مینیاتور اولیا چلبی

نگاهی بر زندگی و سفرهای اولیا چلبی؛ سیاح عثمانی

پایگاه مطالعات عثمانی: آنچه از زندگی وی دانسته می شود مبتنی بر اثر عظیم ده جلدی اوست که خاطرات سفر خود را در آن جمع آوری کرده است. نام کامل و واقعی اش مشخص نیست؛ نام اولیا چلبی احتمالاً از لقب وی اخذ شده است و محتملا در رابطه با استادش امام اولیا محمد افندی می باشد. او بیش از چهل سال تقریباً به تمام سرزمین های عثمانی و سایر ممالک سفر کرد و سیاحتنامه ای را به رشته تحریر درآورد که در تاریخ فرهنگی ترکان بی سابقه بوده و از اهمیت روزافزونی برخوردار است.

طبق اطلاعات موجود، وی در ۱۰ محرم سال ۱۰۲۰ (۲۵ مارس ۱۶۱۱) در اونقاپانی[۱] استانبول متولد شد. پدرش درویش محمد ظلی افندی، جواهردار سرای عامره بوده است که در بعضی از قسمت های سیاحتنامه با نام درویش محمد آقا و درویش محمد آقا ظلی نیز ذکر شده است. اولیا چلبی -که غالبا میل به نقل اخبار مبالغه آمیز دارد- بیان می کند که هنگام تولد وی، حدود هفتاد تن از علما و مشایخ در خانه حضور داشته اند و او به دلیل یاری معنوی آنان به راحتی از شر انواع مشکلات و دشواری های زندگی پرماجرای خود رها شده است. این مطالب احتمالاً در توضیح اشتهار پدرش ارائه گردیده است. همان طور که مطالب دیگر او مبنی بر اینکه پدرش در فتح جزیره قبرس شرکت کرده و کلیدهای فاماگوستا را تقدیم سلطان نموده است این نظر را تأیید می کند. وی خاطرنشان می کند که پدرش در زمان احمد اول شخصاً شیارهای تزئینی کعبه را ساخته و آنها را همراه سایر هدایای سلطان به حجاز برده است؛ او همچنین با فعالیت در زمینه تزئینات درها و پنجره های مسجد سلطان احمد، تحسین احمد اول را به دست آورده و تا مرتبه مصاحب شهریاری ارتقا می یابد. اولیا چلبی درباره اجداد خود نیز اطلاعات آشفته ای ارائه می دهد. وی با انتساب خانواده خود به بنی گرمیان[۲]، گزارش می دهد که از نسل خواجه احمد یسوی است. یاووز ار (شاید یاووز ازبک) که به گفته وی در میان اجدادش قرار دارد پرچم دار سلطان فاتح است. یاووز ار، یکصد مغازه وقفی و خانه ای را که اولیا چلبی در آن متولد شد با اموال حاصل از غزا بنیاد نهاد.

از گفته های اولیا چلبی فهمیده می شود که اجداد وی در محله زرغن در کوتاهیه زندگی می کرده اند و پس از فتح به استانبول آمده اند. خانواده وی به غیر از کوتاهیه، خانه ای در منطقه آنی بیگ بورسا و همچنین در شهر مانیسا و یک مزرعه در صاندیقلی داشته اند. پس از استقرار خانواده در استانبول، آنان صاحب دو خانه و یک مغازه در اونقاپانی شدند. اولیا چلبی ضمن بحث در این مورد، یادآور می شود که آنان دارای باغی در قاضی کوی نیز هستند. وی می نویسد که مادر وی اصالتاً از اهالی آبازه[۳] بوده و در زمان احمد اول به قصر آورده شده و با پدرش ازدواج کرده است. وی از طرف مادرش با ملک احمد پاشا، دفتردارزاده محمد و ابشیر مصطفی پاشا خویشاوند است. برادری به نام محمود و خواهری به نام اینال داشته است؛ خواهرش با بالیکسیرلی الیاس پاشا -که در زمان سلطنت مراد چهارم قیام کرد- ازدواج نمود.

اولیا چلبی که به نظر می رسد دوره تحصیلات را به خوبی گذرانده است به مدت هفت سال در کلاسهای مدرسه شیخ الاسلام حامد افندی شرکت کرد و همچنین از استاد خود اولیا محمد افندی حفظ قرآن را تلمذ نمود و با آموختن خوشنویسی از پدرش، وارد قصر شد و تحصیلات خود را در اندرون ادامه داد. وی همچنین به دلیل صدای زیبایش در حوزه موسیقی نیز تحصیل کرد و در این زمینه از درویش عمر افندی بهره مند شد. اولیا چلبی پس از مدتی، توسط سلاحدار ملک احمد آقا (پاشا)، روزنامه چی ابراهیم افندی و خوشنویس حسن پاشا به مراد چهارم تقدیم شد. در حین تقدیم، وی برای اولین بار، امیر گونه خان را در کنار پادشاه دید. اولیا چلبی را به دستور سلطان به کیلار خاص[۴] بردند. او در اینجا آموزش های دیگر را نیز گذراند و با گذراندن دوره هایی مانند خوشنویسی ، موسیقی ، نحو و تجوید بر دانش خود افزود.

مطابق اظهارات اولیا چلبی، وی با حضور بسیار در محضر مراد چهارم با سخنان شوخ طبعانه و دلپذیر، موجب سرگرمی اش می شده است تا جایی که پادشاه در زمان بدخلقی، شخصا او را دعوت می کرده است. محیط وی در قصر باید نقش مهمی در افزایش قدرت ادبی، دانش و اخلاق او داشته باشد. اولیا چلبی که به نظر می رسد تمایل خود برای یادگیری را در طول زندگی ادامه داده است طی چهار سال با حقوق دریافتی چهل آقچه از اندرون برای ورود به زمره سپاهیان، آموزش دید.

می توان گفت که او اولین هیجان سفر خود را از صحبت های پدرش به دست آورده است که از دوران سلطان سلیمان قانونی تا زمان سلطان ابراهیم در خدمت پادشاهان بوده است؛ همچنین شنیدن ماجراهای مختلف سفر دوستان و رفقای پدرش برای او الهام بخش بوده است.

داشتن تخیل عمیق و دانش وسیع، کنجکاوی سفر را برای او غیرقابل مقاومت می کند. وی دلیل سفرهای خود را به رویایی که در محرم ۱۰۴۰ در شب عاشورا (۱۹ اوت ۱۶۳۰) دیده بود نسبت می دهد. بر این اساس، در مسجد آهی چلبی نزدیک اسکله یمیش در استانبول، وقتی حضرت پیامبر را در میان جمعیتی پرازدحام می بیند غرق در هیجان موقع بوسیدن دست پیامبر اکرم به جای گفتن «شفاعت یا رسول الله» می گوید «سیاحت یا رسول الله». حضرت پیامبر نیز لبخند زده، شفاعت و سیاحت و زیارت خود را بدو بشارت می دهد؛ اصحاب پیامبر نیز او را دعا می کنند و سعد بن ابی وقاص از او می خواهد که مشاهداتش را نگارش کند. عبدالله دده، شیخِ مولوی خانه قاسم پاشا نیز با تعبیر این رویا و ضمن اشاره به توصیه سعد بن ابی وقاص بیان می کند که وی تحریرات خود را از استانبول آغاز کند. اولیا چلبی نیز تصمیم می گیرد که ابتدا از شهر محل تولد و زندگی اش بازدید کند و مشاهداتش را بنویسد.

اولیا چلبی که با سفر از منطقه ای به منطقه دیگر استانبول، برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز از مجالس و قهوه خانه ها و میخانه های مختلف بازدید می کرد در سال ۱۶۴۰ اولین سفر خود را در خارج از استانبول به بورسا انجام داد. هنگام بازگشت از بورسا پدرش – چنان که اجازه سیاحت آنجا را داده بود- بدو توصیه کرد که یک سیاحتنامه بنویسد. او محتملا همزمان با سیاحت در استانبول -به سبب ارتباطات خانوادگی- سفرهای کوتاهی نیز به کوتاهیه، مانیسا و ازمیت انجام داد. اولین سفر اولیا چلبی به سرزمین های دوردست پس از انتصاب کتانچی عمر پاشا به عنوان فرماندار ترابزون صورت گرفت. وی از طریق دریا در کنار پاشا به ترابزون و از آنجا به آناپا رفت. در زمان اقامت در همین محل، حین لشکرکشی سردار حسین پاشا برای بازپس گیری قلعه آزوف بدو پیوست (۱۶۴۱).

پس از عدم موفقیت در این جنگ به کریمه رفت و میهمان بهادر خان شد. زمستان را در باغچه سرای گذراند و در فصل بهار در فتح آزوف شرکت کرد. سپس در حین بازگشت از کریمه به استانبول، کشتی حامل اولیا چلبی به دلیل طوفان شدید در معرض غرق شدن قرار گرفت. پس از ورود به استانبول -احتمالاً به دلیل همین ترس- چهار سال سفر را متوقف کرد اما بار دیگر در سال ۱۶۴۵ به راه افتاد. او این بار با ارتش یوسف پاشا به سفر جنگی جزیره کرت پیوست و پس از مشاهده فتح قلعه چانیا به استانبول بازگشت.

سفر اولیاچلبی به ایران
تمثال اولیاچلبی

سال بعد با انتصاب دفتردارزاده محمد پاشا به بیگلربیگی ارضروم، اولیا چلبی به عنوان موذن و مصاحب وی بدو ملحق شد و در طول سفر به برخی از شهرهای آناطولی سفر کرد. او در لشکرکشی شوشیک به بیگلربیگی پیوست؛ ایلچی صفوی را که در راه تبریز بود همراهی کرد و آذربایجان و گرجستان را سیاحت نمود. در باکو، تفلیس، روان[۵]، گوموشخانه و تورتوم گشت و گذار کرد و پس از فتح گونیا[۶] در لشکرکشی به گرجستان حضور یافت. اولیا چلبی این بار مأمور انجام مکاتبات دفترزاده محمد پاشا گردید که با عزل از سمت پیشین خود به والیگری قارص منصوب شده بود اما پاشا با عدم حضور در محل ماموریت جدید خود، در راه بازگشت به استانبول بود که با برخی از پاشاهای عاصی نیز ارتباط برقرار کرد. اولیا چلبی در این ماموریت جدید خود برخی از روسای جلالی مثل قرا حیدراوغلی محمد و قاطرچی اوغلی محمد را نیز ملاقات نمود. وی شاهد شورش وارور علی پاشا بود و شکست و قتل وی توسط ابشیر مصطفی پاشا را در اثر خود گنجانده است. (Seyahatnâme, II, 448-452)

اولیا چلبی در آگوست ۱۶۴۸ همراه مرتضی پاشا که به عنوان بیگلربیگی منصوب شده بود راهی دمشق گردید. او این فرصت را پیدا کرد که با اخذ ماموریت هایی به بسیاری از شهرهای سوریه و فلسطین سفر کند. پس از انتقال مرتضی پاشا از دمشق به سیواس، اولیا چلبی نیز همراه او به سیواس رفت و در موارد مختلف به شهرهای آناطولی مرکزی و شرقی سفر کرد و نهایتا به استانبول بازگشت (۱۶۵۰).

در همان سال اقامت اولیا چلبی در استانبول با انتصاب ملک احمد پاشا به عنوان صدراعظم -که آشنای نزدیک و خویشاوند یکدیگر بودند- یکی از مهمترین نقاط عطف زندگی او رقم خورد. وی به یکی از نزدیکترین افراد صدراعظم تبدیل شد و از نوشتن وقایعی که به همین مناسبت بی پرده مشاهده می کرد دریغ ننمود. او حالت و نگرش دولتمردان، نقش آنان در شورش ها و اقدامات ناعادلانه را در اثر خود ثبت کرد.

هنگامی که ملک احمد پاشا برای رفع مشکلات مالی سعی کرد بالاجبار آقچه مغشوش وارد بازار کند با قیام گروهی از اصناف روبرو شد که ینی چریان نیز به آنها پیوستند. لذا برای آرام شدن اوضاع از سمت خود برکنار شد و به بیگلربیگی اوچاکیف[۷] منصوب شد. این شرایط، فرصتی دیگر برای اولیا چلبی بود تا دوباره به سیاحت بپردازد. او در معیت پاشا راهی اوچاکیف شد. در همین حال روسه[۸] ، سیلیستر[۹] و باباداغ را مشاهده کرد و شرح روستاها و قصبات آن مناطق را تحریر نمود. او در زمان والیگری ملک احمد پاشا در روم ائلی نیز همراه او بود. با این حال اولیا چلبی پس از عزل پاشا در ژوئیه ۱۶۵۳ به استانبول بازگشت و مدتی طولانی در آنجا سپری کرد. در این میان تنها یک بار به قونیه رفت تا نامه ای را به دست ابشیر مصطفی پاشا برساند.

پس از انتصاب ملک احمد پاشا به سمت بیگلربیگی وان، اولیا چلبی فرصت سفر به بسیاری از نقاط آناطولی شرقی را به دست آورد و طی ماموریت های مختلف، بغداد و مناطقی از ایران را گشت و گذار کرد. پس از آن، هنگامی که ملک احمد پاشا دوباره به بیگلربیگی اوچاکیف منصوب شد همراه وی راهی گردید. اولیا چلبی در این دوره چنان که در کارزار علیه راکوچی[۱۰] (مه ۱۶۵۷) حضور داشت در نبردی که با همراهی محمد گرای چهارم، خان کریمه علیه روس ها و قزاق ها انجام شد حاضر گردید.

اولیا چلبی مدتی پس از بازگشت به استانبول در دسامبر ۱۶۵۷ شهرهای بورسا، چناق قلعه و گالیپولی را سیاحت کرد. در سال ۱۶۵۹ فرصت یک سفر جدید برای او به وجود آمد. او این بار به قافله ای پیوست که راهی سرزمین شاهزاده نشین مولداوی استفنیتزا[۱۱] (استفانیتا لوپو[۱۲]) بود. در کارزار تادیب مینیای سوم[۱۳] ارباب عاصی والاشیا[۱۴] و نبردهای مختلف دیگری همراه با سواره نظام کریمه حضور یافت.

بلافاصله پس از بازگشت به ادرنه به لشکرکشی کوسه علی پاشا به جانب وراد پیوست. سپس نزد ملک احمد پاشا، بیگلربیگی بوسنی رفت و ایالت بوسنی را گشت و گذار کرد. او در عملیات های مختلف نظامی در منطقه شرکت نمود و پس از آن به همراه ملک احمد پاشا که به عنوان فرماندار روم ائلی منصوب شده بود راهی صوفیه گردید؛ او با وظیفه جمع آوری مالیات کل این منطقه را سیاحت کرد. در این میان در دشت تمشوار[۱۵] به لشکر کوسه علی پاشا برای لشکرکشی به ترانسیلوانی پیوست (۱۶۶۱) و همراه با سربازان کریمه در سرزمین ترانسیلوانی به گشت و گذار پرداخت و پس از بازگشت به بلگراد برای گذراندن زمستان، ماموریت «جمع آوری کالا» در آلبانی به او محول شد.

اولیا چلبی که پس از بازگشت به استانبول در انتظار سفر جدیدی بود در سال ۱۶۶۳ به لشکر فاضل احمد پاشا پیوست که راهی اتریش بود. او در تمام مراحل این اعزام حضور داشت. طبق اظهارات خودش، بعد از فتح قلعه اویوار[۱۶] به بسیاری از سرزمین ها از بوهم تا سوئد و هلند سفر می کند. در بازگشت به بلگراد، نامه ای را برای سهراب محمد پاشا به هرزگوین برد و در عملیات های مرزهای ونیز شرکت کرد. سپس به مجارستان بازگشت و شاهد جنگ راب[۱۷] بود؛ او اطلاعات گسترده ای در مورد این جنگ ارائه داده است. (Seyahatnâme, VII, 81-120)

در سال ۱۶۶۴ پس از گشت و گذار در قلعه های تازه تسخیر شده پس از پیمان واسوار[۱۸] در معیت ایلچی قرا محمد پاشا به وین رفت. اگرچه اولیا چلبی بیان می کند که با امپراتور لئوپولد اول و فرمانده کل قوا رایموندو گرافوون مونتکوکولی[۱۹] در وین ملاقات نموده و با اخذ جواز کتبی از امپراطور به دانمارک، هلند و براندنبورگ سفر کرده است اما صحت این امر جای تردید دارد.

اولیا چلبی می نویسد که پس از مدتی از طریق کریمه به قفقاز عبور کرد و به قبایل ولگا رسید و پس از سفر به این مناطق به قافله یک ایلچی پیوست و به قلعه آزوف بازگشت. اولیا چلبی با عزیمت از کفه[۲۰] به باغچه سرای و شرکت در برخی از لشکرکشی های عادل گرای، در ماه مه ۱۶۶۸ به استانبول بازگشت و در دسامبر همان سال از برخی شهرهای روم ائلی مانند ادرنه، گومولچین و تسالونیکی بازدید کرد و با کشتی از آناطولی عازم کرت شد. در این اثنا اولیا چلبی شاهد مراحل مختلف محاصره قلعه هراکلیون در کرت بود و با ثبت این وقایع در سیاحتنامه خود، فتح هراکلیون را در کار خود گنجانیده است. (VIII, 558) او همچنین با گشت و گذار در کرت به همراه هیئت تحریر خود، اطلاعات مفصلی در مورد آن ارائه داده است. اولیا چلبی در بازگشت از کرت به موره رفت و در تهجیر شورشیان مانیوت شرکت نمود. سپس با عزیمت به آلبانی، شهرهای این سرزمین را گشت و گذار کرد و در دسامبر ۱۶۷۰ به استانبول بازگشت.

اولیا چلبی پس از چند ماه اقامت در استانبول، برای تحقق فریضه حج -که مدتها آرزویش را داشت- دوباره عزم سفر کرد. او این سفرش را نیز به یک رویا ارتباط می دهد؛ بدین صورت که پس از زیارت قبر ایوب سلطان در شب قدر، پدر و استادش اولیا محمد افندی را در خواب می بیند که او را برای عزیمت به سفر حج توصیه می کنند.

اولیا چلبی و دوستش سائلی چلبی در ماه مه ۱۶۷۱ با سه رفیق و هشت خادم از استانبول حرکت کرد. این اولین بار بود که با گروه کوچک خود بدون اینکه به هیچ کاروانی ملحق شود راهی یک سفر طولانی می گردید. او مسیر خود را مثل همیشه، به صورتی غیر متعارف برنامه ریزی کرد؛ از بورسا، کوتاهیه و افیون به ازمیر؛ از آنجا به جزایر خیوس و ساموس و دوباره به آناطولی غربی رفت. سپس در آیدین، ​​سواحل منتشه، جزایر کوس و رودس به سیاحت پرداخت. او ضمن ارائه اطلاعات در مورد این جزایر، از دفتر ثبت رودس نیز استفاده نمود (Seyahatnâme, IX, 256)

با عبور از رودس به آناطولی، برخی از شهرهای آناطولی جنوبی را -که قبلا فرصت سفر به آن مناطق را نیافته بود- سیاحت کرد و از طریق آدانا، مرعش، عنتاب و کلیس به سوریه رفت و با کاروان بیگلربیگی حسین پاشا در دمشق راهی حج شد؛ او مسیر حج را با جزئیات کامل در کار خود ثبت کرده است.

پس از انجام فریضه حج به مصر رفت. در زمان اقامت در مصر، این فرصت را یافت تا از کل منطقه، ایالات سودان و حبشه بازدید کند. او که برای نگارش اثرش در مصر دست به قلم شده بود جلد دهم و در واقع آخرین جلد را به این سرزمین ها اختصاص داد. او بیش از ده سال در اینجا اقامت گزید. هنگام اقامت در مصر با امیر ازبک بیگ، طرح رفاقت ریخت و کتاب ده جلدی سیاحتنامه را به مجموعه او منتقل کرد. با این حال، نسخه های خطی این اثر را برای حاجی بشیر آقا، معروفترین قیزلار آقاسیِ زمان محمود اول در استانبول هدیه آوردند.

جلد دهم سیاحتنامه ناتمام باقی ماند؛ از همین رو گمان می شود که اولیا چلبی قبل از پایان اثر خود وفات کرده است. در مورد مکان و تاریخ مرگ او اطلاعات دقیقی در دست نیست. بر اساس بررسی های م. جاوید در خصوص تاریخ مرگ اولیا چلبی –با توجه به اطلاعات موجود در انتهای جلد دهم- در ابتدا بیان می کند که احتمالا وفات او در حدود سال ۱۰۹۳ (۱۶۸۲) رخ داده است (İA, IV, 406) بعدها با تصحیح این اطلاعات بیان می کند با توجه به اینکه اولیا چلبی محاصره دوم وین را درک کرده است پس محتملا در سال ۱۰۹۵ (۱۶۸۴) در قید حیات بوده است. (TM, XII, 258-261) همچنین ادعاهایی وجود دارد مبنی بر اینکه اولیا چلبی پس از بازگشت از مصر به استانبول درگذشته و قبر وی در گورستان خانوادگی اطراف مقبره میت زاده پیدا شده است.

اولیا چلبی هرگز ازدواج نکرد. از اطلاعات موجود در اثر او می توان فهمید که او در اسب سواری و نیزه انداختن مهارت داشته است؛ فردی بسیار چابک و چالاک، اهل تسامح و مدارا، خوش صحبت و نکته دان بوده است و مستمعان در هر مجلسی، مشتاق صحبت هایش بوده اند.

اولیا چلبی علیرغم اینکه آشنایان بسیاری در میان رجال حکومتی داشت به هوای جاه طلبی گرفتار نشد و به دنبال مناصب حکومتی نرفت بلکه زندگی خود را تنها وقف سیاحت نمود. گاهی اوقات وظایفی مانند آوردن و رساندن مکاتبات، تحریر آمار روستاها و جمع آوری مالیات را –به سبب آنکه وسیله سیاحت او بود- می پذیرفت. برخی اوقات با استفاده از فرصت و پیوستن به ایلچیان، سفر امن تری را برای خود رقم می زد. محتملا ثروت خانوادگی او باید مهمترین منبع مالی برای تامین سفرهای طولانی مدتش باشد. در حقیقت، غلامان و خادمان و دوستانش او را در طول این سفرها همراهی می کردند. از طرفی نیز در ازای خدماتی که انجام می داد اسب هایی دریافت می کرد؛ در طی سفرها هدایا و غنیمت هایی به دست می آورد و سودهایی از قبال خرید و فروش کسب می کرد که به نوبه خود درآمدهای جدیدی برای او فراهم می کردند. در بعضی از سفرها نیز به لطف حضور در کنار هیئت های حکومتی، هزینه های چندانی را متحمل نمی شد.

ملک احمد پاشا نقش مهمی در سفرهای اولیا چلبی داشت؛ او چه در زمانی که صدراعظم بود و چه موقعی که در مقام بیگلربیگی ایالات اوچاکیف، بوسنی، روم ائلی، وان و دیاربکر قرار داشت از حمایت وی دست نکشید. اولیا چلبی به لطف او در بسیاری از مناطق آناطولی و روم ائلی سفر کرد و از همین رو خودش را «ملک احمد پاشالی»[۲۱] می نامید. اولیا چلبی که به لطف تقریبا نیم قرن سیاحت از دانش و تجربه گسترده ای برخوردار بود همزمان یک شاعر، خوشنویس، نقاش و موسیقیدان نیز به حساب می آمد؛ او این توانایی ها را در مناسبت های مختلف ثابت می کرد. چنان که خطوط نوشته شده توسط او به سبک قره حصاری در حرم همایون قرار گرفته بود. علاوه بر این در سیاحتنامه، اطلاعاتی در مورد اعجاب او نسبت به کتابهای مینیاتور و تذهیب وجود دارد که در سفرهای خود از آن ها سخن به میان می آورد. ما او را در سیاحتنامه، فردی با یک روح ظریف، نکته دان، صوفی مشرب و به گفته خودش « اولیای بی ریا» می بینیم. او به لطف فروتنی و مدارا با مردم، دارای دوستان بسیار بود و حتی با والیان و سردارانی که در سفرها ایشان را همراهی می کرد رابطه ای صمیمانه ای داشت. با این حال از گفتن ایرادات آنان دریغ نمی ورزید.

به طور کلی در نوشته های اولیا چلبی یک نوع زیبایی بیان حاکم است. علیرغم خطاهای دستوری گاه و بی گاه، سبک او مخاطب را به خود جلب می کند. به نظر می رسد که برخی از قسمت های غیر مطابق با زبان نوشتاری، به زبان گفتاری مردم محلی مربوطه، ارتباط دارد. در حقیقت، اولیا چلبی اهمیت ویژه ای به زبان و نحوه گفتار مردم در سفرهای خود قائل است. او با بیان ساده و صمیمانه خود و پیاده کردن محاورات به صورت نوشتار، افراد بسیاری را مخاطب خود قرار می دهد. برخی محققان نیز سیاحتنامه را به عنوان یک کتاب خاطرات تلقی کرده اند.

اولیا چلبی غالباً به شیوه ای تسامح آمیز به وقایع نزدیک می شود و ابایی ندارد تا از افرادی که ملاقات می کند مطالبی را نقل کند. گاهی اوقات هم خبر یا حادثه ای ساختگی را به منظور برجسته تر کردن بیشتر وقایع مطرح می نماید. در این بین برای جلب توجه خواننده به نقل برخی حوادث عجیب نامعقول نیز می پردازد. به عنوان مثال: در دهکده ای که فیل ها از آن عبور می کنند زنان، فیل به دنیا می آورند؛ غارهایی که خبر از امور نادیده می دهند؛ حکیمانی که شفا برای دردهای بی درمان می یابند و غیره. می توان گفت همان طور که مسائل خارق العاده، چاشنیِ سبک و بیان زیبای سیاحتنامه است هدف از طرح آن، جلب توجه توده های عظیمی است که به چنین حکایاتی علاقه دارند تا بدین وسیله، سیاحتنامه را تبدیل به یک کتاب محبوب نماید. هم چنان که اولیا چلبی اشتیاقش را برای باقی گذاشتن اثری از خود در طی مسافرت ها با تواضع ذاتی اش در هم می آمیزد و با نوشتن «در حق روح اولیا؛ الفاتحه» بر روی دیوارهای ابنیه از ظرافت طبع خود خبر می دهد. (Baysun, TM, XII, 261-264)

با توجه به آنچه از اثر او فهمیده می شود اولیا چلبی فردی اهل لذت است که دوست دارد اوقات خود را به خوبی سپری کند. بدون شک این ویژگی وی در وقایع و داستان های عجیبی که توصیف می کند بی تأثیر نیست. هنگامی که استانبول را قدم به قدم گشت و گذار می کرد تفرجگاهها، میخانه ها و مکان هایی که ساز و آواز در آنجا اجرا می شدند مقصد او بودند؛ او در این مکان ها با هنرمندان آشنایی حاصل می کرد و طرح رفاقت با آنان می ریخت. وی حتی برخی اوقات در کاغذخانه، میزبان بزم ساز و آواز سرخوشان استانبول بوده است.

سیاحتنامه ده جلدی اولیا چلبی -به سبب کثرت مشاهدات وقایع و بازدید مکانهای مختلف توسط وی- از نظر تاریخ فرهنگی ترکیه مجموعه ای بسیار ارزشمند است. نسخه های مختلف این اثر با نام سیاحتنامه اولیا چلبی و اولیا چلبی سیاحتنامه سی و تاریخ سیاح شناخته می شود.

سیاحتنامه اولیا چلبی
تصویر جلد اول سیاحتنامه

جلد اول این اثر به استانبول اختصاص یافته است. در جلد دوم بورسا، ازمیت، بارتین، آماسرا، اینه بولو، سینوپ، بافرا، سامسون، گره سون و ترابزون به تصویر کشیده شده اند؛ علاوه بر این، اطلاعاتی در مورد گرجستان، سرزمین آبخازیا، لشکرکشی به کرت، تسخیر قلعه خانیا و همچنین دوزچه، بولو، گرده، آماسیه، نیکسار، ارضروم، ارزنجان، شبین قره حصار، مرزیفون و چوروم داده شده است.

در جلد سوم با ازنیک، اسکی شهر، ایلگان، قونیه، اولوقیشلا، پایاس، اسکندرون، انطاکیه، حمات، حمص، دمشق، یافا، بحرالمیت، رمل و غزه آغاز می شود و سپس به قیصری، سیواس، موش، عربگیر، خارپوت و بینگول پرداخته می شود. در این جلد شهرهای بورگاز، پرووادیا، شومن، رازگراد، روسه، یِرکوی، نیکوپولیس، اوچاکیف، کنستانتسا، باباداغ، استارا زاگورا، پلوودیف، پازارچیک تاتار، صوفیه، اسویلنگراد و ادرنه به طور کامل شرح داده شده است.

در جلد چهارم، اطلاعاتی در مورد دیاربکر، ماردین، ​​بیتلیس، وان و شهرهای ایرانی ارومیه، تبریز، همدان و کرمانشاه آورده شده است.

در جلد پنجم که اولیا چلبی در حال بازگشت به استانبول است با عزیمت از ایران به بغداد و سپس سعرد و توقات هر آنچه در این مسیر می بیند توضیح می دهد. در این جلد همچنین به عزیمت وی ​​به اوچاکیف، وارنا، اسماعیل، بیلهورد دنیسترووسکی، بندر و شرکت او در لشکرکشی به لهستان، اوکراین، پروت و قیلبورون، سفر به آناطولی در معیت محمد چهارم -پس از بازگشت به استانبول- ، وقایع مربوط آبازه حسن پاشا رهبر جلالیان، و به مکانهایی مانند قلعه سلطانیه، بوزجه آدا، گلیبولو، بولایر، کشان، مال قارا، بوسنی، اسکوپیه و بیتولا پرداخته شده است.

جلد ششم با سفر اولیا چلبی به ترانسیلوانی همراه کوسه علی پاشا آغاز می شود و با سیاحت در صربستان، مجارستان و رومانی ادامه می باید. شهرهای این ممالک به طور مفصل مورد نگارش قرار گرفته است.

جلد هفتم در خصوص ایالت قنیژه، سِکِش‌فِهِروار، بلگراد، عزیمت با کاروان قرا محمد پاشا به وین، توصیف وین و قلعه آن، ورود به مجارستان و بودا، ولایات تمشوار، والاشیا، مولداوی، ولایت کازاک و درباره زبان، آداب و رسوم قبایل کریمه، داغستان و قفقاز بحث می نماید.

در جلد هشتم در بازگشت به استانبول از آزوف، کفه، با غچه سرای، قیلبورون، بیلهورد دنیسترووسکی، اسماعیل، باباداغی، هاسکوی و ادرنه دیدار می کند. شرح سفر به موره و خانیا برای پیوستن دوباره به لشکرکشی کرت از مسیر ادرنه، دیدموتیچو، کموتینی، درامه[۲۲] و سالونیک؛ بازگشت به آلبانی پس از فتح هراکلیون و نهایتا توصیف شهرهای یانیا، تپلنه، ولوره، دراج، الباسان، اهرید، رسن، بیتولا، اشتیپ، اسویلنگراد و ادرنه در مسیر بازگشت به استانبول.

جلد نهم توصیف شهرهای غربی و جنوبی آناطولی و سوریه در مسیر استانبول به مکه و مدینه است.

و کل جلد دهم به مصر اختصاص دارد. مناطق نزدیک به مصر، سواحل نیل، سودان و حبشه نیز در این جلد تحریر شده است.

طبق آخرین مطالعات، نسخه های اساس سیاحتنامه در کتابخانه موزه قصر توپقاپی موجود است. در خصوص انتساب یا عدم انتساب تحریر هشت جلد اول نسخه اصلی با خط مولف اختلاف نظر وجود دارد. (جلد ۱-۲، عمارت بغداد ، شماره ۳۰۴ ؛ جلد ۳-۴ عمارت بغداد، شماره ۳۰۵ ؛ جلد ۵ عمارت بغداد، شماره ۳۰۷ ؛ جلد ۶ عمارت ایروان، شماره ۱۴۵۷ ؛ جلد ۷-۸ عمارت بغداد، شماره ۳۰۸) برخی از محققان با اتکا به دیوار نوشته های اولیا چلبی اظهار داشته اند که این نسخه ها با خط خود وی تحریر شده است در حالی که برخی دیگر این شواهد را ناکافی می دانند و ادعا می کنند که این نسخه ها به عنوان نسخه های اساس جهت استنساخ از مصر آورده شده است. (نگاه کنید به İz, BÜD, VII, 61-79; Mac Kay, Isl., LII, 278-298)

همچنین در خصوص جلد نهم -که در میان نسخه های اساس موجود نیست- بیان شده است که می توان از نسخه موجود در کتابخانه موزه قصر توپقاپی (عمارت بغداد ، شماره ۳۰۶) و برای جلد دهم نیز از نسخه موجود در کتابخانه دانشگاه استانبول  (TY ، شماره ۵۹۷۳) استفاده کرد.

 شش جلد اول سیاحتنامه بر اساس نسخه های موجود در کتابخانه سلیمانیه (پرتو پاشا ، شماره ۴۵۸-۴۶۲) چاپ شده است. (استانبول ۱۳۱۴-۱۱۳۱۸)  برای مجلدات هفتم و هشتم نیز نسخه خطی موجود در کتابخانه سلیمانیه (بشیر آقا ، شماره ۴۴۸-۴۵۲) اساس قرار گرفته است و ضمن مقابله با چندین نسخه دیگر و تحت رهبری انجمن تاریخ ترکیه به چاپ رسیده است (استانبول ۱۹۲۸) همچنین جلد نهم در سال ۱۹۳۵ به همراه ۲۶ نقشه از آثار برخی از سیاحان غربی و نقشه علی رییس از دریای اژه -مربوط به سال ۱۵۶۷- با مقایسه نسخه بشیر آقا با سایر نسخه های خطی مختلف منتشر گردیده است. به همین ترتیب، جلد دهم توسط وزارت معارف در سال ۱۹۳۸ با افزودن نقشه های قاهره و اسکندریه در کتاب بحرییه پیری رئیس منتشر شده است. خطاهای زیادی به دلیل حذف برخی از قسمت ها به دلیل سانسور و اشتباهات ناشر و ویراستار در این چاپ وجود دارد. به همین دلیل برای استفاده از نسخه های چاپ شده، بایستی مقابله و مقایسه با نسخه های خطی انجام گیرد. از سویی دیگر، نسخه هایی چاپی با متون تلخیص شده یا با نوشتار روان از این اثر وجود دارد که نباید از آنها در مطالعات علمی استفاده شود. مطالعات علمی در مورد سیاحتنامه به میزان قابل توجهی افزایش یافته است؛ در کنار تک نگاری های مستقل در خصوص برخی مناطق، مقالات مهم دیگری نیز در مورد ویژگی های زبانی نوشته شده است.

نویسنده: مجتبی ایلگورل

 

پانویس ها:

[۱] Unkapanı

[۲]  گرمیان . [ گ ُ] (اِخ ) یکی از حکومتهای موقتی است که در جهت غربی آناطولی پس از پایان تسلط سلجوقیان روم تأسیس یافت .دیار گرمیان شامل نواحی کوتاهیه و قره حصار صاحب بودو از شمال به ناحیه ٔ قره سی و خداوندگار و از مغرب به صاروخان و آیدین و منتشا و از جنوب به حمید و قره مان و از مشرق به خیمانه و مجرای سقاریه محدود بود. چون امرای گرمیان با دولت عثمانی رفتار خصمانه ای نداشتند پادشاهان عثمانی نیز متعرض آنان نبودند و در زمان سلطان مرادخان ثانی بسال ۸۳۱ هَ . ق . یعقوب بگ از امرای گرمیان بی آنکه فرزندی داشته باشد مرد و ملک خودرا به دولت عثمانی محول کرد، و از این تاریخ دیار ایشان ضمیمه ٔ ممالک عثمانی شد و مرکز آن کوتاهیه تعیین گردید ولی گرمیان به ولایت خداوندگار ملحق شده نام اصلی آن بکلی متروک گردید. (قاموس الاعلام ترکی؛ به نقل از لغتنامه دهخدا)

[۳]  آبخازیای کنونی

[۴]  کیلار؛ واژه ای برگرفته از یونانی؛ به معنای محل ذخیره ارزاق. (به نقل از لهجه عثمانی)

[۵]  ایروان

[۶]  یکی از سنجاق های ایالت ترابزون

[۷] Özü

[۸] Rusçuk,

[۹] Silistre

[۱۰] Rákóczi

[۱۱] Boğdan Voyvodası Stefenitza

[۱۲] Stefanita Lupu

[۱۳] III. Mihnea

[۱۴] Eflak

[۱۵] Tımışvar

[۱۶] Uyvar

[۱۷] Raab

[۱۸] Vasvar

[۱۹] Raimondo Graf von Montecúccoli

[۲۰]  در فئودوسیا یا تئودوسیای کنونی واقع در شبه جزیره کریمه

[۲۱]  طرفدار و منسوب به ملک احمد پاشا

[۲۲]  این کوه در دامنه کوه Falakrón در شمال یکی از سرشاخه های رودخانه Angítis واقع شده است. نام سابق آن Drabescos است و در منابع عثمانی با نام «دیراما، دیرامه، درمه، درامه» ذکر شده است.

کتابشناسی – فهرست کتب

Evliya Çelebi, Seyahatnâme, VII, bk. Mukaddime.

  1. F. Kreutel, Ewlija Celebis Bericht über die Türkische grosbotschaft des Jahres 1665 in Wien, Wien 1956.

a.mlf., “Neues zur Evliya Celebi Forschung”, Isl., XLVIII (1971), s. 269-279.

Barthold, İslâm Medeniyeti, s. 76, 235-236.

  1. Bombaci, La Letteratura Turca, Milano 1969, s. 399-407.

Adıvar, Osmanlı Türklerinde İlim, s. 132.

Nail Tan, Evliya Çelebi Seyahatnâmesi Folklorik Dizin Denemesi, Ankara 1974.

Nevzat Gözaydın, Evliyâ Çelebis Reise in Anatolien von Elbistan nach Sivas im Jahre 1650, Diss Mainz 1974.

  1. Kreiser, Edirne im 17. Jahrhundert nach Evliya Çelebi: ein Beitrag zur Kenntnis der Osmanischen Stadt, Freiburg 1975.

Evliya Çelebi in Diyarbekir (ed. Martin van Bruinessen – Hendrik Boeschoten), Leiden 1988.

Yüksel Yoldaş Demircanlı, İstanbul Mimarisi İçin Kaynak Olarak Evliya Çelebi Seyahatnâmesi, Ankara 1989.

  1. Mantran, XVI-XVII. Yüzyıl’da İstanbul’da Gündelik Hayat(trc. M. Ali Kılıçbay), İstanbul 1991, bk. İndeks.
  2. Dankoff, An Evliya Çelebi Glossary. Unusual, Dialectical and Foreign words in the Seyahatname, Harvard 1991.

a.mlf., “The Languages of the World according to Evliya Çelebi”, JTS, XIII (1989), s. 23-32.

  1. Taeschner, “Osmanlılarda Coğrafya”, TM, II (1928), s. 301-302.
  2. Deny, “Les Pérégrinations du Muezzin Evliyâ Tchelebi en Roumanie (XVIIesiècle)”, Mélanges Nicolas Iorga, Bucarest 1933, s. 201-215.

Fuad Köprülü, “Mısır’da Bektaşilik”, TM, VI (1939), s. 23-29.

  1. Cavid Baysun, “Evliya Çelebi’ye Dâir Notlar”, a.e., XII (1955), s. 257-264.

a.mlf., “Evliya Çelebî”, İA, IV, 400-412.

Mihail Guboğlu, “Evlija Čelebi: De la Situation politigue, administrative, militaire, culturelle et artistique dans les pays roumains (1651-1666)”, SAO, V-VI (1967), s. 3-48.

Orhan Şaik Gökyay, “Türkçede Gezi Kitapları”, Aylık Dil ve Edebiyat Dergisi, XXVII/258 (1973), s. 457-467.

Karl Teply, “Evliya Celebi in Wien”, Isl., LII/1 (1975), s. 125-131.

  1. A. Mac Kay, “The Manuscripts of the Seyahatname of Evliya Çelebi Part I: The Archetype”, a.e., LII (1975), s. 278-298.

Ulrich Haarman, “Evliya Celebis Bericht über die Altertümer von Gize”, Turcica, VIII, Paris 1976, s. 157-230.

Gunnar Jarring, “Evliya Çelebi ve Pire’deki Mermer Aslan”, TTK Belleten, XLII/168 (1978), s. 775-779.

Fahir İz, “Evliya Çelebi ve Seyahatnâmesi”, BÜD, VII (1979), s. 61-79.

Tibor Halasi-Kun, “Evliya Çelebi as Linguist”, Harvard Ukrainian Studies, III, Cambridge 1979-80, s. 376-382.

Zeki Arıkan, “Evliya Çelebi’nin Elmalı-Alanya Yolculuğu”, Türklük Araştırmaları Dergisi, sy. 4, İstanbul 1988, s. 185-213.

Feridun Emecen, “Evliya Çelebi’nin Manisa’ya Dair Verdiği Bilgilerin Değeri”, a.e., s. 215-223.

Nejat Göyünç, “Evliya Çelebi’nin Mardin ve Yöresi Hakkında Yazdıkları”, a.e., s. 225-227.

Mustafa İsen, “Edebiyat Tarihimizin Kaynaklarından Evliya Çelebi Seyahatnamesi”, a.e., s. 229-233.

Ceval Kaya, “Evliya Çelebi’de Geçen Bir Yer Adı Hakkında”, a.e., s. 235-247.

Ercüment Kuran, “XVII. Asır Anadolu Tarihi Kaynağı Olarak Evliya Çelebi”, a.e., s. 249-252.

Yücel Özkaya, “Evliya Çelebi Seyahatnamesine Göre Anadolu’daki Şehirlerin Ev, Mahalle Sayısı ve Ticaretleri”, a.e., s. 253-282.

Saim Sakaoğlu, “Evliya Çelebi’nin Naklettiği Efsanelerin Türk Efsaneleri İçindeki Yeri”, a.e., s. 283-291.

İlhan Şahin, “Evliya Çelebi’nin Urfa Hakkında Verdiği Bilgilerin Arşiv Belgeleri Işığında Değerlendirilmesi”, a.e., s. 293-298.

Mustafa Çetin Varlık, “Evliya Çelebi’ye Göre Kütahya ve Bu Bilgilerin Arşiv Belgeleri İle Karşılaştırılması”, a.e., s. 299-308.

  1. H. Mordtmann – [H. W. Duda], “Evliyā Čelebi”, EI۲(İng.), II, 717-720.

Mahmut Ak, “Coğrafya [Osmanlılar Dönemi]”, DİA, VIII, 65.

همچنین ببینید

پادشاهان عثمانی| عثمان اول: بنیانگذار دولت عثمانی –قسمت پنجم و پایانی

پایگاه مطالعات عثمانی: با پیروزی بافئوس، عثمان به مثابه یک نیروی سیاسی – نظامی قابل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *