پاشا، عنوان یا لقب دولتمردان عالیرتبۀ لشکری و کشوری در امپراتوری عثمانی که از جانب سلطان به آنان اعطا میشد. این عنوان در سراسر قلمرو امپراتوری از آناتولی و روم ایلی تا سرزمینهای عربی خاورمیانه و شبه جزیره و شمال افریقا و متصرفات اروپایی این دولت متداول بود.
زمان شروع استعمال این واژه به طور دقیق روشن نیست، ولی به اقرب احتمال قبل از عثمانیان در میان مغولان معمول بوده است (نک : قزوینی، ۴ / ۸۱)، حتى در مآخذ روزگار سلجوقیان آسیای صغیر نامهایی نظیر علی پاشا دیده میشود (نک : آقسرایی، ۳۰۵). نیز کاربردهایی نظیر «ای پشا» در اشعار ترکی دیوان بهاءالدین سلطان ولد فرزند مولانا جلالالدین که خطاب به خداوند است (نک : ص ۵۵۷)، از سابقۀ کهنتر این واژه حکایت دارد. اما آنچه مسلم است، عثمانیها از نخستین سالهای شکلگیری دولت خود، استفاده از این لقب را مرسوم ساختند و آن را به جای «نویان» (شاهزاده و امیر) متداول در میان ایلخانان و «وزیر» رایج در عصر سلجوقیان به کار میبردند (طوغان، ۳۴۱).
در آغاز، استفاده از این لقب در انحصار اعضا و وابستگان خاندان سلطنت بود (پاکالین، II / ۷۵۵)؛ اما پس از مدتی عمومیت یافت و شاهزادگان از آن پس لقب «چلبی سلطان» میگرفتند (ثریا، ۴ / ۷۳۸). از مأموران عالیرتبۀ کشوری، وزرا، بیگلربیگیها، میرمیران و امیرالامرا، و از لشکریان، دارندگان توغ (تاجی از موی دم اسب که برحسب مقام و موقعیت امرا، به آنها داده میشد، نک : سامی، قاموس ترکی، ذیل توغ)، یعنی مشیر (مارشال)، فریق (سپهبد) و میرلوا (سرلشکر) به این لقب ملقب بودند (پاکالین، همانجا؛ سامی، همان، ذیل پاشا؛ کاظم قدری، ۲ / ۱۵-۱۶).
علاءالدین پسر عثمان غازی، بنیانگذار سلطنت عثمانی، و نیز سلیمان پسر ارشد اورخان (ه م) بن عثمان، نخستین وابستگان خاندان سلطنتی بودند که به پاشا ملقب شدند (ثریا، همانجا؛ گیبنز، ۷۱-۷۲). علما، فضلا و عارفان نیز گاه عنوان پاشا مییافتند. کسانی چون دانشمند معروف، عارف بالله ملقب به مخلص پاشا، پسر او عاشق پاشا، پدر عاشق پاشا زاده مؤلف تاریخ عاشق پاشا در تاریخ عثمانی، از آن جملهاند (هامر پورگشتال، I / ۱۵۳-۱۵۶). شاعران و ادبا، بانوان منسوب به خاندان سلطنت مانند پاشا خاتون، عمۀ شاه اسماعیل صفوی، و نیز مادر خدیو مصر در سدۀ ۱۳ق / ۱۹م، یعنی والده پاشا نیز گاه با این عنوان نامیده میشدند (گیب، V / 41؛ EI2؛ EIپارسا دوست، ۲۲۲).
معمولاً عنوان پاشا که به شکل پسوند به کار میرفت، موروثی نبود و دارندگان آن تیول نداشتند ( دایرهالمعارف … ، ۱ / ۵۱۴). نخستین شخص، غیر از افراد خاندان سلطنت ــ که به طور رسمی عنوان پاشا گرفت ــ لالا شاهین پاشا، للۀ سلطان مراد اول و بیگلربیگی روم ایلی بود (ثریا، ۳ / ۱۳۲، ۴ / ۷۳۸). همچنین اولین صدراعظمی که پس از برقراری منصب صدارت، عنوان پاشا یافت، چاندرلی قره خلیل است که خیرالدین پاشا لقب گرفت (همو، ۴ / ۷۳۸؛ سامی، قاموس الاعلام، ۳ / ۲۰۷۲). برخی از وزرا نیز پاشا نامیده میشدند. این وزرا که به سبب اجتماع در زیر گنبد در دربار عثمانی به وزیران قبه معروفاند (نخست ۳ وزیر که تا ۹ نفر افزایش یافت)، همگی عنوان پاشا داشتند (پاکالین، ؛ II / ۳۰۷-۳۰۸؛ ثریا، ۴ / ۷۴۹).
با گسترش تشکیلات و قلمرو دولت عثمانی، شمار پاشاها نیز افزایش یافت؛ چنانکه در زمان اعلان مشروطیت (۱۳۲۶ ق / ۱۹۰۸م)، ۴۰۰ پاشا در عثمانی وجود داشت (پاکالین، II / ۷۵۷). برخی از پاشاها در محدودۀ مأموریت خود از اقتدار فراوانی برخوردار بودند، تا آنجا که حکومت مستقل نیز تشکیل دادند، از آن جمله محمدعلی پاشا در مصر را میتوان نام برد (بروکلمان، ۳۶۳-۳۴۸).
در تقسیمات کشوری عثمانیان محل اقامت و مرکز حکومت پاشاها را «پاشالیق» (پاشالق) مینامیدند که از نظر اهمیت بعد از ولایت و ناحیه قرار داشت (میلر، ۱۷؛ کاظم قدری، ۲ / ۱۶؛ ووسینیچ، ۲۸). خدمۀ پاشاها را «پاشا دوکونتوسی» (کاظم قدری، همانجا) میخواندند، و محل کار و اقامت صدراعظم را «پاشا قاپیسی» یا «پاشاسرایی» مینامیدند (اوزون چارشیلی، ۲۴۹) که بعداً باب عالی (ه م) نامیده شد.
با فروپاشی امپراتوری عثمانی و اعلان جمهوریت در ۱۳۰۲ش / ۱۹۲۳ م، به تدریج از شمار پاشاها کاسته شد. مصطفى کمال (آتاتورک) گویا آخرین فردی است که از جانب مجلس ترکیه عنوان پاشا یافت (اسعدی، ۳۶۳). دولت جمهوری ترکیه با تصویب قانون (۱۳۱۳ ش / ۱۹۳۴ م) استفاده از القاب و عناوینی نظیر پاشا و بیک را ممنوع کرد (شاو، II / ۳۸۶).
واژۀ پاشا در برخی ترکیبات و اصطلاحات تاریخی نیز به کار رفته است، مانند «پاشا باشتارده سی» (کشتی جنگی قبل از اختراع کشتی بخار)، «پاشا دفتر لیسی» (افراد تحت فرمان وزیر، سنجاق بیگی و بیگلربیگی)، «پاشاقپوسی قودامانلری» (دولتمردان شاغل در باب عالی)، «پاشااوطهسی» (واحدیاز ینی چریها)، و «پاشاسنجاقی» (مرکز حکومت والی) (پاکالین، II / ۷۵۷-۷۵۸).
در باب ریشۀ لغوی و معنی پاشا، لغتشناسان و مورخان آراء گوناگون ابراز داشتهاند. برخی از مورخان آن را برگرفته از زبان فارسی، و مرکب از دو کلمۀ «پا» و «شاه»، یعنی «پایِ شاه»، دانسته، و آوردهاند که در ایران باستان جنگاوران پای شاه نامیده میشدند و این ترکیب به مرور زمان به پاشا مبدل شده است (گیبنز، ۷۲؛ هامر پورگشتال، I / ۱۵۷؛ نیز نک : سامی، قاموس ترکی)؛ ولی این نظر پایۀ درستی ندارد. برخی نیز آن را محرف کلمۀ پادشاه فارسی میشمارند؛ یعنی چون فرمانروایان عثمانی سلطان نامیده میشدند، صفویان به منظور تحقیر آنان، حکام درجۀ دوم خود را سلطان مینامیدند (همانجا؛ کمپفر، ۱۶۲)، عثمانیها نیز زیردستان خود را پادشاه خواندند، و پاشا تحریف شدۀ آن است ( لغتنامه…، نیز معین، ذیل پاشا). صحت این ادعا نیز مورد تردید است، زیرا چنانکه اشاره شد، این واژه از دوران سلجوقیان آسیای صغیر متداول بوده است. اما از آنجا که کلمۀ پادشاه و شاه از دیدگاه عرفانی به دراویش نیز اطلاق میشده است، بدین سبب، پاشا میتواند از پادشاه مشتق شده باشد (نک : پاکالین، II / ۷۵۵-۷۵۶). این نظر نیز مورد قبول واقع نشده است و برخی آن را ناشی از اشتباه در نوشتار میدانند، زیرا که در متون قدیم ترکیباتی نظیر حاجب باشاه، سلیمان باشاه، پاشات و همچنین پاشا دیده میشود (طوغان، ۴۹۰، حاشیۀ شم ۱۲۶).
افزون بر آن، گفتهاند که واژۀ پاشا برگرفته از واژۀ ترکمنی بَشه به معنی برادر بزرگ است (کاظم قدری، ۲ / ۱۵) و علاءالدین برادر بزرگ اورخان نیز به این عنوان ملقب بود. بشه در اصل باش اخی (برادر بزرگ) بوده که به باشاآغا و سپس به پاشا مبدل شده است و کلمۀ بشه امروزه در بعضی از شهرها مانند قسطمونی به کار برده میشود (نک : پاکالین، II / ۷۵۵). ولی از آنجا که آغا به معنی برادر بزرگ است، ترکیب باشاآغا را مقبول نمیشمارند و پاشا را برگرفته از پادشاه میدانند (همو، II / ۷۵۶). نظریهای دیگر نیز آن را ترکی و مأخوذ از «باش شاد» میشمارد که در میان ترکهای قپچاق استعمال میشده، و جزء دوم آن واژۀ شاد به معنی بازرس است که با باش ترکیب شده است. این عنوان گویا در میان مجارها نیز رایج بوده است (طوغان، ۳۴۱، نیز ۴۹۰، حاشیۀ شم ۱۲۶).
طوغان معتقد است اصل این واژه هرچه باشد، معنی و مفهوم و اهمیت آن به ترکها مربوط است (ص ۳۴۱). یک نظریۀ دیگر نیز آن را مأخوذ از واژۀ بابلی «پاحا» میداند که در قانون نامۀ حموربی آمده، و به معنی رئیس ایالت، والی و فرماندار است. در کتاب عهد عتیق نیز این کلمه ذکر شده است. بر اثر مرور زمان پاحا به پاسا، و سپس پاشا تبدیل شده است و امروزه در عبری، پاشا را به صورت پاحا مینویسند (نک : پاکالین، II / ۷۵۵). چنین مینماید که نظریۀ اخذ پاشا از پادشاه فارسی مقبولترین آراء باشد.
مآخذ
آقسرایی، محمود، مسامره الاخبار، به کوشش عثمان توران، تهران، ۱۳۶۲ش؛ اسعدی، مرتضی، جهان اسلام، تهران، ۱۳۶۶ش؛ بهاءالدین سلطان ولد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران، ۱۳۷۵ش؛ ثریا، محمد، سجل عثمانی ( تذکرۀ مشاهیر عثمانیه)، استانبول، ۱۳۰۸ ق؛ دایرهالمعارف فارسی؛ سامی، شمسالدین، قاموس الاعلام، استانبول، ۱۳۱۶ ق؛ همو، قاموس ترکی، استانبول، ۱۳۱۷ ق؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۳۷ ش؛ کاظم قدری، حسین، تورک لغتی، استانبول، ۱۹۲۸م؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۰ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ش؛ ووسینیچ؛ وین، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ سهیل آذری، تهران، ۱۳۴۶ش؛ نیز:
Brockelmann, K., History of the Islamic People, tr. M. Perlmann, New York, 1960; EI2; Gibb, E. J. W., A History of Ottoman Poetry, ed. E. G. Browne, London, 1965; Gibbons, H. A., The Foundation of the Ottoman Empire, London, 1966; Hammer-Purgstall, J., Geschichte des osmanischen Reiches, Graz, 1963; Miller, W., The Ottoman Empire and its Successors, 1801-1927, London, 1966; Pakal o n, M. Z., Osmanlı tarih deyimleri ve terimleri sözlūğū, Istanbul, 1971; Shaw, S. J., History of the Ottoman Empire and Modern Turkey, London, 1985; Togan, Z. V., Umumî Türk tarihine giriŞ, Istanbul, 1981; UzunçarŞılı, İ. H., Osmanl o devletinin merkez ve bahriye teŞkilâtâı, Ankara, 1984.
نویسنده: علیاکبر دیانت
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی