناطق آشوب زده یونانی، اوامر سلطان عثمانی‌ نافذ‌ شده بود و آن مناطق دوبـاره بـه‌ قلمرو دولت عثمانی باز‌ گشته‌ بود، و این به رغم برخورد‌ و تهدید‌ اروپا با عثمانی بود. بنابراین در رویارویی با تهدیدهای اروپا، سلطان عثمانی این‌ امکان‌ را از دست داد که‌ از‌ طریق‌ مصالحه سیاسی با‌ محمدعلی‌، آن فـرمانده و سـپاه تـوان‌ مندش‌ را به خود جذب کـند، و مـحمد عـلی نیز در حالی که می توانست با‌ دفع‌ تهاجم اروپا به سلطان عثمانی بر‌ قدرت‌ و اعتبار خود‌ بیفزاید‌، چنین‌ نکرد.

اروپا در شرایطی بـه بـازگرداندن سـوریه به‌ دولت‌ عثمانی‌ اقدام کرد که پیش از آن، آن‌ جا‌ را‌ بـه‌ بمب‌ های‌ ساعتی فرقه ای تبدیل کرده بود; بمب هایی که ناگهان منفجر می شدند و در هر مکان، کشته هـایی را بـرجای مـی گذاردند، و همواره تا به امروز آثار‌ تخریبی آن بمب ها در واقعیت هـای اجـتماعی منطقه پا برجا و آشکار است. برای نمونه، با منازعه میان دروزی ها و مارونی ها، در لبنان کشتارهای وسیعی رخ داد. در نـتیجه‌، فـرانسه‌ بـا شتاب و با تکیه بر رأی همه فرانسویان و نیز رأی همه اروپاییان، شعار «حمایت از مـسیحیان سـوریه» را مـطرح کرد تا دخالت نظامی خود در سوریه در سال ۱۸۶۰‌م توجیه‌ کند. بی تردید، درورای این شعار، اسـتراتژی هـا و نـقشه هایی، از جمله نقشه جدایی سوریه از قلمرو عثمانی پنهان بود. خلاصه این که‌ دولت‌ مـردان فـرانسوی پس از انجام‌ مذاکرات‌ و مشورت ها و همراه سازی افکار عمومی مردم فرانسه، ناوگان دریایی خـود را بـه رهـبری ژنرال بوفور، با شعار «حمایت از مسیحیان سوریه» به بیروت‌ فرستادند‌.[۳۶]

در این جا‌، در‌ ادامه سـخن، بـه نکته ای مهم که در بخش دیگری از بررسی ارزش مند دکتر وجیه کوثرانی بیان شده اسـت، مـی پردازیـم. او در بررسی تفصیلی درباره نامه فرمانده فرانسوی‌ در‌ تهاجم به سوریه (ژانرل بوفور)، یاد آور می شود: «وی بـا تـعبیرهای خود، حرص بر حمایت از مسیحیان را فریاد می کشید» و در واقع، اهداف استعماری را بـازگو مـی کـرد‌، به‌ گونه ای‌ که این اقدام او دقیقاً تکرار کار امپراتور ناپلئون سوم بود، زیرا امـپراتور نـیز در ۷ آگـوست ۱۸۶۰‌ با ارسال نامه ای در خطاب به سپاهیان فرانسوی مهاجم به‌ سوریه‌، یاد‌ آور نـقش مـهم فرانسوی ها در جنگ های صلیبی شد و در نامه اش اعلان کرد: «در آن سرزمین‌ دوردست و پُراز خاطره های نیک، وظیفه خـود را بـه درستی انجام دهید و به‌ همگان‌ بهفمانید‌ که شما فرزندان قهرمانانی هستید کـه پرچـم مسیح را با عزّت و شرافت در آن سرزمین‌ ها حـمل کـردند» (مـنظورش، صلیبیون بود).[۳۷]

حـمله فـرانسه به سوریه با‌ اعلان یک رشـته تـعهدها از سوی ژنرال فرانسوی، روشن شد و آن تعهدها چنین بود: «هرگاه نتوان سرزمین سـوریه را [بـا جدا کردن از عثمانی] به سرزمینی مـسیحی و مستقل تبدیل کرد کـه‌ [در‌ صـورت امکان] این، بهترین کار اسـت، دسـت کم باید در منطقه لبنان حکومتی مسیحی بر پا کرد که با این کار بـه امـنیت مان دست یافته، به مـردم آن سـرزمین‌ خـدمت‌ کرده ایم و بـه وظـیفه مهمی که فرانسه پذیـرفته و انـجام آن را شایسته دانسته عمل نموده ایم …». و از برجسته ترین پیامدهای این اقدام استعماری، تشکیل هیئت دولت بـرپایه نـظام اساسی‌ خاصی‌ در جبل لبنان بود کـه در آن نـظام، جبل لبـنان از اسـتان هـای تابع عثمانی به شـمار می آمد، اما امتیاز و وضعیت ویژه داشت، به طوری که یک حاکم‌ مسیحی‌ بر‌ آن جـا حـکومت می کرد‌ و آن‌ جا‌ «متصرفیه جـبل لبـنان» نـامیده مـی شـد و حاکم یاد شـده بـرخلاف وضع سابق، مستقیماً تابع حکومت استانبول بود، نه تابع استانداری دمشق‌.[۳۸]

به‌ درستی که این حـقایق تـاریخی بـه گونه ای‌ تردیدناپذیر‌، بیان گر اغراض صـلیبی غـربی اسـت و ایـن، بـه رغـم کوشش هایی است که در به کارگیری نام لائیک برای‌ مخفی‌ کردن‌ ذات آن حرکت صلیبی و دامنه امیال آن انجام می شود‌. به درستی که ذات تهاجم به جهان اسلام، همیشه صـلیبی بوده است و این امر در نقشه ناپلئون سوم‌ درباره‌ سوریه‌ نیز آشکار است. مورخ بریتانیایی، دزموند استوارت براین باور است که‌ تأثیر‌ کلیسا بر ناپلئون سوم هنگامی شتاب گرفت که «فـرزند یـوجین اول از امیران امپراتوری، از آفتاب‌ زدگی‌ شفا‌ یافت. تأثیر یوجین در ناپلئون سوم هم سو با کلیسا بود، و نماز‌ عشای‌ ربانی‌ که اکنون در مناطق اسلامی «یوجین» نامیده می شود، تبدیل به رمـزی شـد که‌ تا‌ همه‌ آفاق گسترش یافت». در این جا اهداف فرانسه و نقشه صلیبی ناپلئون این چنین آشکار‌ می‌ شود: «قدرت و نفوذ فرانسه به تـسلط بـر شمال افریقا منتهی می شـود، و آن  جا‌ منطقه‌ وسیعی بود که کلیسا و آیین کاتولیک آن جا را قبلا از دست داده بود‌. الجزایر‌ تا سال ۱۸۳۰م فرانسوی می شود، و بیش تر اروپاییانی که در گروه هـای‌ بـزرگ‌ در‌ دوران اسماعیل دوست و متحد فـرانسویان بـه مصر مهاجرت کردند، کاتولیک بودند، به طوری که فقط‌ در‌ سال ۱۸۶۵م هشتاد هزار تن از آنان در اسکندریه فرود آمدند، و کسانی‌ که رؤیای ایجاد کلیسایی قوی را روی زمین در سر داشتند، دریـافتند‌ کـه‌ هم‌ پیمانی میان قدرت و دین، برای آنان نتایج خوبی دارد».[۳۹] این ، نقشه‌ فرانسه‌ برای منطقه بود و چنان که می بینیم به شکل های مختلف تا به امروز استمرار یافته‌ است‌.

امـا نـقشه ای که بـریتانیا داشت این بود که با توجیه عملکرد‌ خود‌ در زمینه تبلیغ آیین پروتستان و حمایت از‌ یهودیان‌، در‌ منقطه جا پاهـایی بیابد. بریتانیا نقشه ویژه‌ خود‌ را با طرح اسکان یهودیان اروپایی در فـلسطین و بـین المـللی کردنِ قدس آشکار‌ کرد‌. ریشه این نقشه به فردی‌ به‌ نام نیکولایسون‌ مبشر‌ فرقه‌ مسیحی انگلیک بـاز  مـی گردد. وی‌ قطعه‌ زمینی در منطقه جبل صهیون خریداری کرد تا در آن جا معبدی‌ بـرای‌ انـگلیکن هـا بسازد. او در ۲۹‌ سپتامبر ۱۸۳۸ درباره رؤیای‌ استعمار‌ فلسطین به وسیله یهودیان و با‌ حمایت‌ انگلیس کبیر، چنین نـوشت: «زمانی که فلسطین به جایگاهی مشخص و طبیعی برای اجتماع‌ تازه‌ یهودیان تبدیل شـود، هم چنین‌ مانند‌ مـوطنی‌ بـرای یهودیان هدایت‌ شده‌ به مسیحیت و به سانِ‌ مستعمره‌ ای خواهد بود که در خدمت اقتصاد انگلستان و در مسیر پیشرفت آن به کار‌ خواهد‌ آمد». هم چنین ریشه های صلیبی‌ نقشه‌ یهودی سازیِ‌ فلسطین‌ در‌ نامه ارسـالی فون بونسن‌ دیپلمات پروسی یهودی به لُرد اشلی آشکار است. او می نویسد: «آیا از لطف الهی‌ نیست‌ که در این زمان، سرنوشت سرزمین‌ مقدس‌ در‌ دست‌ خود‌ انگلستان قرار گرفته‌ است‌، چنان که خداوندی کـه ایـن سرزمین پاهایش را لمس کرده چنین می پذیرد که دعاهای مؤمنان‌ به‌ زبان‌ انگلیسی و بنابر شعایر دینی کلیسای انگلیسی باشد‌، و این‌ در‌ بالای‌ کوه‌ صهیون‌ است; آن جا که نیایش های علما و حـاخام هـای یهودی به زبان اصلی شان با نیایش های مسیحیان فرزندان انگلستان یکی می شود».[۴۰]

این وضع کسانی‌ بود که طمع در تصرف سرزمین های اسلامی داشتند، و وضع عوامل اجرای نـقشه هـای آنان نیز همین گونه بود. اما دولت عثمانی با ایجاد نظام اقلیت های دینی و اعطای امـتیاز بـه بـیگانگان، از عدم‌ تسلط‌ ـ تقریباً کامل ـ بر سرزمین های خود رنج می برد. و این، موضوعی بود که سلطان عبدالحمید دوم (۱۸۷۶-۱۹۰۹م) را واداشت تا در مذاکراتش‌ بـه‌ هـمگان ایـن گونه ندا دهد‌: «به‌ قیصر، حق حمایت از کـاتولیک هـای تابع کلیسای آلمانی ساکن در فلسطین را بخشیدیم، پس فرانسه فریاد و شیون برآورد: آیا من فرمانروای این سرزمین‌ نیستم‌، آیا حق مـن نـیست‌ کـه‌ اصلاحات مورد نظر خود را در قلمرو عثمانی اعمال کنم؟!». باری، او فرمانروای قـلمروی خود نبود و امکان نجات هم میهنانش نیز برای او فراهم نبود. پس بحران درنهایت به اوج خود‌ رسید‌ تا این کـه سـلطان از صـدور قانونی داخلی که امتیازهای رعایای غیر مسلمان را در برگیرد، ناتوان ماند. در هـمان زمـان، او درباره این ناتوانی، از سرِ غریبی و سوگ مندی‌ چنین‌ می گوید‌: «بار مالیات ها نزد ما سـنگین اسـت، عـثمانی های تهی دست نیمی از وارداتشان را که چندین‌ برابر نیازهای روزانه شان اسـت مـالیات مـی پردازند … اما مسیحیان مالیات‌ های‌ کافی‌ نمی پردازند و در پرداخت آن ها کوتاهی می کنند. پس مـعلوم مـی شـود که مسیحیان در سرزمین های‌ عثمانی ارتباط محکمی با دولت های بزرگ [اروپایی ]دارند واز فرمان هـای آنـان‌ پیروی‌ می‌ کنند و طبق خواسته آنان حرکت می کنند».[۴۱]

مورخ ترک، ساجلار کـیدر در تـبیین نـقش‌ اقلیت های دینی غیر اسلامی در امپراتوری عثمانی می نویسد: «به درستی که‌ اقلیت هـای دیـنی در‌ داخل‌ کردن ترکیه [عثمانی] در اقتصاد جهانی نقش واسطه ای داشتند. هنگامی که در آناتولی غـربی، یـونانی هـا کارهای بازرگانی و صنعتی را به انحصار در می آوردند، در قلمروهای شرقی، بهویژه در‌ سیسیل، ارامنه آبادترین زمین هـای کـشاورزی را مالک می شدند. و در آن جا قبل از جنگ [جهانی] متمرکزسازی فشرده ای، به طور مـستقیم انـجام مـی شد. دائره المعارف بریتانیایی می گوید‌ که‌ اوضاع ارمنی های ساکن در سیسیل در سال ۱۹۱۳م «شکوفا شد و ثـروت هـایشان رشـد کرد، در حالی که ساکنان مسلمان از تنزل رنج می بردند».[۴۲]

در این میان، حقیقتی وجود دارد که اقتصاددانان‌ بیش‌ از دیگران آن را درک می کنند و آن، این اسـت کـه در سال ۱۹۱۵م وضع صنعت عثمانی به گونه ای بـود کـه «۸۵% از سـرمایه به کار رفته در‌ برنامه‌ های‌ صنعتی از آنـِ یـونانیان، یهودیان‌، ارامنه‌ و بیگانگان‌ بود».[۴۳]

کار دولت عثمانی پایان یافت و اروپا اراضی آن امپراتوری را تجزیه کرد، امـا هـنوز جنگ میان فرقه های دیـنی‌ و نـیز‌ فتنه‌ غـربی هـا فـرو ننشسته است. استعمارگران به منظور‌ تـداوم‌ فـتنه و برای تضعیف و تذلیل مسلمانان، در قلب امت اسلامی کیان صهیونیستی را به وجود آوردنـد کـه همواره دین اسلام‌ و وحدت‌ مسلمانان‌ را تـهدید می کند. و اگر نـبود بـزرگواری اسلام، و اگر نبود‌ اعتماد عـثمانی هـا به نظام اقلیت های دینی، نه این منطقه غیر از اسلام، دین و تمدنی را مـی‌ شـناخت‌ و نه‌ سرزمین های عثمانیِ واقـع در اروپا. امـید آن کـه دراین مسئله‌ چـاره‌ ای انـدیشیده شود!

 

در همین باره بخوانید:

طغیان ارامنه؛ کتابی دست اول در شناخت تحولات ارمنی عثمانی

زمینه های طرح مسأله وحدت اسلامی در ایران قاجاری و امپراتوری عثمانی

روس‌های ترکیه؛ مالاکان‌ها مردمانی با بوی شیر در قارص

پدران یونانیان برای قرار گرفتن در حاکمیت عثمانی دعا می‌کردند!

تاریخ شوم اقلیت مسلمان بلغارستان (۱)؛ تا جنگ جهانی اول

[۱] Louis Gadet , La Cite Musulmane : Vie sociale et Politiqe , (Paris : J.Vrin , 1981).

[۲] . Antoine Fattal , Le statut Legal des non musul mans en : pays d””Islam, (Beyrouth, Imprimerie Cath oliqcce , 1958).

[۳] محمدفرید بک محامی، تاریخ الدوله العلیه‌ العثمانیه‌، ص ۱۶۵٫

[۴] برات حورانی، الفکر العربی فی عصر النهضه، ص ۵۳٫

[۵] کارل بـروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص ۴۸۹٫

[۶] آندره میکال، الاسلام و حـضارته، ص ۳۴۰-۳۴۱٫

[۷] عـبدالعزیز شـناوی، الدوله‌ العثمانیه‌ دوله اسلامیه مفتری علیها، ج ۱، ص ۱۰۵‌.

[۸] آندره مـیکال، هـمان، ص ۳۴۰٫

[۹] آلبرت حورانی، همان، ص ۴۷٫

[۱۰] مسعود ظاهر‌، الجذور‌ التاریخیه‌ للمسأله الطـائفیه اللبـنانیه، ص ۲۸۵٫

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » تابستان ۱۳۸۴ – شماره ۶ (صفحه ۲۰۲)

[۱۱] همان، ص ۲۸۷٫

[۱۲] محمدفرید بک، همان، ص ۳۱٫

[۱۳] عبدالعزیز سلیمان نوار‌، وثائق اساسیه من تاریخ لبـنان ، ص ۸۵-۸۶ بـه نقل از:

J.C.Hurewitz, Diplomacy in the Near and Middle East, London, March 1958, Vol.1, p24.

[۱۴] هنری‌ غیز‌، تعریف مارون عبود‌، ج ۱، ص ۱۰۲‌

[۱۵] ر.ک: لونغریغ، سوریه و لبنان تـحت الانـتداب الفرنسی، ترجمه بیار‌ عقل‌، ص ۵۸‌، هم چنین ر.ک: محمد مخزوم، ازمه الفکر و مشکلات السلطه الیـاسیه فـی المـشرق العربی فی عصر النهضه‌، ص ۲۳٫

[۱۶] در این جا منظور فـصل دوم از مـتن اصـلی کـتاب (عـربی‌) است‌. (مترجم).

[۱۷] ر.ک: احمد صفوی، لبنان فی عهد الامیر فخرالدین المعنی الثانیبه کوشش اسد‌ رستم‌ و افرام‌ بستانی و هم چنین ر.ک: بـازیلی، سوریه و لبنان و فلسطین‌ تحت‌ الحکم‌ الترکی‌، ص ۴۸‌.

[۱۸] بازیلی، همان، ص ۴۹

[۱۹]به رغم اسـناد فـراوانی کـه بیان گر خیانت امیرفخرالدین معنی است، شمار منابع عربی که خیانت وی را درکـ‌ کـرده‌ انـد بسیار اندک است. از میان این منابع، به مـقاله دکـتر وجیه کوثرانی درباره عصر عثمانی در مجله الثقافه الاسلامیه، شماره ۵/۱۹۸۶م اشاره می کنیم. وی در این مقاله به این‌ نکته رسیده اسـت کـه امـیرفخرالدین معنی سزاوار لقب های وطنی و ملی و استقلالی نیست، بدون ایـن که بیش از این نکته پیش رود. و هم چنین در این جا از دکتر عبدالعزیز شتاوی‌ در‌ کتاب ارزش مندش «الدوله العثمانیه» یاد می کـنیم، بـه طـوری که گفته است امیر معنی «به اعضای هیئت های نمایندگان تـبلیغی مـسیحی اجازه داد تا به فعالیت در زمینه تغییر‌ دین‌ مسلمانان به مسیحیت اقدام کنند و وی نخستین امیری بود کـه سـرزمین هـای خود را به روی مسیحی سازی و نفوذ بیگانه گشود». ص ۱۰۵٫

[۲۰] همان، ص ۵۰٫

[۲۱] عبدالعزیز سلیمان نوار، همان، ص ۷۴‌-۷۸‌، به نقل از: بولس قرالی، الامیر فخرالدین المعنی الثانی و دوله توسکانا، ج ۲، ص۳۵۰-۳۵۳٫

[۲۲] آندره میکال، همان، ص ۴۸۳‌.

[۲۳] مـسعود ظـاهر، هـمان، ص ۲۶۶٫

[۲۴] . Bayram Kodaman , La presence culturelle et religieuse de La France en AndtoLie oriental en LEmpire Ottoman . La Republique de Turquie et France. op . cit. , p. 392.

[۲۵] هاملتون جب و هارولد بوون‌، المجتمع‌ الاسلامی و الغرب، ص ۱۶۳ و در گزارش وجیه کوثرانی، السلطه و المجتمع و العمل السیاسی من تاریخ الولایـه العثمانیه فی بلاد الشام، ص ۷۰٫

[۲۶]ر.ک: محمد فحزوم، همان، ص ۳۵ و هم چنین ر.ک: إمیل توما، تـاریخ‌ سیره‌ الشعوب‌ العربیه الحـدیث، ص ۸۱ و هـم چنین‌، عبدالعزیز‌ عوض‌، الاداره العثمانیه فی ولایه سوریه، ص ۳۰٫

[۲۷] دائره المعارف الاسلامیه، ج ۱۰، ص ۸۲٫

[۲۸] حیدر‌ احمد شهابی، لبنان فی عهد الأمراء‌ الشهابیین، ص ۵۷-۵۹ و در‌ گزارش‌ عبدالعزیز سـلیمان نـوار، هـمان، ص ۱۲۸‌.

[۲۹] عبدالعزیز نوار، همان، ص ۱۷۲٫

[۳۰] همان، ص ۲۳۲٫

[۳۱] سلطان عبدالحمید ثانی‌، مـذاکراتی‌ السـیاسیه۱۸۹۱‌-۱۹۰۸، ص ۲۸٫

[۳۲] دائره المعارف الاسلامیه، ج ۱۰، ص ۷۹٫

[۳۳]دزموند‌ سیتورت‌، تاریخ الشرق الاوسط الحـدیث، تـرجمه زهدی جـاد الله، ص ۳۳٫

[۳۴] برای آگاهی‌ بـیش تـر از جـزئیات نقش دولت های اروپایی در حمایت از مسیحیان مشرق ر.ک: غریغوار مـرشو‌، «بـعض‌ مقدمات الاستتباع: المرسلون و المبشرون و شعوب ماوراء‌ البحار‌» رساله‌ الجهاد‌، شماره‌ ۷۰ سال هفتم‌، تشرین‌ اول (اکتبر) ۱۹۸۸٫

[۳۵] عبدالعزیز نوار، همان، ص ۲۷-۲۸٫

[۳۶] وجیه کوثرانی، «السیاسه الفرنسیه و ادعـاء‌ حـمایه المسیحیین فی سوریه‌ عام‌ ۱۸۶۰ من خلال رساله لقائد الحمله الفرنسیه الجنرال بوفور»، رسـاله الجـهاد، شماره ۷۷، سال هشتم، أیار (مـی ۱۹۸۹)، ص ۹۲-۹۳٫

[۳۷]عـبدالعزیز نوار، هـمان، ص ۴۶۲-۴۶۳٫

[۳۸] وجیه‌ کوثرانی، پیشین، ص ۹۵٫

[۳۹] دزموند‌ ستیورت‌، همان، ص ۲۰٫

[۴۰] جوزیف حجار، اوروبه و عصیر الشرق العربی، حرب الاستعمار علی محمد علی و النهضه العـربیه، تـرجمه بـطرس الحلاق و ماجد نعمه، ص ۲۲۷-۲۴۹٫

[۴۱] سلطان عبدالحمید ثـانی‌، هـمان‌، ص ۸۸-۱۰۳٫

[۴۲] ساجلار کیدر، «ترکیه الحدیثه» فی: نوبار هوفوفسبیان و فیروز احمد (محرران)، ترکیه بین الصفوه البیر و قراطیه و الحـکم العـسکری،ص ۱۸٫

[۴۳] فیروز احمد، «الاقـتصاد السـیاسی للکمالیه» فی: نوبار هوفوفسبیان و فیروز احمد، همان، ص ۱۰۷‌، هم‌ چنین‌ ر.ک:

Encyclopedia Britanica , 12th edition 1922 , xxx , (Arminia). p.197.

مترجم : منتظری مقدم،حامد

نویسنده : قیس جواد عزاوی

همچنین ببینید

رویای ناکام سفر به استانبول برای دو هنرمند بزرگ غرب؛ داوینچی و میکل‌آنژ

پایگاه مطالعات عثمانی: تاریخ هنر و فرهنگ اروپا قطعا بدون اشاره به نام میکل آنژ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *