‌ حـکایت‌ اصلاحات در امپراتوری عثمانی؛ از ریشه تا لاله

پایگاه مطالعات عثمانی: این‌ نـوشتار بـر آن اسـت تا با نگاهی پهنانگر به نخستین نشانه‌های حکایت مطول اصلاحات در‌ امپراتوری عثمانی، که توأم مـتأخر فرایند توأمان انحطاط و اصلاحات در این امپراتوری است‌، بپردازد. جریان اصلاحات در‌ عثمانی‌ در طبقه‌بندیی کـلی، به دو نوع نه‌چندان جـدا از یـکدیگر، تقسیم می‌گردد: اصلاحات قدیم و اصلاحات جدید. وجه غالب اصلاحات قدیم، رویکرد به درون، و وجه غالب اصلاحات جدید، رویکرد به بیرون است‌. و بیرون در اینجا، چون بیشتر دیگر مباحثی از این دست، دنیای غرب اسـت. رویکرد متفاوت از نگاه سنتی عثمانی به غرب، که همواره از موضع برتر و نگاهی تحقیرآمیز بود، یعنی رویکرد‌ غرب‌گرایانه‌، از دوران لاله آغاز می‌گردد. می‌توان گفت شورش خونین و پیروزی که دوران لاله را فرجام می‌دهد، پیش از آنکه متوجه اصـلاحات جـدید باشد، بوالهوسی‌های فرنگی‌مآبانه این عصر را نشانه رفته‌ بود‌.

مقدمه

استحالۀ آخرین دولتی که تـحت عـنوان خلافت بر گسترۀ پهناوری‌ از‌ جهان اسلام، در سه قاره، حکم راند، به نخستین دولت لائیک در این جهان، هماره از جذاب‌ترین و همچنین پیچیده‌ترین بخش‌های تاریخ معاصر اسلام، منطقه و جهان، به شمار می‌آید.

از‌ مـیان‌ رفـتن‌ امپراتوری عثمانی و جایگزینی جمهوری ترکیه‌ که‌ تحولات‌، تبانی‌ها و نهایتا معاهدات کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان جنگ جهانی اول، آن را رقم زد، چنانچه مهم‌ترین تبعۀ این جنگ جهان‌گیر به‌ شمار‌ نیاید‌، بی‌تردید از مهم‌ترین تـبعات آن اسـت.

مـرگ آخرین‌ دولت‌ خلافت و ولادت جمهوری لائیـک، فـراتر از صـرف اضمحلال سلسله‌ای حکومتگر و جابه‌جایی آن با سلسله‌ای دیگر؛ که در تاریخ جهان‌ اسلام‌ آکنده‌ از آن است، ارزیابی می‌گردد و می‌توان گفت خواست و قرائت قدرت‌های‌ پیـروز ایـن جـنگ جهانی که تا به امروز وزنۀ برتر در مـعادله قـدرت را در جهان تشکیل می‌دهند‌، اعلان‌ رسمی‌ مرگ آخرین امپراتوری خلافت را به مثابه شکست نهایی تمدن اسلامی‌ در‌ ستیزه‌ای مستمر، که در زمـانۀ مـا”جـنگ تمدن‌ها”نامیده شد، تلقی نمود. لیکن خواست‌ها و دست‌هایی دیگر‌ نـیز‌ در‌ کار بود و افتاد، که به تدریج بطلان تلقی مزبور را اثبات ساخت‌. از‌ خاکستر‌ آن قنقوس، قنقوس دیگری سر برآورد کـه در زمـانۀ مـا به “بیداری اسلامی”مشهور‌ است‌.

به‌ هر روی، اگرچه سرنوشت امپراتوری عـثمانی در جـنگ جهان‌گیر نخست رقم خورد، لیکن مرگ‌ این‌ معمرترین امپراتوری جهانی، به دنبال احتضاری طولانی رخ داد. طول مـدت ایـن احـتضار‌، یا‌ دوران‌ بلند زوال و انحطاط، پاره‌ای از زمامداران و بسیاری از علاقمندان به این امپراتوری را بـه‌ چـاره‌اندیشی‌ بـرای به سامان آوردن امور واداشت. و بدین ترتیب، در کنار دوران بلند انحطاط‌، عصر‌ بلند‌ مدت اصلاحات نـیز پدیـد آمـد. انحطاط و اصلاحات پا به پای همدیگر پیش رفتند و کمابیش بیشترین‌ توفیقشان‌، خنثی ساختن یکدیگر و جلوگیری از سـلامت و یـا مرگ امپراتوری و تداوم دوران احتضار‌ بود‌.

می‌توان‌ گفت از مهم‌ترین عوامل بنیادین ناکامی اصلاحات، چـشم دوخـت و داشـت بسیاری از اصلاح‌طلبان به غرب‌ بود‌. عوامل‌ ضعف و زوال امپراتوری فقط مدلول دلایل درونی نبود. و در بـسیاری جـهات، معلول‌ علت‌های‌ بیرونی بود. بیرون از امپراتوری، غرب در انتظار زوال این خصم گرد پیر، دسـت بـه کـار‌ تأمین‌ زیاده خواهی‌های استعماری خود بود. و این غرب،همان جایی بود که پاره‌ای‌ از‌ اصلاح‌طلبان مـتنفذ و مـؤثر امپراتوری، برای معالجۀ”مرد‌ بیمار‌ اروپا‌”۱چشم بدان دوختند و داشتند.

روند اصلاحات در‌ عـثمانی‌، در نـوعی طـبقه‌بندی معمول، به قدیم و جدید تقسیم شده است. نشانه‌های اصلاح‌طلبی‌های قدیم‌، تقریبا‌ به قدمت نشانه‌های انـحطاط اسـت‌.اصـلاحات‌ جدید کمابیش‌ از‌ عهد‌ سلیم سوم(۱۲۲۲-۱۲۰۳ ق۱۸۰۷/-۱۷۸۹‌ م)با‌ اعلان سیاست” نظام جدید”نمود پیـدا مـی‌نماید، در عهد محمود دوم(۱۲۵۵‌-۱۲۲۳‌ ق۱۸۳۹/-۱۸۰۸ م)، تظاهری جدی می‌بابد و در‌ عهد عبد المجید اول‌(۱۲۷۷‌-۱۲۵۵ ق۱۸۶۱/-۱۸۳۹ م)، تحت عنوان‌”تنظیمات‌ خیریه”اعلان رسمی می‌گیرد. اوج اصـلاحات، تـدوین قانون اساسی و اعلام مشروطیت در عهد‌ عبد‌ الحمید دوم(۱۳۲۷-۱۲۹۳ ق۱۹۰۹‌/-۱۸۷۶‌ م)است‌. و در نهایت،نهایت‌ این‌ حـکایت، اصـلاحات غرب‌گرایانۀ مفرط‌ مصطفی‌ کمال آتاتوک (۱۳۰۱ ش،۱۹۲۲ م۱۳۱۷/ ش،۱۹۳۸ م)، بنیان‌گذار جـمهوری تـرکیه بـود.

در این مقاله، به‌ پس‌زمینه‌ها‌ و زمینه‌های اصلاحات در امـپراتوری عـثمانی، با‌ درنگی‌ بر دوران‌ لاله‌،بسنده‌ گردیده است.

انحطاط-اصلاحات‌

روند بطئی انـحطاط و زوال در امـپراتوری عثمانی در کنار خود، جریان پر افـت و خـیز اصلاحات‌ را‌ در ایـن امـپراتوری دیـرپا آفرید. انحطاط‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ پیش‌ از‌ آنـی کـه شتاب‌ گرفته‌ و قدرت‌های اروپایی متوجه آن شوند۲، توجه پاره‌ای از نخبگان این امپراتوری را بـه خـود جلب نموده‌ بود‌. علت‌یابی‌هایی‌ صورت گـرفت، هشدارها و چاره‌جویی‌هایی برای پیـشگیری، تـوقف‌ و معالجه‌ی‌ آن‌ طرح‌ گردید‌ و بـه‌ تـدریج تلاش‌های اصلاح‌طلبانه آغاز شد.

گوشزد کمال پاشازاده، فقیه، مورخ و شاعر مشهور عصر یـاووز سـلیم(۹۲۶-۹۱۸ ق ۱۵۲۰/-۱۵۱۲ م)و سلیمان قانونی(۹۷۴-۹۲۶ ق۱۵۶۶/-۱۵۲۰ م)به سلیم‌ اول و تـکرار آن از سـوی لطـفی پاشا صدر اعـظم(در ۹۷۰ ق۱۵۶۲/ م)بـه سلیمان قانونی در دوران اوج اقتدار امـپراتوری عـثمانی، مبنی بر لزوم تقویت نیروی دریایی امپراتوری، از قدیم‌ترین‌ هشدارهای‌ پیشگیری‌کننده‌ی نخبگان هشیار دولت عثمانی به شـمار مـی‌آید. کمال پاشازاده چنین هشدار می‌دهد:

«سـلطان مـن، شما در شـهری زنـدگی مـی‌کنید که روزی‌رسان آن دریاست. اگـر دریا امن نباشد، هیچ‌ کشتیی‌ نخواهد آمد و اگر کشتی نیاید استانبول از بین خواهد رفت». ۳و لطـفی پاشـا، این هشدار را به خلف سلیم اول؛ سـلیمان قـانونی، تـکرار مـی‌نماید‌:«در‌ زمـان سلاطین گذشته، تـعداد زیـادی‌ سلطان‌ بر زمین حاکم بودند ولی معدودی بر دریا تسلط داشتند. در جنگ‌های دریایی، کفار از ما جلوترند و مـا بـاید از آنـها پیشی بگیریم».۴

علیرغم‌ بی‌اعتنایی‌ عمومی دولت عثمانی نـسبت‌ بـه‌ غـالب تـحولات اروپا در قـرون ده و یـازده هجری(شانزده و هفده میلادی)پاره‌ای هشدارها و پیشنهادهای طرح شده در این دوران، گویای نگرانی‌هایی است که در میان بخشی از اندیشمندان امپراطوری راجع‌ به‌ این تحولات و تأثیرات آن بر جهان اسلام پدیـد آمده بود.

«در حدود سال ۱۵۸۰ م۹۸۸/ ه.ق، یک جغرافی‌دان عثمانی در رساله‌ای که درباره‌ی جهان نو برای سلطان مراد سوم(۱۰۰۳-۹۸۲‌ ه.ق۱۵۹۵‌/-۱۵۷۴ م)نوشته‌ بود، نسبت به خطراتی که سرزمین‌های اسلامی و تجارت مسلمانان را از جهت استقرار اروپاییان در بـنادر آمـریکا‌، هند و خلیج فارس تهدید می‌کرد، هشدار داد. او پیشنهاد کرد که‌ سلطان‌ کانالی‌ در باریکه‌ی سوئز حفر کند و ناوگانی برای به دست آوردن بنادر هندوستان و عقب راندن کفار اعزام دارد‌».۵ ‌‌

رشد‌ فساد و تباهی در امـپراتوری عـثمانی، ویسی، شاعر عثمانی را در حدود سال ۱۰۱۷‌ ق۱۶۰۸‌/ م به‌ انتقاد از نابسامانی‌ها و واماندگی‌های موجود واداشت ۶ وی که مرتبه‌ی قاضی عسگری ۷ داشت در هجونامه‌ای موسوم‌ به«وقعه‌نامه» بی‌پرده به انـتقاد از انـحطاط دستگاه‌های دولتی می‌پرداخت.۸

در سال ۱۰۳۴‌ ق۱۶۲۵/ م، یـکی دیـگر از‌ اندیشمندان‌ عثمانی به نام عمر طالب،  خطر پیشرفت اکتشافات جغرافیایی اروپائیان و تبعات نامطلوب آن بر سرزمین‌های اسلامی را به صورتی جدی‌تر بیان می‌دارد:«حالا اروپائیان تـمام دنـیا را شناسایی کرده‌اند، کشتی‌های خـود‌ را بـه همه‌ی نقاط می‌فرستند و بنادی مهمی را تصاحب می‌کنند. قبلا مال التجاره‌ی هندوستان و چین به سوئز می‌آمد و توسط مسلمانان در تمام دنیا پخش می‌شد، ولی حالا این اموال توسط کشتی‌های‌ پرتغالی‌، هلندی یا انـگلیسی بـه فرنگستان می‌رود و از آنجا در تمام دنیا توزیع می‌شود. آنچه را که خود احتیاج ندارند به استانبول و سایر سرزمین‌های اسلامی آورده و به پنج برابر قیمت می‌فروشند‌ و پول‌ زیادی به دست می‌آورند. بدین علت است کـه طـلا و نقره در سـرزمین‌های اسلام کمیاب است. امپراطوری عثمانی باید سواحل یمن را به دست آورد و تجارت آن منطقه را در‌ اختیار‌ گیرد، در غیر این صـورت دیری نخواهد گذشت که در سرتاسر سرزمین‌های اسلام اروپائیان حاکم خواهند شـد».۹

مـصطفی قـوچی بیگ مشاور نزدیک مراد چهارم(۱۰۴۹-۱۰۳۲ ق۱۶۴۰/- ۱۶۳۲ م)که‌ پایه‌گذار‌ عقیده‌ی‌ اصلاحات سنتی عثمانی شمرده شده‌ است‌۱۰‌و هامر پورگشتال وی را مـونتسکیو‌ ۱۱تـرکیه  ‌خواند۱۲، در ریشه‌یابی علل انحطاط امپراتوری به دوران سلطان سلیمان قانونی می‌رسد؛۱۳ ‌«چگونه‌ پادشاه‌(سـلیمان قـانونی)بـا این عقل و کفایت و دانایی اسباب‌ ضعف‌ و تنزل دولت خود را به دست خود فراهم آورده و با چه خـبط و کدام خطا تخم ضعف و ناتوانی را در‌ مزرعۀ‌ این‌ دولت قادر قاهر توانا زیر خاک کـرد که چندی بعد‌ از انـقراض ایـام خودش، سر از خاک برآورده شاخ و بال برافراشت و مایۀ عجز و انکسار دولت و ملت گردید. اگرچه‌ مورخین‌ انگلیس‌ و فرانسه و ایتالیا و آلمان سبب‌های تنزل دولت عثمانی را واضح و روشن کرده‌اند‌، لیکن‌ هیچ یک از آن‌ها مانند قوچی‌بک مـورخ ترک که معاصر سلطان مراد چهارم بود و دانشمندان اروپا‌ او‌ را‌ نظیر فضلا و مصنفین بزرگ اروپا محسوب می‌دارند به سرچشمۀ خرابی کار نرسیدند‌ و هرچند‌ دقیق‌ و باریک‌ بین بودند، به جهت خارج بودن از ملت عثمانی بدین نـکات دقـیق که قوچی‌بک‌ ملتفت‌ شد‌، آنها نتوانستند ملتفت شوند».۱۴در مجموع قوچی بیگ چهار متغیر مستقل۱۵را‌ که‌ در عهد سلیمان، آرام آرام ریشه دوانید و به تدریج در عصر جانشینان وی‌ سربرآورد‌ و به‌ بار نشست، موجب انـحطاط امـپراتوری می‌داند:«۱٫کناره‌گیری سلاطین از مشارکت در امور حکومتی و نظامی‌،۲٫ کاهش‌ اقتدار مقام وزیر اعظم،۳٫ شورش و قیام گروه‌ها و فرقه‌های وابسته به دربار یا وزارت‌ و ۴٫ گسترش‌ فساد‌ ناشی از عوامل یاد شده به تـمامی بـخشهای نظامی عثمانی».۱۶

نظریه‌های اندیشه‌گر بلندآوازه‌ی عثمانی‌ مصطفی‌ کاتب چلبی۱۷مشهور به حاجی خلیفه(۱۰۶۵-۱۰۱۷ ق۱۶۵۷/-۱۶۰۹ م)یکی‌ از‌ جالب‌ترین‌ نمونه‌های این دست علت‌یابی‌ها و چاره‌جویی‌ها انحطاط  امپراتوری است که در یکی از رساله‌های وی به‌ نام‌ «دسـتورالعمل‌ فـی اصـلاح الخلل”بیان گردیده است. وی”کـه چـون ابـن خلدون به‌ زایش‌، بالش، ایستایی و انقراض دولت‌ها باور دارد، درازی و کوتاهی این مراحل را به درجه‌ی آگاهی و بصیرت، اصابت‌ و تأثیر‌ تدابیر متخذه وابسته مـی‌داند. بـه نـظر او اگرچه نجات دول از مرگ‌ محتوم‌ ناممکن می‌نماید، طولانی کـردن عـمرشان با تدابیر‌ مؤثر‌ متخده‌ی‌ به موقع امکان‌پذیر است».۱۸

کاتب چلبی‌ جامعه‌ی‌ انسانی را به فرد انسان تشبیه می‌نماید و اظهار مـی‌دارد کـه ایـن هر دو‌ در‌ شرایطی شبیه به یکدیگر حرکت‌ می‌کنند‌:«شرایط اجتماعی‌ انـسان‌ مطابق‌ شرایط فردی است و در اکثر امور‌ یکی‌ در امتداد دیگری قرار دارد. در درجه‌ی اول زندگی طبیعی انسان در‌ سه‌ مرحله است، سـالهای رشـد،سـالهای سکون‌ و سالهای زوال. هرچند دوران‌ این‌ سه مرحله در افراد مشخص‌ است‌ ولی بـا ایـن وجود این دوران‌ها نسبت به قدرت یا ضعف ساختمان بدنی‌ افراد‌ متفاوت است و هم‌چنین این مـراحل‌ در‌ اجـتماعات‌ مـختلف فرق می‌کند‌، وقتی‌ که در شمارش سال‌ از‌ هجرت پیغمبر(ص)به سال ۱۶۰۳ م۱۰۱۲/ ق رسیده بـود، و امـپراتوری قـدر شوکت عثمانی به سیصد‌ و شصت‌ و چهارمین سال خود رسیده بود،طبق‌ عادت‌ الهی و قـوانین‌ طـبیعی‌ تـمدن‌ و اجتماعات بشری، علائم بیماری‌ و آثاری از عدم توافق در طبیعت و قدرت‌ها در امپراتوری قدر شوکت ظاهر شـد»۱۹

بـرنارد‌ لوئیس‌ نظریه‌ی کاتب چلبی را برخوردار از‌ استعاره‌ای‌ محکم‌ می‌داند‌:« چارچوب‌ تحلیل کاتب چلبی‌ بـه‌ اسـتعاره‌ای قـوی مجهز بود. از نظر چلبی دولت‌های بشری- البته مقصود وی سلسله‌ها است- همانند افراد‌ بشر‌ حـیات‌”انـدام‌واره”دارند: آن‌ها زاده می‌شوند، مراحل سه‌گانه‌ی‌ رشد‌، بلوغ‌ و زوال‌ را‌ پشت‌ سر می‌گذارند و در نهایت و به نـاچار مـی‌میرند. در دولت ها نیز همچون انسان‌ها طول این مراحل ممکن است در مورد سلامت و قدرت فرد متفاوت باشد. دولت عـثمانی بـه‌ دلیل داشتن بنیان قوی و اندام‌های قدرتمند، حیات طولانی را پشت سر گذاشته اسـت. مـشکلات جـاری آن، نشانه‌ی نزدیکی به مرحله‌ی زوال است. در افراد انسانی وظیفه‌ی اطبا و در دولت‌ها، وظیفه‌ دولت‌مردان‌ است که عـلائم مـرض را تـشخیص داده، چارۀ مناسب بیندیشند. از طریق طبابت صحیح در بدن انسان و کشورداری قوی در هیئت سـیاسی مـی‌توان سال خورده را بهبود بخشید و مرگ‌ را‌ به تأخیر انداخت».۲۰

اصلاحات،سنتی و جدید

فرایند پیچیده‌ی اصلاحات در امپراتوری عـثمانی را در مـجموع می‌توان به دو حوزه تقسیم‌بندی نمود:«اصلاحات‌ سنتی‌ و اصلاحات جدید».

بدیهی است کـه‌ ایـن‌ دو حوزه تا میزان زیادی در یکدیگر پیش روی داشـته‌اند، بـه ایـن معنی که مرزبندی قاطعی، جغرافیای حضور آن دو را از یـکدیگر جـدا‌ نمی‌ساخت‌. در دوران اصلاحات سنتی‌ که‌ بارزترین وجه آن تحقیر غرب به شمار می‌رفت، رویکرد بـه غـرب به تدریج جان می‌گرفت. و در دوران  اصـلاحات جـدید که مـهمترین مـشخصه‌ی آن تـوجه و تمایل به دست‌ آوردهای اروپا بود و به‌ صـورت‌ جـریان غالب در امپراتوری درآمده بود، جریان اول تا مدت‌ها همچنان پرجان بر جای مـاند.

«از اوایـل قرن هفدهم]یازدهم.ه.ق[عثمانی‌ها بر سر ایـن مسأله که چگونه انـسجام سـیاسی و اثربخشی نظامی‌ رژیم‌ را اعاده‌ کـنند بـا یکدیگر بحث و مجادله داشتند در این مورد دو موضعگیری عمده بروز کرد. اعاده‌ گرایان خواستار بـازگشت‌ بـه قوانین ]سلطان[سلیمان باشکوه بودند و بـا هـر تـغییری که بویی از‌ بـرتری‌ بـخشیدن‌ به اروپائیان و مسیحیان یـا مـفاهیم و شیوه‌های اروپایی و مسیحی می‌داد مخالفت می‌ورزیدند. نوگرایان خواهان اتخاذ روش‌های اروپایی در آموزش‌، سازمان‌ دهی، تـشکیلات و ادارۀ امـور نظامی و دگرگونی‌های مدنی، آموزشی و اقتصادیی بـودند کـه به پشـتیبانی‌ یـک‌ دولت جدید نیاز داشت. در سـراسر قرن هجدهم و بیشتر قرن نوزدهم این دو دیدگاه شدیدا با‌ یکدیگر رقابت داشتند اما سرانجام دیـدگاهی کـه خواهان نوسازی به سبک اروپایی بـوده‌، غـالب شـد».۲۱

وجـوه‌ اشـتراک‌ اصلاحات سنتی و اصـلاحات جـدید

اصلاحات اعم از سنتی و جدید علی‌رغم وجوه افتراقی که گاه به دفعات منجر به رویارویی‌های خشونت‌بار مـیان طـرفداران هـر یک از آن دو گروه می‌شد، در وجوهی‌ چند با یـکدیگر اشـتراک داشـتند:

.۱ اصـلاحات سـنتی و جـدید هر دو از طبقه‌ی حاکمه آغاز گردید. در میان رجال اصلاحات، نام سلاطین، صدراعظم‌ها، شیخ الاسلام‌ها و به ویژه دیوانیان که در دوران اصلاحات‌ جدید‌، تحت عنوان”بورکرات‌ها”بر وسعت و میزان تأثیرگذاری ایـشان بسیار افزوده شد، برمی‌خوریم.

  1. ۲٫ متقدم‌ترین و مهمترین سمت‌گیری اصلاحات در درجه‌ی اول به سوی اصلاحات نظامی و هر آنچه به نوعی بدان مربوط می‌شود‌، بود‌، زیرا که عثمانی و همانند آن، ایران، بیش از هر چیز ضـرورت تـغییر و تحول را در میادین نبرد با قدرت‌های اروپایی متوجه شد، «بعد از هر یک از شکست‌های بزرگ‌ نظامی‌ قرن هیجدهم دولت‌مردان و تاریخ‌دانان عثمانی با صراحت خشونت‌آمیزی وضع خراب امپراتوری و عملکرد بی‌ارزش آن را مورد بـحث قـرار می‌دادند».۲۲

۳ . کارشکنی و ستیز بی‌امان گروه‌هایی که اصلاحات را به منزله‌ی‌ تهدیدی‌ نسبت‌ به موقعیت اجتماعی- اقتصادی خود‌ ارزیابی‌ می‌کردند‌ و در مقابل آن به شدت مقاومت مـی‌ورزیدند و فـقط در مواقعی این مقاومت کاهش مـی‌یافت و یـا درهم شکسته می‌شد که امپراتوری با‌ بحران‌هایی‌ جدی‌ روبه‌رو می‌گشت که اساس آن را به خطر‌ می‌انداخت‌:« بزرگترین مددکار که اصلاح‌طلبان وجود بحران‌هایی بود که هـستی امـپراتوری را تهدید می‌کرد و از این روی حـتی ارتـجاعی‌ترین جناح‌های‌ محافظه‌ کاران‌ نیز‌ گاه مجبور می‌شدند که برای حفظ اساس امپراتوری با انجام‌ برخی اصلاحات موافقت کنند.»۲۳و یا اینکه دست‌آویزهای مخالفین اصلاحات، مشروعیت خود را از دست می‌داد، مانند فتوای‌ شیخ‌ الاسـلام‌ عـثمانی مبنی بر جایز شمردن چاپ کتاب‌ها و نوشته‌جات غیر مذهبی، که‌ مقاومت‌ سرسختانه‌ای را که در مقابل اقدام به تأسیس چاپخانه در استنابول، با تشبث به انگارهای مذهبی‌ و در‌ حقیقت‌ برآمده از منفعت‌طلبی‌های حقیر صنفی شـکل گـرفته بود، درهـم شکست و یا پشتوانه‌ی‌ قدرت‌ مخالفین‌ از میان می‌رفت، مانند واقعه‌ی موسوم به خیریه یا فرخنده(۱۲۴۲ ه‍۱۸۲۶/ م)که‌ در‌ آن محمود دوم(۱۲۵۵-۱۲۲۳ ه‍۱۸۳۹/-۱۸۰۸ م)سپاه ینی‌چری را که در روزگار انحطاط‌ به‌ صورت مخوف‌ترین مـانع اصـلاحات درآمـده بود، نابود ساخت.

۴ .اصلاحات در دو قالب سنتی‌ و جدید‌، اگرچه‌ کمابیش در معالجه‌ی انحطاط امپراتوری، موفقیت‌هایی کسب نمود، لیکن در نـهایت  نـتوانست هدف اصلی‌ خود‌ یعنی سلامت، صیانت و بقای امپراتوری عثمانی را تأمین نماید- و حتی پارهـ‌ای از تـدابیرهایی‌ کـه‌ در‌ دوران حاکمیت جریان اصلاحات جدید، جهت معالجه‌ی انحطاط امپراتوری تجویز می‌شد، تأثیراتی معکوس گذارد- و علت‌ ایـن‌ ناکامی‌ها را می‌بایست پیش از هر چیز در بیرون از مرزهای امپراتوری‌ جستجو‌ نمود‌.

پیچیدگی فرایند اصـلاحات

مطامع استعماری قدرت‌های اروپایـی بـسیار فراتر از آن بود که عثمانی ناتوان‌ و نسبتا‌ مطیع‌ و حتی اصلاح شده! را بتوان تحمل کرد. و بقای امپراتوری تا میزان زیادی‌ مرهون‌ رقابت و اختلاف سیلقه‌ی آنان بر سر چگونگی سرانجام‌یابی مسألۀ شرق۲۴یا بـه تعبیر دیگر تعیین‌ سهمیه‌ی‌ هر یک و کاهش هزینه‌ی حل آن مسأله بود. تجاوزگری‌های غرب در سده‌های‌ دوازده‌ و سیزده هجری(هجده و نوزده میلادی)به جهان‌ اسلام‌ که‌ امپراتوری عثمانی با عنوان خلافت اسلامی مـهم‌ترین‌ و بـزرگترین‌ دولت آن به شمار می‌آمد، شوری صلیبی داشت زیرا علاوه بر اهداف استعماری‌، بی‌بهره‌ از انگیزه‌های ستیز تمدنی نبود‌.

نورمان‌ دانیل۲۵‌در‌”اسلام‌ و غرب”این ستیز دیرپا را چنین‌ توضیح‌ می‌دهد« گونه‌ای اندیشه‌ی همگانی رشـد و اسـتقرار یافت که از یکپارچگی فراوانی برخوردار‌ بود‌ و نماینده‌ی وحدت عقیدتی جهان مسیحی گری در‌ ستیز سیاسیش با جهان‌ اسلام‌ به شمار می‌رفت. این گروه‌ با‌ رشته‌ای از باورهای یکپارچه، که ما آن را”شریعت اسـتقرار یـافته”می‌نامیم، چنان‌ استحکام‌ و عظمتی داشت که تا پس‌ از‌ درهم‌ شکستن وحدت ایدئولوژیکی‌ اروپا‌، چه در مسئله‌ی تقسیم‌ مسیحیان‌ به کاتولیک و پروتستان و چه در جریان گسترش مادی‌گری و انکار خدا، همچنان پای بر جا‌ مـاند‌».۲۶

اسـتانفورد جـی شاو اصلاحات را‌ چنین‌ تعریف مـی‌نماید‌:

«بـرای‌ رویـارویی‌ با هرج و مرج آشکار‌ رهبران جوامع خاورمیانه کوشیدند که توده‌های مردم را از مخرب‌ترین تأثیرات آشوب و بی‌نظمی حفظ کنند‌. در‌ بسیاری موارد، قاضیان و رهـبران مـذهبی بـه‌ گونه‌ای‌ مؤثر‌ و به‌ عنوان‌ ابزار اصلی حکومت‌های‌ مـحلی‌ فـعال شدند. برخی اوقات نیز، خاصه زمانی که نتایج فسادهای داخلی چندان شدت می‌گرفت که اساس‌ امپراتوری‌ را‌ تهدید می‌کرد، سـلاطین و وزیـران بـرای حفظ اساس‌ قدرت‌ خود‌ با‌ برنامه‌های‌ اصلاحی‌ پا در میدان می‌گذاشتند.

خـطاست اگر تصور شود که طبقه‌ی حاکم برای رویارویی با انحطاط حکومت و بهبود اوضاع هیچ اقدامی نکرد. در مواقع حـساس سـده‌های هـفدهم و هجدهم‌ میلادی ]یازدهم و دوازدهم هجری[اصلاح‌طلبانی پیدا می‌شدند که اصلاحاتی انجام مـی‌دادند. امـا حتی هوشیارترین و آگاه‌ترین اصلاح‌طلبان عثمانی این زمان به این فرض اصلی گرایش داشتند که نظام عـثمانی بـسیار بـرتر از‌ همۀ‌ نظام‌های ایجاد شده از سوی کفار است؛ این نگرش تنها در همان زمـانی کـه در قـرن دهم ه‍ ق/شانزدهم م. برای نخستین بار مطرح شد، بسیار قابل توجیه و تصدیق بود‌. بـنابراین‌ عـقیده، عـلت انحطاط عثمانی، عدم کاربرد آن دسته از روشها و الگوهای سازماندهی بود که در اوج قدرت عثمانی یعنی در زمـان سـلطنت سلیمان‌ باشکوه‌، با موفقیت همراه بوده است‌. بنابراین‌،از دیدگاه اصلاح‌طلبان سده‌های هفدهم و هـجدهم مـیلادی، نـظام در صورتی قابل اصلاح بود که موقعیت گذشته‌ی خود را باز می یافت؛ یعنی دزدی، رشوه‌خواری‌ و فـساد‌ از بـین می‌رفت و انتصابات‌ تنها‌ براساس مهارت افراد انجام می‌شد؛ دسته‌های نظامی سنتی اصلاح و بـازسازی مـی‌شد و هـرکس که از مسئولیت خود سرباز می‌زد، از کار بر کنار می‌گردید. این اصلاح‌طلبان اغلب در روش‌های خود خـشن‌ و بـی‌رحم‌، اما به گونه‌ای شگفت‌آور در فعالیت‌هایشان موفق بودند و توانستند وضع را چنان سامان بـخشند کـه امـپراتوری از مخرب‌ترین تأثیرات بی‌نظمی در امور در امان بماند، به گونه‌ای که توانست مهاجمان‌ خارجی‌ را دفع‌ و اساس حـکومت را حـفظ کـند. اما به محض آنکه خطرات تهدیدکننده برطرف شد، روند انحطاط آغاز و سـوء استفاده‌ها‌ از سـر گرفته شد. بنابراین، روند انحطاط عثمانی طی زمان ادامه‌ یافت‌ و در‌ نهایت کار بدان‌جا رسید که امـپراتوری قـلمروهایی را از دست داد و چنان موقعیتی یافت که برخی از قدرت‌های‌ اروپایی در پی براندازی عثمانی‌ها برآمدند؛ اگـرچه قـدرت عثمانی تا آنجا که ممکن‌ بود‌ تـوانست‌ امـپراتوری را از زوال قـطعی برهاند.»۲۷

تعریف و تبیین ماهیت، لایه‌ها، ابعاد، اهـداف، دگـردیسی‌ها و سمت‌گیری‌های‌ اصلاحات جدید به مراتب از اصلاحات سنتی دشوارتر است. زیرا توالی پرشتاب رویـدادهایی‌ کـه امپراتوری عثمانی را‌ در‌ قرن ۱۳ ه‍ ق۱۹/ م، گـرفتار خـود کرده بـود، فـرایند بـی‌ثبات و پردگرگونی مسیر مسأله شرق! یا بـه تـعبیر دیگر سرنوشت‌سازی قدرت‌های اروپایی برای امپراتوری عثمانی، محصور نیامدن شعاع اصلاحات در نـیروهای نـظامی‌ و حتی تشکیلات اداری و چرخه اقتصادی امپراتوری؛ زیـرا که« وقتی دری به دیـواری کـه اسلام را از مسیحیت جدا می‌کرد گـشوده شـد، دیگر کنترل و انتخاب عبورو مرور آرا و عقاید میسر نبود»۲۸رسوخ‌ اندیشه‌های‌ جدید و به چالش کـشیده شـدن پشتوانه‌های مشروعیت امپراتوری و ساختارهای اجـتماعی آن، بـرخورد انـدیشه‌ها و باورها، تضاد دیـدگاه‌ها و تـصادم منافع از جمله عواملی اسـت کـه بر پیچیدگی فرایند اصلاحات جدید می‌افزود.

دوران‌ لاله‌،طلایه رویکرد به غرب

آورده شد کـه اصـلاحات سنتی و جدید با مرزبندی قاطعی از یـکدیگر جـدا نمی‌گردند و ایـن دو حـوزه تـا میزان زیادی در یکدیگر پیـشروی داشته‌اند. دوران لاله‌ یا‌ لاله دوری که به دوازده سال آخر سلطنت بیست و هفت سالۀ احمد سوم(۱۱۴۳-۱۱۱۵ ه‍۱۷۳۰/-۱۷۰۳ م) اطـلاق مـی‌گردد، اگرچه تا عصر محمود دوم(۱۲۵۵-۱۲۲۳ ه‍۱۸۳۹‌/-۱۸۰۸‌ م)کـه‌ دوران حـاکمیت اصـلاحات جـدید آغـاز‌ می‌گردد‌، حدود‌ یـک سـده فاصله دارد، لیکن طلایه‌دار وجه غالب آن دوران، یعنی رویکرد به غرب به شمار می‌آید. دوران لاله (۱۱۴۳-۱۱۳۱‌ ه‍‌۱۷۳۰‌/-۱۷۱۸ م) با معاهده‌ی صـلح پاسـاروویتس۲۹آغـاز و با‌ شورشی‌ که منجر به قتل صـدراعظم نـوشهر لی دامـاد ابـراهیم پاشـا۳۰- عـاقد معاهده‌ی مذکور و کارگردان این دوران- و خلع احمد‌ سوم‌ گردید‌، پایان پذیرفت. نام‌گذاری این دوره به لاله، نخستین بار از‌ سوی یحیی کمال۳۱مطرح شد۳۲و وجه آن افراط در ابراز علاقه‌ی سلطان احمد سـوم و به تبع‌ وی‌، اشراف‌ اسلامبول به گل لاله بود؛ “جنون لاله”۳۳ «

«… مردم به طوری‌ شایق‌ لاله کار شدند که در مدت قلیل از اشخاصی که در آن زمان در فرانسه و فلمنک‌(بلجیقا]بلژیک[‌)در‌ این کار معروف بودند، پیش افـتادند»۳۴

جـنون لاله نمادی بود از‌ تجمل‌گرایی‌، عشرت‌طلبی‌ و ولخرجی و اصراف هیئت حاکمه و در رأس آن سلطان که با سپردن امور امپراتوری به‌ صدراعظم‌”بدون‌ حکمرانی سلطنت می‌کرد”۳۵و با جشن‌ها و شب‌نشینی‌ها پرزرق و برق۳۶و”شب حلوا”ها۳۷‌ و”شب‌ خـلوت”هـا۳۸و لاله‌بازی، خود و اطرافیانش را سرگرم می‌نمود.

جالب آن است که‌ احمد‌ دری‌ سفیر سلطان احمد سوم در نزد شاه سلطان حسین صفوی(سفارت:۱۱۳۴-۱۱۳۳ ه‍‌)، که‌ احـتمالا آوازه ـ ‌ی تفریحات و سرگرمی‌های  پر زرق و برقش به دربـار صـفویه نیز رسیده بود‌، در‌ پاسخ‌ به کنجکاوی‌های مصرانه‌ی پادشاه صفوی، راجع به چگونگی وقت‌گذرانی سلطان عثمانی، برنامه‌ی هفتگی مخدوش را‌ بسیار‌ خشک و جدی و خالی از تفریح مـعرفی مـی‌کند:

«…پرسیدند: پس وقت خود را‌ چـگونه‌ می‌گذرانند؟ و سـرگرمی‌ و تفریح خاطر ایشان به چیست؟ گفتم: شاه من، دو روز در هفته”دیوان قبه‌ی عالی”هست، و در‌ آن‌ وزیران‌ و علما و رجال دولت و ارباب مصالح امور را می‌بیند. دو روز هم به‌ کتابخانه‌ای‌ که اخیرا بنا و احیا فرموده‌اند تشریف می‌برند، و گـفتگوهایی را کـه شیخ الاسلام و دو صدر محترم و علمای‌ دیگر‌ درباره‌ی تفسیر قرآن و احادیث نبوی به عمل آورند، از پشت یک پنجره‌ی‌ مشبک‌ می‌شنوند، و محظوظ و مستفید می‌شوند. پرسیدند: پس باقی‌ روزها‌ را‌ چگونه می‌گذرانند؟ گفتم: شاه من، روز جمعه کـه عـید‌ مؤمنان‌ اسـت. وضو می‌گیرند و سحرگاهان به مسجد جامع می‌روند و نماز بامداد را می‌خوانند وبعد‌ از‌ آنکه نماز جمعه را با‌ جماعت‌ گـذارندند، به‌ اندازه‌ی‌ دو‌ ساعت پند و اندرز واعظ را می‌شنوند‌، آن‌گاه‌ به اقامتگاه خـود بـاز مـی‌گردند. گفتند: خوب پس دو روز باقی را‌ به‌ چه سرگرم می‌شوند؟ گفتم: شاه من، روزهای شنبه‌ وزیراعظم را احضار می‌کنند‌ و درباره‌ی‌ هر آنچه بـه  مـصالح و حل‌ و عقد‌ امور کشور مربوط است، گزارش‌هایی به عرض‌شان می‌رسد و مورد گفتگو قـرار مـی‌گیرد و در‌ هـر‌ موردی که لازم باشد، دست‌خط‌ همایون‌ صادر‌ می‌شود. روزهای چهارشنبه‌، بامدادان‌ بعد از خواندن نماز‌ و اوراد‌، تیراندازان و تـفنگ‌اندازانی که در رکاب همایون هستند تیراندازی و تفنگ‌بازی می‌کنند و کسانی را  که تیرشان‌ به‌ نشانه نـشسته، انعام می‌دهند. پس از‌ نیم‌روز‌ سـلحشوران بـه‌ میدان‌ می‌آیند‌ و جریده‌بازی و نیزه‌اندازی می‌کنند و پادشاه‌ آنان را تماشا می‌کنند»!.۳۹

احمد ندیم(۱۱۴۳-۱۰۹۳ ه‍ ق۱۷۳۰/-۱۶۸۱ م.)شاعر مشهور این‌ عصر، که« در احمقانه‌ترین برهه‌ی فعالیت‌های عصر‌ لاله‌ دوری‌ از‌ دوستان‌ بسیار صمیمی احمد‌ سوم‌ بود،»۴۰نشئه‌ی حـیات درباری روزگار خود را با مهارت در اشعارش به تصویر می‌کشد۴۱‌:«بیایید‌ بخندیم‌ و بازی کنیم و از جهان لذت بریم.»۴۲‌

وجه‌ تمایز‌ مهم‌ این‌ کامرانی‌ها‌، با دیگر عشرت‌جویی‌های پیشین دربار و اشراف عثمانی، بیش از هر چیز، آمـیختگی آن بـا فرنگی‌مآبی بود؛۴۳«به رغم بی‌میلی و اکراه عثمانی‌ها درگذشته به تأثیرپذیری از آداب‌ و رسوم اروپایی، در این برهه وارد کردن کالاهایی که نشانگر زندگی اروپایی بود، امری کاملا متداول شده بود.»۴۴این وضعیت کـه از سـوی منیر آق‌تپه، پژوهشگر ترک”افراطکاری‌های نابخردانه‌ و بی‌باکانه‌”خوانده شده و نویسنده‌ای دیگر آن را به”هرزه‌ درایی و تن‌آسایی”توصیف می‌کند.۴۵بی‌پیوند با پاره‌ای از تلاش‌های اصلاح‌ گرایانه‌ی صدراعظم ابراهیم پاشا نبود.

«ابراهیم بود که بـاور داشـت دانش اروپا‌ در‌ سیاست خارجی عثمانی اهمیت دارد. بر این اساس، وی با سفیران اروپایی مقیم استانبول تماسهای منظمی برقرار کرد و برای نخستین بار سفیرانی از‌ عثمانی‌ را به کشورهای خارجی، به‌ پاریس‌ و وین اعـزام داشـت تـا دست‌ کم نه فقط قراردادهای دیـپلماتیک و تـجاری مـنعقد کنند و مقدمات اجرای معاهده‌های قبلی را فراهم آورند، بلکه از دیپلماسی اروپایی و قدرت‌ نظامی‌ آنان اطلاعاتی فراهم آورند‌».۴۶‌و بدین ترتیب، عثمانیان بر اکـراه سـنتی مـسلمانان از سفر و اقامت در اروپای مسیحی فائق آمدند۴۷و آمد و شدهای منظم بـه غـرب و مداقّه در تمدن اروپایی، که مقدمه‌ی ورود دولت عثمانی به‌ دوران‌ غرب‌گرایی بود۴۸، آغاز گردید.

یکی از سفرای مزبور ییرمی سکیز چلبی‌زاده مـحمد افـندی بـود که به دربار لوئی پانزدهم پادشاه فرانسه اعزام شد(۱۳۳۴-۱۳۳۳ ه‍.ق۱۷۲۱/-۱۷۲۰ م). وی «پس‌ از بازگشت‌ از فرانسه آنچه را دیده و آموخته بود در کتاب معروفش “سفارتنامه” با ترکان در میان نهاد.»۴۹‌وی از سوی صدراعظم مأمور بـود کـه «از اسـتحکامات، کارخانه‌ها، و آثار‌ تمدن‌ فرانسه‌ به طور کلی بازدید کند و در مورد آنـهایی کـه امکان دارد به کار آید گزارش دهد».۵۰‌‌‌چلبی‌ محمد مأموریت خود را موفقیت به انجام می‌رساند. وی تا بـدانجا کـه مـی‌توانست‌ به‌ همراهی‌ پسرش محمد سعید۵۱از بنیادهای نظامی، آموزشی، فرهنگی و هنری گرفته تـا تـفریح‌ گاه‌ها و کـوچه و بازار‌ فرانسه بازدید کرد۵۲و به دیده‌ی ستایش آن را به دربار عثمانی منتقل‌ نمود.۵۳

بسیاری از‌ نـویسندگان‌ مـعتقدند کـه تاریخ غرب‌گرایی در ترکیه با محمد چلبی آغاز می‌شود۵۴از نظر دور نمی‌بایست داشت که زمینه‌ی پذیـرش تـدریجی مظاهر تمدن اروپایی، پیش از هر چیز ناشی از شکست‌های‌ عثمانی در میادین نبرد با قـدرت‌های اروپایـی بـود که اعتقاد به نفس و اعتماد ایشان به برتری بر اروپا را متزلزل ساخته بود:

در زیر نـقاب عـظمت نظامی امپراتوری عثمانی که هنوز‌ تحمیل ‌گرایانه‌ بود، ملل اسلامی این پندار راحتی ‌بخشی ولی خـطرناک را حـفظ کـردند که تمدنشان نسبت به تمام تمدن‌های دیگر از برتری بی‌اندازه و غیرقابل تغییری برخوردار است، پنداری کـه در اثـر شکست‌های‌ نظامی‌ پی‌درپی و تحقیرآمیز تکان خورد.۵۵و می‌توان گفت«این دو محمد]چلبی محمد و پسـرش مـحمد سـعید.[نخستین مسلمانانی بودند که پس از آشکار شدن ناتوانی و واپس‌ ماندگی بی‌چون و چرای عثمانی در برابر‌ اروپا‌… به پیشرفت‌های آن در زمـینه‌ی دانـش و کـارشناسی به دیده‌ی ستایش نگریستند۵۶و ارمغان‌های ایشان از پاریس علاوه بر”سفارتنامه”، لباسها و وسـایل خـانه فرانسوی و خاطرات تفریحات و مجالس شب‌ نشینی پاریسی نیز‌ بود‌ که‌ در ترغیب مردم به انتخاب‌ شیوه‌های‌ غربی‌ مـؤثر افـتاد.»۵۷

لرد کین راس در توصیفی که خالی از مبالغه نیست، درباره‌ی این تحول در روزگار لاله، می‌گوید کـه‌ ایـن‌ عصر‌«در اصل نشانه‌ی تولد دوران نوینی در امپراتوری‌ عـثمانی‌ بـود. سـپیده‌ دم جهان‌ دیدگی جدیدی بود، روشنگری جدیدی که بـازتابش روحـیه‌ی جستجوگر ایانۀ منطقی و اصلاحات آزادی ‌خواهانه بود. الهام‌بخشش غرب، در مرحله‌ی‌ جدیدی‌ از‌ پیشرفت علمی، ثروت اقـتصادی و قـدرت نظامی خودش بود، که وزنـه‌ی‌ مـتعال‌کننده‌ی غیر مـذهبی در بـرابر ارزش‌های سنتی مذهبی شرق اسلامی عرضه داشـت. در تـمدن غرب الگوی آن اصلاحات‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ نهفته بود که لزوم آن به نحوی فزاینده، اگـرچه صـرفا در‌ نظر‌ عناصر نسبتا کوچکی در میان نـخبگان عثمانی آشکار بود. بـنابراین لاله مـبدل به یک نماد شد‌، نـماد‌ سـپیده‌دم‌ رنسانس ترکی تحت نفوذ تمدن غرب»۵۸٫

و به هر رو نخستین شکاف‌ در‌ پرده‌ی‌ آهنینی کـه دورادور امـپراطوری عثمانی را فرا گرفته بود پدیـد آمـد۵۹و ایـن«به‌ عبارت‌ دیـگر‌، بـه معنای تسلیم شدن در بـرابر ایـن واقعیت بود که عثمانی‌ها دیگر نمی‌توانند نسبت‌ به‌ تحولات داخلی اروپایی بی‌توجه بمانند».۶۰

در نـهایت عـصر لاله که در پی‌ هزیمت‌ امپراتوری‌ در جبهه‌های غـربی و مـعاهدۀ صلح پاسـارو ویـتس در”دوران صـلح غیر عادی”۶۱آغاز‌ گـردیده‌ بود، با شکست از نادر شاه افشار(۱۱۶۰-۱۱۴۸ ه‍۱۷۴۷/-۱۷۳۶ م)در‌ جبهه‌های‌ شرقی‌ که بهانه‌ای برای ابراز نارضایتی‌های شـدید عـمومی از”تجمل‌گرایی دربار و فرنگی‌ مآبی محافل درباری”۶۲ و فـاصلۀ‌ عـمیق‌ مـیان مـحرومیت و فـلاکت توده‌های مردم و ثـروت و رخـای اشراف۶۳و برآشفتگی ینی‌چری‌ها از‌ نوآوری‌ در‌ ساختار نظامی۶۴فراهم نموده بود، با قیام پاترونا خلیل۶۵پایان گرفت(۱۱۷۳ هـ‍‌ ق ۱۱۴۳‌).

آغـاز‌ رویـکرد به غرب به دلیل آرایه‌های تزیینی نـامألوف آن، و هـمزمانی بـا هـزیمت‌های‌ نـظامی‌ در جـبه‌های غرب و شرق امپراتوری، ناجور و زشت جلوه نمود و با شکست روبه‌ رو شد. لیکن می‌بایست پذیرفت‌ که‌ روند این رویکرد، علی‌رغم افت و خیزهایی که داشت متوقف نگردید و به صـورتی‌ پنهانی‌ و محتاط و این بار بیشتر(و نه کاملا)با‌ تمایل‌ به‌ سوی دانش و شناخت زیرساخت‌های تمدنی غرب تا‌ آرایش‌ و ظواهر آن، در لابه‌لای اقدامات اصلاح‌ گرایانه‌ی سنتی، به حیات خود ادامه داد، تا‌ اینکه‌ پس از قـریب بـه یک‌ سده‌، به تدریج‌ به‌ پندار‌ غالب در امپراتوری تبدیل شد؛ عصر‌ حاکمیت‌ اصلاحات جدید.

ابراهیم متفرقه

ارزشمندترین مرده ریگ عصر لاله فعالیت‌های اجرایی و اندیشه‌ای‌ ابراهیم‌ متفرقه (موته فریکا)۶۶بود۶۷‌(وفـات:۱۱۵۸ هـ‍ ق۱۷۴۵‌/ م)ابراهیم‌ متعلق به گروه پرشمار جدید‌ الاسلام‌های‌ اروپایی است که صمیمانه در خدمت دولت عثمانی درآمدند.

مجاری و زادگاه ابراهیم کولوژوار، ترانسیلوانیا‌۶۸است، نام پیش از‌ اسـلام‌ وی‌ در تاریخ ضبط‌ نگردیده‌ و شهرتش بـه”مـتفرقه”به‌ دلیل‌ راه یافتنش به دسته‌ی متفرقه۶۹ است. ابراهیم متفرقه در جوانی به تحصیل دانش‌ و مبارزات‌ سیاسی علیه سلطه‌جویی‌های اتریش در مجارستان‌ مشغول‌ بود.۷۰‌

ابراهیم‌ در‌ سال ۱۱۰۴ هـ‍ ق۱۶۹۲‌/ بـه دست گروهی از تکاوران عـثمانی اسـیر شد و پس از مدتی اسلام آورد۷۱وی‌ تجربیان‌ مذهبی پیش از اسلام خود و چگونگی‌ اسلام‌ آوردنش‌ را‌ بعدها‌ به تحریر درآورد‌ و در‌ رساله‌ای به نام”رسالۀ اسلامیه”منتشر نمود.۷۲ ابراهیم متفرقه علاوه بر زبان مادری یعنی مـجاری‌، زبـان‌های‌ ترکی‌، فارسی، عربی، لاتین،  فرانسه و ایتالیایی را کمابیش‌ فرا‌ گرفت‌،۷۳ ‌و بی‌تردید‌ تسلط‌ بر این تعداد از زبان‌های غربی و شرقی بر ترفیع جایگاه اجتماعی و بر میزان دانش و توسعه‌ی تکاپوی اندیشۀ وی، در روزگارانی که تـرجمۀ آثـار علمی و ادبـی چندان رواج‌ نداشت، تأثیر سزایی گذارد.

نام ابراهیم متفرقه در عثمانی و شرق با صنعت نشر گره خورده اسـت،۷۴زیرا که تلاش‌های مجدانه‌ی وی در تفهیم جایگاه این صنعت در توسعه‌ی دانش‌ و فـرهنگ‌ و تـأثیراتی کـه می‌توانست در پیشبرد اصلاحات داشته باشد، با پیگیری محمد سعید فرزند چلبی محمد(سفیر احمد سوم در پاریس)کـه  او نـیز پس از بازگشت از فرانسه، چنین‌ اندیشه‌ای‌ را دنبال می‌کرد۷۵در نهایت منجر به تأسیس اولین چاپخانه‌ی تـرکی؛ “دار الطـباعۀ العـامره”در عثمانی شد۷۶(۱۱۴۰ ه‍۱۷۲۷/ م)- قریب‌ به‌ یک قرن پیش از تأسیس‌ چاپخانه‌ی‌ فارسی در ایران۷۷٫ دستگاه چاپ در مـنزل خود ابراهیم واقع در محله‌ی سلطان سلیم اسلامبول مستقر گردید۷۳و ابراهیم متفرقه به بـاسماچی۷۹‌ابراهیم‌ افندی معروف شـد.۸۰‌

بـزرگترین‌ مانعی که ابراهیم متفرقه و همراهش محمد سعید در راه بنیان‌گذاری صنعت چاپ با آن روبه‌رو بودند، همان‌گونه که پیش از این نیز بدان اشاره شد، مخالفت کاتبان و ناسخان اسلامبول بود‌، که‌ منفعت‌طلبی‌های صنفی خود را در آرایـه‌های مذهبی پنهان کرده بودند.۸۱این گروه که گفته شده است تعدادشان در حدود نود هزار تن بوده است،۸۲به دلیل ارتباط با‌ محافل‌ ذی نفوذ‌ سیاسی و مذهبی، صنفی متنفذ به شمار می‌آمدند. لیـکن در نـهایت با حمایت وزیراعظم۸۳و جمعی از علمای‌ بزرگ اسلامبول، که به این طرح علاقه‌مند شده بودند۸۴فتوای‌ شیخ‌ الاسلام‌ عبد اللّه افندی؛ مبنی بر جواز تأسیس چاپخانه مشروط بر عدم به کارگیری آن در نـشریات ادبـیات مذهبی‌، که عمده درآمد صنف کاتبان از استنساخ آن بود، از میان برداشته شد‌.۸۵‌

دار‌ الطباعۀ العامره کار خود را رسما با انتشار فرهنگ وانقولو معروف به”وانقولو لغتی”۸۶‌در ۱۰۰۰ نسخه در سال ۱۱۴۱ ه‍۱۷۲۸/ م آغاز کـرد۸۷و تـا زمان‌ وفات ابراهیم متفرقه، در‌ مجموع‌ ۱۷ اثر را به چاپ رسانید.۸۸ این آثار، کتاب‌هایی راجع به جغرافیا، تاریخ و علوم محض را شامل می‌گردید، که تعدادی از آن تألیف و ترجمه‌ی خود ناشر بود و از آن جمله‌ اسـت؛ کـتاب اصـول الحکم فی نظام الامم، کـه ابـراهیم مـتفرقه آن را در سال ۱۱۴۴ ه‍۱۷۳۱/ م چاپ و به سلطان محمود اول(۱۱۴۳-۱۱۶۸ ه‍/ ۱۷۳۰-۱۷۵۴ م)، جانشین احمد سوم، تقدیم‌ نمود‌.۸۹

این اثر که مبین ژرف‌اندیشی، نگرانی و صمیمیت مؤلف آن اسـت، تـلاش دارد تـا حاکمیت عثمانی را متوجه لایه‌های پنهان ساختار جوامع اروپایـی، رمـوز پیشرفت غرب و لزوم دستیابی بر دانش‌ و فن‌آوری‌ آن، برای رویا رویی با ستیزه‌ها و فزون‌خواهی‌هایش نماید.

متفرقه در این کتاب این مسأله را مطرح مـی‌کند کـه چـرا ترسایان که روزی در برابر مسلمانان سخت ناتوان بودند، در آن‌ روزگار[قرن‌ ۱۲ هـجری۱۸/ میلادی]بر سرزمین‌های فراوان چیره شدند و حتی ارتش‌های پیروزمند عثمانی را شکست دادند. از دیدگاه متفرقه سه شیوه‌ی حکومتی وجود داشـته اسـت: حـکومت پادشاهی که در آن‌ مردم‌ در‌ امور خود به فرمان یک‌ فرمانروای‌ دادگـر‌ و خـردمند سر می‌نهند. شیوۀ دوم حکومت اشرافی است؛ در این شیوه از حکومت، فرمانروایی در دست بلند پایگان  کشور است و یکی از‌ مـیان‌ آنـان‌ بـه عنوان رئیس برگزیده می‌شود. مرد برگزیده باید‌ در‌ همه‌ی کارها و تصمیم‌گیری‌ها به هـیئت بـلند پایگان مـتکی باشد تا مبادا از قانون دادگری انحراف جوید. گونه‌ی سوم، حکومت دموکراسی‌ است‌؛ در‌ چنین نـظامی فـرمانروایی از آن مـردم است و خواستش آن است‌ که خودکامگی را از میان بردارد. متفرقه این شکل حکومت را بیش از شکل‌های دیـگر حـکومتی توصیف کرده‌ و همین‌ را‌ مورد تأیید قرار داده است.

ابراهیم متفرقه در این کتاب پیرامون‌ نـمایندگی‌ هـمگانی، مـجلس‌های قانونگذاری و نظامی که در آن نمایندگان مردم می‌توانند بر حکومت نظارت کنند، سخن آورده‌ و نظام‌های‌ حـکومتی‌ انـگلیس و هلند را به عنوان نمونه‌هایی از دموکراسی به شمار آورده است‌. برکس‌، میان‌ این سخنان مـتفرقه و تـقسیم‌بندی شـیوه هاتی حکومتی جان لاک انگلیسی(John Locke)  ، که در‌ همان‌ روزگار‌ می‌زیسته، پیوندی نزدیک دیده و بر آن است که ایـن گـونه بررسی پیرامون شیوه‌ی دموکراسی‌ نخستین‌ بار از سوی متفرقه در جهان اسلام عرضه شـده اسـت.

مـتفرقه پس از‌ آن‌، نگاه‌ خوانندگان ترک خود را به اهمیت ارتش و نقش چشمگیر آن فرا می‌خواند و از ترکیه‌ که‌ کـوشش بـسنده بـرای نوسازی در آن به کار نمی‌رفته، انتقاد می‌کند. وی می‌گوید‌ که‌ جهان‌ مسیحی‌گری به چـندین پیـشرفت بزرگ دست یافت:  قاره‌ی امریکا را گرفت و از راه دریانوردی بر‌ سراسر‌ جهان دست یافت و در اقیانوس‌های شرقی و غربی بـر چـندین سرزمین چیره شد‌. وی‌ می‌افزاید‌ که ترسایان بر روی شهرهایی در چین و هندوستان دسـت گـذارده‌اند و بسیاری از جاها را گشودند‌ و چندین‌ جزیره‌ی‌ نا آشنا را در اقـیانوس شـرقی کـشف کردند و در حوزۀ فرمانروایی خویش درآوردند‌ و در‌ نتیجه نـیرومند گـشتند. ولی برعکس، مردم مسلمان در نادانی، بی‌اعتنایی،ایستایی و پست انگاشتن اوضاع دیگر مردمان‌ به‌ سـر مـی‌برند.

متفرقه بحث انتقادی خویش را دربـاره‌ی تـرکیه همچنان پیـمی‌گیرد و مـی‌آورد‌ کـه‌ اگرچه به حکم نزدیکی ترکیه‌ی عـثمانی بـه‌ اروپا‌، بر‌ ترکان سخت بایسته است که حکومت‌ها و فرمان‌روایان‌ اروپایی‌ را مورد پژوهش قـرار دهـند، ولی از رهگذر دشمنی مذهبی و خوار شمردن اروپایـیان‌، از‌ این وظیفه‌ی بنیادی چـشم‌پوشی شـده‌ تا‌ جایی که‌ نادانی‌ صـرف‌ بـر دانش و آگاهی پیرامون رفتار زشت‌ دولت‌های‌ همسایه- اتریش و روسیه- و شناختن بسنده درباره‌ی قـدرت، جـمعیت و اوضاع و ویژگی‌های کلی آنان‌ از‌ اهـمیتی چـشمگیر بـرخوردار است. همان دولت ها‌ هـستند که نقشه‌ی یورش‌ بـر‌ عـثمانی را در هر لحظه‌ی‌ مناسب‌ طرح می‌کنند، و حال آن‌که عثمانی هیچ ‌گونه آمادگی برای رویا رویی یا دراز دسـتی آنـان‌ را‌ ندارد.

سپس متفرقه ناتوانی پیشین‌ اروپا‌ و پیـشرفت‌های‌ گـام به گـام‌ و سـرانجام‌ چـیرگی اروپا بر امپراتوری‌ عثمانی‌ را مـورد بررسی قرار می‌دهد. وی می‌گوید که اروپاییان در گذشته از مردمانی کم‌شمار‌ و ناتوان‌ تشکیل می‌شدند و در منطقه‌ای کوچک مـحدود‌ بـودند‌ ولی آنان‌ به‌ دگرگون‌ کردن وضع خـویش آغـاز‌ کـردند تـا بـه صورت قدرت‌های بـزرگ جـهانی درآیند. آنان برای نظام‌های سیاسی خویش راه‌ها و شیوه‌های‌ خرد مندانه‌ برگزیدند، و برای نظم بخشیدن به رفاه‌ هـمگانی‌ بـه‌ نـوسازی‌ و پیشرفت‌ به قوانین و آیین‌های‌ نوین‌ روی آوردند. آنـان شـیوه‌هایی بـه کـار بـردند تـا از خود به خوبی دفاع و از سرزمین خویش‌ پاسداری‌ کنند‌. از همین رهگذر بود که اروپاییان بر‌ قدرت‌ بزرگ‌ پیروزمندی‌ مانند‌ عثمانی‌ چیره شدند، چون دولتمردان و مردم این رویدادها را درخـور نگرش و پژوهش نیافتند و به علل آن نیندیشیدند. اکنون امپراتوری عثمانی نیازی سخت به گردآوری آگاهی پیرامون اوضاع و احوال‌ اروپاییان دارد تا از آزارها، زیان کاری‌ها و کینه ‌توزی‌های آنان جلوگیری کند. باید مسلمانان به نـادانی و نـاآگاهی خویش درباره‌ی امور جهان پایان بخشند و از خواب غفلت بیدار شوند. از این پس‌ باید‌ مسلمانان بر ویژگی‌ها و اوضاع دشمنان آگاه باشند؛ باید با دوراندیشی گام بردارند و از  نزدیک با شیوه‌های کـار، سـازماندهی، تاکتیک، استراتژی و عملیات جنگی اروپاییان آشنا گردند. کامیابی در این راه‌ در‌ صورتی امکان‌ ناپذیر است که عثمانیان از خواب خرگوشی بیدار شوند و در زمینه‌ی آشنایی پیرامون اوضـاع و احـوال اروپاییان تعصب روا ندارند و تنبلی، بـی‌اعتنایی و بـی‌فکری‌ را‌ در مورد ستیز با تباهی‌ها‌ تحمل‌ نکنند و در راه زدودن دشواری‌هایی که در راه کشور و رفاه همگانی خودنمایی کرده، بکوشند… . متفرقه برای نشان دادن این حقیقت که اگر ملتی در‌ پی‌ دانـش و کـارشناسی باشد نیرومند‌ می‌شود‌، روسـیه تـزاری را نمونه می‌آورد که از روزگار پتر بزرگ بدین سو گام به سوی پیشرفت و قدرت برداشت زیرا کوشید که شیوه‌های نوین را که بر پایه‌ی دانش و کارشناسی استوار‌ بود‌ بیاموزد. سرانجام متفرقه نـکته‌ای دیـگر دارد که به ویژه در خور نگرش است. وی ناکامیابی‌های ترکیه را زاییده‌ی نارسایی‌ها و کاستی‌های قوانین کهن یا کیش و آیین ننگاشته، بلکه بر آن بود‌ که‌ علت ناتوانی‌ و واپس‌گرایی کشورش نادانی نسبت به پیشرفت نـوین اروپا بـوده است.

بـدین‌سان، متفرقه می‌خواسته است که جامعه‌ی اسلامی‌ عثمانی، بی‌آنکه دست از کیش و آیین و فرهنگ اسلامیش بشوید، گام در‌ راه‌ پیـشر‌ و قدرت گذارد و از دریوزگی در برابر اروپاییان رهایی یابد.۹۰

ظاهرا پاره‌ای از فعالیت‌های اصـلاح‌گرایانه‌ی مـحمود اول‌(‌‌قـطع‌ نظر از میزان موفقیت آن)به ویژه اصلاحات جدید نظامی، تحت تأثیر رهنمودهای‌ کتاب‌ اصول‌ الحکم فی نظام الامـم  انـجام پذیرفته است۹۱اقداماتی مانند به کارگیری کلود-الکساندر کوم‌ دوبونوال۹۲اشراف‌زاده‌ی ماجراجوی فـرانسوی کـه اسـلام آورد و نام احمد بر خود گذارد‌(احمد بونوال)؛ به عنوان‌ مشاور‌ نظامی، بازسازی دسته‌ی خمپاره‌چی(دسـته‌ی خمپاره‌چی احمد پاشا)و تأسیس مدرسه‌ی نظامی مهندسی (هندسه خانه)زیر نظر احمد بـونوال و دیگر اقداماتی مانند آن۹۳را مـی‌توان نـمونه‌هایی از تأثیر نظریه‌های ابراهیم متفرقه‌ بر سلطان محمود اول به شمار آورد.

به هر رو، می‌توان گفت که کتاب مذکور علاوه بر مخاطب مستقیم آن، یعنی محمود اول، مخاطبان متعددی در میان طیف‌های گوناگون اصلاح‌طلبان عثمانی‌ در‌ نسل‌های آیـنده داشته است. و تشابهات فراوانی میان آرای ابراهیم متفرقه و اصلاح طلبان اسلام‌گرای قرن سیزدهم هجری قمری(نوزدهم میلادی)که به اتحاد اسلام‌ طلبان یا پان‌اسلامیست‌ها،موسوم شدند- به تعبیر امروزین‌ اسلام‌گرایان‌-، می‌توان یافت. و در نـهایت ایـن نکته‌ی تأمل برانگیز را نمی‌توان فرو گذارد که در شورش خونینی که به رهبری پاترونا خلیل درگرفت و منجر به قتل داماد ابراهیم پاشا؛  معمار‌ اصلی‌ عصر لاله، و خلع احمد سوم از سلطنت شد و اسـلامبول لاله زده را در غـارت، ویرانی و وحشت و آتش فرو برد: “خلیل پاترونا و افرادش در خیابان‌ های شهر به راه افتادند و ضمن‌ غارت‌ و به‌ آتش کشاندن کاخ‌های ثروتمندان و کشتار‌ بسیاری‌ از‌ آنان، چنان رعب و وحشتی در میان مردم ایجاد کـردند کـه در تاریخ عثمانی سابقه نداشت”۹۴و حتی پس از پیروزی قیام‌، التهاب‌ اجتماعی‌ تا مدت‌ها در اسلامبول و بیشتر نواحی امپراتوری تداوم‌ یافت‌۹۵، به دار الطباعۀ العامرۀ یا چاپخانه‌ی ابراهیم متفرقه آسیبی نرسید۹۶و حتی در ویرانگری سـازمان ‌یافته‌ای کـه شـورشیان با‌ اجازه‌ی‌ از‌ سر ناچاری سـلطان جـدید؛ بـه انجام رسانیدند،  باز چاپخانه ایمن‌ ماند. در این وقت شورشیان اجازه خواستند با آتش به تفرج‌ خانه‌های وزراء که جهت خشنودی خاطر سلطان احـمد‌ در‌ کـنار‌ نـهر آب‌های شیرین ساخته بودند بزنند. سلطان در این نـوبت خـودداری‌ نمود‌ و فرمود: من اجازۀ حریق و یانقین نمی‌دهم، زیرا که در این کار ملل عیسوی به ما خنده‌ خواهند‌ زد‌، فقط اذن مـی‌دهم کـه آن را خـراب نمایند. صد و بیست کوشک و خانه‌های‌ تفرج‌ را‌، که اغلب باغ‌های آن ها از باغ‌های فرانسه طراحی شده بود، در سه روز خراب‌ کردند‌….۹۷‌هدف قرار نگرفتن دار الطباعۀ العامره را هم در ویران‌گری‌های شورشیان، علی‌رغم آنـکه مـشهورترین‌ بـنیاد‌ تأسیس عصر لاله بود، می‌توان تصادفی ساده خواند، و هم می‌توان نشانه‌ی قـدرت تـمییز‌ شورشیان‌،  میان‌ فرنگی‌بازی‌های بیهوده، از مؤسسات مفید فرنگ دانست. و به نظر نمی‌آید که این واقعه تصادفی‌ سـاده‌ بـوده بـاشد.

 

در همین باره بخوانید:

مـطالعه‌‌ای تطبیقی در خوانش‌های دینی اندیشمندان ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم‌

نهاد‌ علما و ساختار قدرت درحکومت عثمانی

همه علیه یکی؛ سیاست‌های کشورهای اروپایی در دوره ضعف عثمانی

اندیشه ها و فعالیت های سیاسی ترکان جوان (قسمت چهارم)

پی‌نوشت

(۱)-“مرد بیمار اروپا”،”بیماری که امیدی به شفای او نیست‌”و”بیمار‌ مشرف‌ بـه مـرگ”، القـابی بود که سلطان عثمانی یا به تعبیر دیگر، امپراتوری عثمانی در قرن‌ ۱۳‌ ه‍ ق۱۹/ م. در محافل عـالی دیـپلماتیک اروپا بـه آن خوانده می‌شد و به‌ تدریج‌ کارگیری‌ این القاب برای عثمانی عمومیت یافت و برای افکار عـمومی اروپائیـان، اسامی آشنایی شد که بشارت‌ سقوط‌ قریب‌ الوقوع خلافت اسلامی را در خود داشت!(عـبد العـزیز مـحمد الشناوی،ج ۲،ص ۸۳۰‌). لقب‌”مرد بیمار اروپا”را برای اولین بار تزار نیکولای اول(۱۲۷۲-۱۲۴۱ ق۱۸۵۵/- ۱۸۲۵ م)در سال‌ ۲۶۰‌ ق۱۸۴۴/ م در گفتگویی دوستانه در وندسور(Windsor) در انـگلستان بـا أبردین(Aberdeen‌)  نخست‌وزیر‌ وقت بریتانیا کار برد(همان جا). وی‌ پیش‌ از‌ این نیز در سـال ۱۲۴۹ ه.ق۱۸۳۳/ م بـا‌ عـباراتی‌ خشن و به دور از نزاکت دیپلماسی راجع به دولت عثمانی چنین گفته بود‌: “در‌ توان من نیست که بـه‌ مـرده‌ زندگی ببخشم‌. امپراتوری‌ عثمانی‌ مرده است و من اطمینان ندارم که‌ این‌ جـسم پیـر بـه زندگی ادامه دهد، عثمانی از هر جهت در حال‌ فروپاشی‌ است”(عبد العزیز محمد الشناوی،ج ۲،ص ۸۳۰‌- ۸۳۱). نیکلاس اول کـه‌”از‌ بـدو سـلطنت روی سقوط قریب‌ الوقوع‌ امپراتوری عثمانی حساب کرده و قدرت‌های غربی را تحت فشار دیـپلماتیکی جـهت تجزیه‌ی نهایی‌ آن‌ قرار داده بود”(عبد العزیز‌ محمد‌ الشناوی‌،ج /۲صص ۸۳۰-۸۳۱‌)، با‌ اینکه در سفرش به‌ انگلستان‌ واکـنش مـساعدی نسبت به پیشنهاد تجزیه و تقسیم امپراتوری عثمانی دریافت نکرده بود(همان جـا‌)، مـجددا‌ در سال ۱۲۷۰ ق۱۸۵۳/ م با سر‌ هملتون‌ سیمورSir‌) (Hamilton‌ Seymour‌  ، سفیر بـریتانیا در پتـرزبورگ‌، طـرح خود را راجع به نابودی و تقسیم امپراتوری عـثمانی را در مـیان گذاشت، زیرا که‌ وی‌ به خوبی دانست این طرح جز‌ با‌ همراهی‌ انـگلستان‌، بـختی‌ برای موفقیت نخواهد‌ داشت‌. تـزار، مـصرانه در مذاکراتش تـأکید داشـت کـه” ما مرد بیماری را روی دستانمان داریم- مـردی بـه‌ وخامت‌ بیمار‌ بدبختی عظیمی خواهد بود چنانچه یکی از‌ این‌ روزها‌ او‌ از‌ دستانمان‌ بـلغزد، بـه خصوص پیش از اینکه ترتیبات لازم داده شده بـاشد. “(همان جا). مطمئنا در مـخیله‌ی نـیکلای اول هم نمی‌توانست بگذرد که”ایـن مـرد به وخامت بیمار‌”، تا سالیانی چند پس از سقوط جانشینان وی و نابودی امپراتوری روسیه تزاری، بـه حـیات خود ادامه خواهد داد.

 -(۲) روند انـحطاط امـپراتوری عـثمانی”فرایندی تدریجی بـود. بـدین معنا که نطفه‌های زوال‌ از‌ چـندین قـرن پیش بسته شده بود، اما قدرت اساسی نظام و به ویژه زیرساخت درونی جامعه‌ی خـاورمیانه‌ای مـانع از اهمیت یافتن این انحراف داخلی شـده بـود و طی سـالیان دراز، اروپا‌ نـتوانست‌ رونـد این انحطاط را بازشناسد یـا از آن به سود خود بهره گیرد”.استانفورد جی.شاو،ج ۱ ص ۲۹۳٫

(۳) – برنارد لوئیس،ظهور ترکیه نوین، ص ۳۳‌.و عبد‌ الهـادی حـائری، امپراتوری عثمانی، و دو‌ رویه‌ی‌ تمدن بورژوازی غـرب، ص ۸٫

(۴)- هـمان جـا.

(۵)- بـرنارد لوئیـس، همان،ص ۳۶٫

(۶)- ر،ک:به عـبد الهـادی حائری، همان،ص ۸٫

(۷)-  قاضی عسگرها علمای بلند مرتبه‌ای بودند که به نمایندگی از‌ طبقه‌ی‌ علما در دیوان همایون‌ یـا‌ دربـار سـلطنت عثمانی حضور داشتند و مسائل شرعی-حقوقی طـبق نـظر ایـشان مـطرح مـی‌گردید. نـهاد قاضی عسگری یا قاضی القضاتی که در سلسله‌های اسلامی پیشین نیز سابقه داشت، برای اولین بار‌ در‌ دوران سلطنت مراد اول(۷۹۱-۷۶۱ ق۱۳۸۹/- ۱۳۶۰ م)که قلمرو عثمانی رو به گسترش نهاد، و”به فردی که اهـل قضاوت باشد و در زمان جنگ بتواند به همه‌ی مسائل مربوط به‌ ارتش‌ پاسخ دهد‌ و همواره در کنار پادشاه حضور داشته باشد احساس نیاز می‌شد”(داود دورسون،ص ۲۸۱)تاسیس گردید تا قرن‌ ۱۰ ه.ق۱۶/ م بالاترین مقام در تـشکیلات عـلمیه،قاضی عسگری بود، لیکن‌ از‌ آن‌ دوره به بعد مقام شیخ الاسلامی بر قاضی عسگری برتری یافت. دولت عثمانی تا اواخر دوران سلطنت محمد‌ دوم دارای یک قاضی عسگری بود و سپس این مقام تقسیم گـردید بـه”قاضی‌ عسگر‌ روملی‌”و”قاضی عسگر آناطولی”و جز فترت کوتاهی در عهد سلیم اول که قاضی عسگر سومی تحت‌ عنوان”قاضی عسگر عرب و عجم”نیز بـر آن دو اضـافه شد تا پایان‌ عمر امـپراطوری، هـمین وضعیت‌ باقی‌ ماند”(همان،صص ۲۸۴-۲۸۰٫و عبد العزیز محمد الشناوی، همان،ج ۱،صص ۴۳۲-۴۲۳).

(۸)- رجوع شود به هامر پورگشتال،ج ۳،ص ۱۹۲۵٫

(۹)- برنارد لوئیس، همان،صص ۳۷-۳۶٫

(۱۰)- هامر پورگشتال،همان،ج ۱،ص ۴۹۹٫

(۱۱‌)

(Montesquie) ،انـدیشمند و نـویسنده‌ی شهیر فرانسوی و عضو فـرهنگستان فـرانسه(۱۷۵۵- ۱۶۸۹ م.).مشهورترین اثر وی کتاب روح القوانین(L”esprit des lois) است.

(۱۲)- برنارد لوئیس،همان،ص ۳۰٫

(۱۳) – علت عدم پیشرفت دولت را‌ می‌توان‌ از رساله‌های کوچی بیگ[-قوچی]که ابتدا به مراد چهارم و سپس به سلطان ابراهیم تقدیم کرده بود، مشاهده کرد.وی نـوشته بـود که عثمانی از زمان سلطان سلیم قانونی به بعد‌ پای‌ در ضعف گذاشت، ولی چون ساختار دولت قوی بود، چنین وضعی پیش نیامد؛ و سی سال پس از درگذشت این سلطان(۱۵۶۶ م) ضعف و ناتوانی خود را در دورۀ سلطان مراد‌ دوم‌ نـشان داد”.فاروق اوزارسـلان،تاریخ غرب‌گرایی را درست بخوانیم، ص ۳۱٫

(۱۴)- هامر پورگشتال،همان،ج ۲،ص ۱۳۴۴٫

(۱۵)- هامر از قوچی بیگ”پنج جهت از برای تنزل دولت عثمانی”نقل مـی‌کند‌ که‌ در‌ واقع بسط همان چهار متغیر‌ فوق‌ الذکر‌ است(هامر پورگـشتال،هـمان،ج ۲،صـص ۱۳۴۷-۱۳۴۴).

(۱۶)- استانفورد جی.شاو،همان،ج ۱،صص ۴۹۹٫

(۱۷)- وی که نامش مصطفی بن عبد‌ اللّه‌ بوده‌ به این جهت که بـه  زمـره‌ی کاتبان تعلق‌ داشته‌ و دارای عنوان و رتبه‌ی خلیفه در دیوان عثمانی بوده و لقب چلبی در مورد شـخصیت‌های قـابل احـترام و باسواد ونجیب‌زاده به کار‌ می‌رفته‌ و چون‌ حج نیز گزارده بوده،در بین علما به کاتب چـلبی‌ و در میان دیوانیان به حاجی خلیفه شهرت یافته و در آثاری نیز با عنوان فاضل قـسطنطینی مورد تجلیل قرار‌ گـرفته‌ اسـت‌”.رحیم رئیس‌نیا،همان،ج ۳،ص ۱۸٫

(۱۸)- همان،ص ۲۶٫

(۱۹)- حاجی خلیفه،دستور‌ العمل‌،به نقل از برنارد لوئیس،همان،ص ۲۸٫

(۲۰)- برنارد لوئیس،زبان سیاسی اسلام،صص ۶۴-۶۳‌.

(۲۱‌)- ایرا‌ ام لاپیدوس،تاریخ جوامع اسلامی،قرون نوزدهم و بیستم،صص ۶۹-۶۸٫

(۲۲‌)- برنارد‌ لوئیس‌،ظـهور ترکیه نوین،ص ۵۰٫

(۲۳)- استانفورد جی.شاو،همان،ج ۱،ص ۴۴۲٫

(۲۴)- رویارویی مدنیت‌های شرق‌ و غرب‌ و به‌ ویژه تمدن و فرهنگ اسلامی و اروپای مسیحی- بدیهی است که مقصود از اسلام و مسیحیت بیشتر‌ مفهوم‌ تاریخی و تمدنی است تا دینی و مذهبی-،بـرآمده از فـضایی سنگین ستیزه‌های متراکم دیرپا‌ فیمابین‌ شرق‌ و غرب می‌باشد که گویا بی‌هیچ انقطاع تا به امروز تداوم داشته و تمایلی به تاریخی‌ شدند‌ به معنای تعلق به گذشته ندارد.و بدین ترتیب،ایـن رویـارویی،خود به خود‌ به‌ صورت‌ جزء اصلی مسأله‌ای کشدار و مشهور موسوم به”مسأله‌ی شرق”می‌گردد،پاره‌ای به دنبال دیرینگی این‌ ستیز‌ تا سروده‌های هومر(Homer)  شاعر یونان باستان پیش مـی‌روند و جـالب آنکه گرانیگاه‌ حوزه‌ی‌ جغرافیایی‌ آن نیز منطقه‌ای تعیین می‌گردد که در آن اسلامبول واقع است، “به طور کلی و از‌ گذشته‌ای‌ دور‌ پیوند میان جهان خاور با جهان باختر چندان دوستانه نبوده و اصولا ستیز‌ مـیان‌ فـرهنگ‌های اروپایـی و آسیایی عمری دراز داشته و در تاریخ بـاستان قـابل ردیـابی است و حتی یکی از نویسندگان‌ دایرۀ‌ المعارف بریتانیا ریشه‌های “مسأله‌ی شرق”را در همان رشته ستیزها دیده است‌.یکی‌ از تاریخگران می‌آورد که با نـگاهی بـه‌ نـقشه‌ی‌ آسیا‌ و اروپا و”مطالعه در موقع و وضع جغرافیایی این‌ دو‌ قاره و در نـظر گـرفتن راه ارتباط آنها که همان تنگه‌های بسفر و داردانل و دریای‌ سیاه‌ و دریای اژه باشد”می‌توان ریشه‌ی‌”مسأله‌ی‌ شرق”را‌ در‌ همان‌ حوزه‌ی جغرافیایی دریـافت.بـه نـوشته‌ی وی‌ آثار‌ هومر شاعر یونانی نمایانگر”یک دست زد و خوردهای اقـتصادی است که از‌ قدیم‌ الایام در حوالی تنگه‌ها و دریای اژه‌ به وقوع پیوسته”و”مقصود‌ اصلی‌ از این مجادله‌ها شاید نجات‌ غـرب‌ از بـار تـسلط شرق بوده است”(عبد الهادی حائری،نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران‌ بـا‌ دو رویـه‌ی تمدن بورژوازی غرب‌،صص‌ ۵۲‌-۵۱). “مسألۀ شرق‌ از‌ یک سو به سبب‌ وجود‌ امپراتوری عثمانی و از سوی دیگر بـه خـاطر بـرنامه‌های استعماری غرب برای ناتوان ساختن و یا‌ از‌ میان برداشتن آن امپراتوری پدید آمده‌ بـود‌.در بـرای‌ ایـن‌ کنش‌،واکنش‌هایی از سوی دولت‌ عثمانی به گونه‌ای مستقیم-و از آن سرچشمۀ کم‌وبیش همه‌ی جهان اسلام-بـه وجـود آمـد که‌ یکی‌ از آن واکنش‌ها همانا طرح مسألۀ‌ همسازگری‌ اسلامی‌ بود‌ که‌ حدود نیمۀ سده‌ی‌ ۱۹‌/۱۳ نـام پانـ‌اسلامیسم به خود گرفت…این کنش(مسأله‌ی شرق)و واکنش(پان‌اسلامیسم)در سراسر سده‌ی ۱۹‌/۱۳‌ و بخشی‌ از سـده‌ی ۲۰/۱۴ تـرکیۀ عـثمانی را‌ با‌ غرب‌ درگیر‌ نگاه‌ داشت‌”.عبد الهادی حائری،ایران و جهان اسلام،ص ۸۵٫

(۲۵)-Normzn Daniel

(۲۶)- عبد الهادی حـائری،نـخستین رویاروییهای اندیشه‌گران ایران با دو رویه‌ی تمدن بورژوازی غرب،ص ۵۳٫

(۲۷)- استانفورد‌ جی.شاو،همان،ج ۱،صـص ۳۰۳-۳۰۲٫

(۲۸)- بـرنارد لوئیـس،همان،ص ۱۷۵٫

(۲۹)- عهدنامۀ پاسارووتیزOassarowitz)  ،شهر کوچکی در صربستان)در سال ۱۱۳۱ ه‍۱۷۱۸/ م،با میانجی‌گری انگلستان و هلند،به یک‌ دور‌ دیـگر از نـبردهای عثمانی با اتریش و نیز خاتمه داد،و بدین ترتیب بخش‌های وسیعی از متصرفات اروپایی عـثمانی از آن جـدا گـردید (لرد کین راس،همان،صص ۳۸۶-۳۸۵).

(۳۰‌)- نوشهرلی‌ ابراهیم پاشا پیش از دستیابی به مقام صدارت اعظم،در پی ازدواج با سلطان فـاطمه،دخـتر سـلطان احمد سوم،به”داماد”ملقب شد‌.(هامر‌ پورگشتال،همان،ج ۴، ص ۳۰۳۳).

(۳۱)- یحیی‌ کمال‌ شـاعر مـعاصر ترک از شاگردان و پیروان ضیاء گوک الپ اندیشمند مشهور عثمانی و نظریه‌پرداز پان‌ترکیسم(۱۳۴۳-۱۲۹۳ ه‍ ق۱۸۷۶/-۱۹۲۴ م.).

(۳۲)- فاروق اوزارسلان،همان،ص ۳۸‌.

(۳۳‌)- لرد کین راس،هـمان‌،ص ۳۸۸‌.

(۳۴)- هـامر پورگشتال،همان،ج ۴،ص ۳۰۷۸٫و استانفورد جی.شاو،همان،ج ۱،۴۰۵٫و نوئل باربر،همان،صص،۱۰۳-۱۰۲٫

(۳۵)- هامر پورگـشتال،هـمان،ج ۴،ص ۳۱۶۸٫

(۳۶)- استانفورد جی.شاو،همان،ج ۱،ص ۴۰۵٫

(۳۷)- اوقاتی را‌ که‌ سـلطان عـیش و جـشن و عید از برای مشغول کردن خود نداشت،بـه دیـدن صدراعظم یا به سرکشی خزانه و جبه‌خانه می‌رفت.داماد علی حلویات جهت سلطان حـاضر بـه صحبت‌های شیرین خاطر او‌ را‌ محظوظ مـی‌نمود‌ و ایـن نوع شـب‌نشینی‌ها را شـب حـلوا می‌نامیدند”.هامر پورگشتال،همان،ج ۴،ص ۳۰۸۲٫و لرد کین راس،هـمان،ص ۳۹۰٫

(۳۸‌)- شـبهایی را که سلطان با حرم به گردش می‌رفت،آن شبها‌ را‌ شب‌ خلوت می‌نامیدند زیـرا کـوچه‌ها را جهت عبورومرور به زنان و کنیزان حـرم سلطانی خلوت می‌کردند و مـردم را از آنـ‌ کوچه‌ها دور می‌کردند”هامر پورگشتال،هـمان،ج ۴،ص ۳۰۷۴٫

(۳۹)- مـحمد امین ریاحی،سفارتنامه‌های ایران‌،گزارش‌های‌ مسافرت‌ و مأموریت سفیران عثمانی در ایران،ص ۷۸-۷۹٫

(۴۰)- استانفورد جی.شـاو،هـمان،ج ۱،ص ۵۰۱٫

(۴۱)- همان‌،ص ۵۰۲٫

(۴۲)- عبد الهادی حائری،امـپراتوری عـثمانی و دو رویـه‌ی تمدن بورژوازی غـرب،ص ۳۲‌.و لرد کـین راس،همان‌،ص ۳۸۹‌.

(۴۳)- استانفورد جی.شـاو،هـمان،ج ۱،صص ۴۰۵-۴۰۴٫و برنارد لوئیس،همان،ص ۶۱٫

(۴۴)- استانفورد جی.شاو،همان،ج ۱،ص ۴۰۵٫

(۴۵)- عبد الهادی حائری،همان،ص ۲۹٫

(۴۶)- استانفورد جـی.شـاو،همان،ج ۱،ص ۴۰۳٫

(۴۷‌)- چارلز عیسوی(charles Issawi)  می‌آورد:ترکان و عـربان انـدیشه‌ی رفتن بـه سـرزمین کـافران را برای بازرگانی به خـود راه می‌دادند و در بهترین حالت به کافران اجازه می‌دادند تا به سرزمین آنها بیایند‌”(عبد‌ الهادی حـائری،هـمان،ص ۱۳).در”ایران و جهان از مغول تا قاجاریه”،نـیز حـکایت جـالبی از هـفت کـشور یا صور الاقـلیم،اثـر مؤلفی ناشناس در قرن هشتم هجری نقل شده است‌ که‌ آن نیز گویای بیم و هراس مسلمانان از سفر بـه فـرنگستان اسـت.(ر.ک:به عبد الحسین نوایی،ایران و جهان از مـغول تـا قـاجاریه،صـص ۶۷-۶۶).و جـالب آنـکه برخلاف مسلمانان،اروپاییان‌ مسیحی‌،ولع عجیبی در سفر به شرق و به ویژه به جهان اسلام داشته‌اند،”تنها در نیمه‌ی دوم سده‌ی ۱۷[م۱۱/ ه‍]یک صد و چهل و هفت(۱۴۷)سفرنامه،آن هم تنها‌ به‌ وسیلۀ‌ جـهانگردان فرانسوی،نوشته شد که‌ پنجاه‌ و دو‌ (۵۲)دوره از آن سفرنامه‌ها دربارۀ ایران بوده است”.(عبد الهادی حائری،نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی‌ غرب‌،ص ۱۱۱‌).

(۴۸)- اقداماتی که در این دوره انجام می‌گرفت‌ همه‌ مقدمۀ ورود دولتـ[عثمانی.]بـه غرب گرایی بود”.فاروق اوز ارسلان،۳۱ ص.و برنارد لوئیس،همان،صص ۶۰-۵۹٫

(۴۹)- وین‌ و وسینچ‌،همان‌،ص ۹۸٫

(۵۰)- لرد کین راس،همان،ص ۳۹۰٫

(۵۱)- وی به‌ ادعایی نخستین فراماسون ترک به شمار می‌رود”.رحیم رئیس‌نیا،همان،ج ۳، ص ۳۴٫

(۵۲)- عبد الهادی حائری،امـپراتوری عـثمانی و دو‌ رویه‌ی‌ تمدن‌ بورژوازی غرب،ص ۲۴-۲۲٫و فاروق اوزارسلان،همان،ص ۳۱٫

(۵۳)- از ویژگی‌های‌ سفارت‌نامه‌ی‌ چلبی محمد این است که هیچ‌گونه احساس برتری از و تنفر نسبت به اروپا در آن دیده‌ نمی‌شود‌ و از‌ سـخنان تـمسخرآمیزی که معمولا در نوشته‌های عثمانیان پیـشین نـسبت به اروپا و اروپاییان‌ دیده‌ می‌شود‌،یکسر تهی است”.عبد الهادی حائری،همان،ص ۲۳٫

(۵۴)- فاروق اوزارسلان،همان،ص ۳۱٫

(۵۵‌)- برنارد‌ لوئیس‌،همان،ص ۴۵٫

(۵۶)- عبد الهادی حائری،همان،ص ۲۴٫

(۵۷)- استانفورد جی شـاو،هـمان،ج ۱،ص ۴۰۷‌.

(۵۸‌)- لرد کین راس،همان،ص ۳۹۰٫

(۵۹)- استانفورد جـی شـاو،همان،ج ۱،ص ۴۰۳٫

(۶۰)- همان‌ جا‌.

(۶۱‌)- برنارد لوئیس،همان،ص ۶۱٫

(۶۲)- همان،ص ۶۲٫

(۶۳)- استانفورد جی.شاو،همان،ج ۱،ص ۴۱۱٫

(۶۴‌)- عبد‌ الهادی حائری،همان،ص ۳۳٫

(۶۵)- پاترونا خلیل یکی از افراد آلبانی الاصل ینی‌چری‌ بود‌،وی‌ در”ابتدا در کشتی پاترونا جاشو بوده،بـه جـهت قیامی که در همان کشتی راه‌ انداخته‌ بود،به روملی فرار کرده،در روملی نیز در یک قیام نافرجام‌ شرکت‌ نموده‌ و به استانبول گریخته بود.او در استانبول وارد یک واحد ینی‌چری شده،در عین حال‌ بـه‌ دورهـ‌گردی‌ و خرید و فـروش لباس کهنه روزگار می‌گذراند.در جریان درگیری قیام سال ۱۷۳۰‌[م‌ استانبول در رأس آن قرار گرفت نام خود را به ان داد.نام‌های غـالب رهبران‌ دیگر‌ قیام چون اودنچو احمد(احمد هیزم شکن).قوطوجی حـاجی(حـاجی قـوطی ساز‌)،تورشوچو‌ اسماعیل(اسماعیل ترشی‌فروش) و نیز غیره،حاکی از‌ وابستگی‌های‌ شغلی‌ و طبقاتی آن‌ها است.”رحیم رئیس‌نیا،همان،ج ۳، ص ۴۱‌.و داود‌ دورسـون،‌ هـمان،صص ۳۸۰،۳۸۸٫

(۶۶)-Mutaferrika.

(۶۷)- عبد الهادی حائری،نخستین رویاروییهای‌ اندیشه‌گران‌ ایران با دو رویه‌ی تمدن‌ بورژوازی‌ غـرب ص ۵۳‌.

(۶۸‌)-Transylvania‌-Kolzsvar

(۶۹)- دارنـده‌ی ایـن عنوان شغلی‌ مشابه‌ سفیر سیار را دارا بود،ابراهیم متفرقه بارها از سوی دولت عثمانی‌ به‌ مأموریت خارج از کـشور اعزام گردید‌.(رحیم رئیس‌نیا،همان جا‌)،که‌ از آن میان می‌توان به‌ عضویت‌ وی در هیئتی کـه برای مذاکره با هـابسبورگها بـه وین اعزام گردید(۱۱۲۸‌ ه‍‌ ق۱۷۱۵/ م.)و مأموریت وی به مجارستان‌ برای‌ تحریک‌ مجارها علیه امپراتوری‌ اتریش‌(رجوع شود به استانفورد‌ جی‌.شاو،همان،ج ۱،ص ۴۰۸)و مأموریت او نزد نایب السلطنه کیف جهت تجدید مصالحه با دولت‌ عـثمانی‌(هامر پورگشتال،همان، ج ۵،ص ۳۲۴۲)،اشاره نمود‌.

(۷۰‌)- استانفورد جی‌.شاو‌،همان‌ جا.و برنارد لوئیس،همان‌،ص ۶۸٫

(۷۱)- استانفورد جی.شاو،همان جا.

(۷۲)- همان،۴۱۰ ص.

(۷۳)- رحیم رئیس‌نیا،ج ۳،ص ۳۶٫و استانفورد‌ جی‌.شاو،همان،ج ۱،ص ۴۰۸٫

(۷۴)- رحیم رئیس‌نیا‌،همان‌،ج ۳،ص ۳۶‌.

(۷۵‌)- برنارد‌ لوئیس،هـمان،ص ۶۷‌.

(۷۶‌)- رحـیم رئیس‌نیا،همان،ج ۳،صص ۳۵-۳۴٫راجع به تاریخچه‌ی چاپ و چاپخانه در عثمانی ر.ک:برنارد لوئیس،همان‌،ص ۶۸‌-۶۶‌.

(۷۷)- رحیم رئیس‌نیا،همان،ج ۳،ص ۳۸٫اولین چاپخانه‌ی‌ سربی‌ به‌ دست‌ ایرانیان‌ مسلمان‌ در سال ۱۲۳۳ یا ۱۲۳۲ ه‍ ق۱۸۱۸/ یا ۱۸۱۷م.با تلاش میرزا زیـن العـابدین تبریزی و حمایت عباس میرزا نایب السلطنه در شهر تبریز دایر شد.راجع به‌ تاریخچه‌ی چاپ و Ẓچاپخانه در ایران ر.ک:به یحیی آرین‌پور،همان،ج ۱،صص ۲۳۴-۲۲۸٫و عبد الهادی حائری،نخستین رویاروییهای اندیشه‌گران ایران بـا دو رویـه‌ی تمدن بورژوازی غرب، صص ۱۵۱-۱۴۹٫و رحیم رئیس‌نیا‌،همان‌،ج ۳،صص ۳۸-۳۷٫

(۷۸)- استانفورد جی.شاو،همان،ج ۱،ص ۴۰۸٫

(۷۹)- بسمه یا باسمه(-بصمه یا باصمه)خانه،به معنای چاپخانه.لفظ بصمه در نزد ترکان شرقی و عثمانی مـتداول بـوده‌ و مـغولان‌ تصویر پادشاهان خود را بصمه مـی‌گفته‌اند.

(۸۰)- رحـیم رئیـس‌نیا،همان،ج ۳،ص ۳۸٫

(۸۱)- عبد الهادی حائری،امپراتوری عثمانی و دو رویه‌ی تمدن بورژوازی غرب،ص ۲۷‌.

(۸۲‌)- رحیم رئیس،۳ همان،ج ۳،ص ۳۵٫

(۸۳‌)- هامر‌ پورگشتال،همان،ج ۴،ص ۳۱۴۴٫

(۸۴)- درخور نگرش است که شـانزده تـن از رهـبران مذهبی،از جمله شیخ الاسلام عبد اللّه،به هواخواهی از رسـاله‌ی ابـراهیم[در‌ تبیین‌ اهمیت چاپ.]مطالبی به‌ دست‌ دادند”.عبد الهادی حائری،همان،ص ۲۷٫

(۸۵)- برنارد لوئیس،همان،ص ۶۷٫و عبد الهادی حائری،همان جـا.از نـظر دور نـمی‌بایست داشت”که کتاب‌های مربوط به دانش‌های نو تنها برای شـماری‌ کم‌ از مردم می‌توانست سودمند افتد و ممنوع ساختن چاپ کتاب‌هایی که با اسلام و باورها و دانش اسلامی پیوندی داشت خـود بـه خـود سبب شد که برای سالیانی دیگر آن گونه کتاب‌ها در‌ میان‌ توده‌های گـسترده‌ تـرکیه‌ی عثمانی پخش نگردد.چنین می‌نماید که این فتوا چندان به سود اسلام فکه علمای ترکیه خـود‌ پاسـدار آن بـوده‌اند،نبوده است،”عبد الهادی،حائری.همان، ص ۲۸-۲۷‌.

(۸۶‌)- ترجمۀ‌ ترکی”صحاح اللغۀ”معروف بـه صـحاح جـوهری اثر ابو نصر اسماعیل جوهری از دانشمندان ادبیات عرب قرن چهارم‌ هجری قمری.مترجم ایـن اثـر بـه زبان ترکی دانشمند ترک قرن دهم هجری‌ قمری‌ محمد‌ وانی افندی معروف به وانـقولو اسـت.

(۸۷)- استانفورد جی،شاو،همان،ج ۱،ص ۴۰۸٫و رحیم رئیس‌نیا،همان‌،ج ۳،ص ۳۵٫

(۸۸)-۰ برنارد لوئیس،همان،۶۷ ص.و رحیم رئیس‌نیا،هـمان،ج ۳،ص ۳۶٫شـاو بـرخلاف آن‌ دو، تعداد آثار چاپ‌شده‌ی‌ چاپخانۀ‌ ابراهیم متفرقه را در زمان حیات وی ۱۶ اثر می‌داند،استانفورد جی،شـاو،هـمان،ج ۱،صص ۴۰۹-۴۰۸٫

(۸۹)- ابراهیم متفرقه این کتاب را پیش از چاپ آن،به داماد ابراهیم پاشا‌ ارائه کرده بـود.بـرنارد لوئیـس،همان،۶۲٫

(۹۰)- عبد الهادی حائری،همان،صص ۴۰-۳۶٫

(۹۱)- استانفورد جی.شاو،همان،ج ۱،ص ۴۱۵٫

(۹۲)-Claude-Alexander Comte de Bonneval

(۹۳)- همان،صص ۴۱۹‌-۴۱۵‌.

(۹۴)- استانفورد جی.شـاو،هـمان،ج ۱،ص ۴۱۴٫

(۹۵)- همان جا.

(۹۶)- برنارد لوئیس،همان،ص ۶۲٫

(۹۷)- هامر پورگشتال،همان،ج ۴،صص ۳۱۶۵-۳۱۶۴٫

منابع و مآخذ:

۱آریـن‌پور،یـحیی،از صـبا تا نیما(تاریخ‌ ۱۵۰‌ سال ادب فارسی)،۲ ج،چ ۶ تهران،زوار،۱۳۷۵٫

۲- باربر،نوئل،فرمانروایان شاخ زرین،ترجمه عبد الرضا هـوشنگ مـهدوی،تـهران،گفتار،۱۳۶۹٫

۳- بوسورث،کلیفورد ادموند،سلسله‌های اسلامی،ترجمه‌ی فریدون بدره‌ای،تهران موسسه‌ مـطالعات‌ و تـحقیقات فرهنگی(پژوهشگاه)،۱۳۷۱٫

۴- پورگشتال،هامر،تاریخ امپراطوری عثمانی،ترجمۀ میرزا زکی علی‌آبادی،به اهتمام جمشید کیان‌فر، ۵ ج،تـهران،زریـن،۱۳۶۷٫

۵- حائری،عبد الهادی،ایران و جهان اسلام(پژوهش تاریخی پیرامون‌ چهره‌ها‌،اندیشه‌ها‌ و جـنبش‌ها)،مـشهد،آستان قدس رضوی‌،۱۳۶۸‌.

۶- تاریخ‌ جنبش‌ها و تکاپوها فـراماسونگری در کـشورهای اسـلامی،آستان مشهد قدس رضوی،۱۳۶۸٫

۷- نخستین رویاروییهای انـدیشه‌گران ایـران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب‌،چ ۳ تهران‌، امیر‌ کبیر،۱۳۷۸٫

۸- دورسون،داوود،دین و سیاست در دولت‌ عـثمانی‌،تـرجمۀ منصوره حسینی،داوود وفایی،تهران، وزارت فـرهنگ و ارشـاد اسلامی،سـازمان چـاپ و انـتشارات،کتابخانه،موزه و مرکز اسناد مجلس شـورای‌ اسـلامی‌،تهران‌،۱۳۸۱٫

۹- ریاحی،محمد امین(تدوین و تحقیق و تألیف)،سفارتنامه‌های ایران،گزارش‌های‌ مسافرت و مـأموریت سـفیران عثمانی در ایران،تهران،توس،۱۳۶۸٫

۱۰- رئیس‌نیا،رحـیم‌نیا،ایران و عثمانی در آستانۀ قـرن بـیستم‌،۳ ج،تبریز‌،ستوده‌،۱۳۶۸٫

۱۱- شاو،استانفورد جـی.و ازل کـورال شاو،تاریخ امپراتوری عثمانی‌ و ترکیۀ‌ جدید،ترجمه محمود رمضان‌زاده،۲ ج،مشهد،آستان قدس رضـوی،۱۳۷۰٫(مـجلد اول فقط نام شاو را بر‌ خـود‌ دارد‌ و مـجلد دوم نـام شاو و همسرش،هـر دو را).

۱۲- تـاریخ جوامع اسلامی‌،قرون‌ نـوزدهم‌ و بـیستم،ترجمۀ محسن مدیر شانه‌چی، مشهد آستان قدس رضوی،۱۳۷۶٫

۱۳- لرد کین راس‌،جان‌ پاتریک‌ داگلاس،قـرون عـثمانی،ترجمۀ پروانه ستاری تهران،کهکشان،۱۳۷۳٫

۱۴- لوئیـس،بـرنارد،ظهور تـرکیه‌ نـوین‌،تـرجمه محسن علی سبحانی،مـترجم کتاب،تهران،۱۳۷۲٫

۱۵- زبان سیاسی اسلام،ترجمۀ‌ غلامرضا‌ بهروزلک‌،قم،حوزه علمیه،۱۳۷۸٫

۱۶- نوائی،عبد الحسین،ایـران و جـهان از مغول تا قاجاریه‌،تهران‌،مؤسسه نـشر هـما،۱۳۶۴٫

۱۷- وسـینچ،ویـن و،تـاریخ امپراطوری عثمانی،تـرجمۀ سـهیل آذری‌،کتاب‌فروشی‌ تهران‌ با همکاری مؤسسۀ انتشارات فرانکلین،۱۳۴۶٫

۱۸-الشناوی،عبد العزیز محمد،الدولۀ العثمانیۀ،دولۀ اسلامیۀ‌ مفتری‌ عـلیها،اربـعۀ اجـزاء،طبعۀ ثانیۀ، مکتبۀ الانجلو المصریه،القاهره،۱۹۸۶ م.

-مـقالات مـجموعه‌ها‌ و نـشریات‌:

۱۹‌-اوزارسـلان فـاروق:تـاریخ غرب‌گرایی را درست بخوانیم،ترجمۀ‌ی اصغر دلبری‌پور،”غرب در آینۀ فرهنگ”،ماهنامه‌ی‌ فرهنگی‌ ادارۀ‌ کل اروپا،آمریکا،سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی،سال ۲،ش ۱۴،تهران،آذر ۱۳۸۰‌،ص ۲۸‌-۳۸٫

۲۰-حائری،عبد الهادی:امپراطوری عثمانی و دو رویه‌ی تمدن بـورژوازی غرب،ضمیمه‌ی مجله‌ی دانشکده ادبیات‌ و علوم‌ انسانی،مشهد،دانشگاه فردوسی مشهد،سال ۱۸،ش ۲،اسفند ۱۳۶۴٫

 

این مقاله به قلم دکتر محمد حسین امیر اردوش‌ برای نخستین بار در فصلنامه مسکویه (تابستان ۱۳۸۷, دوره  , شماره  ۴; از صفحه ۵تا صفحه ۳۸) منتشر شده است.

همچنین ببینید

کتابیات(۱)؛ معرفی کتاب ترکان جوان: کمیته اتحاد و ترقی -۱۹۰۸-۱۹۱۴-

پایگاه مطالعات عثمانی: فروز احمد از جمله نویسندگان و محققان شناخته شده ای است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *